دوست عزیز به وبلاگ حقیقت ایمان خوش آمدید
امید است که از مطالب موجود در این وبلاگ استفاده بهینه نموده و با نظرات خویش ما را در جهت پیشبرد هر چه بهتر آن یاری نمایید.
این وبلاگ از تمامی مطالب مفید و سودمند شما استقبال میکند. لطفا مطالب خود را به آدرس ایمیل زیر برای ما ارسال نمایید:

hamid.ma66@yahoo.com
۱۳۸۹ مرداد ۲۹, جمعه


فرقة تشیع مدعی است كه پس از پايان مراسم حجةالوداع، در مسير بازگشت، پیامبر (صلی الله علیه و سلم) از جانب خدا مأمور گرديد كه علي (رضي الله عنه) را به امامت و جانشينى پس از خود، به مردم معرّفى كند؛ لذا در محلّى به نام «غديرخم» از شترش پايين آمد و مردم را گرد آورد و اين جمله را در حقّ علي (رضي الله عنه) به عنوان جانشين خود فرمود: «من كنت مولاه فهذا على مولاه! اللّهم وال من والاه و عاد من عاداه!» پس از اين معرّفى، خداوند آيه «اليوم أكملت لكم دينكم...» را نازل فرمود و با انتصاب علي (رضي الله عنه) به اين مقام، دين اسلام تكميل شد و...!!
در این باره گفتگو هاست، ما میکوشیم به صورت همه جانبه اما معقول وصحیح و مختصر موضوع را تبیین کنیم . ان شاء الله ـ که بتواند صاحبان خرد را چراغ هدایتی فرا راه زنده گی عقیده تی شان شود.
- روايت غدير « من كنت مولاه فهذا على مولاه! اللّهم وال من والاه و عاد من عاداه! »:
در اينكه پیامبر (صلی الله علیه و سلم) چنين جمله‏اى در حقّ علي (رضي الله عنه) فرموده، هيچ شكّى نيست.. اکنون باید به روايات متواتر و تواريخ معتبر مراجعه كرد و ديد كه چه مسأله‏اى پيش آمده بود كه باعث شد كه پیامبر (صلی الله علیه و سلم) چنين ارشادي داشته باشند!
میدانیم که پیامبر (صلی الله علیه و سلم) قبل از حجّةالوداع، سریه های را به جاهاى مختلف مى‏فرستاد . از جمله خالدبن وليد(رضي الله عنه) را به ولایتی از یمن روانه ساخت که او موفق شد پس از رسيدن به آنجا، غنایمی را به دست آورد . خالد به پيامبر نوشت تا كسى را براى جداكردن خمس غنايم بفرستد.. پیامبر (صلی الله علیه و سلم) علي (رضي الله عنه) را به اين منطقه اعزام نمود تا
[1] سهم پیامبر (صلی الله علیه و سلم) و نزديكانش همراه با سهم يتيمان و بينوايان و... را جدا ساخته و با خود بیاورد..
مورد اول : زمانى كه علی (رضی الله عنه) اموال خمس و زكات را با خود به طرف مكّه برمى‏گرداند تا به پیامبر (صلی الله علیه و سلم) برساند در بين راه، گروهى از همراهانش از او خواستند تا قدرى شتران خود را استراحت دهند و بالاي شترانى كه به عنوان خمس گرفته بودند و هنوز تقسيم نشده بود سوار شوند.. امّا علي (رضي الله عنه) از پذيرش اين خواسته، قاطعانه خوددارى كرد و فرمود: «در اين شتران سهم آنان همانند سهم ديگر مسلمانان است».
[2] یعنی نباید قبل از تقسیم اموال از آن کسی استفاده کند.
مورد دوم : پیامبر (صلی الله علیه و سلم) براى انجام و تعليم مراسم حج، آماده مى‏شد. در اين هنگام حضرت علی که در راه بازگشت به مکه بود با خود انديشيد كه اگر بخواهد اموال را، با خود حمل كند، نمى‏تواند به موقع مقرّر به مكّه برسد. لذا بريده أسلمى‏(رضي الله عنه) را بر همراهان خود گماشت و اموال را تحت مراقبت او واگذار نمود و خود با سرعت بيشتر روانه مكّه شد.
[3]
همراهان علي (رضي الله عنه) قبل از رسيدن به مكّه از بريده(رضي الله عنه) خواستند تا آنچه را كه علي (رضي الله عنه) برآورده نساخته بود، برآورده سازد و اجازه دهد از شتران بيت‏المال استفاده كنند.. او نيز اين كار را انجام داد و علاوه بر آن، به هر كدام از آنها يك دست لباس از غنايم تقسيم‏نشده بخشيد و پوشاند.. زمانى كه اين افراد به مكّه رسيدند، پیامبر (صلی الله علیه و سلم) علي (رضي الله عنه) را به سراغشان فرستاد و همين كه علي (رضي الله عنه) به ميانشان برگشت، ديد كه از شتران و لباسهاى غنيمتى استفاده كرده‏اند، خشمگين شد و به خاطر استفاده و تصرّف در اموال بيت‏المال، بريده(رضي الله عنه) و سايرين را با قاطعيّت تمام مورد عتاب و مؤاخذه قرار داد.!‏
[4] اين رفتار علي (رضي الله عنه) بر آنها سخت گران آمد و باعث دلگيرشدن اين گروه و از جمله بريده‏ گرديد و از خشونت و سختگيرى علي (رضي الله عنه) شروع به شکایت کرده و آن را تا نزد پیامبر (صلی الله علیه و سلم) نیز رسانیدند![5]
اين دو برخورد سختگیرانة و بجای حضرت علی ـ رضی الله عنه ـ باعث شد که شكايتها دهان به دهان گردیده و موج اعتراض بر ضد ایشان را تشدید نماید.
اعتراضات حتّى در جریان مراسم حج نیز پايان نيافت، بلكه زيادتر شد. چنانكه شيخ مفيد از اعلام علمای شیعه در كتابش مى‏گويد:
«فلمّا دخلوا مكة كثرت شكاياهم من أميرالمؤمنين و أمر رسول الله (صلی الله علیه و سلم) مناديا فنادى فى الناس: إرفعوا ألسنتكم عن على‏بن أبى‏طالب فهو خشن فى ذات اللّه عز و جل غير مداهن فى دينه».
[6]
«همين كه (همراهان على) داخل مكّه شدند، شكاياتشان درباره اميرالمؤمنين بالا گرفت و زيادتر شد. پس پیامبر (صل الله علیه و سلم) ندا دهنده‏اى را فرمان داد تا بين مردم بانگ زند كه زبانهايتان را از على كوتاه كنيد؛ زيرا او در كار خدا سختگير است و در دين او، هرگز مداهنه و سستى نمى‏كند»..
بدين ترتيب، پیامبر (صلی الله علیه و سلم) با چنين افرادى كه موج تبلیغات منفی را بر ضد علي (رضي الله عنه) به راه انداخته بودند از مكّه خارج شد و به طرف مدينه حركت كرد، پس در فرصت مناسبى قبل از آن كه امواج اين بگومگوها نسبت به علي (رضي الله عنه) به جاهاى ديگر خصوصاً مدينه نيز منتقل شود و بهانه بیشتر را برای اعتراضات منافقین بر ضد مسلمانان میسر ساخته و نهايتاً موجب تفرقه امت گردد ، هنگام نماز ظهر در غدير خم - محلّى در نزديكى جحفه - سخنانى را ايراد فرمود و با جملاتى از علي (رضي الله عنه) جانبدارى كرد و قضيّه را همانجا فيصله بخشيد..
ابن کثیر نیز بعد از شرح ماجرا چنين میگوید: «پس رسول خدا (صلی الله علیه و سلم) در روز يكشنبه هيجدهم ماه ذى‏الحجة آن سال (يعنى سال دهم) در غدير خم در زير درختى كه در آنجا قرار داشت، خطبه‏اى والا ايراد كرد و در آن از امور مختلفى سخن به ميان آورد و از فضل و امانتدارى و عدالت علي (رضي الله عنه) و نزديكى‏اش به او، چندان سخن گفت كه آنچه را كه در دلهاى بسيارى از مردم نسبت به او وجود داشت، از ميان برد».
[7]
اینک شرح بیشتر حدیث: من کنت مولاه فهذا علی مولاه ، اللهم وال من والاه وعاد من عاداه!
واژه «مَوْلى‏» كه در سخن پیامبر (صلی الله علیه و سلم) استعمال شده، داراى معانى مختلف و متعدّدى است كه جز با وجود يك قرينه در قبل يا بعدش معنای آن آشكار نمى‏شود.. مثلاً علّامه امينى در كتابش، معانى زير را براى «مَوْلى‏» ذكر كرده است:
1- پروردگار 2- عمو 3- پسرعمو 4- پسر 5- پسرخواهر 6- شوهر خواهر مرد 7- وارث 8- آزادكننده 9- آزادشده 10- بنده و غلام 11- مالك 12- تابع و پيرو 13- نعمت داده‏شده 14- نعمت‏دهنده 15- هم‏پيمان 16- شريك 17- صاحب و همراه و هم‏نشين 18- همسايه 19- مهمان 20- داماد 21- خويشاوند 22- فقيد 23- كسى كه به چيزى سزاوارتر از ديگران است 24- سرور (نه به معناى مالك و آزادكننده) 25- دوستدار 26- يار و ياور و پشتيبان 27- تصرّف‏كننده در كار 28- عهده‏دار كار.
آقای علامه
[8] میگوید كه لفظ «مَوْلى‏»، مشترك لفظى و حدّاكثر به معناى «أولى بالشى‏ء» - معناى بيست و سوم - است! بدين ترتيب، معناى «مَوْلى‏» را بدون قرينه نمى‏توان دريافت.. و از اين معانى -حتّى بدون در نظرگرفتن مقدّمات حادثه و موجبات ايراد خطبه و موقعيّت اظهار آن - با توجّه به قرينه آن در جمله بعدى كه مى‏فرمايد: «اللهمّ وال من والاه و عاد من عاداه؛ خدايا! دوست دار كسى را كه او را دوست بدارد و دشمن بدار كسى را كه او را دشمن بدارد!»، ثابت مى‏كند كه مراد از آن، محبّت و دوستى و عدم دشمنى نسبت به اوست نه جانشینی وخلافت و امامت ! چرا که کلمة های وال و والاه به معنی (دوست بدار و دوست میدارد او را) ، به قرینة کلمه های ، عاد و عاداه یعنی دشمن بدار و دشمنی میکند او را ، فهمیده میشود!
حال اگر چنین قرینة صریح و واضحی را نپذیریم و بگوییم که خیر ، معنی این حدیث به صورت صریح اعلان جانشینی حضرت علی آ ن هم به فرمان الله بود، پس باید به چرا های ذیل پاسخ دقیق وقناعت بخش داشته باشیم :
- چرا پیامبر (صلی الله علیه و سلم) عبارت مزبور را در مكّه و درحین انجام مراسم عظيم و پرشكوه حجةالوداع اداء نكرد تا همه مردم مكّه و همراهان او از اين مسأله حياتى و يكى از اصول دين! با خبر شوند و به همه اتمام حجّت گردد؟! چرا پیامبر (صلی الله علیه و سلم) آن عبارت را در مدينه نفرمود تا اهالى مدينه هم - كه در به قدرت‏رساندن خليفه اول پیامبر یعنی حضرت ابوبکر صدیق، نقش اوّل و اساسى داشتند - بشنوند و شاهد مقال باشند و پس از رحلتش با علي (رضي الله عنه) بيعت كنند؟! چرا پیامبر (صلی الله علیه و سلم) تنها و تنها در همان مكان، و براى همان يكبار اين جمله را عنوان كرد؟!
- چرا صحابه رسول الله (صلی الله علیه و سلم) - از مهاجرين و انصار - كه قرآن صريحاً از آنها تجليل کرده و فرمود: آنان مومنان حقیقی هستند ، آن خلافت را جدّى نگرفتند
[9] و بلافاصله پس از فوت‏ پیامبر (صلی الله علیه و سلم) در سقيفه بنى‏ساعده جمع شدند و خواستند براى خود از طريق شورا، حاكم انتخاب كنند؟! چرا همگى أبوبكر (رضي الله عنه) را كانديد خلافت كرده و بالاخره بعد از مباحثاتى با او بيعت كردند؟[10]
- چرا از جمعيّت 70 هزار نفرى - و به قول بعضى از مورّخين 120هزار نفرى - كه به قول شيعه اماميّه همگى فرمان پیامبر (صلی الله علیه و سلم) را در غدير خم مبنى بر جانشينى علي (رضي الله عنه) به حكم خدا شنيده و فهميده بودند، قيام و حركتى در اعتراض به خلافت أبوبكر (رضي الله عنه) مشاهده نشد و جمعيّت مسلمانان را سكوت فراگرفت؟!
[11]
- چرا علي (رضي الله عنه) پس از پیامبر (صلی الله علیه و سلم) هرگز نگفت: من «منصوب من عنداللّه» هستم و حاضر نيستم از حكم الهى چشم‏پوشى كنم؟! چرا او و ديگر صحابه‏اى كه مورد احترام شيعه هستند، به اين حديث و آياتى كه - به زعم اهل تشیع - درباره خلافت و امامتش نازل گشته‏اند، استناد نكرده و با أبوبكر (رضي الله عنه) و ديگر خلفاى راشدين بيعت كردند؟! اگر او براى حكومت و فرمانروايى از جانب خدا تعيين شده بود، از چه روى أبوبكر (رضي الله عنه) و ديگر خلفاء را با بيعت خويش تأييد نمود؟! طبق فرموده پیامبر (صلی الله علیه و سلم) در روايت شيعه،[12]. «أقضاكم على»؛ «قاضى‏ترين شما على است»، آيا بزرگترين قاضى، حجّتى بدينگونه قوى و قاطع را كه حقّ خدايى خودش را ثابت كند، ناديده مى‏گيرد و به مسائل فرعى مى‏پردازد؟ چه شد كه مسلمانان و در رأس آنها خود علي (رضي الله عنه) از انجام حكم الهى سرباز زدند و با مدّعيان دروغين و غاصبان خلافت به مبارزه برنخاستند؟ به فرض اينكه اصحاب پیامبر (صلی الله علیه و سلم) همگى از امر خدا سرپيچى كردند و مرتد شدند، چرا علي (رضي الله عنه) و آن سه يا چهار صحابه‏اى كه شيعه تنها بدانها اعتراف مى‏كند، امر صريح و قاطع خدا و رسولش را مبنى بر جانشينى علي (رضي الله عنه) ناديده گرفتند و بلافاصله يا با اندكى تأخير با أبوبكر (رضي الله عنه) بيعت كردند؟
- چرا پیامبر (صلی الله علیه و سلم) - اگر مسأله جانشينى در ميان بود - كلمات روشنى از قبيل: «خليفه»، «امير»، «أولى الأمر» و «امام» را براى بيان اين امر خطير به كار نبرد تا به مقصود رساتر باشد و براى ديگران - احياناً - در آينده توجيه‏آور نشود؟ چه مانعى در اين كار براى كسى كه «أفصح من نطق بالضاد» بود، وجود داشت؟! پس پیامبر (صلی الله علیه و سلم) با چنين جمعيّتى كه موج دشمنى و مخالفت با علي (رضي الله عنه) را ميان خود داشت، و به ديگران نيز منتقل مى‏ساخت و در نتيجه دستاويزى براى منافقان و تفرقه مسلمانان مى‏شد، از مكّه خارج شد و در فرصت مناسبى به هنگام برپايى نماز ظهر در غدير خم، سخنرانى كوتاهى ايراد فرمود و كلماتى درباه علي (رضي الله عنه) به كار برد كه به اعتراف شيعه، «دوستى و عدم عداوت» از جمله معانى آن مى‏باشد.. بنابراين در چنين جوّى، با آن سوابق، جز امر به دوستى با علي (رضي الله عنه) و ترك دشمنى با او، و حمايت و پشتيبانى پیامبر (صلی الله علیه و سلم) از او، چه چيزى مى‏توان از كلمات پیامبر (صلی الله علیه و سلم) «مولاه، وال، عاد» فهميد؟




[1] - بخارى و امام احمد با سند خويش از أبوبريده روايت كرده‏اند.
[2] - البداية و النهاية، ج‏5، ص‏105.
[3] - تفسير روح الجنان، أبوالفتوح رازى، به تصحيح على‏اكبر غفارى، ج‏4، ص‏276-275- مجالس المؤمنين، قاضى نور اللّه شوشترى، ج‏1، ص‏43.
[4] - همان مآخذ.
[5] - همان مآخذ اسلام‏شناسى، شريعتى، ص‏424- البداية و النهاية، ج‏5، ص‏106-105
[6] - الإرشاد، شيخ مفيد، ص‏161- تفسير روح الجنان، أبوالفتوح رازى.
[7] - همان، ص‏208-108
[8] - الغدير، امينى، ج‏1، ص‏363-362، چاپ سوم.
[9] - به فصل «اصحاب پیامبر (صلی الله علیه و سلم)» رجوع شود.
[10] - اگر على‏ (رضي الله عنه) به عنوان خليفه و امام از طرف خدا و رسولش نصب مى‏شد، هرگز در مقابل اين نصّ صريح، شورا تشكيل نمى‏شد و بيعتى صورت نمى‏گرفت..
[11] - در حالى كه قوت ايمان اصحاب فداكار و مجاهد رسول خدا (صلي الله عليه و سلم) و مدح و تمجيد قرآن كريم از آنها، با كتمان خلافت الهى على‏ (رضي الله عنه) توسّط ايشان، تناقض صريح دارد..
[12] - الغارات ثقفى، ص‏302- مستدرك نهج‏البلاغه، شيخ كاشف‏الغطاء، چاپ لبنان، ص‏120-119- نامه 62، نهج‏البلاغه شرح فيض‏الإسلام الأمالى، شيخ طوسى، ج‏2، ص‏121، چاپ نجف - منار الهدى، على بحرانى، ص‏373- ناسخ التواريخ، ج‏3، ص‏532

7 نظرات:

علیرضا کاوند گفت...

سلام عزیزم
اگر روایات غدیر را به طور کامل بخوانید نیاز به این همه تفصیل ندارید
در قبل از فراز "من کنت مولاه فهذا علی مولاه" آمده:ان الله مولای و انا مولی المومنین و انا اولی بهم من انفسهم فمن کنت مولاه فعلی مولاه".ایا منظورپیامبراین بوده که خدادوست من است؟ یا اینکه سرور و قیم سرپرست من است؟ مسلما مولا به معنای سرپرست و امام و پیشواست چرا که حسان بن ثابت هم که در ادامه سخنان پیامبر شعر میسراید می گوید: فقال له قم یا علی فاننی رضیتک من بعدی اماما و هادیا... امام هدی کالبدر یجلوالدیاجیا
اینها صراحت داردکه اوهم مثل دیگران از لفظ مولا، امام را فهمیده.نیز خلیفه دوم میاید ومیگویدکه بخن بخن لک یا علی. اصبحت مولای کل مومن و ومومنه.
ایا این یعنی دوست هر مرد و زن مومن شدی؟
اگه اینه پس یعنی تا حالا دشمن هر زن و مرد مومن بودی.
اگه طالب حقیقتی این را بفهم و ما را نیز در این ایان عزیز دعا کن که محتاج دعای تو برادر عزیز هستم.اگه حق با ابوبکر وعمر و عثمان است، چرا بخاری و مسلم داستان غدیر رو سانسور میکنندو چرا ابن کثیر پس از بیان عبارت "من کنت مولاه فعلی مولاه" می گوید: ثم قال (النبی):کذا و کذا
چرا ادامه ان را نمی اورد
چون میترسد که اثبات ولایت از فراز بعدش با انضمام به عبارت من کنت صورت گیرد.
اینها تحریف تاریخ است. اگر مسلمان باشیم می دانیم که در روایات امده: قل الحق ولو یضرک.
موفق باشید

عبدالرحيم گفت...

برادر گرامي آقاي كاوند!
حقيقتش مطلب غدير اگر به صورت غير متعصبانه خوانده شود، براي اقناع انسان برعدم ولايت امام علي عليه السلام به آن گونه كه شيعه بدان باورمنداست ميتواند شافي و وافي و كافي باشد. ضمن اين كه حتي وقتي به قواعد صرفي زبان عربي هم توجهي معطوف بداريم به همين حقيقت ميرسيم و نيازي ندارد كه اين قدر به خود زحمت دهيم . از نظر دستوري در زبان عرب كلمة ولي به معني دوست است كه جمع آن اولياء ميشود و كلمة والي به معني حاكم است كه جمع آن اولي الامر ميشود. لذادر اينجا واضح است كه معني ولي به معني دوست است كه در مقابل دشمن قرار ميگيرد، توجه كنيد كه اگر شما اين كلمه را به معني سرپرست بگيريد پس در ادامة حديث آن جا كه ميگويد : خدايا دشمن بدار آن كه او را دشمن ميدارد در بند بعدي بايد گفت : و سرپرست بساز هر كه او را سرپرست ميسازد!
البته بايد هدف از بحث ها رسيدن به حق باشد نه اين كه با جهل مركب روي نظرات خود مصر باشيم. خداوند همة ما را در مسير مستقيم قرار دهد.

خسرو برومند گفت...

دوستان توجه كنند:
اگر بتوانيد برنامة الحوار الصريح بعد التراويح شبكة المستقله را در ايام ماه مبارك رمضان پي بگيريد بسيار مفيد تمام خواهد شد. چهارو نيم بعد از ظهر به وقت افغانستان همه روزه. موفق باشيد.

خالد گفت...

آقاي كاوند نوشته اند كه در قبل از فراز چنين آمده... خوب بلي چنين آمده باشد مگر ميتواند آن به جز معني دوستي بدهد!آيا قرآن آن گاه كه ميفرمايد : الا ان اولياءالله لاخوف عليهم و لاهم يحزنون . اولياءالله به معني سرپرستان خداست؟ از اصول ايماني ماست كه بايد دوستي پيامبر را بر خود و همه چيز خود ترجيح دهيم اين امري كاملا عادي در مجال عقيده ماست.و طبعا محبت اهل بيت هم جزئي از همين باور است كه مسلمانان بدان باوري راسخ دارند . اما اين هرگز به معني سرپرستي و ولايت امور مادي و معنوي نيست. چه اگر چنين ميبود مسلمانان بايد مانند شيعه اكنون به بن بست آخرين امام گير مي ماندند و چارة كار را در چاه جمكران جستجو ميكردند . برادران كمي بيانديشيد مگر اسلام مسخرة شماست.

حاجي عبدالله درويش گفت...

حتمن شيعيان كه اهل بدعت اند وقتي اذان ميدهند و ميگويند : اشهد ان عليا ولي الله ! منظور شان اين است كه سيدنا علي كرم الله وجهه سرپرست و رهبر خداست! نعوذ بالله من شرور انفسنا . عجب مردم ناداني هستند.

جواد گفت...

با سلام
ضمن قبولی طاعات و عبادات همه شما عزیزان در این ماه مبارک از خداوند میخواهم که راه راست و صراط مستقیم را به همه ما بنمایاند و ما را جزء مهتدین قرار دهد.
دوستان عزیز بنده در پاسخ به نظرات آقای کاوند لازم میدانم که چند نکته را یاد آوری نمایم هر جند که سایر دوستان نیز در این مورد جواب کافی و کامل ارائه نموده اند
جناب آقای کاوند پر واضح است که کلمه اولی با مولی تفاوت زیادی داشته و از دو ریشه کاملا متفاوت میباشند ثانیا اگر در متن مطلب دقت کافی کرده باشید خواهید یافت که عده ای از مسلمانان از حضرت علی آزرده خاطر شده بودند و پیامبر برای از بین بردن هر نوع دلخوری در اسرع وقت دست به کار شدند و به جایگاه و دوستی علی با خودشان و سایر مسلمانان اشاره کردند و من بار دیگر به این نکته اشاره میکنم که اگر پیامبر علی را به عنوان جانشین معرفی کردند چرا این کار را در مکه و در اجتماع عظیم مسلمانان انجام ندادند و یا اینکه چرا آن را در مدینه و در مرکز حکومت اسلامی تکرار نکردند و ثالثا اینکه خلیفه دوم به علی به خاطر تأییدیه پیامبر به ایشان تبریک بگوید هرگز به مفهوم دشمنی علی با مسلمین در زمان پیش از آن نبوده و نمی باشد و رابعا بخاری و مسلم چیزی را سانسور نکردند و نمیکنند زیرا اگر به نحوه جمع آوری احادیث توسط این بزرگواران توجه کنید و آنرا مورد مطالعه قرار دهید خواهید دید که با چه مشقتی و با چه اخلاصی به جمع آوری این احادیث پرداختند و شبهه هر نوع تحریف و سانسور کاملا از بین میرود و در پایان باید به این نکته اشاره کنم که کسانی که واقعیات را کتمان میکنند کاملا مشخص و مبرهن هستید آنها کسانی هستند که نامی از همسران و دختران پیامبر نمیبرند، آنها کسانی هستند که نامی از ارتباطات فامیلی بین اهل بیت و خلفا نمی برند نامی از فرزندان حضرت علی و سایر ائمه شیعه نمیبرند.
به راستی چند در صد از مردم شیعه ایرانی خانواده پیامبر را به درستی میشناسند و حقایق زندگی پیامبر و اهل بیت را به صورت صحیح میدانند؟؟
به امید پیروزی حق بر باطل

ناشناس گفت...

پاسخ همه این مطالب را دکتر کاوند در تکمله بر مطالبش داده است.
http://kheradvarzi.blogfa.com/
ذیل عنوان:
تکمله «پاسخ 2 دکتر کاوند به وبلاگ نویس شبهه کننده در مساله غدیر و رد سخن ایشان»