دوست عزیز به وبلاگ حقیقت ایمان خوش آمدید
امید است که از مطالب موجود در این وبلاگ استفاده بهینه نموده و با نظرات خویش ما را در جهت پیشبرد هر چه بهتر آن یاری نمایید.
این وبلاگ از تمامی مطالب مفید و سودمند شما استقبال میکند. لطفا مطالب خود را به آدرس ایمیل زیر برای ما ارسال نمایید:

hamid.ma66@yahoo.com
۱۳۸۹ شهریور ۹, سه‌شنبه
اين متن در بارة كيفيت بيعت حضرت علي با خلفا رضوان الله عليهم اجمعين بر اساس دو روايت از كتابهاي معتبر شيعه و اهل سنت است . يكي برگرفته از كتاب مجعول سليم بن قيس هلالي است كه روافض از آن به عنوان مرجع اعتقادي خود استفاده ميكنند و متاسفانه تعدادي از اهل تشيع نيز تحت تاثير اين كتاب جعلي قرار گرفته و ندانسته در حق حضرت علي ظلم فراواني مرتكب شده اند و به شخصيت آن جناب ، بي حرمتي و توهين فراوان كرده اند آن هم با ادعاي دوستي با اهل بيت !
و روايت ديگر برگرفته از كتاب صحيح امام مسلم نيشابوري است كه از صحاح حديثي اهل سنت به شمار ميرود.
خوب است كه هر دو روايت را خواننده گان فهيم ما بخوانند و بدانند كه مذهب رفض از چه جاهاي سر برآورده و اساس اين مذهب خريف بر چه مبناهاي پوشالين و مسخره اي بنا يافته است . اميد كه در نهايت اين كوششها منجر به اصلاح افكار و عقايد گمراهان گردد. يقينا خداوند هيچ مزد خالصانه اي را ضايع نميسازد. چون در اين خطاب صاحبان عقل سليم مورد توجه ما هستند اميدوار هستيم كه اينان با مراجعه به كتاب سليم بن قيس و تحقيق در باره اين كتاب و اسناد آن ، پي به ماهيت اصلي اين گونه كتب مخرب برده و آنها را از ميان خود دور سازند. به اميد آن روز.
جالب است بدانيد كه اين كتاب در قرن چهارم ناگهان ، در ميان شيعه سر برآورد و تقريبا تمام مطالب آن دروغ مطلق است و همين كتاب بعدا اساس مذهب شيعه گرديد!!
اينك متن ترجمه شدة كتاب دروغين منسوب به سليم بن قيس هلالي را با اختصار موضوع به خدمت شما تقديم ميكنم .

« فاجعه اهل بیت علیهم السلام به وسیله کردار اصحاب سقیفه
براء بن عازب میگوید: وقتی که رسول الله صلی الله علیه وآله فوت شد، من ترسیدم که مبادا قریش قدرت را از بنی هاشم بربایند! پس وقتی که دیدم مردم در قضیه بیعت ابوبکر چه کردند، خیلی از اثر حزن و اندوه برای وفات رسول الله صل الله علیه وآله ناراحت شده و گریستم ...
اتمام حجت بر انصار و خواستن از ایشان به وفاء بیعت شان
[از قول سلمان فارسي] ... چون شب شد علی ـ علیه السلام ـ فاطمه علیها السلام را بر خر نشاند و دست حسن و حسین علیهماالسلام را گرفت و هیچ یک از اصحاب رسول الله را نگذاشت مگر این که به در خانه اش رفت و آنان را برای گرفتن حق خود سوگند داد و برای نصرت خود فرا خواند. اما هیچ یک از آنان استجابت نکرد غیر ما چهار نفر (سلمان، ابوذر، مقداد، زبیر) سرهای خود را تراشیدیم و آمادة نصرت او شدیم و زبیر از همه ما برای نصرت علی آماده تر بود.
شهادت فاطمه زهرا علیها السلام
هجوم قبایل قریش به خانة وحی و سوختاندن آن
چون علی علیه السلام نامردی مردم را در برابرخود بدید و عدم یاری آنان نسبت به خود و اجتماع کلمة و اطاعت و تعظیم آنان را نسبت به ابوبکر مشاهده کرد خانه نشین شد!
پس عمر به ابوبکرگفت: چرا کسی را نمیفرستی که او را بیاورد تا با تو بیعت کند؟ نمیبینی که هیچ کس جز او و چهار نفری که با وی اند باقی نمانده اند؟ و از این دو نفر ابوبکر رقیق القلب تر و نرم تر و نا فهمتر بود و آن یکی تند تر و شدیدتر و جفا پیشه تر بود!
پس ابوبکر گفت: چه کسی را بفرستیم؟ عمر گفت: قنفذ را میفرستیم. قنفذ مردی تند خو، سخت گیر و خشک بود از آزاد شده گان بنی عدی بن کعب.
پس او را همراه تعدادی به در خانة علی علیه السلام فرستادند. وقتی در زدند و از او اجازه خواستند به ایشان اجازه نداد. یاران قنفذ به سمت ابوبکر و عمر بازگشتند و آن دو در مسجد نشسته بودند و مردم در اطراف شان.
گفتند: به ما اجازه ندادند. عمر گفت: بروید اگر اجازه ندادند به زور و بدون اجازه داخل شوید. پس رفتند و اجازه خواستند. فاطمه علیها السلام گفت: شما را از این که بدون اجازه به خانه ام داخل شوید باز میدارم. قنفذ ملعون آن جا ماند ودیگران باز گشتند وگفتند: فاطمه چنین و چنان گفت ما هم به حرج افتادیم که بدون اذن داخل خانه اش شویم! پس عمر خشمناک شد و گفت: ما را به زنان چه کار! پس مردانی را که پیرامونش بودند امر کرد که هیزم بردارند. آنان هیزم برداشتند و خود عمر هم هیزم برداشت و آن هیزم ها را اطراف خانة علی و فاطمه علیهم السلام و فرزندانش قرار دادند. بعد عمر با صدای بلند که علی و فاطمه بشنوند داد کشید: قسم به خدا که ای علی یا میآیی و با خلیفه رسول الله بیعت میکنی یا این که خانه ات را بر سرت آتش میزنم.
پس فاطمه علیه السلام گفت: ای عمر بین ما و تو چه شده است؟!
گفت: در را باز کن و الا خانه شما را بالای شما آتش میزنیم. گفت: ای عمر از خدا نمیترسی که میخواهی به خانه ام داخل شوی؟
اما عمر از کارش منصرف نشد و آتش خواست و آن را بالای درب خانه قرار داد و درب را فشار داد و داخل خانه شد.
فاطمه علیها السلام به جلو او آمد! و چیغ کشید که: آی بابا ! ای رسول الله! پس عمر شمشیر را در حالي كه در غلافش بود بالا کرد و آن را به پهلویش زد! پس فاطمه فریاد زد: بابا جان! عمر شلاق را بالا کرد و بالای دستانش کوبید! و فاطمه فریاد زد : ای رسول الله! بعد از تو ابوبکر و عمر چه بد کردند!!
دفاع علی علیه السلام از سلالة نبوت
پس علی علیه السلام به پا خاست و گريبان عمر را گرفت بعد به شدت آن را كشيد و او را به زمين افگند و بالاي گردن وي نشست و تصمیم گرفت که او را بکشد. که یکمرتبه گفته رسول الله صل الله علیه وآله و وصیت او را نسبت به خود به یاد آورد پس گفت: قسم به ذاتی که محمد را با نبوت کرامت بخشید ای ابن صهاک اگر نوشته ای از جانب خدا نبود که بر من سبقت گرفت و عهدی که با رسول الله صل الله علیه وآله بستم میدانستی که نمیتوانی به خانه ام داخل شوی !
ابوبکر امر خود را برای آتش زدن خانه دو باره صادر میکند
پس عمر به دنبال نیروی کمکی فرستاد و مردم به سمت خانة علی یورش آوردند و در این وقت علی علیه السلام به سمت شمشیر خود رفت و قنفذ چون غیرت و سرسختی او را میدانست و میترسید که علی علیه السلام با شمشیر به سوی او بیرون بیاید به سمت ابوبکر فرار کرد.
پس ابوبکر به قنفذ گفت: بازگرد اگر خارج شد که خوب و الا به خانه اش هجوم ببر و اگر امتناع کرد خانه اش را بر سرش با آتش خراب کن!
پس قنفذ ملعون باز گشت و به ناگهان بر او و یارانش هجوم آورد و بدون اجازه به خانه داخل شد. و علی علیه السلام به طرف شمشیرش رفت و آنان بر او پیشی گرفتند و او را مغلوب كردند چرا که آنان زیاد بودند! پس بعضی از ایشان شمشیر هایشان را بر او گرفتند و تناب را به گردنش انداختند!
در این وقت فاطمه علیهاالسلام دم دروازة خانه میان آنها و او قرار گرفت که قنفذ ملعون او را با شلاق زد و از اثر همین ضربه وقتی که مرد در پهلویش دمبلی دیده میشد! خدا او را لعنت کند و آنانی که او را فرستاده بودند!
... (قنفذ لعنت الله علیه فاطمه علیه السلام را آن گاه که میان او و شوهرش قرار گرفته بود با شلاق زده بود چرا که عمر به وی گفته بود که: اگر بین تو و او فاطمه حایل شد او را بزن .
پس قنفذ لعنه الله ـ درب خانه را به پهلویش کوبید که استخوانش شکست و جنینش سقط شد و چنان بود تا که صاحب فراش صل الله علیها به اثر همین ضربت خورده گی شهید مرد!)
بیعت امیر المومنین علیه السلام به جبر و اکراه
بعد از آن کشیده کشیده با تناب علی علیه السلام را به نزد ابوبکر آوردند در حالیکه عمر با شمشیر بالای سرش ایستاده بود و خالد بن ولید و ابوعبیده بن جراح و سالم مولی ابی حذیفه و معاذ بن جبل و مغیره بن شعبه و اسید بن حضیر و بشیر بن سعید و دیگر مردم مسلح به اطراف ابوبکر نشسته بودند! ...
امیرالمومنین علیه السلام حجت را بر قریش قایم میسازد!
پس علی علیه السلام را به نزد ابوبکر آوردند. و اوگفت: به خدا قسم اگر شمشیر من در دستم میبود میدانستید که هرگز نميتوانستيد مرا مغلوب كنيد! و اما من قسم به خدا که خود را به جهاد شما ملامت نمیکنم و اگر چهل نفر با من میبودند جماعت شما را متفرق میکردم! خدا لعنت کند اقوامی را که با من بیعت کردند بعد از آن مرا خوار ساختند!! و ابوبکر به سویش نگریست و فریاد کشید: جلوش را بگیرید!
پس علی علیه السلام گفت: ای ابوبکر چه زود بر رسول الله خیانت کردید! به کدام حق و به کدام منزلت مردم را به بیعت خود فرا خواندی؟ آیا تو دیروز به امر خدا و رسول الله با من بیعت نکردی!؟
... پس عمر، او را سرزنش كرد وگفت: بیعت کن و این اباطیل را از خود دور ساز . پس علی علیه السلام برایش گفت: اگر نکنم چه میکنید؟ گفتند: ترا به ذلت و پستی میکشیم! گفت علیه السلام : آن گاه شما بندة خدا و برادر رسول الله را کشته اید! ابوبکر گفت: بلی بندة خدا را میکشیم اما به برادری رسول الله برایت اعتراف نمیکنیم! گفت: آیا نمیدانید که رسول الله صل الله علیه وآله بین من و خود پیمان برادری بست؟ گفت: بلی. پس علی بر ایشان سه مرتبه این حرف را تکرار کرد.
بعد به سوی ایشان روی آورد وگفت: ای مسلمانان مهاجر و انصار، شما را به خدا سوگند میدهم آیا از رسول الله صل الله علیه وآله نشنیدید که روز غدیر خم چنین و چنان گفت و در غزوه تبوک چنین و چنان گفت و هیچ چیزی را که رسول الله در موردش فرموده بود، نگذاشت مگر این که همه را آشکار به همه گفت.
پس گفتند : بلی چنین است.
ابوبکر برای غصب خلافت حدیثی میسازد!
و چون ابوبکر ترسید که مردم او را تایید کنند و او را از کارش باز دارند به ایشان روی آورد وگفت: هر چه که توگفتی راست است و ما آن را از رسول الله به گوشهای خود شنیدیم و به قلبهای خود درک کردیم و لیکن بعد از آن ما از رسول الله شنیدیم که میگوید: خداوند ما اهل بیت را برگزیده و به ما کرامت بخشیده است و برای ما آخرت را بر دنیا برگزیده است و اما الله برای ما اهل بیت نبوت و خلافت را جمع نمیکند.
پس علی علیه السلام گفت: آیا کسی از اصحاب رسول الله بر این کلمه همراه تو شهادت میدهد؟ پس عمر گفت : خلیفة رسول الله راست گفت من هم مثل او شنیدم و ابوعبیده و سالم مولی ابی حذیفه و معاذ بن جبل هم گفتند: راست گفت ما هم از رسول الله شنیدیم!...
عمر علی را به قتل تهدید میکند
پس عمر ایستاده شد و برای ابوبکر که بالای منبر نشسته بود گفت: چه به بالای منبر نشسته ای و این محارب اینجا نشسته و برای بیعت به پا نمیخیزد؟ امرکن که گردنش را بزنیم!
و حسن و حسین ایستاده بودند و چون گپ عمر را شنیدند به گریه افتادند. پس علی آنها را به سینه اش چسپاند وگفت: گریه نکنید به خدا سوگند آنان پدر شما را کشته نمیتوانند!...
کیفیت بیعت امیرالمومنین علیه السلام
بعد گفت: برخیز ای ابن ابی طالب و بیعت کن. گفت: اگر نکنم چه؟ گفت: آن گاه به خدا سوگند گردنت را میزنیم.
پس علی سه مرتبه بر ایشان احتجاج کرد. بعد دست خود را بدون این که کف آن را بازکند دراز کرد و ابوبکر بر روی آن زد! و به همین راضی شد!»

اينك متن حديث از كتاب صحيح امام مسلم نيشابوري :
« ام المومنین عایشة صدیقه میفرماید: فاطمه بنت محمد صل الله عليه و سلم به نزد ابوبکر صدیق فرستاد تا میراثش را از آنچه به طریق فی از نبی اکرم در مدینه و فدک و ما بقی خمس خیبر ، مانده است ، برایش بدهد.
ابوبکر گفت :نبی اکرم فرمود: (ما میراث نمیگذاریم ، آنچه میگذاریم ، صدقه است. آل محمد می‌توانند فقط از این مال استفاده کنند) به الله سوگند من هر گز صدقه ای را که در عهد نبی اکرم بود از حالت اول آن تغییر نمیدهم و حتما مطابق به آنچه که رسول الله بدان عمل میکردند ، من نیز عمل میکنم . پس ابوبکر از دادن چیزی از آن مال به فاطمه، خود داری کرد.
پس از این برخورد، فاطمه نسبت به ابوبکر چیزی به دل گرفت! روای گوید: پس فاطمه دیگر به ابوبکر نزدیک نشد و با او در این باره تا آخر عمر حرفی نزد. فاطمه شش ماه پس از نبی مکرم اسلام زنده گی کرد، وچون وفات یافت ، شوهرش علی بن ابی طالب او را شبانه دفن کرد، و ابوبکر را مطلع نساخت و خود بر وی نماز گذارد. و زنده‌گی فاطمه برای علی در نزد مردم منزلتی ایجاد کرده بود و چون فاطمه وفات یافت آن [به علت عدم بیعت با ابوبکر] جایگاه مردمی را از دست داد و قصد مصالحه با ابوبکر و بیعت با وی نمود، و وی این چند ماه را بدون بیعت به سر برده بود! پس علی به ابوبکر پیامی فرستاد که تنها نزد من بیا (نمیخواست عمر بن الخطاب نیز آن جا باشد). عمر چون شنید به ابوبکر گفت: ترا به خدا سوگند تنها نرو! ابوبکر گفت: آنان نسبت به من قصد بد ندارند، سوگند به خدا که نزد شان میروم.
پس ابوبکر نزد ایشان آمد و آنگاه علی ابن ابی طالب تشهد خواند و سپس گفت: ای ابابکر ، ما برتری تو و آن چه را خدا برایت [از ایمان و اخلاص و...] عطا کرده است به خوبی شناختیم ، و هرگز از خیری که خدا آن را برایت بخشیده است ، سبقت نمیجوییم. اما تو در آن کار ما را نادیده گرفتی، در حالیکه ما به خاطر نزدیکی خود به رسول الله، خویش را دارای حقی میدانستیم. علی همچنان با ابوبکر صحبت میکرد تا چشمان ابوبکر پر از اشک شد. پس آنگاه ابوبکر به صحبت آغاز کرد و گفت: قسم به ذاتی که جانم در دست اوست! قرابت شما به رسول الله برای من دوست داشتنی تر از قرابت شخصی من است، ولی آن کدورتی که میان من و شما به خاطر این اموال به وجود آمد، من در این میان هرگز از حق تجاوز نکردم و هرگز کاری را که دیده ام رسول الله انجام میدهد ، ترک نکرده و همان را انجام داده ام . پس علی به ابوبکر گفت: شام وعده من و شما برای بیعت!
وچون ابوبکر نماز ظهر را ادا کرد، بر منبر قرار گرفت و تشهد خواند و سپس در بار ة جایگاه علی در اسلام صحبت کرد و موضوع تخلفش از بیعت و معذوریت وی در این مورد را یاد آوری کرد و سپس استغفار جست.
و سپس علی بن ابی طالب ، شهادت خواند و بزرگی حق ابوبکر را یاد آوری نمود و گفت که وی، هرگز به خاطر سبقت گرفتن بر ابوبکر و يا به خاطر انکار برتری که خدا به ابوبکر بخشیده است، بدین کار اقدام نکرده است بلکه برای آن بود که ما در آن کار برای خود نصیبی میجستیم، و نادیده انگاشته شدیم ، پس چیزی به قلبهای ما راه یافت.
مسلمانان با این سخنان علی خوشحال شدند و گفتند: به حق رسیدی! و آنگه که علی به این کار پسندیده اقدام کرد به وی نزدیک شدند. »


.

57 نظرات:

سوسن غریبی گفت...

ما کتاب سلیم را معتبر نمی دانیم و از سویی در منابع شما و کتب دیگر متقدمه مطالب این کتاب امده است.
خوهشا مطالعات خود را بیشتر کنید

حققت ايمان گفت...

خواهر گرامي سوسن غريبي!
سلام برشما!
خوشحالم از اين كه ميشنوم شما به عنوان يك خواهر شيعه اين كتاب را معتبر نميدانيد. اما روافض به روايات جعلي اين كتاب استناد ميكنند.
همراهي شما را در مسير گفتگوي مستند و سالم ميان مذاهب اسلامي خواهانم .
وبلاگ حقيقت ايمان

qadir گفت...

در جواب خانم غريبي عرض شود كه چگونه شما قبول نداريد در حالي كه استناد شما در روايات صدر اسلام همه به همين كتاب است . شما مگر شيعه نيستيد كه اين كتاب را قبول نداريد؟ مگر نوشته هاي آقاي دكتور رافضي را در وبلاگ حقيقت ايمان نميخوانيد كه چطور همه توجه اش به اين كتاب است؟ جالب است يك بام و دوهوا!

Unknown گفت...

سلام



حدثنا محمد بن بِشْرٍ نا عُبيد الله بن عمر حدثنا زيد بن أسلَم عن أبيه أسلم أَنَّهُ حِينَ بُويِعَ لأِبِي بَكْرٍ بَعْدَ رَسُولِ اللَّهِ (ص) كَانَ عَلِيٌّ وَالزُّبَيْرُ يَدْخُلان عَلى فَاطِمَةَ بِنْتِ رَسُولِ اللَّهِ (ص) فََيُشَاوِرُونَهَا وَيَرْتَجِعُونَ في أَمرِهِمْ، فَلَمَّا بَلَغَ ذالِكَ عُمَرُ بنُ الْخَطَّابِ خَرَجَ حَتَّى دَخَلَ عَلى فَاطِمَةَ، فَقَالَ: يَا بِنْتَ رَسُولِ اللَّهِ (ص) مَا مِنَ الْخَلْقِ أَحَدٌ أَحَبُّ إِلَينا مِنْ أَبِيكِ، وَمَا مِنْ أَحَدٍ أَحَبُّ إِلَيْنَا بَعْدَ أَبِيكِ مِنْكِ، وَايْمُ اللَّهِ مَا ذَاكَ بِمَانِعِيَّ إِنِ اجْتَمَعَ هؤُلاَءِ النَّفَرُ عِنْدَكِ أَنْ آمُرَ بِهِمْ أَنْ يُحْرَقَ عَليْهِمُ الْبَيتُُ، قَالَ فَلَمَّا خَرَجَ عُمَرُ جَاؤُوهَا فَقَالَتْ: تَعْلَمُونَ أَنَّ عُمَرَ قَدْ جَاءَنِي وَقَدْ حَلَفَ بِاللَّهِ لَئِنْ عُدْتُمْ لَيَحْرِقَنَّ عَلَيكُمُ الْبَيْتَ، وَايْمُ اللَّهِ لَيُمْضِيَنَّ مَا حَلَفَ عَلَيْهِ فَانْصَرِفُوا رَاشِدِينَ، فِرُّوا رَأْيَكُمْ وَلاَ تَرْجِعُوا إِلَيَّ، فَانْصَرَفُوا عَنْهَا وَلَمْ يَرْجِعُوا إِلَيْهَا حَتَّى بَايَعُوا لأَبِي بَكْرٍ.

هنگامى كه مردم با ابوبكر بيعت كردند، علي و زبير در خانه فاطمه به گفتگو و مشاوره پرداخته بودند، اين خبربه عمر بن خطاب رسيد. او به خانه فاطمه آمد، و گفت: اى دختر رسول خدا! محبوب‌ترين فرد نزد ما پدر تو است و پس از او خودت!!! ولى سوگند به خدا اين محبت مانع از آن نيست كه اگر اين افراد در خانه تو جمع شوند من دستور دهم خانه را بر آن‌ها بسوزانند.

اين جمله را گفت و بيرون رفت، هنگامى كه علي (عليه السلام) و زبير به خانه بازگشتند، دخت گرامى پيامبر به علي (عليهم السلام) و زبير گفت: عمر نزد من آمد و سوگند ياد كرد كه اگر اجتماع شما تكرار شود، خانه را بر شماها بسوزاند، به خدا سوگند! آنچه را كه قسم خورده است انجام مى دهد! »

إبن أبي شيبة الكوفي، أبو بكر عبد الله بن محمد (متوفاي235 هـ)، الكتاب المصنف في الأحاديث والآثار، ج 7، ص 432، ح37045، کتاب المغازي، باب ما جاء في خلافة ابي بکر وسيرته في الرده، تحقيق: كمال يوسف الحوت، ناشر: مكتبة الرشد - الرياض، الطبعة: الأولى، 1409هـ.

السيوطي، جلال الدين عبد الرحمن بن أبي بكر، جامع الاحاديث (الجامع الصغير وزوائده والجامع الكبير)، ج 13، ص 267.

الهندي، علاء الدين علي المتقي بن حسام الدين (متوفاي975هـ)، كنز العمال في سنن الأقوال والأفعال، ج 5، ص 259، تحقيق: محمود عمر الدمياطي، ناشر: دار الكتب العلمية - بيروت، الطبعة: الأولى، 1419هـ - 1998م.

از سايت موئسسه تحقيقاتي حضرت ولي عصر(عج)
http://www.valiasr-aj.com/fa/page.php?bank=maghalat&id=145


آيا در بيعت كردن اجباري وجود دارد؟

لاَ إِکْرَاهَ فِي الدِّينِ قَد تَّبَيَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَيِّ فَمَنْ يَکْفُرْ بِالطَّاغُوتِ وَيُؤْمِن بِاللّهِ فَقَدِ اسْتَمْسَکَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقَىَ لاَ انفِصَامَ لَهَا وَاللّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ

آيه ي 256 سوره ي بقره




آيا هنوز به اين روايت شك داريد؟

Unknown گفت...

اثبات صحت سند روايت:

اين روايت از نظر سندى هيچ مشكلى ندارد؛ اما اين كه عبد الرحمن دمشقيه مى‌گويد: « وهذه رواية منقطعة لأن زيد بن أسلم كان يرسل وأحاديثه عن عمر منقطعة» نوعى فريبكارى و تدليس است؛ چرا كه خود وى در ابتدا، سند روايت را اين گونه نقل مى‌كند:

محمد بن بشر نا عبيد الله بن عمر حدثنا زيد بن أسلم عن أبيه أسلم.

و سپس در ادامه ادعا مى‌كند كه زيد بن أسلم نمى‌تواند از عمر روايت نقل كند؛ در حالى كه در سند روايت زيد بن أسلم از پدرش و او از عمر روايت را نقل كرده، نه اين كه زيد بن أسلم از عمر نقل كرده باشد؛ بنابراين ادعاى انقطاع سند، سخنى است بى اساس.

افزون بر اين برخى از بزرگان اهل سنت اعتراف كرده‌اند كه سند اين روايت صحيح است و هيچ ايرادى ندارد.

دكتر حسن بن فرحان مالكي، استاد و محقق امور تربيتى در آموزش و پرورش رياض در اين باره مى‌نويسد:

ولكن حزب علي كان أقل عند بيعة عمر منه عند بيعة أبي بكر الصديق نظراً لتفرقهم الأول عن علي بسبب مداهمة بيت فاطمة في أول عهد أبي بكر، وإكراه بعض الصحابة الذين كانوا مع علي على بيعة أبي بكر، فكانت لهذه الخصومة والمداهمة، وهي ثابتة بأسانيد صحيحة وذكرى مؤلمة لا يحبون تكرارها.

اطرافيان علي (عليه السلام) در زمان بيعت با عمر، كمتر از زمان بيعت با ابوبكر بودند؛ چون در آغاز خلافت ابوبكر به خانه فاطمه (سلام الله عليها) هجوم برده شد و به همين جهت بعضى از صحابه از بيعت با ابوبكر اكراه داشتند. اين مدعا با سندهاى صحيحى كه وجود دارد، ثابت شده است. »

و سپس در حاشيه آن مى‌نويسد:

كنت أظن المداهمة مكذوبة لا تصح، حتى وجدت لها أسانيد قوية منها ما أخرجه ابن أبي شيبة في المصنف. أقول: إذن هي ثابتة بأسانيد صحيحية. بل هي ذكرى مؤلمة كما قرر هذا الاستاذ المالكي.

من در ابتدا فكر مى‌كردم قصه هجوم دروغ است و صحت ندارد؛ ولى پس از مراجعه سندهاى محكم براى آن پيدا كردم كه يكى از اين سندها، سخن ابن أبي شيبه در كتابش المصنف است؛ پس اين حادثه دلخراش با سندهاى صحيح ثابت مى‌شود. »

المالكي، حسن بن فرحان، قراءةٌ في کتب العقائد المذهبُ الحنبلي نَموذجاً، ص 52، باب: «وصية أبي بكر لعمر بالخلافة وموقف المسلمين منها » ناشر: مركز الدراسات التاريخية ـ عمان ـ المملكة الأردنية الهاشمية، الطبعة الأولى، 1421هـ ـ 2000م.


از سايت موئسسه تحقيقاتي حضرت ولي عصر(عج)
http://www.valiasr-aj.com/fa/page.php?bank=maghalat&id=145

Unknown گفت...
این نظر توسط نویسنده حذف شده است.
Unknown گفت...

سلام

اگر نيازي بود بررسي رجالي هم هست اگر بخوايين سعي ميكنم نمايش بدم...به عنوان نمونه:



محمد بن بِشْر:

ابن حجر در باره او مى‌نويسد:

محمد بن بشر العبدي أبو عبد الله الكوفي ثقة حافظ من التاسعة مات سنة ثلاث ومائتين.

محمد بُشر، مورد اعتماد، حافظ و از طبقه نهم راويان است كه در سال 203هـ از دنيا رفته است.

العسقلاني الشافعي، أحمد بن علي بن حجر أبو الفضل (متوفاي852هـ) تقريب التهذيب، ج 1، ص 469، رقم: 5756، تحقيق: محمد عوامة، ناشر: دار الرشيد - سوريا، الطبعة: الأولى، 1406هـ – 1986م.


http://www.valiasr-aj.com/fa/page.php?bank=maghalat&id=145

Unknown گفت...
این نظر توسط نویسنده حذف شده است.
Unknown گفت...

سلام









چرا خليفه با ديگر متخلفان بيعت برخورد نكرد؟

ثالثاً: اگر موضوع امتناع از بيعت براى خليفه آن قدر مهم و ارزشمند بود كه حاضر بود خانه فرزند پيامبر را به آتش بكشد؛ پس چرا با ديگر افرادى كه از بيعت تخلف كردند اين معامله را نكرد؟ افراد بسيارى از صحابه از بيعت با ابوبكر خوددارى كردند.

بخارى به نقل از عمر بن خطاب مى‌نويسد:

حِينَ تَوَفَّى اللَّهُ نَبِيَّهُ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ أَنَّ الْأَنْصَارَ خَالَفُونَا وَاجْتَمَعُوا بِأَسْرِهِمْ فِي سَقِيفَةِ بَنِي سَاعِدَةَ وَخَالَفَ عَنَّا عَلِيٌّ وَالزُّبَيْرُ وَمَنْ مَعَهُمَا

هنگامى كه رسول خدا صلى الله عليه وسلم از دنيا رفت، انصار با ما مخالفت كردند و همه آن‌ها در سقيفه بنى ساعده گردآمدند و همچنين علي، زبير و افرادى كه با آن‌ها بودند، با ما مخالفت كردند.

البخاري الجعفي، محمد بن إسماعيل أبو عبدالله (متوفاي256هـ)، صحيح البخاري، ج 6، ص 2503، ح6442، كتاب الحدود، ب 31، باب رَجْمِ الْحُبْلَى مِنَ الزِّنَا إِذَا أَحْصَنَتْ، تحقيق د. مصطفى ديب البغا، ناشر: دار ابن كثير، اليمامة - بيروت، الطبعة: الثالثة، 1407 - 1987 .

از سايت موئسسه تحقيقاتي حضرت ولي عصر(ج)
http://www.valiasr-aj.com/fa/page.php?bank=maghalat&id=145

Unknown گفت...
این نظر توسط نویسنده حذف شده است.
Unknown گفت...

سلام







تخلف سعد بن عبادة:

سعد بن عباده، صحابى مشهور رسول خدا و رئيس قبيله خزرج از كسانى است كه هرگز با ابوبكر بيعت نكرد؛‌ اما در تاريخ ديده نشده است كه طرفداران خليفه به خانه او هجوم آورده باشند و به زور بخواهند از او بيعت بگيرند.

ابن عبد البر قرطبى در الإستيعاب مى‌نويسد:

وتخلف سعد بن عبادة عن بيعة أبي بكر رضي الله عنه وخرج من المدينة ولم ينصرف إليها إلى أن مات بحوران من أرض الشام لسنتين ونصف مضتا من خلافة عمر رضي الله عنه

سعد بن عباده از بيعت با ابوبكر امتناع كرده و كناره‌گيرى نمود و به همين جهت از شهر مدينه خارج شد و ديگر بازنگشت تا آن كه در مكانى به نام حوران در سر زمين شام، پس از گذشت دو سال و نيم از خلافت عمر، از دنيا رفت.

إبن عبد البر، يوسف بن عبد الله بن محمد (متوفاي463هـ)، الاستيعاب في معرفة الأصحاب، ج 2، ص 599، تحقيق علي محمد البجاوي، ناشر: دار الجيل - بيروت، الطبعة: الأولى، 1412هـ.

المزي، يوسف بن الزكي عبدالرحمن أبو الحجاج (متوفاي742هـ)، تهذيب الكمال، ج 10، ص 281، تحقيق: د. بشار عواد معروف، ناشر: مؤسسة الرسالة - بيروت، الطبعة: الأولى، 1400هـ – 1980م.

ابن حجر مى‌نويسد:

وقصته في تخلفه عن بيعة أبي بكر مشهورة.

داستان تخلف سعد بن عباده از بيعت با ابوبكر، مشهور است. »

العسقلاني الشافعي، أحمد بن علي بن حجر أبو الفضل



از سايت موئسسه تحقيقاتي حضرت ولي عصر(ج)
http://www.valiasr-aj.com/fa/page.php?bank=maghalat&id=145

Unknown گفت...

سلام


لعنت خدا و ملائكه وتمام مردم بر كسي كه اهل مدينه را بترساند:

مطلب ديگرى كه اين روايت ثابت مى‌كند، اين است كه خليفه دوم با اين تهديد حد اقل مردم مدينه را ترسانده است كه در اين صورت پاسخ اهل سنت از روايت « من أخاف أهل المدينة أخافه الله، وعليه لعنة الله والملائكة والناس أجمعين» چه خواهد بود؟

ذهبى در تاريخ الإسلام مى‌نويسد:

قال يزيد بن الهاد، عن أبي بكر بن المنكدر، عن عطاء بن يسار، عن السائب بن خلاد، أنه سمع رسول الله صلى الله عليه وسلم يقول: من أخاف أهل المدينة أخافه الله، وعليه لعنة الله والملائكة والناس أجمعين. رواه مسلم بن أبي مريم، وعبد الله بن عبد الرحمن بن أبي صعصعة، عن عطاء عن السائب، وخالفهم موسى بن عقبة، عن عطاء فقال: عن عبادة بن الصامت، والأول أصح.

سائب بن خلاد مى‌گويد: از رسول خدا شنيدم فرمود: هر كس مردم مدينه را بترساند خدا اورا بترساند، و بر چنين كسى باد لعنت خدا و ملائكه و تمام مردم.

الذهبي، شمس الدين محمد بن أحمد بن عثمان، (متوفاي748هـ)، تاريخ الإسلام ووفيات المشاهير والأعلام، ج 5، ص 26، تحقيق د. عمر عبد السلام تدمرى، ناشر: دار الكتاب العربي - لبنان/ بيروت، الطبعة: الأولى، 1407هـ - 1987م.



از سايت موئسسه تحقيقاتي حضرت ولي عصر(عج)
http://www.valiasr-aj.com/fa/page.php?bank=maghalat&id=145

Unknown گفت...

سلام




فقال أبو بكر لقنفد وهو مولى له: اذهب فادع لي عليا، قال فذهب إلى علي فقال له: ما حاجتك؟ فقال يدعوك خليفة رسول الله، فقال علي: لسريع ما كذبتم على رسول الله. فرجع فأبلغ الرسالة، قال: فبكى أبو بكر طويلا. فقال عمر الثانية: لا تمهل هذا المتخلف عنك بالبيعة، فقال أبو بكر رضي الله عنه لقنفد: عد إليه، فقل له: خليفة رسول الله يدعوك لتبايع، فجاءه قنفد، فأدى ما أمر به...

ابوبكر به قنفذ نوكرش دستور داد و گفت: برو علي را صدا بزن، قنفذ دستور را اجرا كرد و نزد علي عليه السلام رفت، علي پرسيد: چه مى‌خواهى؟ گفت: جانشين پيغمبر تو را مى‌خواهد، فرمود: چه زود به رسول خدا عليه السلام دروغ بستيد (كنايه از اين كه خليفه رسول بودن دروغى بيش نيست )، قنفذ باز گشت و پيام علي را به ابوبكر ابلاغ كرد، ابوبكر گريست، عمر گفت: به كسى كه از بيعت كوتاهى كرده است مهلت مده، ابوبكر بار ديگر به قنفذ دستور داد تا به خانه علي برود و او را براى بيعت فرا به خواند....

الدينوري، أبو محمد عبد الله بن مسلم ابن قتيبة (متوفاي276هـ)، الإمامة والسياسة، ج 1، ص 16، تحقيق: خليل المنصور، ناشر: دار الكتب العلمية - بيروت - 1418هـ - 1997م.

اگر واقعاً ابوبكر به سخنى كه گفته است، اعتقاد داشته و عمل نيز كرده است، چرا در برابر غضب حضرت صديقه طاهره كه به نص روايت بخاري، با غضب پيامبر مساوى است، هيچ عكس العملى نشان نداد و براى به دست آوردن رضايت حضرت اقدامى‌نكرد؟

بخارى مى‌نويسد:

فَغَضِبَتْ فَاطِمَةُ بِنْتِ رسول اللَّهِ صلى الله عليه وسلم فَهَجَرَتْ أَبَا بَكْرٍ فلم تَزَلْ مُهَاجِرَتَهُ حتى تُوُفِّيَتْ.

فاطمه دختر رسول خدا از ابوبكر ناراحت و از وى روى گردان شد و اين ناراحتى ادامه داشت تا از دنيا رفت.

البخاري الجعفي، محمد بن إسماعيل أبو عبدالله (متوفاي256هـ)، صحيح البخاري، ج 3،‌ ص 1126، ح2926، باب فَرْضِ الْخُمُسِ، تحقيق د. مصطفى ديب البغا، ناشر: دار ابن كثير، اليمامة - بيروت، الطبعة: الثالثة، 1407 - 1987.




از سايت موئسسه تحقيقاتي حضرت ولي عصر(عج)
http://www.valiasr-aj.com/fa/page.php?bank=maghalat&id=138

حكمت گفت...

آقاي نجات :
دو مطلب از نوشته هاي شما به دست مي آيد يكي آمدن حضرت عمر به نزد حضرت فاطمه و حرفهاي ايشان به سيده نساء اهل الجنه.
خوب اين حرف بسيار عادي است ممكن است با توجه به شناختي كه ما از حضرت عمر فاروق داريم و طبيعت تندي كه ايشان داشتند و در راه اسلام هيچ مانع و مشكلي را ديده نميتوانست، وقتي حضرت علي از بيعت ابا ورزيده بود، ايشان به خانه آن حضرت آمده و به ايشان اخطار داده باشد كه اگر با خليفة پيامبر بيعت نكنيد خانه شما را آتش ميزنم! و اين حرف دقيقا مانند حديث نبوي است كه پيامبر فرمود، دلم ميخواهد كه به بلال بگويم اذان بگويد و آن گاه كساني كه به نماز حاضر نميشوند، بروم و خانه هاي شان را آتش بزنم!
اين حرفها درحد تهديد و نشان دادن نهايت عصبانيت است و هيچ گاهي عملي نشده است . مثلي كه ما وقتي از فرزند خود عصباني ميشويم ميگوييم اگر چنين نكني ترا آن قدر بزنم كه بميري! واضح است كه اين حرفها مبالغه است.
و اما حضرت علي نيز كسي است كه به دليل موقعيت خاصي كه داشت و از بزرگان صحابه بود طبعا عدم بيعت شان ميتوانست امري ناگوار براي صحابه باشد و به همين دليل حضرت عمر با ايشان در آن مراحل با شدت بيشتري برخورد كرده باشد.
البته بايد بدانيد كه اصحاب پيامبر همه با هم در يك سطح بودند و گاهي ميان شان گفتگوهاي تند و تيز هم رد و بدل ميشد و اين هرگز عيبي براي ايشان شمرده نميشود، و بلاخره هم ديديم كه حضرت علي مطابق به ميل خود آمده و با حضرت ابوبكر صديق بيعت كرد و اين خود نشان ميدهد كه رافضيها دروغ ميگويند چون اگر بيعت با حضرت ابوبكر صديق مطابق به نظر شيعه كه ايشان را مرتد ميداند كاري خلاف شريعت ميبود هرگز حضرت علي به آن تن در نميداد، چنان كه نبي اكرم صل الله عليه وسلم ، هرگز حاضر نشدند كه در راه تحقق اهداف خود كوچكترين نرمشي در مقابل دشمنان اسلام نشان دهند!
موضوع دوم راجع به حضرت فاطمه است كه از حضرت ابوبكر تقاضاي فدك را كرد و چون حضرت ابوبكر فرمود كه پيامبر فرمود :ما پيامبران ارث نميگذاريم و آن چه از ما ميماند صدقه است. لذا ايشان معلوم ميشود كه ناراحت شد و به خانه خود رفت. خوب واضح است كه حضرت فاطمه دچار اشتباه شد، چنان كه حضرت علي نيز د رزمان خلافت خود كه قدرت را در دست داشت هرگز به فدك توجهي نكرد و آن را به عنوان ارث به فرزندان خود واگذار ننمود.
و اما راجع به غضب حضرت فاطمه بايد بداني كه اصل آن حديث در بارة حضرت علي است كه ميخواست با دختر ابوجهل ازدواج كند و پيامبر نسبت به ايشان خشمگين شد و گفت كسي كه فاطمه را غضبناك كند مرا به خشم آورده است...
و ما مي بينيم كه چندين مرتبه حضرت فاطمه از حضرت علي به شكايت به نزد رسول الله آمده است. پس آيا ميتوان گفت كه خدا هم نسبت به سيدنا علي خشمگين شده است؟
در حالي كه موضوع خشم در آن جا خشمي است كه به ناحق باشد و كسي قصد اذيت كردن ايشان را داشته باشد.

Unknown گفت...

سلام

اگر توضيحي ميدهيد آيا منابعش را هم ذكر ميكنيد؟



در سوره ي بقره آيه ي 256 هست كه:


لاَ إِکْرَاهَ فِي الدِّينِ قَد تَّبَيَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَيِّ فَمَنْ يَکْفُرْ بِالطَّاغُوتِ وَيُؤْمِن بِاللّهِ فَقَدِ اسْتَمْسَکَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقَىَ لاَ انفِصَامَ لَهَا وَاللّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ






حالا من ميپرسم، آيا عمر چنين حقي داشت كه دختر رسول خدا كه خشمش خشم پيامبر است را تهديد كند؟


آيا خلافت را از دين بالاتر نبرده؟



در مورد قضيه ي فدك لطفاً جهت استدلال قويتر منابع ذكر كنيد، تا من هم از سايت موئسسه تحقيقاتي حضرت ولي عصر بپرسم.

نجات گفت...

سلام



وبلاگ شما فيلتر شده...براي همين من نميتونم ديگه مثل هميشه در بحث و گفتگو شركت كنم...اما به اين قسمت كه ميتونم مراجعه كنم از عقايد شيعه دفاع ميكنم...



در مورد نظري كه فكر كنم صدويازدهومين نظر بود مقدار زيادي از متنش را به خاطر ندارم...اما بگم....



شما خود بر رواياتي كه ظاهراً از صحيح بخاري بود چه نظري ميدهيد؟ رد ميكني؟


پيامبر اگر ديگر نشنود و نبيند چطور گوار بر تمام امت ها شود؟


فَکَيْفَ إِذَا جِئْنَا مِن کُلِّ أمَّةٍ بِشَهِيدٍ وَجِئْنَا بِکَ عَلَى هَؤُلاء شَهِيدًا

آيه ي 41 سوره ي نساء


اگر پيامبر بعد از رحلت ديگر كلاً ارتباطش با جهان مادي قطع شود...چطور گواه بر اعمال امت ها ميشود؟

Unknown گفت...

سلام



وبلاگ شما فيلتر شده...براي همين من نميتونم ديگه مثل هميشه در بحث و گفتگو شركت كنم...اما به اين قسمت كه ميتونم مراجعه كنم از عقايد شيعه دفاع ميكنم...



در مورد نظري كه فكر كنم صدويازدهومين نظر بود مقدار زيادي از متنش را به خاطر ندارم...اما بگم....



شما خود بر رواياتي كه ظاهراً از صحيح بخاري بود چه نظري ميدهيد؟ رد ميكني؟


پيامبر اگر ديگر نشنود و نبيند چطور گواه بر تمام امت ها شود؟


فَکَيْفَ إِذَا جِئْنَا مِن کُلِّ أمَّةٍ بِشَهِيدٍ وَجِئْنَا بِکَ عَلَى هَؤُلاء شَهِيدًا

آيه ي 41 سوره ي نساء


اگر پيامبر بعد از رحلت ديگر كلاً ارتباطش با جهان مادي قطع شود...چطور گواه بر اعمال امت ها ميشود؟

khled گفت...

آقاي نجات :در مورد آيت مبارك:
فَكَيْفَ إِذَا جِئْنَا مِن كُلِّ أمَّةٍ بِشَهِيدٍ وَجِئْنَا بِكَ عَلَى هَؤُلاء شَهِيدًا.41
يَوْمَئِذٍ يَوَدُّ الَّذِينَ كَفَرُواْ وَعَصَوُاْ الرَّسُولَ لَوْ تُسَوَّى بِهِمُ الأَرْضُ وَلاَ يَكْتُمُونَ اللّهَ حَدِيثًا ﴿42﴾. ترجمه: پس چگونه است زماني كه از هر امتي گواهي بياوريم و تو را نيز گواه بر آنان بياوريم.

آن روز كسانى كه كفر ورزيده‏اند و از پيامبر [خدا] نافرمانى كرده‏اند آرزو مى‏كنند كه اى كاش با خاك يكسان مى‏شدند و از خدا هيچ سخنى را پوشيده نمى‏توانند داشت (42)
اين آيت خيلي زيبا وواضح است اما نه به منظور رساندن هدف باطل رافضة مشرك.
بلي هر پيامبر شاهدي بر كاركرد امت خود و مخاطبان خود است و فردا در قيامت در حضور الله به آن شهادت ميدهد. و پيامبر مانيز گواهي بر امت خود و مخاطبان خود هستند. اين گواهي به آن معني است كه رسول الله پيام الهي را به مردم رسانيد و با آنان با كتاب الله اتمام حجت كرد. آيت 42 اين مفهوم را با وضاحت بيان ميكند كه كافران و آناني كه در برابر پيام پيامبر عصيان كردند و ميكنند آرزو ميكنند كه اي كاش خاك بودند؟ چه آن كافراني كه در عصر پيامبر بودند و چه كافراني كه اكنون قرآن حجت را بر آنان تمام كرده و الله بر آنان گواه است. براي اين كه بهتر متوجه شويد اينك آيت ديگري را به شما مي نويسم كه در آن حضرت عيسي عليه السلام ميفرمايد:
مَا قُلْتُ لَهُمْ إِلاَّ مَا أَمَرْتَنِي بِهِ أَنِ اعْبُدُواْ اللّهَ رَبِّي وَرَبَّكُمْ وَكُنتُ عَلَيْهِمْ شَهِيداً مَّا دُمْتُ فِيهِمْ فَلَمَّا تَوَفَّيْتَنِي كُنتَ أَنتَ الرَّقِيبَ عَلَيْهِمْ وَأَنتَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ شَهِيدٌ [المائدة : 117] من به آنان چيزي جز آن چه تو به من دستور داده بودي نگفتم آن اين كه فقط براي الله بنده گي كنيد كه رب من و شماست!! و من بر اين امر مادام كه در بين شان بودم گواه هستم!! اما آن گاه كه مرا ميراندي تو فقط بر آنان نگهبان بودي و تو گواه بر هر چيز هستي!!)
و اين آيت بسيار واضح روشن ميسازد كه پيامبران تا وقتي ميدانند كه در بين مردم هستند، اما وقتي مردند مابقي احوال مردم را فقط و فقط الله ميداند و بس كه او بر همه چيز الي الابد محيط و شهيد است.

اكنون مينگريم كه شهادت انبياء حق است و آن شهادتي است كه در نزد الله براي اداي رسالت خود و رساندن آن به مردم ميدهند و ما شهادت ميدهيم كه نبي اكرم صل الله عليه وسلم رسالت الهي را به ما به صورت كامل رساند و در اين راه هيچ سستي و اهمالي نكرد و دين را كامل به ما تسليم نمود.
َيَوْمَ نَبْعَثُ فِي كُلِّ أُمَّةٍ شَهِيداً عَلَيْهِم مِّنْ أَنفُسِهِمْ وَجِئْنَا بِكَ شَهِيداً عَلَى هَـؤُلاء وَنَزَّلْنَا عَلَيْكَ الْكِتَابَ تِبْيَاناً لِّكُلِّ شَيْءٍ وَهُدًى وَرَحْمَةً وَبُشْرَى لِلْمُسْلِمِينَ [النحل : 89] (روزي كه از هر امتي از خود شان گواهي بر انگيزيم، و تو را نيز بر آنان گواه قرار دهيم . و ما قرآن را را براي بيان هرچيز برايت فرستاديم كه هدايت و رحمت و بشارتي است براي مسلمانان.) پس دانستيم كه و ظيفة پيامبر ما رساندن اين پيام بود و او اين پيام الهي را كه اكنون در ميان ماست و براي همة عالميان حجت است به صورت كامل براي ما رساند و در اين راه هيچ كاستي از پيامبر ما صل الله عليه وسلم ديده نشد و ما بر اين امر گواه هستيم. و اكنون ما نيز مسئوليت داريم تا همين پيام توحيدي قرآن را به همه جهانيان برسانيم و برآنان گواه باشيم. و من آقاي نجات فرداي قيامت بر تو گواه خواهم بود كه برايت گفتم ، فقط الله را عبادت كن و فقط از او استمداد بجوي و فقط براي او بنده گي كن و بس.و براي الله شريكاني در بنده گي مقرر نكن كه از زيانكاران خواهي شد. و اين پيام همان پيام سرور ما جناب محمد الرسول الله و همه اصحاب و اهل بيت پيامبر ماست . خدا گواه من و توست كه من حق را برايت گفتم اين كه ميشنوي يانه به خودت مربوط است.
و اما در مورد آن حديث : منظور اين است كه به مجرد مردن انسان ، اين پرسش از او صورت ميگيرد! و منظور اين نيست كه صاحب قبر ميشنود. چرا كه بسياري از مردم هستند كه قبري ندارند و يا بالفرض اگر بر سر قبري هميش كساني باشند و از آن دور نشوند آيا او مورد سوال قرار نميگيرد؟
قرآن براي بهترين ملاك است . و اين فرمودة قرآن را در نظر داشته باشد كه : و ما انت بمسع من في القبور. هرگز تو صاحبان قبر را شنوانيده نميتواني!

نجات گفت...

سلام

در مورد پاسخيكه داديد...لطفاً صبر كنيد...و اما در مورد سلام آخر نماز اين طملب:






:پاسخ

با سلام

دوست گرامي

در حال نماز بايد سلام به صورت خطابي باشد «السلام عليك...» و به صورت غائب جايز نيست .

رواياتي كه نقل كرديد از طريق اهل سنت نقل شده است ، نه از طريق شيعه،‌ و از آن جايي كه در صحيح‌ترين كتاب‌هاي اهل سنت وارد شده‌اند، نمي‌توانند آن‌‌ها را رد كنند ، پاسخ گويي شبهات آن نيز بايد خود آن‌ها باشند نه ما .



موفق باشيد

گروه پاسخ به شبهات

info@valiasr-aj.com

نجات گفت...

سلام



به صورت كاملتر:





ngazipoor@yahoo.com :پست الكترونيك

تاريخ ارسال : - 24/11/1389

زمان ارسال: 12:07:08 به وقت محلى

موضوع: سلام آخر نماز

:متن سؤال

سلام

مگر از نظر ديدگاه اهل سنت اشكالي دارد بعد از رحلت پيامبر به جاي اين كه خطاب به پيامبر گفته شود سلام...به صورت ضمير سوم شخص غايب گفته شود سلام؟
يعني به جاي اين كه بگيم سلام بر تو پيامبر (صلي الله عليه و آله)
بگيم: سلام بر پيامبر
و تازه آن روايتي كه به اين شكل است:
پيامبر در قيامت وقتي مي بيند كه تعدادي از مردم را به سمت دوزخ مي برند ميفرمايد : خدايا آنان اصحاب من بودند؟ خدا ميگويد: تو نميداني كه بعداز تو چه كردند.
هست (البته من از صحت دقيقش به درستي اطلاع ندارم) در اين صورت آيه ي 41 سوره ي نساء
فَکَيْفَ إِذَا جِئْنَا مِن کُلِّ أمَّةٍ بِشَهِيدٍ وَجِئْنَا بِکَ عَلَى هَؤُلاء شَهِيدًا
بلا اخره اگر پيامبر به اعمال امت ها گواه خواهد بود...چطوردر آن روايت جور ديگري بيان شده...و اگر بيان نميشود...و پيامبر بعد از مرگ بي خبر است پس تعبير آيه ي 41 سوره ي نساء چيست؟
در اين روايت پيامبر نميداند كه اصحابش چه كردند...در اين صورت پس كساني كه از دنيا رفتند چشم گوش و ابزار ماديشان گرفته ميشود...
درست است؟ البته ميدانم مطالبي در سايت در اين مورد داريد اما جواب اين روايت چيست؟ جعليت يا غير جعلي؟
:پاسخ

با سلام

دوست گرامي

در حال نماز بايد سلام به صورت خطابي باشد «السلام عليك...» و به صورت غائب جايز نيست .

رواياتي كه نقل كرديد از طريق اهل سنت نقل شده است ، نه از طريق شيعه،‌ و از آن جايي كه در صحيح‌ترين كتاب‌هاي اهل سنت وارد شده‌اند، نمي‌توانند آن‌‌ها را رد كنند ، پاسخ گويي شبهات آن نيز بايد خود آن‌ها باشند نه ما .



موفق باشيد

گروه پاسخ به شبهات

kashani گفت...

ما شبهه نمي افگنيم بلكه دين ما مبتني بر كتاب خدا و سنت نبي اكرم صل الله عليه و سلم است. البته در هر مورد اول توجه ما به قرآن است سپس به حديث. و اگر ظاهرا حديثي با نص قرآني در تضاد باشد آن حديث را تا جايي كه ممكن باشد توجيه ميكنيم تا با قرآن مطابقتش از ميان نرود اما اگر چنين امري محال بود آن گاه آن حديث براي ما هيچ ارزشي ندارد و بايد به ديوار كوبيده شود.
و در مورد نشنيدن اموات هم وقتي ما آيات صريح داريم هيچ نيازي نيست كه به دنبال حديث بگرديم. و البته اين احاديثي را هم كه شما ذكر كرديد همه قابل توجيه بر اساس قرآن هستندوهرگز مراد رافضه يعني قابليت شنيدن و ديدن و حضور داشتن اموات در زندهگي انسانهاي زنده را نميتواند ثابت كند.
اموات ارتباط شان با دنيا قطع است و هيچ مسئولتي آنان در قبال ما و اعمال ما ندارند و هيچ خبري هم از دنيا به نزد آنان موجود نيست . ما فقط الله را شنوا ، بينا و صاحب صلاحيت در تمام امور ميدانيم و جز از وي طلب استجابت دعا نميكنيم و جز به وي توكل و اتكا نمينماييم. چگونه آناني كه نتوانستند مرگ را ازخود دفع كنند ميتوانند اكنون به ما نفع و يا ضرري برسانند. نفع و ضرر از آن الله است و بس . لااله الا الله محمد الرسول الله. پيامبر ما فقط رسول الهي بود كه پيام حق را به كمال به ما رساند و وظيفة خود را به خوبي و بهترين و جه به انجام رسانيد . و اكنون در محضر پروردگار خويش محشور است . صل الله عليه و سلم.
معني توحيد و يكتا پرستي اين است .
اكنون آقاي نجات لطفا شما به من بگو كه منظور از اصرار شما به اين كه اموات ميشنوند چيست و از اين بحث شما چه نتيجه اي ميخواهي بگيري؟ لطفن به اين سوال جواب بدهيد.

نجات گفت...

سلام من از اين بحث ميخوام اين نتيجه را بگيرم كه شيعه راستگوست و درستكار است و من هم اگر بخوام توسل كنم...مرتكب شرك نميشوم...و با اطمينان بيشتري عمل كنم...تا هم از عقايد شيعه دفاع كنم و هم خود به اطمينان عمل كنم



وَلاَ تَقُولُواْ لِمَنْ يُقْتَلُ فِي سَبيلِ اللّهِ أَمْوَاتٌ بَلْ أَحْيَاء وَلَکِن لاَّ تَشْعُرُونَ

آيه ي 154 سوره ي بقره

نجات گفت...

سلام چرا نظرات حذف ميشوند؟

نجات گفت...

سلام
آقاي كاشاني علماي شما در مورد كل روايات صحيح بخاري چه ميگويند؟ ميگويند تحريف شده؟ ميگويند صحيح نيست؟ اگر ميگين مرده نميشنود... منظور از مرده....ظاهر و جسم يك پيكر بي جان است؟...يا روح او؟ شما اگر چنانچه بخواهيد اثبات كنيد بايد بگين چرا در آخر نماز سلام را خطاب به پيامبر ميدهيد؟ آيا در زمان پيامبر سلام به خود ايشان خطاب ميشد و بعد به صورت ضمير غايب؟ آيا نحوه ي سلام آخر نماز را، بعد از پيامبر قابل تغيير ميدانيد؟
اين چيز جديدي نميشود؟ آيا شما دليلي دارين سلام بعد از نماز نبايد خطاب به پيامبر باشد؟ آيا اطمينان داريد احكام شرعي شما با اين موضوع مخالفتي ندارند؟



إِنَّ اللَّهَ وَمَلَائِکَتَهُ يُصَلُّونَ عَلَى النَّبِيِّ يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا صَلُّوا عَلَيْهِ وَسَلِّمُوا تَسْلِيمًا

سوره ي الأحزاب آيه ي 56





در سوره ي بقره آيه ي 250 هست كه

وَلاَ يُحِيطُونَ بِشَيْءٍ مِّنْ عِلْمِهِ إِلاَّ بِمَا شَاء



پس از كجا ميدانيد خداوند آن كسي كه ميخواهد آنچه مردم خطاب به او بعد از مرگ ميگويند آگاه نمي كند؟
در اين آدرس هم مطالبي هست:

http://adyan124.blogfa.com/post-1049.aspx

آيا روايات صحيح بخاري و صحيح مسلم را بي اعتبار ميدانيد؟ پس مطالبي كه در مورد روايات صحيح بخاري و صحيح مسلم هست چيست؟

خالد گفت...

سلام دوست من:با اجازه آقاي كاشاني .
شما نوشته ايد كه : (من از اين بحث ميخوام اين نتيجه را بگيرم كه شيعه راستگوست و درستكار است و من هم اگر بخوام توسل كنم...مرتكب شرك نميشوم...و با اطمينان بيشتري عمل كنم...تا هم از عقايد شيعه دفاع كنم و هم خود به اطمينان عمل كنم)
اكنون كه شما به غير خدا براي حاجات خود متوسل ميشويد، من از شما به عنوان يك مسلمان مي پرسم : نظر شما در بارة اين آيات چيست:
- اياك نعبد و اياك نستعين. يعني فقط و فقط تراعبادت ميكنيم و فقط از تو كمك وياري ميخواهيم.
- فليستجيبوا لي و ليومنوا بي . يعني فقط و فقط بايد از من طلب استجابت دعا بكنيد و فقط به من ايمان داشته باشيد.
- وَالَّذِينَ تَدْعُونَ مِن دُونِهِ لاَ يَسْتَطِيعُونَ نَصْرَكُمْ وَلا أَنفُسَهُمْ يَنْصُرُونَ [الأعراف : 197] كساني راكه به جز خدا ميخوانيد نه خود و نه شما را نصرت داده نميتوانند .
-قُلِ ادْعُواْ الَّذِينَ زَعَمْتُم مِّن دُونِهِ فَلاَ يَمْلِكُونَ كَشْفَ الضُّرِّ عَنكُمْ وَلاَ تَحْوِيلاً [الإسراء : 56] بگو بخوانيد آناني را كه به جز خدا ياد گمان ميكنيد صاحب صلاحيت اند. هرگز آنان نميتوانند ضرري را از شما دفع كنند و حال شما را تغيير دهند.
- َاعْبُدُوا مَا شِئْتُم مِّن دُونِهِ قُلْ إِنَّ الْخَاسِرِينَ الَّذِينَ خَسِرُوا أَنفُسَهُمْ وَأَهْلِيهِمْ يَوْمَ الْقِيَامَةِ أَلَا ذَلِكَ هُوَ الْخُسْرَانُ الْمُبِينُ [الزمر : 15] عبادت كنيد هرچيزي را كه به جز خداميخواهيد! بگو خسارت كنندگاني كه به خود و اهل شان خسارت رواداشتند در روز قيامت ميدانند! بدان كه آن خسارتي آشكار است.
-وَإِذَا ذُكِرَ اللَّهُ وَحْدَهُ اشْمَأَزَّتْ قُلُوبُ الَّذِينَ لَا يُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ وَإِذَا ذُكِرَ الَّذِينَ مِن دُونِهِ إِذَا هُمْ يَسْتَبْشِرُونَ [الزمر : 45] و آن گاه كه تو تنها خدا را به آنان به ياد مي آوري!قلبهاي كساني كه واقعا به آخرت ايمان ندارند بد ميبرد!! اما آن گاه كه از كسان ديگري غير از خدا ياد ميآوري گويي به ايشان مژده رسيده است!!!
- اَلَا لِلَّهِ الدِّينُ الْخَالِصُ وَالَّذِينَ اتَّخَذُوا مِن دُونِهِ أَوْلِيَاء مَا نَعْبُدُهُمْ إِلَّا لِيُقَرِّبُونَا إِلَى اللَّهِ زُلْفَى إِنَّ اللَّهَ يَحْكُمُ بَيْنَهُمْ فِي مَا هُمْ فِيهِ يَخْتَلِفُونَ إِنَّ اللَّهَ لَا يَهْدِي مَنْ هُوَ كَاذِبٌ كَفَّارٌ [الزمر : 3] بدان كه دين پاك فقط از آن الله است!! و اما كساني به جز خدا را به دوستي ميگيرند - وقتي كه مي پرسي چرا به جز خدا را عبادت ميكنيد؟- ميگويند: ما آنان را عبادت نمي كنيم مگر اين كه آنان ما را به خدا نزديك ميسازند!! اما الله در آن چه اختلاف دارند در ميان شان داوري ميكند. و الله هيچ دروغشمار ناسپاس را دوست نميدارد!!
اكنون آقا نجات كه من گمان نميكنم تو واقعا همان شخصي كه مدعي بودي باشي بلكه تو همان آقاي قزنوي هستي كه با سايت ولي عصر خود ميخواهي شرك و بت پرستي را به نام توسل و محبت اهل بيت در ميان مسلمانان منتشر كني و مردم را از توحيد دور كرده و گرفتار شرك و بدعت و زندقه سازي!
البته ديگر با تو بحث هم بي فايده است. اين آيات قرآن كه مشت نمونة از خروار است را با دقت بخوان! و توهم از قرآن كه مورد اتفاق من و توست فقط و فقط يك آيت صريح مانند آياتي كه من به تو نوشتم ودر اين آيات استغاثه به غير از خدا عبادت به غير و شرك توصيف شده است را بياور كه در آن آمده باشد كه ما ميتوانيم به روح اموات براي حل مشكلات خود متوسل شويم
و لو اين اموات از جمله پيامبران باشند!!
در مورد حديث جواب شما داده شده است و چون بحث حديث از سطح و سوية شما خيلي بالا تر است و شما به هيچ عنواني قناعت نميكنيد آن بحث را ميگذاريم.
البته اگر بتواني كدام حديي را نيز برايم بنويسي كه استعانت از روح اموات درست است برايم بنويس تا من در نظراتم تجديد نظر كنم و به دنيا اعلان نمايم كه بايد ما قرآن را درست از نو نوشته كنيم كه در آن استعانت از اموات و روح مردگان توصيه شده باشد. منتظر پاسخ شما هستم.

خالد گفت...

ببخشيد در متن فوق منظورم قزويني است كه اشتباها قزنوي نوشته شد.

نجات گفت...

سلام، من آية الله قزويني نيستم، اسمم نجات هست...اگر برام راحت بود حتي شايد شناسنامه ي خودمو اسكن ميكردم 19 سال دارم از آستارا.
شيعه در توسل امامان را عبادت نميكند.
من اگر بخوام توسل كنم به اين معنيه كه من از بنده ي محبوب خدا ميخوام من را نزد خدا شفاعت و يا دعا كنه...اگر توسل شرك است چرا در سوره ي يوسف:


قَالُواْ يَا أَبَانَا اسْتَغْفِرْ لَنَا ذُنُوبَنَا إِنَّا کُنَّا خَاطِئِينَ

سوره ي يوسف آيه ي 97



قَالَ سَوْفَ أَسْتَغْفِرُ لَکُمْ رَبِّيَ إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِيمُ

سوره ي يوسف آيه ي 98

اگر شفاعت شرك بود و نبايد خطاب به مخلوق خدا باشد چرا حضرت يعقوب فرزندانش را از شرك نهي نكرد؟
در دعاي توسل هست:

تَوَسَّلنا بِکَ اِلیَ اللّهِ


پس براي خداست


يا ايها الذين امنوا اتقوا الله و ابتغوا اليه الوسيلة و جاهدوا في سبيله لعلکم تفلحون

آيه ي 35 سوره ي مائده

شما آيه ي 3 سوره ي الزمر را ذكر كرديد
آيا ما آنها را عبادت ميكنيم كه كافر و مشرك شويم؟
آيا اگر مريض شديم و بريم پيش پزشك كه معالجه كند...يعني مرتكب شرك شديم؟ آِيا اين شرك است كه بگيم: دكتر مريضم معالجم كن؟a

نجات گفت...

سلام، عذر ميخوام 20 سال دارم و از آستارا هستم .....



سوره ي نساء آيه ي 64

وَمَا أَرْسَلْنَا مِن رَّسُولٍ إِلاَّ لِيُطَاعَ بِإِذْنِ اللّهِ وَلَوْ أَنَّهُمْ إِذ ظَّلَمُواْ أَنفُسَهُمْ جَآؤُوکَ فَاسْتَغْفَرُواْ اللّهَ وَاسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُواْ اللّهَ تَوَّابًا رَّحِيمًا


پس اگر رسول خدا بعد از رحلت ديگر صداي مردم را نميشنود.چطور پيش رسول خدا صلي الله عليه و آله از خدا طلب بخشايش ميكنند؟ رسول خدا از كجا ميداند كه به نزد ايشان آمده اند؟

و يا اين كه فكر ميكنيد اين آيه فقط مربوط به دوران حيات رسول الله صلي االله عليه و آله است؟







حَدَّثَنَا هَدَّابُ بْنُ خَالِدٍ وَشَيْبَانُ بْنُ فَرُّوخَ قَالَا حَدَّثَنَا حَمَّادُ بْنُ سَلَمَةَ عَنْ ثَابِتٍ الْبُنَانِيِّ وَسُلَيْمَانَ التَّيْمِيِّ عَنْ أَنَسِ بْنِ مَالِكٍ : أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ قَالَ أَتَيْتُ وَفِي رِوَايَةِ هَدَّابٍ مَرَرْتُ عَلَى مُوسَى لَيْلَةَ أُسْرِيَ بِي عِنْدَ الْكَثِيبِ الْأَحْمَرِ وَهُوَ قَائِمٌ يُصَلِّي فِي قَبْرِهِ






صحيح مسلم ج4/ص1845 کتاب الفضائل باب من فضائل موسي عليه السلام







رسول خدا فرمودند که رفتم يا گذشتم بر موسي در شبي که من را به آسمان بردند - در کنار جايي که خاک سرخ زيادي جمع شده بود- واو ايستاده بود و در قبرش نماز مي خواند.



از موئسسه تحقيقاتي حضرت ولي عصر
http://www.valiasr-aj.com/fa/page.php?bank=question&id=1326


شما بفرماييد چطور ميخواهيد با مطالبيس كه در مورد كتاب صحيح مسلم و صحيح بخاري وجود دارد بگيد اين روايت صحيح نيست...در اين صورت گفته هاي علماي شما در مورد كتاب صحيح مسلم و صحيح بخاري چه ميشود؟

نجات گفت...

سلام


شما جواب من را كه ميگيد در بخش هاي ديگر داده شده يا كپي كنيد يا لينك بديد نمايش داده بشه بررسي بشه...

نجات گفت...

سلام.

و اما منظور شما چيست از اين كه گفته شه مرده نميشنود؟ منظور جسم و ظاهر يك پيكر بيجان است يا منظور روح او؟





وَمَا أَرْسَلْنَا مِن رَّسُولٍ إِلاَّ لِيُطَاعَ بِإِذْنِ اللّهِ وَلَوْ أَنَّهُمْ إِذ ظَّلَمُواْ أَنفُسَهُمْ جَآؤُوکَ فَاسْتَغْفَرُواْ اللّهَ وَاسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُواْ اللّهَ تَوَّابًا رَّحِيمًا

سوره ي نساء آيه ي 64





وَإِذَا قِيلَ لَهُمْ تَعَالَوْا يَسْتَغْفِرْ لَکُمْ رَسُولُ اللَّهِ لَوَّوْا رُؤُوسَهُمْ وَرَأَيْتَهُمْ يَصُدُّونَ وَهُم مُّسْتَکْبِرُونَ

سوره ي منافقون آيه ي 5





فَکَيْفَ إِذَا جِئْنَا مِن کُلِّ أمَّةٍ بِشَهِيدٍ وَجِئْنَا بِکَ عَلَى هَؤُلاء شَهِيدًا

سوره ي نساء آيه ي 41

khled گفت...

آقا نجات
آياتي راكه از قول حضرت يعقوب نوشتي مربوط به زمان حيات ايشان است نه بعد از مرگ! و نيز آياتي را كه راجع به رسول الله صل الله عليه وسلم نوشته همه مربوط به زمان حيات ايشان است نه بعد از مرگ ايشان!
اما توسل : بايد بداني كه توسل به اعمال نيك انسانها و به صفات و اسماء الهي صورت ميگيرد نه به صاحبان قبور!
و رافضه كساني اند كه كه مستقيما اموات را مورد خطاب قرار ميدهند نه آن كه آنان را وسيلة خود و خدا قرار دهند . با اين افكاري كه تو داري، از تو ميپرسم تا حال چند هزار مرتبه گفته اي: يا علي ، يا زهرا، يا حسين ، يا ... و اين دعا است . يعني كه تو از آنان حاجات خود را خواسته اي و فكر ميكني كه آنان ميتوانند برايت مشكل گشايي كنند.
بايد توجه داشته باشي كه : دعا راس عبادت است و شما دعاي خود را مستقيم با صاحبان قبر ها تقديم ميكنيد و اين شرك مطلق است، چرا كه شما شما خدا را فراموش ميكنيد و از وي استعانت نميجوييد.
و مثال زنده گان را براي مردگان به كار ميبري و ميگويي ما اگر به نزد داكتر برويم بداست و شرك است؟ خير اين شرك نيست چون داكتر زنده است و عاقل است و فاعل است ، اما صاحب قبر هيچك از اين صفات را ندارد. چنان كه اگر ميداشت نبايد ما او را در قبر ميگذاشتيم.
و اما حديثي را كه نوشته اي چه چيزي از آن ثابت ميشود؟ آيا در حديث گفته شده كه برويد و بر سر قبرها ازصاحبان آن استمداد بجوييد؟ و يا از حضرت موسي كمك طلب كرده ميتوانيد چون او در قبر خود ايستاده و نماز ميخواند! پس او زنده است!
خير شما بايد به معني مجازي و معنوي اين گونه احاديث توجه كنيد كه منظور زنده بودن فيزيكي نيست بلكه زنده گي معنوي است! كه مربوط به آن جهان است! وگر نه خودت فكر كن مگر قبر جاي ايستادن است!آيا كسي به داخل قبر ايستاده ميتواند؟
واضح است كه منظور از آن قبر همان جايگاه معنويي است كه دوستان خدا در نزد او به دست مي آورند! و اين ها هيچ ربطي به موضوع استمداد ما از اموات ندارد.
من از شما مي پرسم ، مگر نبي مكرم اسلام ، وقتي دعا ميكردند آيا به چه چيزي متوسل ميشدند؟ آيا آنان جز به خدا متوسل ميشدند؟ و آيا شما ميتوانيد يك آيت يا يك حديث بياوريد كه به ثابت سازد، كمك طلبيدن اموات مجاز است؟
محض لله كمي روي آياتي كه برايت نوشتم فكر كن و قرآن تلاوت كن و در آن تامل نما تا توحيدت درست شود واز شر شرك كه بدترين گناهان است نجات يابي . ميداني آقا نجات با اين فكر مشركانة كه شما داري اگر شبها را تا به صبح به قيام و روز را به صيام به سربري ، يك جو در آخرت دستتت را نميگيرد و با مشركان محشور ميشوي. به خاطر خدا خودت را از شر شرك و بت پرستي نجات بده.
در ضمن لطف كرده برام آدرس ايمل خود را نوشته كن تا برايت چند جلد كتاب بفرستم تا بيشتر مطالعه كني و حقيقت برايت روشن شود.

نجات گفت...

سلام...


سوره ي نساء آيه ي 64

وَمَا أَرْسَلْنَا مِن رَّسُولٍ إِلاَّ لِيُطَاعَ بِإِذْنِ اللّهِ وَلَوْ أَنَّهُمْ إِذ ظَّلَمُواْ أَنفُسَهُمْ جَآؤُوکَ فَاسْتَغْفَرُواْ اللّهَ وَاسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُواْ اللّهَ تَوَّابًا رَّحِيمًا


شما بگيد از كجا ميتوانيد ثابت كنيد كه اين آيه فقط مربوط به زمان زندگي رسول خدا هست؟





فَکَيْفَ إِذَا جِئْنَا مِن کُلِّ أمَّةٍ بِشَهِيدٍ وَجِئْنَا بِکَ عَلَى هَؤُلاء شَهِيدًا

آيه ي 41 سوره ي نساء


آيا در قيامت...پيامبر به اعمال كساني كه قرار است گواهي دهد...آگاه است؟












ثم تأتى القبر فتولي ظهرك القبلة وتستقبل وسطه وتقول السلام عليك أيها النبي ورحمة الله وبركاته ... اللهم انك قلت وقولك الحق ( ولو أنهم إذ ظلموا أنفسهم جاءوك فاستغفروا الله واستغفر لهم الرسول لوجدوا الله توابا رحيما ) وقد اتيتك مستغفرا من ذنوبي ، مستشفعا بك إلى ربي ... ثم يتقدم قليلا ويقول السلام عليك يا أبا بكر







المغني - عبد الله بن قدامه - ج 3 - ص 590 - 591







سپس به نزد قبر رفته پس پشت خود را به سمت قبله مي کني ورو به سمت قبر ومي گويي سلام بر تو اي پيغمبر ورحمت خدا و برکات وي ....خداوندا تو گفته اي وکلامت درست است که اگر ايشان وقتي به خودشان ظلم کردند نزد تو آيند پس از خداوند طلب بخشايش کنند ورسول خدا هم براي ايشان طلب بخشايش کند به تحقيق خداوند را توبه پذير وبخشنده خواهند يافت (آيه 64 نساء).بدرستيکه من به نزد تو آمده ام در حاليکه از گناهانم طلب بخشايش مي کنم و از تو مي خواهم که در نزد پروردگارم شفيع من باشي ...سپس کمي جلوتر رفته ومي گويي سلام بر تو اي ابو بکر ...






همانطور که مطرح شد حتي اهل سنت از اين آيه چنين فهميده اند که مي توان از رسول خدا چه در حال حيات ظاهري و چه بعد از آن طلب شفاعت نمود .


از سايت موئسسه تحقيقاتي حضرت ولي عصر(عج)
http://www.valiasr-aj.com/fa/page.php?bank=question&id=1326

نجات گفت...

سلام...


چه پاسخي در مورد اين روايت كه ظاهراً از صحيح بخاري هم هست..داريد؟



پيامبر اسلام در جنگ بدر دستور دادند اجساد مشركان را در چاهي ريخته و سپس با همة آنان سخن گفت، يكي از ياران رسول خدا عرض كرد: آيا با مردگان سخن مي‌گوئيد؟ حضرت (ص) فرمود: شما از آنان شنواتر نيستيد! (صحيح بخاري ج 5 باب قتل ابي جهل ـ سيرة ابن هشام ج2 ص 292)



سايت رسول نور

http://rasoolnoor.com/modules.php?name=faq&file=index&myfaq=yes&id_cat=5







در اين لينك هم مطالبي هست:


http://www.hawzah.net/Hawzah/Questions/QuestionView.aspx?LanguageID=1&QuestionID=10895&SearchText=%D9%85%D8%B1%D8%AF%D8%A7%D9%86%20%D8%AE%D8%AF%D8%A7#_edn2

khaled گفت...

اين دو آيت قرآن را برايت مينويسم كه خيلي واضح است، اگر ايمان به قرآن داشته باشي ديگر دنبال شركيات نميگردي:
- ادعوني استجب لكم : مرا بخوانيد، دعاي شما رااستجابت ميكنم.
- فليستجيبوا لي و ليومنوا بي (فقط بايد از من طلب استجابت دعا كند و فقط بايد به من ايمان بياوريد)
حالا تو بيا و بگو كه فلان گفته برو سر قبر و چنين و چنان بگو!
آيا حرف فلان و بهمان اعتبار دارد يا آيت قرآن؟
و اما در مورد حديث بدر بلي آن كاملا حديثي صحيح است! اما آن مورد خاص بود چنان كه سنگها نيز وقتي ارادة الهي ميرفت براي پيامبر به صدا در مي آمد!و الله متعال در آن هنگامي كه نبي اكرم كشته گان بدر را مورد خطاب قرار داد آنان را شنوا گردانيد و آنان در آن لحظه صداي پيامبر را شنيدند! طوري كه خيلي معجزات ديگري نيز توسط پيامبر ما اتفاق افتاده است كه محير العقول بوده است.و اين موارد خاص است و نميتواند تعميم به همه زمان ها بيابد.چون قرآن ميگويد: و ما انت بمسع من في القبور! يعني تو صاحبان قبر هارا شنوانيده نميتواني.

نجات گفت...

سلام من با پاسخگوي فلسفه و كلام كه در سايت eporsesh.com هست بحث كردم...و سوالاتي در اين زمينه پرسيدم...كپي مكالمه هايمان را در اينجا قرار ميدم.



من : سلام
منتظری: با سلام پرسشگر گرامی اگر سوالی در حیطه فلسفه و کلام اسلامی دارید بفرمایید
من : دعا مگر مغز عبادت نيست؟
منتظری:هست
من : چرا پس در دعا كردن امامان را ميخوانيم؟
منتظری:اینها را واسطه در فیض خدا قرار میدهیم
منتظری:منافاتی ندارد با درخواست از خدا
من : اما اگر مستقيماً از ايشان حاجت طلب كنيم...مثلا اگر تقاضاي شفا و ياري كنيم..اين چطور واسطه ميشود؟
منتظری:خدا خواسته که ما با دعا ان را ببریم
منتظری:ببخشید
منتظری:اشتباهی امد برای چت دیگر بود
منتظری:این درست نیست که مستقلا از ائمه
منتظری:چیزی را در خواست کنیم
من : خوب...خوب اگر ما با وسيله اي بايد به درگاه خدا نزديك بشيم...از كجا معلوم آن وسيله اسماء و صفات خداوند نيست؟
منتظری:کاملا درسته اتفاقا امام صادق ع فرمود ... نحن والله الاسماء الحسنی
من : خوب پس واسطه ي ما اسماء و صفات خداوند است؟ پس چرا امامان را واسطه قرار ميدهيم؟
منتظری:ای بابا الان گفتم که امام صادق فرمود ما همان اسما حسی خداییم
من : خوب اين آيا تشبيه صفات خداوند به مخلوقات نيست؟
منتظری:اصلا ما تجلی صفات خدا هستیم
من : خداوند كه شبيه مخلوقاتش نيست
منتظری:نه نه
منتظری:گفتم که ماتجلی صفات خداییم
منتظری:نه خداباشیم
من : خوب صفات خداوند با تجلي محدود نميشود؟
منتظری:نه
من : صفات باقي رحمان رحيم كريم الله
منتظری:با خلق ما صفت خالقیت امده
منتظری:ما تجلی رحمانیت اوییم
من : يعني خداوند با آفريدن امامان صفت رحمانيت را تجلي داده؟
منتظری:من وتو را هم
منتظری:همه صفات جمالیه را
من : يعني با آفريدن همه ي موجودات صفاتش را تجلي داده؟
منتظری:بله
من : خوب پس از همه ي موجودات ميشود به عنوان واسطه بهره برد؟
من : و همه ي موجودات اسماء نيك هستند؟
منتظری:منتها از بهترینها بهتره
من : در آن حديثي كه ذكر كرديد
من : امام صادق ع فرمود ... نحن والله الاسماء الحسنی
منتظری:اسمای حسنی ائمه ع
من : در اينجا خود ائمه اسم اللهي هستند؟
منتظری:تجلی اش هستند
منتظری:بله
من : خوب نه وجود مخلوقشان...درست است؟ بلكه به واسطه ي آفريده شدن خداوند صفاتش را تجلي ميدهد..
من : بله؟
منتظری:یکی از صفات خدا که خالقیت باشد را با خلق کردن تجلی میبخشد
من : خوب اين يكي از صفات خدا ... اما اسماء ديگر چه؟
منتظری:بقیه هم در ضمن بقیه موجودات است وتجلی میکند
منتظری:البته حق با شماست که همه صفات به خلقت ولی بعضی صفات خدا ذاتی اش است وربطی به مخلوقات ندارد
من : خوب آيا تمام صفات نيك خداوند در خلق امامان تجلي ميكند؟
منتظری:علم وحیات و قدرت و ووووووو
من : خوب من باز اگر در اين زمينه سوال داشتم شايد به شما رجوع كنم....
منتظری:موفق باشید در خدمتم
من : با اجازه ي شما من اين مكالمه را كپي ميكنم و در يه بحثي ديگر ميخوام نمايش بدم
منتظری:کجا
منتظری:؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
منتظری:برای چی ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
من : http://www.blogger.com/comment.g?blogID=7140369057912362989&postID=5174139444149582758&page=1&token=1296353203216
من : خدا نگهدار
منتظری:خدانگهدار













و اين سوال را دارم..


اگر درخواست طلب دعا شفاعت از مخلوقات خدا شرك است و حتماً بايد از خود خدا خواسته شود...



قَالُواْ يَا أَبَانَا اسْتَغْفِرْ لَنَا ذُنُوبَنَا إِنَّا کُنَّا خَاطِئِينَ

سوره ي يوسف آيه ي 97



قَالَ سَوْفَ أَسْتَغْفِرُ لَکُمْ رَبِّيَ إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِيمُ

سوره ي يوسف آيه ي 98




چرا حضرت يعقوب فرزندانش را از آن نهي نكرد؟




و اين كه اگر پيامبر نميشنود چطور در آخر نماز به ايشان سلام ميدهيد؟ و اين كه آيا سلام دادن به پيامبر به صورت غايب واقعاً از نظر شرعي جايز است يا نه...

نجات گفت...

سلام

علماي شما در مورد كتاب صحيح بخاري چه نظري ميدهند؟ آيا روايات آن را صحيح نميدانيد؟





باب المیت یسمع خفق النعال

1273 حدثنا عیاش حدثنا عبد الأعلى حدثنا سعید قال وقال لی خلیفة حدثنا بن زریع حدثنا سعید عن قتادة عن أنس رضی الله عنه عن النبی صلى الله علیه وسلم قال العبد إذا وضع فی قبره وتولی وذهب أصحابه حتى إنه لیسمع قرع نعالهم أتاه ملكان فأقعداه فیقولان له ما كنت تقول فی هذا الرجل محمد صلى الله علیه وسلم

هنگامی که بنده در قبر قرار داده شد و یارانش از او روی گرداندند در حالیکه او صدای پای تشییع کنندگانش رامی شنود دو ملک می ایند و از پیامبر سوال می کنند.



از وبلاگ سلف صالح
http://salafi.blogfa.com/post-21.aspx

khled گفت...

سلام آقا نجات:
و اما آن مناظرة كه شما با آن فلسفه چي داشتيد بايد بگويم كه همه چرند و كفر گويي و شرك! چرا كه هيچ دليلي شرعي براي اين خزعبلات نميتوان ارايه كرد. ما فقط از نظر قرآني به بحث خالق و مخلوق معتقديم نه تجلي! از بابت تجلي الله در قرآن ميگويد : فلما تجلي للجبل ... يعني وقتي خدا به كوه تجلي كرد كوه فروريخت و موسي بي هوش به زمين افتاد.
اين حرفهاي فلسفي و عرفاني يك جو اهميت ديني ندارد...و آن حديثي را كه براي شما گفته كاش از او ميخواستيد تا سند خود را ارائه كند تا گندش در مي آمد.
با دين وقتي ما نص صريح داريم نميشود با تاويل بازي كرد كه متاسفانه رافضه كارشان از اول تا به آخر همه تاويل است واين يعني شرك و كفر!
و اما در مورد حضرت يعقوب بايد گفت كه ايشان زنده بودند و شما هم اكنون از پدر خود ميتوانيد بخواهيد كه براي شما دعا كند و حتي نبي اكرم وقتي حضرت عمر به حج ميرفت از وي خواستند تا براي شان دعا كند . دعاي مسلمان براي مسلمان رحمتي است كه به استجابت نزديك است ، چه رسد به اين كه پيامبر باشد كه حتما دعاي مستجاب دارد. بحث من و شما در مورد استمداد از مردگان بود. كه هيچ دليل شرعي براي آن نميتوان اقامه كرد. شما يك آيت يا يك حديث بياور كه در آن گفته باشد ميتوان از مرده ها استمداد جست!

نجات گفت...

سلام

براي شما روايات صحيح بخاري و صحيح مسلم اهميت دارد يا نه؟
براي شما مطالب كتاب هاي اهل سنت اهميت دارد يانه؟
من از شما ميپرسم اگ پيامبر نميشنود چرا سلام را خطاب به ايشان ميدهيد؟ اگر دليلتان اين است كه ميتوان سلام را به صورت غايب هم داد...شما اطمينان داريد فقه و احكام شما با اين مسئله مخالفتي ندارد؟و اين كه چطور استمداد از كساني كه درگذشتند ميشود شرك؟






1- صحیح البخاری ج1/ص448

باب المیت یسمع خفق النعال

1273 حدثنا عیاش حدثنا عبد الأعلى حدثنا سعید قال وقال لی خلیفة حدثنا بن زریع حدثنا سعید عن قتادة عن أنس رضی الله عنه عن النبی صلى الله علیه وسلم قال العبد إذا وضع فی قبره وتولی وذهب أصحابه حتى إنه لیسمع قرع نعالهم أتاه ملكان فأقعداه فیقولان له ما كنت تقول فی هذا الرجل محمد صلى الله علیه وسلم

هنگامی که بنده در قبر قرار داده شد و یارانش از او روی گرداندند در حالیکه او صدای پای تشییع کنندگانش رامی شنود دو ملک می ایند و از پیامبر سوال می کنند.




شما ميگين يعني ميتوانين با آن مطالبي كه علماي شما در مورد كتاب صحيح مسلم و صحيح بخاري دارند...رد كنيد؟


آيا قائل به تحريف كتاب صحيح بخاري هستيد؟



شما حادثه ي بدر را قبول داريد يا نه؟
اگر ميگين در بدر آن اتفاق يه معجزه بود..ميشه دليلتان را ارائه كنيد؟

مگر اينها دليل نيستند؟

نجات گفت...

همانطور که مشاهده مي شود رفتن به نزد رسول خدا براي طلب بخشايش در اين آيه عام است ؛ هم شامل حيات ايشان و هم بعد از مرگ ظاهري مي شود . علماي اهل تسنن در مورد اين آيه کلمات بسيار جالبي دارند :







ثم يرجع إلى موقفه الأول قبالة وجه رسول الله صلى الله عليه وسلم ويتوسل به في حق نفسه ويستشفع به إلى ربه سبحانه وتعالى ومن أحسن ما يقول ما حكاه الماوردي والقاضي أبو الطيب وسائر أصحابنا عن العتبي مستحسنين له قال ( كنت جالسا عند قبر رسول الله صلى الله عليه وسلم فجاء أعرابي فقال السلام عليك يا رسول الله سمعت الله يقول ( ولو أنهم إذ ظلموا أنفسهم جاءوك فاستغفروا الله واستغفر لهم الرسول لوجدوا الله توابا رحيما ) وقد جئتك مستغفرا من ذنبي مستشفعا بك إلى ربي ثم أنشأ يقول







يا خير من دفنت بالقاع أعظمه فطاب من طيبهن القاع والاكم







نفسي الفداء لقبر أنت ساكنه فيه العفاف وفيه الجود والكرم







ثم انصرف فحملتني عيناي فرأيت النبي صلى الله عليه وسلم في النوم فقال يا عتبى الحق الاعرابي فبشره بان الله تعالى قد غفر له )







المجموع - محيى الدين النووي - ج 8 - ص 274







سپس به جايگاه اوليه در مقابل صورت رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلم باز گشته وبه وي توسل کند در حق خودش و از وي طلب شفاعت در نزد خدا بنمايد.






از بهترين کلمات آنچه است که ماوردي وقاضي ابو الطيب وديگر اصحاب ما از عتبي نقل کرده وآن را نيکو شمرده اندکه گفت : نزد قبر رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلم بودم که بيابانگردي آمد وگفت سلام بر تو اي رسول خدا . از خداوند شنيدم( کلام خدا در قرآن) که اگر ايشان وقتي به خودشان ظلم کردند نزد تو آيند پس از خداوند طلب بخشايش کنند ورسول خدا هم براي ايشان طلب بخشايش کند به تحقيق خداوند را توبه پذير وبخشنده خواهند يافت . ومن به نزد تو آمدم واز گناه خود طلب بخشش کرده و تو را شفيع نزد پروردگارم قرار مي دهم .سپس اين شعر را خواند که



اي بهترين کسي که دربهترين جايگاه دفن شده است که ازبوي خوش آنجاهمه جابوي خوش گرفته است .







جانم فداي قبري که تو ساکن آن هستي که در آن اسوه کامل در عفت وجود وکرم مدفون است







سپس بازگشت . پس چشمانم سنگين شده در خواب رسول گرامي اسلام صلي الله عليه وآله وسلم را ديدم پس فرمودند که اي عتبي به سراغ اعرابي برو و به او بشارت بده که خداوند گناهان او را آمرزيد.




از سايت موئسسه تحقيقاتي حضرت ولي عصر (عج)

نجات گفت...

سلام اون مطلب را يه مقدار كاملتر ميگذارم:









آيه 64 سوره نساء :






وَلَوْ أنَّهُمْ إذْ ظَلَمُوا أنْفُسَهُمْ جَاءُوكَ فَاسْتَغْفَرُوا اللهَ وَاسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُوا اللهَ تَوَّاباً رَحيماً



.




اگر ايشان وقتي به خودشان ظلم کردند نزد تو آيند پس از خداوند طلب بخشايش کنند ورسول خدا هم براي ايشان طلب بخشايش کند به تحقيق خداوند را توبه پذير وبخشنده خواهند يافت .







همانطور که مشاهده مي شود رفتن به نزد رسول خدا براي طلب بخشايش در اين آيه عام است ؛ هم شامل حيات ايشان و هم بعد از مرگ ظاهري مي شود . علماي اهل تسنن در مورد اين آيه کلمات بسيار جالبي دارند :







ثم يرجع إلى موقفه الأول قبالة وجه رسول الله صلى الله عليه وسلم ويتوسل به في حق نفسه ويستشفع به إلى ربه سبحانه وتعالى ومن أحسن ما يقول ما حكاه الماوردي والقاضي أبو الطيب وسائر أصحابنا عن العتبي مستحسنين له قال ( كنت جالسا عند قبر رسول الله صلى الله عليه وسلم فجاء أعرابي فقال السلام عليك يا رسول الله سمعت الله يقول ( ولو أنهم إذ ظلموا أنفسهم جاءوك فاستغفروا الله واستغفر لهم الرسول لوجدوا الله توابا رحيما ) وقد جئتك مستغفرا من ذنبي مستشفعا بك إلى ربي ثم أنشأ يقول







يا خير من دفنت بالقاع أعظمه فطاب من طيبهن القاع والاكم







نفسي الفداء لقبر أنت ساكنه فيه العفاف وفيه الجود والكرم







ثم انصرف فحملتني عيناي فرأيت النبي صلى الله عليه وسلم في النوم فقال يا عتبى الحق الاعرابي فبشره بان الله تعالى قد غفر له )







المجموع - محيى الدين النووي - ج 8 - ص 274







سپس به جايگاه اوليه در مقابل صورت رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلم باز گشته وبه وي توسل کند در حق خودش و از وي طلب شفاعت در نزد خدا بنمايد.






از بهترين کلمات آنچه است که ماوردي وقاضي ابو الطيب وديگر اصحاب ما از عتبي نقل کرده وآن را نيکو شمرده اندکه گفت : نزد قبر رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلم بودم که بيابانگردي آمد وگفت سلام بر تو اي رسول خدا . از خداوند شنيدم( کلام خدا در قرآن) که اگر ايشان وقتي به خودشان ظلم کردند نزد تو آيند پس از خداوند طلب بخشايش کنند ورسول خدا هم براي ايشان طلب بخشايش کند به تحقيق خداوند را توبه پذير وبخشنده خواهند يافت . ومن به نزد تو آمدم واز گناه خود طلب بخشش کرده و تو را شفيع نزد پروردگارم قرار مي دهم .سپس اين شعر را خواند که



اي بهترين کسي که دربهترين جايگاه دفن شده است که ازبوي خوش آنجاهمه جابوي خوش گرفته است .







جانم فداي قبري که تو ساکن آن هستي که در آن اسوه کامل در عفت وجود وکرم مدفون است



از سايت موئسسه تحقيقاتي حضرت ولي عصر (عج)
http://www.valiasr-aj.com/fa/page.php?bank=question&id=1326



سپس بازگشت . پس چشمانم سنگين شده در خواب رسول گرامي اسلام صلي الله عليه وآله وسلم را ديدم پس فرمودند که اي عتبي به سراغ اعرابي برو و به او بشارت بده که خداوند گناهان او را آمرزيد.

khled گفت...

آقا نجات :
در مورد نبي اكرم صل الله عليه وسلم و اين كه آيا ميتوان ايشان را در نزد الله، وسيله قرار داد يا نداد، علماي ما نظرات واحدي ندارند، بعضيها به اين نظر اند كه ميتوان شخص نبي اكرم را به خاطر موقعيت استثنايي كه دارند به حضور خداوند وسيله قرار دهيم چنان كه شما از كتاب المجموع نوشتيد اما تعداد ديگري از علما ميگويند ، وسيله فقط بايد اعمال انسان و اسماء و صفات الهي باشد و ما حق نداريم كه حتي نبي اكرم را نيز وسيله قرار دهيم، چرا كه در قرآن هيچ نشانة وهدايتي براي اين كار وجود نداردو هيچك از اصحاب پيامبر اين كار را نكرده اندو از پيامبر هم حديثي در اين مورد ثابت نيست . اين كه بعضي از كسان كاري انجام داده اند به خود شان مربوط است و من نميتوانم آن را مادام كه قرآن ما را از دعا و وسيله به غير باز ميدارد، انجام دهم.
مذهب من اين است كه ولو چيزي در كتابهاي بخاري و مسلم هم وجود داشته باشد كه نتوانم آن را مطابق به آيات قرآني توجيه كنم آن را نمي پذيرم و برايم قابل قبول نيست و لو هر كس آن را گفته باشد.در آن حديث نيز طوري كه شما مي بينيد، حرف از عمل يك اعرابي است و فرد ديگري كه مدعي است در خواب چيزي را ديده است! من چنين عقيدة را كه بر اساس خواب بنا شده باشد قبول ندارم ، عقيده من بايد بر اساس قرآن و حديث صحيح نبوي استوار باشد و بس.
قرآن ما را از استمداد جستن مردگان باز ميدارد و دعا را فقط و فقط از خدا ميداند و بس و اينك من به شما از نهج البلاغه در بارة توسل گفتاري از سيدنا علي كرم الله وجهه مي آورم تا بدانيد كه وسيله چيست و چه بايد باشد:
خطبه 109 از آن حضرت (ع)
برترين چيزى كه توسّل جويندگان به خداى سبحان، بدان توسّل مى جويند، ايمان به او و به پيامبر اوست و جهاد است در راه او، زيرا جهاد ركن اعلاى اسلام است. و كلمه توحيد است، كه در فطرت و جبلت هر انسانى است. و برپاى داشتن نماز است، كه نشان ملت اسلام است و دادن زكات است، كه فريضه اى است واجب و روزه ماه رمضان است، كه نگهدارنده آدمى است از عذاب خداى و حج خانه خداست و به جاى آوردن عمره آن است، كه فقر را مى زدايند و گناه را مى شويند و صله رحم است، كه موجب افزايش مال است و واپس افكننده اجل است و صدقه نهان است، كه خطاها را مى پوشاند و صدقه آشكار است، كه مرگ ناگهانى را باز دارد و انجام دادن كارهاى نيك است، كه آدمى را از لغزيدن در خواريها نگه مى دارد. خدا را ياد كنيد و بدان شتابيد، كه بهترين يادهاست و به رغبت بخواهيد آنچه را كه پرهيزگاران را وعده داده، كه وعده اش راست ترين وعده هاست. و از رهنمودهاى پيامبرتان پيروى كنيد، كه نيكوترين رهنمودهاست و به سنّت او رفتار نماييد، كه راهنماينده ترين سنّتهاست و قرآن را بياموزيد، كه بهترين سخن است و آن را نيك بفهميد، كه بهار دلهاست و به پرتو آن شفا جوييد، كه شفاى سينه هاست و نيكو تلاوتش كنيد كه نافعترين گفتارهاست. عالمى كه نه به علم خود عمل كند، جاهل سرگشته اى بيش نيست، كه از خواب جهل ديده فرا نمى كند. بلكه حجّت بر او قويتر است و شايسته تر است كه حسرت خورد در نزد خدا سرزنش او افزونتر است.»
اميد است كه اين خطبة زيبا شما را به حقيقت توسل و وسيله آگاه كرده باشد و به دنبال خرافات بيش از اين سرگردان نباشيد.
البته بحث تقديم سلام به نبي اكرم عليه الصلاة و السلام امري است كه بهتر است گفته شود: السلام علي النبي و... چون بحث السلام عليك براي بعضيها چنان دانسته ميشود كه گويي نبي اكرم زنده هستند و اين موجب گمراهي جاهلان ميشود.

نجات گفت...

سلام

در مورد سلام آخر نماز كه بايد خطاب به پيامبر باشد من ميپرسم...آيا در زمان پيامبر سلام خطاب به پيامبر در آخر نماز بود يا به صورت غايب؟ اگر به صورت خطاب به پيامبر بود خوب العان هم بايد اينجوري باشه...و اگر بعد از رحلت حضرت سلام را جور ديگري بگيم و شكلش را تغيير بديم.آيا اين يك چيز جديدي نميشود كه بعدها سلامي كه به صورت خطابي بود ميشود به صورت السلام علي النبي

آيا اينطور است؟




امام(علیه السلام) در این بخش از خطبه از بهترین چیزى که رهروان راه حق و سالکان طریق بندگى خدا مى توانند به آن متوسّل شوند و به قرب پروردگار راه یابند سخن مى گوید و به دَه موضوع مهم اشاره مى فرماید. نخست مى گوید: «برترین وسیله اى که متوسّلان به خدا، به آن توسّل مى جویند ایمان به خدا و پیامبر اوست». (إِنَّ أَفْضَلَ مَا تَوَسَّلَ بِهِ الْمُتَوَسِّلُونَ(1)). إِلَى اللهِ سُبْحَانَهُ وَ تَعَالَى، الإِیمَانُ بِهِ وَبِرَسُولِهِ

این تعبیر گویى اشاره به آیه شریفه «یَآ أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُواللهَ وَ ابْتَغُوا إِلَیْهِ الْوَسِیلَةَ». و شرح و تفسیر آن مى باشد; زیرا خداوند در این آیه، نخست دستور به تقوا مى دهد و سپس دستور به انتخاب وسیله به سوى خداوند. و به این ترتیب، منظور از وسیله، ایمان و جهاد و سایر امورى است که در این خطبه آمده است.

این سخن منافات با تفسیر دیگر آیه که وسیله را شفاعت اولیاء الله مى شمرد، ندارد; زیرا همه این وسایل مى تواند در مفهوم آیه شریفه جمع باشد.







در مورد سخن علماي شما در مورد روايات كتاب صحيح مسلم و صحيح بخاري شما چطور توجيه ميكنيد؟

نجات گفت...

سلام در مورد كتاب صحيح مسلم مطلبي نمايش ميدم



معرفي کتاب «صحيح مسلم»
اين کتاب يکى از صحاح سته معروف اهل سنت و از مهم ترين منابع حديثى آنان در زمينه عقايد، فقه، تفسير قرآن، و تاريخ صدر اسلام مى باشد که توسط ابوالحسين مسلم بن حجاج قشيرى نيشابورى (206 - 261 ق) معروف به مسلم نيشابورى نگاشته شده است. نام اصلى اين کتاب، «الجامع الصحيح» يا «الصحيح الجامع» است.
اين کتاب در هشت جزء است و مشتمل بر پنجاه کتاب (که هر کتاب عنوانى براى يکى از مسائل است)، و در مجموع، 7275 حديث در 1205 باب نقل و تنظيم شده است.
نويسنده کتاب، شاگرد بخارى بوده و علاوه بر اين، از اساتيد بخارى نيز بهره برده است.
در بين علماى اهل سنت اختلاف پديد آمده که «آيا صحيح مسلم معتبرتر است، يا صحيح بخارى؟» عده فراوانى بر اين نظر هستند که بعد از قرآن مجيد کتابى دينى صحيح تر از کتاب صحيح مسلم نوشته نشده است. اما على رغم اين اختلاف، بسيارى از علماى اهل سنت در مورد صحت کامل همه احاديث هر دو کتاب اتفاق نظر دارند.
اهميت کتاب مسلم براى اهل سنت چنان زياد است که مى گويند، همه احاديث آن بدون استثناء، صحيح و مورد قبول است و حتى مى گويند اگر کسى در مورد صحت آنها قسم ياد کند (مثلاً به خدا سوگند که اگر فلان حديث مسلم صحيح باشد، برده اى را آزاد خواهم کرد)، بايد به محتواى سوگند خود عمل کند، زيرابه نظر آنان همه احاديث مسلم صحيح است.
در علت اين همه اعتبارى که براى آن قائلند نيز گفته شده که ابوزرعه رازى به هنگام عرضه کتاب مسلم توسط خود مسلم به وى، روايات ضعيف آن را علامت زده و توسط مسلم حذف شده است و بنابراين، هيچ حديث ضعيف و نادرستى در آن يافت نمى شود!
از طرفى، ضعف هايى در کتاب بخارى وجود دارد که اين کتاب فاقد آن نقاط ضعف بوده و از حسن ترتيب ويژه اى در تنظيم و نقل احاديث برخوردار است که ساير کتابهاى حديثى از چنين ترتيبى بى بهره اند.
کتابهاى زيادى در شرح صحيح مسلم نگاشته شده که معروف ترين و مهم ترين آنها شرح نووى مى باشد. برخى از شرح ها از اين قرار است:
1ـ المنهاج فى شرح صحيح مسلم، که توسط محيى الدين يحيى نووى (631 - 676 ق) نگاشته شده است.
2ـ الديباج على صحيح مسلم، که توسط جلال الدين سيوطى (849 - 911 ق) نوشته شده است.
3ـ کتاب الضعفاء، تأليف ابونعيم اصفهانى (336 - 430 ق). اين کتاب گرچه شرح بر صحيح مسلم نيست، اما از مهم ترين کتابهايى است که درباره راويان ضعيف اين کتاب نگاشته شده است که عدم صحت کامل آن را اثبات مى کند.
4ـ المعلّم بفوائد کتاب مسلم، نوشته ابوعبدالله محمد بن على مازرى (453 - 536 ق).
5ـ اقتباس السراج فى شرح صحيح مسلم، که آن را ابوالحسن على بن احمد غسانى الوادى (547 - 609 ق) نوشته است.
6ـ المُفهِم فى شرح مسلم، که نوشته ابوالعباس احمد بن عمر انصارى قرطبى (578 - 656 ق) مى باشد.
7ـ إکمال إکمال المعلّم لفوائد کتاب مسلم، نوشته محمد بن خِلفَة الاُبّى (م 827 ق) است و تکمله اى بر شرح مازرى است که در شماره 4 ذکر شد.
8ـ مکمّل إکمال الإکمال فى شرح صحيح مسلم، که توسط ابوعبدالله محمد بن يوسف سُنُوسى (832 - 895 ق) و در تکميل کتاب قبلى نگاشته شده است.(1)


(1) منابع:
1ـ ملا على نورالدين الهروى، شرح نخبة الفکر، تصحيح محمد نزار تميم و هيثم نزار تميم، بيروت دارالأرقم، بى تا، ص 759.
2ـ عزالدين، إبن اثير، اُسد الغابة، بيروت، دارالفکر، 1409 ق، ج 1، ص 15.
3ـ شيخ الشريعة اصفهانى، القول الصراح فى البخارى و صحيحه الجامع، تحقيق حسين الهرساوى، قم، مؤسسة الإمام الصادق(ع)، 1422 ق، ص 17.
4ـ محيى الدين يحيى النووى، المنهاج، بيروت، دارالکتاب العربى.
5ـ جلال الدين سيوطى، الديباج على صحيح مسلم، تحقيق ابواسحاق الحوينى الأثرى، عربستان، دار ابن عفّان، 1416 ق، ج 1، مقدمه محقق.
6ـ ابونعيم اصفهانى، کتاب الضعفاء، تحقيق فاروق حمادة، مغرب (قنيطرة)، دارالثقافة، 1400 ق، مقدمه محقق.
7ـ حاجى خليفة، کشف الظنون، تحقيق محمد شرف الدين يالتقاطا و رفعت بيلکه الکليسى، بيروت، دار إحياء التراث العربى، ج 1، ص 555.
8ـ خير الدين زرکلى، الأعلام، بيروت، دارالعلم للملايين، چ 8، 1989 م، ج 3، ص 302، و ج 4، ص ص 130 و 256، و ج 5، ص 99، و ج 6، ص 115 و 269، و ج 7، ص 154 و ج 8، ص 149.
9ـ ابن کثير، البداية و النهاية، بيروت، دارالفکر، 1407 ق، ج 13، ص 213.
10ـ شمس الدين ذهبى، تاريخ الإسلام، تحقيق عمر عبدالسلام تُدمِرى، بيروت، دارالکتاب العربى، چ 2، 1413 ق، ج 36، ص 425.




از نرم افزار سوالات شيعي آية الله مكارم شيرازي



لينك دانلود

http://www.makaremmedia.com/SoftWare/shia-16-03-88.zip

نجات گفت...

سلام

عذر ميخوام...لينك اين مطلب رو ميخوام نمايش بدم






امام(علیه السلام) در این بخش از خطبه از بهترین چیزى که رهروان راه حق و سالکان طریق بندگى خدا مى توانند به آن متوسّل شوند و به قرب پروردگار راه یابند سخن مى گوید و به دَه موضوع مهم اشاره مى فرماید. نخست مى گوید: «برترین وسیله اى که متوسّلان به خدا، به آن توسّل مى جویند ایمان به خدا و پیامبر اوست». (إِنَّ أَفْضَلَ مَا تَوَسَّلَ بِهِ الْمُتَوَسِّلُونَ(1)). إِلَى اللهِ سُبْحَانَهُ وَ تَعَالَى، الإِیمَانُ بِهِ وَبِرَسُولِهِ

این تعبیر گویى اشاره به آیه شریفه «یَآ أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُواللهَ وَ ابْتَغُوا إِلَیْهِ الْوَسِیلَةَ». و شرح و تفسیر آن مى باشد; زیرا خداوند در این آیه، نخست دستور به تقوا مى دهد و سپس دستور به انتخاب وسیله به سوى خداوند. و به این ترتیب، منظور از وسیله، ایمان و جهاد و سایر امورى است که در این خطبه آمده است.

این سخن منافات با تفسیر دیگر آیه که وسیله را شفاعت اولیاء الله مى شمرد، ندارد; زیرا همه این وسایل مى تواند در مفهوم آیه شریفه جمع باشد.

از پايگاه اطلاع رساني آية الله العطمي مكارم شيرازي

http://www.makaremshirazi.org/persian/nahjolbalaghe/?gid=&nid=167&cid=460

نجات گفت...

سلام
اين خطبه 153 نهج البلاغه را نمايش ميدم:



ومن خطبة له عليه السلام

يذکر فيها فضائل اهل البيت

وناظر قلب اللبيب به يبصر امده، ويعرف غوره ونجده. داع دعا، وراع رعي، فاستجيبوا للداعي، واتبعوا الراعي. قد خاضوا بحار الفتن، واخذوا بالبدع دون السنن، وارز المؤمنون، ونطق الضالون المکذبون. نحن الشعار والاصحاب، والخزنة والابواب، ولا تؤتي البيوت الا من ابوابها، فمن اتاها من غير ابوابها سمي سارقا.

منها: فيهم کرائم القرآن، وهم کنوز الرحمن، ان نطقوا صدقوا، وان صمتوا لم يسبقوا. فليصدق رائد اهله، وليحضر عقله، وليکن من ابناء الآخرة، فانه منها قدم، واليها ينقلب. والناظر بالقلب، العامل بالبصر، يکون مبتدا عمله ان يعلم: اعمله عليه ام له! فان کان له مضي فيه، وان کان عليه وقف عنده. فان العامل بغير علم کالسائر علي غير طريق، فلا يزيده بعده عن الطريق الواضح الا بعدا من حاجته، والعامل بالعلم کالسائر علي الطريق الواضح، فلينظر ناظر: اسائر هو ام راجع! واعلم ان لکل ظاهر باطنا علي مثاله، فما طاب ظاهره طاب باطنه. وما خبث ظاهره خبث باطنه، وقد قال الرسول الصادق _صلي الله عليه وآله_: «ان الله يحب العبد ويبغض عمله، ويحب العمل ويبغض بدنه». واعلم ان کل عمل نبات، وکل نبات لا غني به عن الماء، والمياه مختلفة، فما طاب سقيه, طاب غرسه وحلت ثمرته، وما خبث سقيه خبث غرسه وامرت ثمرته.

نجات گفت...

خطبه 153-در فضائل اهل‏بيت




[صفحه 79]


ضرورت پيروي از امامان دوازده‏گانه عاقل با چشم دل سرانجام کار را مي‏نگرد، و پستي و بلندي آن را تشخيص مي‏دهد، دعوت‏کننده حق، (پيامبر (ص)) دعوت خويش را به پايان رسانيد، و رهبر امت به سرپرستي قيام نمود، پس دعوت‏کننده حق را پاسخ دهيد و از رهبرتان اطاعت کنيد. گروهي در درياي فتنه‏ها فرو رفته، بدعت را پذيرفته، و سنتهاي پسنديده را واگذاردند، مومنان کناره‏گيري کرده و گمراهان و دروغگويان به سخن آمدند. مردم! ما اهل بيت پيامبر (ص) چونان پيراهن تن او، و ياران راستين او، و خزانه‏داران علوم و معارف وحي، و درهاي ورود به آن معارف، مي‏باشيم، که جز از در، هيچ کس به خانه‏ها وارد نخواهد شد، و هر کس از غير در وارد شود، دزد ناميده مي‏شود،



[صفحه 79]


مردم! درباره اهل بيت پيامبر (ص) آيات کريمه قرآن نازل شد، آنان گنجينه‏هاي علوم خداوند رحمانند، اگر سخن گويند، راست گويند، و اگر سکوت کنند بر آنان پيشي نجويند. شرايط امامت و رهبري پس بايد امام و راهنماي مردم به مردم راست بگويد، و راه خرد پيمايد و از فرزندان آخرت باشد که از آنجا آمده و بدانجا خواهد رفت، پس آن که با چشم دل بنگرد، و با ديده درون کار کند، آغاز کارش آن است که بينديشد آيا عمل او به سود او باشد يا زيان؟ اگر به سود است ادامه دهد، و اگر زيانبار است توقف کند، زيرا عمل‏کننده بدون آگاهي چون رونده‏اي است که بيراهه مي‏رود، پس هر چه شتاب کند از هدفش دورتر مي‏ماند، و عمل‏کننده از روي آگاهي، چون رونده‏اي بر راه راست است، پس بيننده بايد به درستي بنگرد آيا رونده راه است يا واپس‏گرا؟



[صفحه 80]


روانشناسي انساني (تاثير جسم و روح در يکديگر) و بدان که هر ظاهري باطني متناسب با خود دارد، آنچه ظاهرش پاکيزه، باطن آن نيز پاک و پاکيزه است، و آنچه ظاهرش پليد، باطن آن نيز پليد است، و پيامبر راستگو (ص) فرمود: همانا خداوند بنده‏اي را دوست اما کردار او را دشمن مي‏دارد، و کردار بنده‏اي را دوست اما شخص را ناخوش مي‏دارد. آگاه باش هر عملي رويش دارد، و هر روينده‏اي از آب بي‏نياز نيست، و آبها نيز گوناگون مي‏باشند، پس هر درختي که آبياريش به اندازه و نيکو باشد شاخ و برگش نيکو و ميوه‏اش شيرين است، و آنچه آبياريش پاکيزه نباشد درختش عيب‏دار و ميوه‏اش تلخ است.

khled گفت...

سلام بر بنده گان صالح الله
آقا نجات
سلام بر نبي اكرم به صورت مستقيم در نماز اشكالي ندارد به شرطي كه ايشان را زنده نپنداريم و اين سلام را به عنوان دعايي كه به ما رسيده است تقديم ايشان كنيم.دعا هاي كه همان گونه حفظ شده اند. اما اگر خطري مانند خطري كه شما را تهديد ميكند وجود داشته باشد كه به شرك كشيده ميشود بايد گفته شود السلام علي النبي.
و اما در مورد وسيله متاسفانه كار شما به مصداق آن آيت قرآني است كه ميگويد: اتخذوا اهبارهم و رهبانهم اربابا من دون الله . يعني علما و پيشوايان خود را به جاي خدا ميگيرند . من از قرآن به شما نوشتم نپذيرفتيد ، از حديث نوشتم نپذيرفتيد از نهج البلاغه آن قسمتي را كه مطابق به قرآن و سنت بود نوشتم قبول نميكنيد و ميرويد به سراغ شياطيني كه شما را به غلط به نام آيت الله و غيره در مسير جهنم راهنمايي ميكنند و آنان را به جاي خداي و پيامبر گرفته ايد. مگر خود شما شعور نداريد تا به كي ميخواهيد مانند معذرت ميخواهم افراد بي شعور از هر طاغوت فاسقي پيروي كنيد؟
و اما در مورد كتاب نهج البلاغه بايد بگويم كه علما فقط شش تا هشت فيصد آن را مربوط به حضرت علي ميدانند ديگران همه چرند هاي دروغيني است كه به نام ايشان در اين كتاب گردآوري شده و حضرت علي از آن بيزار است . و ملاك شناخت ما براي درست از نادرست كتاب الله است و بس. لذا هر چيز را نبايد از اين كتاب پذيرفت . توجه داشته باشيد كه وقتي كتاب كافي بيش از ده هزار حديث جعلي داشته باشد آيا نهج البلاغة رافضه چه وضعي خواهد داشت . بهتر است به كتاب غلو اثر آيت الله صالحي نجف آبادي از بزرگان رافضه فعلي ايران مراجعه كنيد تا حقيقت به شما روشن شود.

نجات گفت...

سلام بر بندگان صالح الله

شما يك تعريف از شرك ارائه بديد..

اگر طلب شفاعت و توسل شرك است...ديگر چه تفاوتي ميان زنده بودن يا نبودن ميكند؟
شيعيان خداي واحدي را كه آسمان و زمين را آفريده ميپرستند و من خداي واحد آسمان زمين را ميپرستم...و اگر ائمه را وسيله براي تقرب به خدا يا از ايشان طلب دعا كنم آنها را نميپرستم.
شهيدان مرده نيستن...آنها زنده هستند و ما نميفهميم.





وَلاَ تَقُولُواْ لِمَنْ يُقْتَلُ فِي سَبيلِ اللّهِ أَمْوَاتٌ بَلْ أَحْيَاء وَلَکِن لاَّ تَشْعُرُونَ

آيه ي 154 سوره ي بقره





مگر در همان نهج البلاغه اي كه شما از آن مطلبي ذكر كرديد خطبه ي 153 نيست؟



اگر سلام آخر نماز را خطاب به پيامبر صلي الله عليه و آله ميدهيد و فكر ميكنيد پيامبر نميشنود...شما اين كارتان را توجيه ميكنيد؟



منظورم از ذكر آن خطبه از نهج البلاغه اين بود كه شما كه از آن مطلبي كه ذكر ميكنيد ...

آن مطالب هم در نهج البلاغه هست...


شما ميخوايين از كتاب صحيح مسلم و صحيح بخاري استدلال كنم؟ شما قائل به تحريف كتاب صحيح بخاري نيستيد؟ شما روايات صجيج مسلم را درست ميدانيد؟


از معتبرترين كتابهاي شما مگر صحيح بخاري و صحيح مسلم نيست؟



1- صحیح البخاری ج1/ص448

باب المیت یسمع خفق النعال

1273 حدثنا عیاش حدثنا عبد الأعلى حدثنا سعید قال وقال لی خلیفة حدثنا بن زریع حدثنا سعید عن قتادة عن أنس رضی الله عنه عن النبی صلى الله علیه وسلم قال العبد إذا وضع فی قبره وتولی وذهب أصحابه حتى إنه لیسمع قرع نعالهم أتاه ملكان فأقعداه فیقولان له ما كنت تقول فی هذا الرجل محمد صلى الله علیه وسلم

هنگامی که بنده در قبر قرار داده شد و یارانش از او روی گرداندند در حالیکه او صدای پای تشییع کنندگانش رامی شنود دو ملک می ایند و از پیامبر سوال می کنند.


http://salafi.blogfa.com/post-21.aspx



در اين قسمت هم مطالبي هست:


http://www.makaremshirazi.org/persian/squestions/?qid=6786&gro=390

نجات گفت...

1- صحیح البخاری ج1/ص448

باب المیت یسمع خفق النعال

1273 حدثنا عیاش حدثنا عبد الأعلى حدثنا سعید قال وقال لی خلیفة حدثنا بن زریع حدثنا سعید عن قتادة عن أنس رضی الله عنه عن النبی صلى الله علیه وسلم قال العبد إذا وضع فی قبره وتولی وذهب أصحابه حتى إنه لیسمع قرع نعالهم أتاه ملكان فأقعداه فیقولان له ما كنت تقول فی هذا الرجل محمد صلى الله علیه وسلم

هنگامی که بنده در قبر قرار داده شد و یارانش از او روی گرداندند در حالیکه او صدای پای تشییع کنندگانش رامی شنود دو ملک می ایند و از پیامبر سوال می کنند.

نظرابن تیمیه :

ابن تیمیه بعد از ذکر روایاتی که بیان می کند که ارواح صدای احیا را می شنوند می گوید که این روایات بیان می کند که میت فی الجمله صدای زنده ها را می شنود اما واجب نیست که این شنیدن دائمی باشد بلکه گاهی می شنود و گاهی نمی شنود همانطور که برای زنده ها هم همینطور است پس گاهی صدای کسی که او را صدا می زند میشنود و گاهی هم نمی شنود به خاطر چیزی که عارض شده و از آیه لا تسمع الموتی اینگونه جواب می دهد که مراد از سمع در این آیه سمع امتثال است پس خدا در این آیه کافر را مانند مرده ای می داند که صدای صدا زننده را جواب نمی دهدپس میت هر چند می شنود و معنی را می فهمد اما توانایی جواب دادن را ندارد و نمی تواند امر و نهی ها را امتثال کند ...........پس آنچه که مورد سوال قرار میگیرد و تکلم می کند روح است و این روح است که جواب (ملائکه قبر را)می دهد و عذاب می شود و متنعم می شود... (مجموع فتاوی5/364)


وبلاگ سلف صالح

http://salafi.blogfa.com/post-21.aspx

نجات گفت...

سلام

مطلبي را كه ذكر كردم...كه ظاهراً اشاره به نظر ابن تيميه دارد...چگونه توجيه ميكنيد؟ ذكر منبع هم شده...

نجات گفت...

در مورد كتاب شناسي صحيح مسلم در اينجا مطالبي بيان شده



http://www.makaremshirazi.org/persian/squestions/?qid=11194&gro=6538


فكر كنم همان مطالبيست كه كپي كردم و ذكر كردم

نجات گفت...

سلام


وَمَا أَرْسَلْنَا مِن رَّسُولٍ إِلاَّ لِيُطَاعَ بِإِذْنِ اللّهِ وَلَوْ أَنَّهُمْ إِذ ظَّلَمُواْ أَنفُسَهُمْ جَآؤُوکَ فَاسْتَغْفَرُواْ اللّهَ وَاسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُواْ اللّهَ تَوَّابًا رَّحِيمًا

آيه ي 64 سوره ي نساء


شما آيا دليلي داريد كه بگيد اين آيه فقط مربوط به حيات پيامبر است؟

نجات گفت...

سلام



سوره ي الأعراف آيه ي 78

فَأَخَذَتْهُمُ الرَّجْفَةُ فَأَصْبَحُواْ فِي دَارِهِمْ جَاثِمِينَ



فَتَوَلَّى عَنْهُمْ وَقَالَ يَا قَوْمِ لَقَدْ أَبْلَغْتُکُمْ رِسَالَةَ رَبِّي وَنَصَحْتُ لَکُمْ وَلَکِن لاَّ تُحِبُّونَ النَّاصِحِينَ


سوره ي الأعراف آيه ي 79


اين يك دليل است

نجات گفت...

uسلام





فَأَخَذَتْهُمُ الرَّجْفَةُ فَأَصْبَحُواْ فِي دَارِهِمْ جَاثِمِينَ


سوره ي الأعراف آيه ي 78





فَتَوَلَّى عَنْهُمْ وَقَالَ يَا قَوْمِ لَقَدْ أَبْلَغْتُکُمْ رِسَالَةَ رَبِّي وَنَصَحْتُ لَکُمْ وَلَکِن لاَّ تُحِبُّونَ النَّاصِحِينَ


سوره ي الأعراف آيه ي 79





اين يك دليل است

نجات گفت...

سلام

نجات گفت...

سلام
اين مطلب هم در مورد تلقين است:







ngazipoor@yahoo.com :پست الكترونيك

تاريخ ارسال : - 18/12/1389

زمان ارسال: 12:14:30 به وقت محلى

موضوع: جدول question - آيا آيه‌اي در قرآن كريم در باره ج

:متن نظر

سلام
در رابطه با پاسخي كه به كامنت 2 ارسال كردين من ميپرسم...
مگر اهل سنت به تلقين ميت اعتقاد دارند؟
:پاسخ




با سلام

دوست گرامي

بهتر است مصادر ذيل را ملاحظه كنيد :

بَاب تَلْقِينِ الْمَيِّتِ



1826 أخبرنا عَمْرُو بن عَلِيٍّ قال حدثنا بِشْرُ بن الْمُفَضَّلِ قال حدثنا عُمَارَةُ بن غَزِيَّةَ قال حدثنا يحيى بن عُمَارَةَ قال سمعت أَبَا سَعِيدٍ ح وَأَنْبَأَنَا قُتَيْبَةُ قال حدثنا عبد الْعَزِيزِ عن عُمَارَةَ بن غَزِيَّةَ عن يحيى بن عُمَارَةَ عن أبي سَعِيدٍ قال قال رسول اللَّهِ صلى الله عليه وسلم لَقِّنُوا مَوْتَاكُمْ لَا إِلَهَ إلا الله

سنن النسائي (المجتبى) ج 4 ص 5، اسم المؤلف: أحمد بن شعيب أبو عبد الرحمن النسائي الوفاة: 303 ، دار النشر : مكتب المطبوعات الإسلامية - حلب - 1406 - 1986 ، الطبعة : الثانية ، تحقيق : عبدالفتاح أبو غدة

موفق باشيد

گروه پاسخ به شبهات





info@valiasr-aj.com

نجات گفت...

سلام
اين مطلب هم در مورد تلقين است:







ngazipoor@yahoo.com :پست الكترونيك

تاريخ ارسال : - 18/12/1389

زمان ارسال: 12:14:30 به وقت محلى

موضوع: جدول question - آيا آيه‌اي در قرآن كريم در باره ج

:متن نظر

سلام
در رابطه با پاسخي كه به كامنت 2 ارسال كردين من ميپرسم...
مگر اهل سنت به تلقين ميت اعتقاد دارند؟
:پاسخ




با سلام

دوست گرامي

بهتر است مصادر ذيل را ملاحظه كنيد :

بَاب تَلْقِينِ الْمَيِّتِ



1826 أخبرنا عَمْرُو بن عَلِيٍّ قال حدثنا بِشْرُ بن الْمُفَضَّلِ قال حدثنا عُمَارَةُ بن غَزِيَّةَ قال حدثنا يحيى بن عُمَارَةَ قال سمعت أَبَا سَعِيدٍ ح وَأَنْبَأَنَا قُتَيْبَةُ قال حدثنا عبد الْعَزِيزِ عن عُمَارَةَ بن غَزِيَّةَ عن يحيى بن عُمَارَةَ عن أبي سَعِيدٍ قال قال رسول اللَّهِ صلى الله عليه وسلم لَقِّنُوا مَوْتَاكُمْ لَا إِلَهَ إلا الله

سنن النسائي (المجتبى) ج 4 ص 5، اسم المؤلف: أحمد بن شعيب أبو عبد الرحمن النسائي الوفاة: 303 ، دار النشر : مكتب المطبوعات الإسلامية - حلب - 1406 - 1986 ، الطبعة : الثانية ، تحقيق : عبدالفتاح أبو غدة

موفق باشيد

گروه پاسخ به شبهات





info@valiasr-aj.com