دوست عزیز به وبلاگ حقیقت ایمان خوش آمدید
امید است که از مطالب موجود در این وبلاگ استفاده بهینه نموده و با نظرات خویش ما را در جهت پیشبرد هر چه بهتر آن یاری نمایید.
این وبلاگ از تمامی مطالب مفید و سودمند شما استقبال میکند. لطفا مطالب خود را به آدرس ایمیل زیر برای ما ارسال نمایید:

hamid.ma66@yahoo.com
۱۳۸۹ شهریور ۳, چهارشنبه
در سر در ( وبلاگ علمي دكتور عليرضا كاوند بروجردي) آقاي دكتور براي معرفي اين وبلاگ چنين نوشته است:این وبلاگ در صدد ارائه مطالب علمی و دینی می باشد و هدف آن را بیشتر می توان در حوزه روشنگری و شفاف سازی اعتقادات دینی و فرهنگی جهان اسلام از گذشته تا حال حاضر و نیز معرفی و ارائه مقالات ، تحقیقات ، پژوهشها و کتب علمی - دینی دکتر علیرضا کاوند بروجردی استاد دانشگاه و عضو هیات علمی دانشگاه علوم و معارف قرآن کریم ترسیم نمود.امید است تا با نظرات و پیشنهادت ارزشمند خود ما را یاری فرمایید
اينك متن پاسخ آقاي دكتور كاوند:
باید گفت که دو نسخه از کتاب شریف کافی وجود دارد که در آن بجای رقم 17 هزار از 7هزار استفاده کرده (یعنی سبعه به جای سبعه عشر) و با توجه به اینکه در قدیم اعداد را گرد می کردند به 6666 آیه که طبق یک شمارش است، نزدیک است. البته باید دانست که تعداد آیات قرآن در میان اهل سنت وشیعه محل اختلاف است یعنی هم شیعه و هم برادران اهل سنت، هركدامشان در تعداد آیات در میان خود اختلاف دارند و دلیلش آن است که گاهی دو آیه را یک آیه فرض کرده اند و گاهی یک آیه را به دو آیه تقسیم کرده اند و این رمز اختلاف در تعداد آیات است و برخی نیز بر سر این که عبارت شریفه بسم الله الرحمن الرحیم باید آیه محسوب شود یا نه، اختلاف دارند و این می تواند باز موجب اختلاف در آراء دانشمندان مسلمان شود. اشتباه در تصحیح نسخ قدیمی بسیار رخ می داده است و این امر جدیدی نیست. مثلا روایت "الدنیا راس کل خطیئة" به صورت "الدینار اس کل خطیئه" نیز نقل شده است و از این قبیل اشتباهات نیز فراوان می توان یافت. آنچه در مورد روایت "الکافی کاف لشیعتنا" گفتید باید در جواب گفت که این روایت به صیغه مجهول آمده یعنی روی به ضمه راء و کسره واو، و ناقلی هم ندارد. از این رو کسی ادعا نکرده که چه کسی آن را روایت کرده و برخی ناشرین کتاب شریف کافی، به صورت ناشیانه این را در مقدمه ناشر، آورده اند و این روایت به هیچ وجه قابل اعتماد نیست. باید دانست که روایات کافی که طبق یک شمارش 16هزار و 196 روایت است، موثوق الصدور است نه قطعی الصدور. از این رو ایراداتی نیز در آن می توان یافت و این آخرین دیدگاه و درست ترین دیدگاه در مورد روایات کتاب شریف کافی است و هیچ گاه نیز شیعه ادعا نکرده که کافی بالاتر از قرآن است و این ادعای زشتی است. هیچ سندی نیز برای اثبات این ادعا - جز اینکه برخی اخباریون شیعه که 2 تا 3 قرن پیش می زیسته اند قائل به قطعی الصدور بودن روایات کافی بوده اند و گفته اند که در موارد مبهم و مجمل آیات قرآن باید به روایات معتبر و درست مراجعه کرد- در دست رس نیست و از این رو این، تهمت وخدشه و اتهام عالمان اهل سنت به علمای شیعی است که مستندی ندارد.در پاسخ به این که فرمودید امام زمان، فردی موهوم است باید گفت:الف) مولفین کتب اهل سنت احادیث فراوانی را در مورد مهدویت نقل کرده اند و حتی بابی از کتابشان را به آن اختصاص داده اند . از جمله کتاب هایی که بابی در آن منعقد شده و در آن به بحث پرداخته شده:1- سنن ابی داوود 2- سنن ترمذی است که از صحاح سته برادران اهل سنت محسوب می شود . همچنین "صحیح ابن حبان" که بعضی از اهل سنت آن را ششمین کتاب از صحاح سته می دانند ( اینان سنن ابن ماجه را جزء صحاح نمی دانند ) . متقی هندی هم در کتاب شریف کنز العمال، بابی جدا گانه در باره این موضوع آورده است . ب)احادیثی که در کتب اهل سنت در باب مهدی و خروج ایشان وارد شده فراوان است. ترمذی در صحیحش نقل می کند "قال رسول الله صلى الله عليه وسلم لا تذهب الدنيا حتى يملك العرب رجل من أهل بيتي يواطئ اسمه اسمى " ( صحیح ترمذی ، ج 3 ، ص 343-344 ) همچنین با همین مضمون و با اختلافی اندک در عبارت، در 1- صحیح ابن حبان ج 15 ص 237 -238 و 2- شرح المقاصد في علم الكلام - التفتازاني - ج 2 - ص 3073- تاريخ الإسلام - ذهبي - ج 18 - ص 378 – 379 این حدیث آمده است و ذهبی که واقعا رجال شناس بزرگی است(پس از نقل روایت) می گوید: هذا حدیث حسن صحیح 4- تفسیر فخر رازی ذیل آیه ی "وعد الله الذين آمنوا منكم وعملوا الصالحات ليستخلفنهم في الأرض كما استخلف الذين من قبلهم"رازی ذیل این آیه، این حدیث را نقل می کند . احادیث بسیار زیادی در این بحث نقل شده که ما به چند مورد دیگر بسنده می کنیم . 5- كنز العمال - المتقي الهندي - ج 14 - ص 264 - 26538666 - المهدي رجل من ولدي ، وجهه كالكوكب الدري 6- كنز العمال - المتقي الهندي - ج 14 - ص 266 38671 - لن تهلك أمة أنا في أولها وعيسى ابن مريم في آخرها ، والمهدي في أوسطها ( به نقل از أبو نعيم اصفهانی در باب "في أخبار المهدي" از ابن عباس از رسول خدا ص ) .7- كنز العمال - المتقي الهندي - ج 14 - ص 266 38673 - منا الذي يصلي عيسى ابن مريم خلفه (به نقل از أبو نعيم اصفهانی در باب "في أخبار المهدي" از أبي سعيد ) . 8- سنن أبي داود، ج 2 - ص 310عن أم سلمة ، قالت : سمعت رسول الله صلى الله عليه وسلم يقول : ( المهدى من عترتي من ولد فاطمة ) با توجه به این احادیث دیگر جایی برای تردید در مهدویت باقی نمی ماند نه تنها در اصل مهدویت بلکه در این باب که ایشان از اهل بیت رسول اکرم می باشند نیز جای شک باقی نمی ماند . اگر مایلید بیشتر و کاملتر در این زمینه بدانید ، به بیش از 100 کتاب از گذشته تا حال، از جمله، کتاب خورشید مغرب نوشته محمدرضا حکیمی (اثبات مهدویت و شخص حضرت مهدی با استناد به منابع شیعه و سنی) و کتاب «بررسی تطبیقی مهدویت در روایات شیعه و اهل سنت» نوشته دکتر مهدی اکبرنژاد رجوع کنید (در فصل نخست کتاب ، ابتدا نگاهی کلی به حدیث های مهدویت شده و آنگاه سیر تاریخی تدوین این حدیث ها در جوامع حدیثی معتبر اهل سنت ارزیابی شده اند که در این نگاه تاریخی، آن دسته از جوامع حدیثی که تا سده دهم هجری، روایت های مهدویت را یاد کرده اند، معرفی شده و در ادامه، حجیت و تواتر این حدیث ها در گفته ها و نوشته های دانشمندان اهل سنت به تفصیل یادآوری شده اند. بررسی سیر تاریخی تدوین حدیث های مهدویت در کتاب های شیعه، قسمت دیگر فصل نخست را تشکیل می دهد و در پایان این فصل، به منابع معتبر، نام صحابه ای که در اسناد روایت های مهدویت حضور دارند نیز یادآوری شده است. در فصل دوم به بیان حدیث ها و موارد مشترک میان شیعه و اهل سنت درباره امام مهدی(عج) پرداخته شده و از جنبه های گوناگون، این موارد ارزیابی شده اند؛ مانند نسب و نام آن حضرت و نیز ویژگی های جسمانی و نشانه های ظهور او و تغییر و تحولاتی که جهان با ظهور ایشان پیدا خواهد کرد. فصل سوم به بررسی دیدگاه های گوناگون این دو فرقه درباره امام مهدی(عج) اختصاص یافته که مهمترین آنها در چهار مورد خلاصه شده است. نخستین آنها ولایت آن حضرت، دومین مورد درباره نام پدر امام مهدی(عج)، سومین اختلاف مربوط به تفسیر روایت های امامان دوازده گانه است و چهارمین موضوع، نسب پدر آن حضرت است که آیا از نسل امام حسن(ع) است یا امام حسین(ع( چهارمین و آخرین فصل به بیان منتقدان حدیث های مهدویت و بررسی میزان اعتبار و ارزش مندی این نقدها اختصاص پیدا کرده که دیدگاه های معروف ترین ناقدان این حدیث ها مورد تحلیل و دقت نظر قرار گرفته است. شاخص ترین این افراد عبارتند از: ابن خلدون، رشید رضا، احمد امین، و در دوره اخیر؛ دکتر عداب محمود الحمش که ضمن طرح دیدگاه های آنها، به تفصیل و تفکیک به نقد نظریات آنها پرداخته شده است: http://www.hawzah.net/Hawzah/News/NewsView.aspx?LanguageID=1&NewsID=82340&NewsType=1.)ج) {روايات مهدويت در تمام کتب اهل سنت حتي در صحاح ستة و بخاري و مسلم آمده و تمام اهل سنت معتقدند که حضرت مهدي عليه السلام خواهد آمد و جهان را از عدل و داد پر خواهد کرد همان طوري از ظلم و ستم لبريز شده است.آقاي فقيه ايماني در( کتاب الامامة المهدوية في الاسلام) در این زمینه ادرسهای خوبی از صحاح داده است (فراجع)
حال انچه در این زمینه اهمیت فراوان دارد اعتقادات و افکار وهابیت در این زمینه است، دقت بفرمائید:
1- ابن تيميه ، بزرگ تئورسين وهابيت هم وقتي در برابر انبوهي از روايات در صحاح سته و حتي در صحيح بخاري و مسلم در بارۀ حضرت مهدي مواجه مي‌شود ، صراحتاً مي‌گويد :إن الأحاديث التي يحتج بها على خروج المهدي أحاديث صحيحة ، رواها أبو داود والترمذي وأحمد وغيرهم من حديث ابن مسعود وغيره . احاديثي كه مي‌توانيم احتجاج كنيم بر آن احاديث بر قيام حضرت مهدي ،‌ اين احاديث صحيح هستند . اين روايات را ابو داود ، ترمذي و احمد نقل كرده‌اند . منهاج السنة النبوية ، ج 4 ، ص211 .
2 - ابن قيم ، شاگرد و ناشر افكار ابن تيميه هم در اين زمينه مي گويد احاديث مربوط به حضرت مهدي ، احاديث حسن و صحيح هستند .
3- آقاي بن باز مفتي اعظم سابق عربستان سعودي، عبارت خيلي ظريفي دارد :أمر المهدي معلوم ، والأحاديث فيه مستفيضة ، بل متواترة وقد حكى غير واحد من أهل العلم تواترها . وهي متواترة تواترا معنويا ، لكثرة طرقها ، واختلاف مخارجها ، وصحابتها ، ورواتها ، وألفاظها ، فهي - بحق - تدل على أن هذا الشخص الموعود به أمره ثابت وخروجه حق .مسئله حضرت مهدي عليه السلام واضح است و احاديث پيرامون آن مستفيضه بلكه متواتر است و تعداد زيادي از اهل علم متواتر بودن احاديث حضرت مهدي عليه السلام را نقل كرده اند . و تواتر آن تواتر معنوي است به خاطر كثرة طرق احاديث آن، و اختلاف در لفظ احاديث و راويان و الفاظ بحق دلالت بر اين دارد كه اين شخص موعود امر ثابتي دارد و خروج او حق است.و ما ديده ايم كه علما مسائل زيادي را با رواياتي كمتر از اين ثابت كرده اند . و قول حق از علما بلكه اتفاق علما بر ثبوت مسئله مهدويت است و همين قول حق است و به حق كه او در آخر الزمان خارج خواهد شد . و اما عده قليلي از علما (در اين مسئله) توجهي به صحبت درباره او نكرده اند .مجلة الجامعة الإسلامية بالمدينة المنورة ، العدد 3 ، السنة الأولى 1388 ، في ذيل محاضرة عبد المحسن العباد .
4- آقاي ناصر الدين الباني كه از او به بخاري دوران تعبير مي‌‌كنند ، شبيه اين عبارت را دارد . در مجلۀ التمدن الإسلامي الدمشقية ، شمارۀ 27 و 28 ، سال 22 ، ص 642 .
رابطة العالم اسلامي كه در حقيقت مركز فرهنگي وهابيت است ، در ماه مي 1976 رسماً اعلام كرد :اعتقاد به ظهور حضرت مهدي ، يك امري است واجب بر همۀ مسلمان‌ها . اين عقيده ، جز عقائد اهل سنت و جماعت است و جز جاهل و نادان و بدعت گذاري كسي نمي‌تواند اين عقيده را انكار كند:
http://www.askdin.com/showthread.php?t=2957 }در مورد اینکه بنده شیعه غالی یا احساسی هستم یا نه، باید گفت که ما معتقدیم خلیفه اول و دوم و سوم، خلافت بلافصل حضرت علی ع را غصب کرده اند که بزرگترین و مهمترین سندش، همان حدیث غدیر است که بحث آن را با هم داشتیم و حتی نیاز به دلایل دیگر روایی یا عقلی ندارد.برای روشن شدن بحث خیانت دو خلیفه اول به پیامبرص و خاندانش می توانید به کتاب بنده که با عنوان " دردادنه دلداده " (بررسی تحلیلی زندگانی حضرت زهرا س ) در 476 صفحه چاپ شده است رجوع کنید تا بدانید که با استناد به منابع اهل سنت می توان اثبات کرد که خلیفه اول و دوم و نیز خلیفه سوم، کافرند چرا که سقط جنین فاطمه س و نیز سیلی زدن به صورت و نیز آزار ایشان در مورد بحث دادن فدک به وی و بازگرداندن خلافت به مکان واقعی اش ، مصداق روایت معتبر و مشهور پیامبر ص که 1- مجاهد نقل می کند که ایشان در حالی که دست فاطمه (ع) را در دست داشت فرمود: و هي بضعة مني، و هي قلبي و و روحي التي بين جنبي، فمن آذاها فقد آذاني، و من آذاني فقد آذي الله. 2- از جابر نیز رسيده که پيغمبر صلي الله عليه و آله و سلم فرمود: ان فاطمة شعرة مني، فمن آذي شعرة مني فقد آذاني و من آذاني فقد آذي الله و من آذي الله، لعنه الله ملاء السموات و الارض.این دو روایت به وفور در منابع اهل سنت و شیعه آمده است که از منابع قدیم اهل سنت می توان به مسند احمد حنبل اشاره کرد.3- جابر جعفي از حضرت باقر روايت کند که پيغمبر صلي الله عليه و آله و سلم فرموده ان الله يغضب فاطمة و يرضي لرضاها.(از منابع شیعه){در توضیح بیشتر باید گفت:حضرت رسول اکرم (ص ) می فرماید:((من احب هولاء یعنی الحسن والحسین و فاطمة و علیا فقد احبنی و من ابغضهم فقد ابغضنی ))((هر کس اینان (یعنی حسن و حسین و فاطمه و علی علیهم السلام ) را دوست بدارد، مرا دوست داشته است، و کسی که با اینها دشمنی کند، با من خصومت کرده است. و درباره حضرت صدیقه زهرا علیهم سلام می فرماید:((من آذاها فقد آذانی، و من آذانی فقد آذی الله )) و ذلک قوله تعالی: (( ((ان الذین یودون الله و رسوله لعنهم الله فی الدنیا و الاخرة ))((هر کس فاطمه را بیازارد، مرا آزرده است، و هر مرا اذیت کند (گوئی ) خدا را آزرده است )) چنان که خدای تعالی می فرماید:همانا، آن کسانی که خدا و رسول او را بیازارند، خدا آنان را در دنیا و آخرت لعنت کرده است (از رحمت خود دور فرموده است )، که با توجه به فرمایش پیامبر اکرم (ص ) آزار خدا و رسولش برابر با ایذاء حضرت صدیقه زهرا سلام الله علیهاست. روایاتی که نقل شد و احادیثی که از قول پیامبر اکرم (ص ) در این موضوع بیان می شود، همه آنها عبارات کتب عامه است که شیعه و سنی در صحت آنها متفق القول هستند:((فاطمة بضعة منی، من اغضبها اغضبنی ))((فاطمه (ع ) پاره تن من است، هر کس او را خشمگین کند، مرا به خشم آورده است ))((فاطمة بضعة منی، یوذینی ما آذاها، و یغضبنی ما اغضبها))((فاطمه پاره تن من است، آنچه فاطمه را بیازارد، مرا نیز آزرده می سازد، و آنچه فاطمه را به خشم آورد، مرا هم غضبناک می کند.))((فاطمة بضعة منی، یقبضنی ما یقبضها، یبسطنی ما یبسطها))((فاطمه پاره تن من است، آنچه او را دلگیر کند مرا گرفته خاطر می سازد، و آنچه او را مسرور گرداند، مرا شاد می نماید))((فاطمة بضعد منی یوذینی ما آذاها، و ینصبنی ما انصبها))((فامطه پاره تن من است، آنچه او را آزرده کند مرا می آزارد، و آنچه او را به زحمت اندازد مرا دچار مشقت می نماید.))روایات بسیاری از پیامبر اکرم (ص ) با مفهوم تقریبا همانند احادیث مذکور، ولی با عبارات مختلف، علماء فریقین (شیعه و سنی ) نقل کرده اند که چند نمونه از آنها را در اینجا یاد آورد می شویم: ((فاطمة بضعة منی، یسعفنی ما یسعفها))((فاطمة شجنة منی، یبسطنی ما یبسطها، و یقبضنی ما یقبضها))((فاطمة مضعة منی، من آذاها فقد آذاتی ))((فاطمة مضعة منی، یقبضنی ما قبضها، و یبسطنی ما بسطها))((فاطمة مضعة منی، یسرنی ما یسرها))هدف و منظور ما از نقل این احادیث شریف در منقبت حضرت صدیقه زهرا سلام الله علیها، این است که بر همگان ثابت شود موضوع محبت و یاری آن حضرت، و یا بغض و دشمنی و اذیت او، عینا همانند محبت و دوستی با پیامبر اکرم (ص ) و یا عدوات و عناد نسبت به مقام نبوت است و اعتقاد داشتن به این مطلب، هرگز منحصر به یک مذهب خاص نیست، بلکه این موضوع کاملا اسلامی و کلی است، بدون تردید از معتقدات تمام مسلمین جهان است. لذا ما در اینجا نام عده ای از دانشمندان سنی که روایات مذکور را در طول چهارده قرن در کتابهای خویش ثبت کرده اند، نقل می کنیم: ابن ابی ملیکه متوفای 117 هجری - قمری - ابن دینار مکی، متوفای 125 هجری - لیث بن سعد مصری متوفای 175 ه -.ق - ابو محمد بن عینیه متوفای 198 - ابوالنظر بغدادی متوفای 205 هجری - احمد بن یونس یربوعی متوفای 227 هجری - حافظ ابوالید طیالسی متوفای 227 هجری - ابوالمعمر هذلی متوفای 336 هجری - فتیبه بن سعید ثقفی متوفای 240 هجری عیسی بن حماد مصری متوفای 248 هجری - احمد امام حنابله متوفای 241 هجری - حافظ بخاری (ابوعبدالله ) صاحب صحیح معروف متوفای 256 هجری - حافظ مسلم در صحیحش (که یکی از صحاح سته است ) متوفای 261 هجری - حافظ ابوعبدالله بن ماجه در سننش (که یکی از صحاح سته است ) متوفای 273 هجری - حافظ ابودواد سیستانی در سننش (که یکی از صحاح سته است ) متوفای 275 هجری - حافظ ابو عیسی ترمذی در صحیح (که یکی از صحاح ششگانه است ) متوفای 275 هجری - حکیم ابوعبدالله ترمذی متوفای 285 هجری - حافظ ابوعبدالرحمن نسائی (که یکی از صحاح ششگانه است ) متوفای 303 هجری - ابوالفرج اصفنهانی متوفای 303 هجری - حاکم ابوعبدالله نیسابوری متوفای 405 هجری - حافظ ابونعیم اصفهانی متوفای 430 هجری حافظ ابوبکر بیهقی متوفای 458 هجری - ابو ذکریا خطیب تبریزی متوفای 502 هجری - حافظ ابوالقاسم بغوی متوفای 510 هجری - قاضی ابوالفضل قاضی ابوالعیاط متوفای 544 هجری - اخطب خوارزمی متوفای 568 هجری - حافظ ابوالقاسم ابن عساکر متوفای 571 هجری - ابوالقاسم سهیلی متوفای 581 هجری - ابن ابی الحدید معتزلی متوفای 586 هجری - ابوالفرج ابن جوزی متوفای 597 هجری - ابن اثیر متوفای 630 - ابوسالم ابن طلحه شافعی متوفای 652 هجری - سبط ابن جوزی حنفی متوفای 654 هجری - حافظ گنجی شافعی متوفای 658 هجری - حافظ محب الدین طبری متوفای 694 هجری - حافظ عدلی اندلسی متوفای 699 هجری - حافظ ذهبی شافعی متوفای 747 هجری - قاضی ایجی معروف متوفای 756 هجری - جمال الدین زرندی متوفای 750 هجری - ابوسعادت یافعی متوفای 768 هجری - حافظ زین الدین عراقی متوفای 806 هجری - حافظ معزالدین هیثمی متوفای 807 هجری - حافظ ابن حجر عسقلانی متوفای 852 هجری - حافظ جلال الدین سیوطی متوفای 911 هجری - حافظ ابوالعباس قسطلانی متوفای 923 هجری - حافظ قاضی دیار بکری متوفای 966 هجری - ابن حجر هیثمی متوفای 974 هجری - زین الدین مناوی متوفای 1031 هجری - و عده کثیری از علمای عامه (سنی ) در قرن 10 و 11 و 12 و 13 و 14 تا امروز.چون این مطلب مورد بحث، در نزد علمای عامه نیز بسیار حائز اهمیت است و با این روایات شریفه که ذکر صریح استدلال و ثابت کرده اند که هر کس نسبت به حضرت زهرا(ع ) محبت نداشته، و یا به نحوی از انحاء آو را آزرده باشد، کافر است. لذا ما این موضوع را عمیقا مورد بررسی قرار می دهیم: گاهی مطلب را معتقدین یک مذهب عنوان می کنند، و گاهی موضوعی صددرصد عمومی و اسلامی است و با توجه به مدارک و اسنادی که از دانشمندان فریقین (شیعه و سنی ) نقل شد کاملا ثابت می شود که این مطلب اسلامی است: که هر کس حضرت صدیقه زهرا سلام الله علیها را آزار اذیت نماید و آن حضرت از او دل آزرده و ناخشنود باشد، کافی است. روایتی است فوق العاده مهم و حیرت انگیز از پیامبر اکرم (ص ) که از آن حضرت فرمود: ((ان تبارک و تعالی یغضب لغضب فاطمه، و یرضی لرضاها))((همانا، خداوند تبارک و تعالی غضب می کند هنگامی که فاطمه (ع ) به خشم آید، و راضی می شود آنگاه که او راضی و خشنود گردد))و در روایت دیگر به فاطمه علیهالسلام فرمود:((ان الله یغضب لغضبک، و یرضا لرضاک ))((یا فاطمه، خدا با غضب تو غضب می کند، و با رضای تو راضی می گردد))این دو روایت عجیب را عده زیادی از دانشمندان عامه (سنی ) نقل کرده اند که از جمله آنهایند:ابوموسی ابن المثنی متوفای 252 هجری - ابن ابی عاصم متوفای 287 هجری - ابویعلی مسلم متوفای 307 هجری - حافظ ابوالقاسم طبرانی متوفای 360 هجری - حافظ ابوحاکم نیسابوری متوفای 405 هجری - حافظ ابوسعید خرگوشی متوفای 406 هجری - حافظ ابونعیم اصفهانی متوفای 430 هجری - حافظ ابوالقاسم ابن عساکر متوفای 571 هجری - ابوالمظفر سبط ابن جوزی متوفای 654 - حافظ ابوالعباس طبری متوفای 694 هجری - حافظ ابن حجر عسقلانی متوفای 852 هجری - حافظ شهاب الدین ابن حجر هیثمی متوفای 974 هجری - حافظ ابوعبدالله زرقانی مالکی متوفای 1122 هجری - ابوالعرفان صبان متوفای 1206 هجری - بدخشانی (صاحب مفتاح الجنات ) متوفای قرن 13 و عده ای دیگر...با توجه به اینکه هر بشر حالات مختلفی دارد، و در هر ساعت دستخوش تحولات گوناگون است، معقول نیست که بشری در تمام لحظات زندگانی، با وجود انهمه دگرگونیها، همیشه و همه جا مورد توجه خدا بوده، و رضایتش رضای خدا، غضبش خشم خدا، مسرتش خشنودی خدا، محبتش حب خدا، و دشمنی با او دشمنی با خدا باشد، و بر هر کس به چشم حقارت نگاه کند خدا نیز با نظر حقارت بر او بنگرد، مگر اینکه صاحب مقام ولایت (مطلقه ) بوده باشد، و به اعتبار همان مقام که عینا پیامبر اکرم (ص ) و امیرالمؤ منین (ع ) نیز دارا هستند، تنها این موضوع امکان پذیر می باشد.و با عدم توجه به شئون ولایت است که حضرات عامه (سنیها) می گویند پیامبر اکرم نیز همانند سایر مردم دشنام و ناسزا می گوید، خشمناک می شود و... و بالاخره سخن را تا بجائی می رسانند که در بستر مرگ خطاب به آن حضرت می گویند، ((ان الرجل لیهجر...)) ((این مرد هذیان می گوید...)) فاطمه سلام الله علیها وجود مقدسی است که پیامبر اکرم (ص ) یک عمر او را به تمام امتش معرفی کرده، و مقامات معنویش را بیان فرموده است. چنان که گفته شد کاملا روشن و مبرهن است آن بشری که محبتش محبت خدا، اطاعتش اطاعت خدا، رضایتش رضایت خدا، مخالفتش مخالفت خدا، سنحطش سنحط خدا، غضبش غضب خداست، لازمه اش این است که باید صاحب مقام شامخ ولایت (مطلقه ) باشد، و در نتیجه، هر کس به صاحب ولایت ایمان نیاورد و محبتش را در دل نداشته باشد، کافر است، و این مطلبی است که علمای عامه نیز به آن ایمان و اعتقاد دارند که در اینجا نقل بعضی از عبارات آنان مفید و ضروری است: ((ابوالقاسم سهیلی )) متوفای سال 581 هجری در کتاب ((الروض الانف )) در جلد دوم صفحه 196 می فرماید:((ان ابا لبابه رفاعة بن عبدالمنذر ربط نفسه فس توبه... و ان فاطمه ارادت حله حین نزلت تویته، فقال ابا لبابه قد اقسمت ان لا یحلنی الا رسول الله، فقال رسول الله ان فاطمه مضعة منی، صلی الله علیه و علی فاطمة، فهذا حدیث یدل علی ان من سبها فقد کفر، و من صلی علیها فقد صلی علی ابیها))هنگامی که ((رفاعه )) از گناهی که مرتکب شده بود توبه کرد، خودش را به چوب توبه محکم ببست و سوگند خورد هرگز آن بند را نگشاید مگر اینکه محمد بن عبدالله (ص ) بدست خود آنرا باز فرماید، و این را نشان قبول شدن توبه خود قرار داده بود، تا اینکه آیه قبول شدن توبه او از جانب پروردگار نازل شد و در آن هنگام حضرت فاطمه (ع ) اراده فرمود آن بندها را بگشاید، و لی ابالبابه گفت: کسی جز پیامبر اکرم (ص ) نباید مرا از بند رها نماید، زیرا من به این امر سوگند یاد کرده ام، و چون این سخن به گوش پیامبر اکرم (ص ) رسید، حضرت فرمود: ((همانا، فاطمه پاره تن من است، درود خدا بر او و بر فاطمه باد.سپس راوی حدیث چنین نتیجه می گیرد: ((که این حدیث دلالت دارد بر اینکه هر کس فاطمه (ع ) را دشنام دهد کافر می شود، و هر کس بر او صلوات فرستد، برابر است با صلوات بر پدرش رسول خدا(ص ))) در کیفیت صلوات و سلام بر او و زیارتش، اخباری از پیامبر اکرم (ص ) نقل شده است که همه نشانگر این است که حضرت زهرا(ع ) همانند رسول خدا(ص ) در این مطلب کاملا استقلال داشته و صلوات و زیاراتی مخصوص به خود دارد.این روایت را ((ابن حجر)) نیز در شرح کتاب ((جامع صغیر))نقل کرده است، و اجالبتر اینکه ((زین الدین مناوی )) صاحب کتاب ((کنوزالدقایق )) ضمن بیان این حدیث چنین نتیجه می گیرد:(با توجه به استدلال ((ابوالقاسم سهیلی )) در شرح حدیث شریف ((فاطمه بضعه منی )) که می گوید: ((هر کس فاطمه (ص ) را دشنام دهد، چون این عمل مشعر بر بغض او نسبت به آن حضرت است، خدا چنین کسی را دشمن می دارد، و هر کس را که خدا دشمن بدارد یقینا کافر است، لذا ناسزا گفتن به حضرت زهرا(ع ) را موجب کفر می داند، و همین دلالت دارد بر اینکه: فاطمه (ع ) از شیخین (ابوبکر و عمر) افضل است !!!؟؟؟...)((شریف سمهودی )) که یکی از بزرگان عامه است در ادامه تشریح آن حدیث می فرماید:((و معلوم ان اولادها بضعة منها فیکونون بواسطتها بضعة منه و من ثم لم رات ام الفضل فی النوم ان بضعة منه وضعت فی حجرها، اولها رسول الله بان تلد فاطمه غلاما، فیوضع فی حجرها، فکل من یشاهد الان من ذریتها، بضعة من تلک البضعة، و ان تعددت الوسائط، و من تامل ذلک انبعث فی قلبه داعی الاجلال لهم، و تجنب بغضهم علی ای حال کانوا علیه ))((و کاملا روشن است که نه تنها فاطمه (ع ) پاره تن پیامبر(ص ) است، بلکه اولاد او چون بضعه فاطمه (ع )اند، آنان نیز به واسطه زهرا(ع ) پاره تن پیامبر(ص ) محسوب می شوند))اکنون نیز در هر کجا ذریه پیامبر(ص ) مشاهده شود، پاره تن رسول خداست، اگر چه شما واسطه بسیار زیاد شد، لذا هر کس این موضوع را بدقت بررسی کند، در قلب خویش ‍ نسبت به آل محمد(ص ) احساس محبت می نماید، و از دشمنی نسبت به آنان در هر حال دوری می جوید.((ابن حجر)) می فرماید:((و فیه تحریم اذی من یتادی المصطفی بتاذیه، فکل من وقع منه فی حق فاطمة شی فتاذت به، فالنبی یتاذی بشهادة هذالخبر، ولا شی اعظم من ادخال الاذی علیها من قبل ولدها، و لهذا عرف بالاستقراء معالجة من نعاطی ذالک بالعقویة فی الدنیا و لعذاب الاخرة اشد))((حارم است آزار و اذیت فاطمه (علیهالسلام )، زیرا هر چیزی که او را آزرده خاطر کند، پیامبر ص را دل آزرده می نماید، و آنچه رسول خدا را بیازارد، (در حقیقت ) خدا را اذیت کرده است. ))((ابن حجر)) در پایان سخن چنین نتیجه می گیرد: آنچه تاریخ گذشته به ما گوشزد می کند این است که جزای کس که زهرا(ع ) را بیازارد، گرفتاری دنیاست، و البته عذاب او در آخرت شدیدتر خواهد بود)). ناسزا گفتن به حضرت صدیقه سلام الله علیها، برابر است با دشنام به پیامبر اکرم (ص ) و امیرالمؤ منین (ع ) و در نتیجه مساوی است با دشنام به حضرت حق تبارک تعالی، چنان که رسول خدا(ص ) درباره علی (ع ) می فرماید:((لا تسبوا علیا، من سب علیا فقد سبنی، و من سبنی فقد سب الله ))((به علی (ع ) دشنام ندهید، هر کس به او دشنام دهد در حقیقت مرا ناسزا گفت است، و هر کس به من دشنام دهد، همانا به خدا بد زبانی کرده است ))((لا تبغضوا علی، من اغضب علیا فقد اغضبنی، و من اغضبنی فقد اغضب الله ))((علی (ع ) را خشمگین مسازید، که هر کس او را به خشم آورد همانا مرا غضبناک کرده است، و هر کس مرا خشمگین کند در حقیقت خدا را به خشم آورده است ))((و من احبه فقد احبنی، و من احبنی فقد احب الله )(هر کس علی (ع ) را دوست داشته باشد، در حقیقت به من مهر ورزیده است، و هر کس محبت مرا در دل داشته باشد، همانا خدا را دوست داشته است ))این فرمایشات پیامبر اکرم (ص ) و نظایر آنها درباره امیرالمؤ منین (ع ) بیان داشته اند، تنها شایسته آن وجود مقدسی است که دارای مقام شامخ ولایت باشد، و مراتب مذکور از شئون مخصوص آن مرتبه والاست. روایات بسیار از قول پیامبر اکرم (ص ) در منقبت حضرت زهرا سلام الله علیها، عینا با همین مضامین در کتب معتبر (شیعه و سنی ) نقل شده است که نشان می دهد آن حضرت در جمیع احکام و شئون ولایت با رسول خدا(ص ) و امیرالمؤ منین (ع ) شریک است، لذا علما چنین فتوی می دهند که هر کس به پیامبر اکرم (ص )، یا امیرالمؤ منین (ع )، یا فاطمه زهرا(ع ) دشنام دهد واجب القتل می شود، و دانشمندان عامه می فرمایند: هم کافر است، و هم واجب القتل. پروردگارا، به حق محمد و آل محمد، ما را از نظر لطف فاطمه زهرا سلام الله علیها دور مکن، و (پرتو) ولایت او را در قلب ما جایگزین فرما، و با اعتقاد به این مقام ولایت عمر ما را بپایان برسان} با این اوصاف و نیز با استناد به اعترافات ابوبکر و عمر نسبت به اشتباهاتشان با استناد به منابع اهل سنت مثل الامامه و السیاسه ابن قتیبه و کتب تاریخ و رجال و تراجم که همه آنها در کتاب " دردانه دلداده " بنده آمده ، کفر آن دو و خلیفه سوم ونیز کفر کسی که عالمانه و مقصرانه- نه جاهلانه و از روی قاصریت - از آنان پیروی کند، ثابت است. موفق باشید در پناه خداوند سبحان

1 نظرات:

جواد گفت...

با سلام- بدون هيچ مقدمه اي به اصل مطلب رفته و عرض ميكنم كه من نظراتي را در سايت دكتر كاوند ابراز كردم و سؤالاتي را از ايشان پرسيدم براي اينكه مطالب اين وبلاگ در ارتباط با مطالب دكتر كاوند ميباشد متن نظريات و سؤالات را بدون كم و كاست اينجا نيز ثبت ميكنم اميد است كه جواب سؤالات توسط دكتر محترم ارائه گردد و حتما جواب را هم در صورت نياز در اين بخش كپي خواهم كرد با تشكر از وبلاگ خوب شما
‹‹با سلام- خوشحالم از اينكه يك مناظره علمي و بدون اعمال فشار را رو در رو و خارج از هر نوع پرده پوشي مي بينيم و اين امر دريچه اي از اميد را بروي ما باز خواهد كرد كه در آينده همه بتوانند با تحقي و تفحص مذهب خود را انتخاب كرده و بر اساس مستندات و مستدلات به آن پايبندي و اعتقاد نشان دهند.
اما در مورد بحث جاري جناب آقاي دكتر بنده نظراتي دارم كه اميدوارم مورد عنايت جنابعالي و ساير خوانندگان قرار گيرد
اولا در مورد اينكه اهل بيت به 12 نفر از خانواده پيامبر اطلاق ميگردد را از كجا آورديد من كه در هيچ لغت نامه اي چنين چيزي نديدم زيرا اهل بيت افراد افراد خاندان شخصي را گويند و در مورد آيه تطهير كه در مورد اهل بيت پيامبر آمده كاملا واضح است كه طرف تخاطب همسران پيامبر هستند و اطلاق اهل بيت به امام علي و فرزندانش فقط از روي احاديث ثابت ميشود و تأييد اين مطلب كه امام علي و خاندانش جزو اهل بيت باشند هرگز منافي حضور همسران پيامبر در اهل بيت پيامبر نخواهد بود كما اينكه از آيه قرآن كاملا آشكار است و درعين حال فراموش نكنيم كه قرآن همسران پيامبر را به عنوان مادران مؤمنين معرفي كرده است.
ثانيا: اعتقاد بر تحريف قرآن كه از سوي برخي علماء مطرح شده از دو قاعده خارج نيست اول اينكه گفته هاي آنان درست است و آنها بر اساس مذهب تشيع مؤمن هستند و در مقام دوم اينكه گفته هاي آنان كذب است و افتراء به خدا و قرآن بوده و نه تنها كه از مذهب بلكه از دايره نيز خارج هستند اينكه شما بگوييد من نظريات آنان را در اين مورد قبول ندارم ولي آنان علما و بزرگان مذهب هستند كاملا متناقض مي باشد لطفا صريحا نظر خود را بيان كنيد
ثالثا: در مورد امام زمان من ميخواهم بدانم كه ضرورت وجود ايشان در حال حاضر چيست؟؟ با توجه به اينكه امور دنيا توسط خداوند اداره ميشود و نياز به شريك و همكاري ندارد و مسئله هدايت و دعوت هم توسط مهدي با عنايت به غيبت ايشان كاملا منتفي هست. اميدوارم در مورد ضرورت وجود ايشان پاسخ قانع كننده و در خوري ارائه كنيد تا اينكه همه خوانندگان مستفيد شوند.
به اميد پيروزي حق بر باطل››