دوست عزیز به وبلاگ حقیقت ایمان خوش آمدید
امید است که از مطالب موجود در این وبلاگ استفاده بهینه نموده و با نظرات خویش ما را در جهت پیشبرد هر چه بهتر آن یاری نمایید.
این وبلاگ از تمامی مطالب مفید و سودمند شما استقبال میکند. لطفا مطالب خود را به آدرس ایمیل زیر برای ما ارسال نمایید:

hamid.ma66@yahoo.com
۱۳۸۹ شهریور ۱۸, پنجشنبه


[جواب نوشتة زيرين را در( پاسخ 3 ) وب سايت حقيقت ايمان ملاحظه فرماييد. مديريت وبت سايت حقيقت ايمان ]
با سلام به شما
نوشته اید:
" پيشنهاد ديگر من اين است كه تا جاي ممكن دلايل خود را اكنون كه شما به اين قرآن - الحمدلله – ايمان داريد از قرآن ارائه كنيم چرا كه من از خلال اين بحث متوجه شدم شما به هر خس و خاشاكي دست مي اندازيد تا بدان وسيله خود را نجات دهيد. و ديگر اين كه روايات من براي شما قابل قبول نيست و روايات شما براي من! خوب است اگر زماني هم نيازي به اين گونه مستمسكات باشد از حديثي استفاده كنيم كه مورد قبول هر دو جانب است."
پاسخ:
مگر شما روایت وزین و متواتر"انی تارک فیکم الثقلین کتاب الله و عترتی اهل بیتی ما ان تمسکتم بهما لن تضلوا ابدا" را فراموش کرده اید که به من می گویید که روایت و نقل سنت را رها کنم؟
آیا نقل روایت از کتب حدیثی معتبر شما و ما تمسک به خس و خاشاک است؟؟؟؟
اینجاست که معتقدم سخنان غیر علمی شما فراوان است.
در ضمن امام علی علیه السلام خطاب به ابن عباس می گوید: با انان با قرآن محاجه نکن چرا که قرآن ذو وجوه است. با انان با سنت و نقل روایت محاجه کن.
این روایت در منابع شما هم آمده است.
نوشته اید:
"ديگر اين كه آقاي دكتورمحترم! شما خيلي حاشيه روي ميكنيد. البته ميدانم كه شما اين كار را بدان جهت انجام ميدهيد كه روي اصل موضوع را شيره مالي كنيد اما بي جهت خود را به زحمت مي اندازيد، چون مينويسيد خواننده گان فهيم فقط قسمتهاي غير تكراري و مهم نوشته هاي شما را ميخوانند . در قسمت احاديث فقط يك حديث صحيح را كه بنويسيد كافي است . خواهشمندم بسيار خلاصه و مفيد جوابم را بدهيد ممنون ميشوم."
پاسخ:
نوشتن و تحقیق و بحث و جدل علمی کار هر محقق و پژوهشگر است چرا که تا تحقیق مفصل و دقیق و واضح نباشد و تا دلایل متقن و اثبات شده نباشد که نمی توان به آن بحث علمی گفت.
سوء برداشت شماست که تصور می کنید من شیره مالی می کنم.
من دنبال جواب هستم. به این می گویند تلاش علمی، نمی گویند تمسک به خس و خاشاک. اسلاف من هم در گذر تاریخ، هر وقت بحثی می کرده اند و علمای شما مغلوب می گشته اند همین انگ را علمایتان به علمای شیعه مثل شیخ مفید که متکلم واقعی بود، می زدند. چرا؟؟ چون اهل بحث بود و اهل سازش و ماله کشی یا به تعبیر شما شیره مالی نبود. لطفا بحث را احساسی نکنید و برای حرفهای من ردیه های عالمانه بیاورید. ما اینجا که قصد گزارش و یا فعالیتهای ژورنالیستی نداریم که کوتاه بنویسیم. هدف اثبات و یا رد و یا تصحیح برخی موضوعات است، گاهی کوتاه می شود و گاهی بلند.
نوشته اید:
"البته شما ازكاربرد كلمه كفرنامه هم شايد ناراحت باشيد، اما ناراحتي شما بي جهت است چرا كه واقعا شما در نوشته هاي خود، بسيار به ساده گي حكم كفر اصحاب پيامبر را صادر كرده ايد ".
پاسخ:
حکم تکفیر من ناظر به همان سه کس بود و هیچ فرد دیگری را نیز مد نظر نداشته ام. شما نمی دانید که مقام بحث همان سه نفر بودند نه دیگر صحابه؟
نوشته اید:
"اولا كه آقاي دكتورمحترم: تاج نامة شما حكايت از ديدگاه مشركانة شما دارد آن جا كه نوشته ايد: « با نام و یاد خدا و استعانت از محضر پاک اهل بین عصمت و طهارت(ع) » شما اگر نماز خوان باشيد كه خواهيد بود برخلاف قولي كه در روز حداقل ده مرتبه به الله يگانه ميدهيد و ميگوييد : اياك نعبد و اياك نستعين : يعني فقط تو را مي پرستيم و فقط از تو استعانت ميجوييم، اما عملا به خدا خيانت و ظلم ميكنيد. متاسفانه شما را ميبينم كه رفتيد به سراغ بتهاي خود و به بهانة محبت اهل بيت، روح آن سروران گرامي - رضوان الله عليهم اجمعين – را آزرديد كه با خدايشان شريك مقرر كرديد. استاد گرامي ! چرا به گفته مردم لقمه را ميخواهيد از پشت سر بگردانيد و به دهان بگذاريد! حتما ميخواهيد بگوييد كه ما آنها را عبادت نمي كنيم مگر اين كه آنان ما را به خدا نزديك ميكنند و اين طرز فكرشما مرا به ياد آيت ديگر قرآن مي اندازد جايي كه از قول مشركين وقتي بتان را مي پرستند ميگويد : ما نعبدهم الا ليقربونا الي الله زلفا يعني ما آنان را نمي پرستيم مگر آن كه آنان ما را به خدا نزديك ميسازند! اين نصيحت بدون غرض را بشنويد و توحيد خود را لطفا اصلاح فرماييد و از مردگان استعانت نجوييد كه آنان خود به مدد الهي سخت محتاج اند."
پاسخ:
نمی دانم چرا باید به زور اثبات کنید که وجیه بودن برخی اولیای الهی نزد خداوند سبحان و استعانت و کمک گرفتن از آنان جرم است.
آیا شما در کارهای روزمره و تکوینی خویش، شفاعت تکوینی نمی کنید. شما به کسی نمی گویید کمکم کن تا از از این جا بالا روم؟
واضح است که می گویید این جمله را و کسی نمی گوید که شما مشرک شده اید و باید خداوند را صدا بزنید نه کس دیگر را.
خداوند کارهایش را به واسطه وسائط و ... در این دنیا انجام می دهد. این چه مشکلی دارد؟
از سوی دیگر، ما همه این توسلات را و طلب شفاعات را در کنار مدد خواهی از خود خدا قرار می دهیم تا شرک نباشد.
نکند قبول ندارید که در قرآن آمده: یا ابانا استغفر لنا ؟ چون پدرشان نزد خدا وجیه بوده از او خواسته اند که به سوی خدا برای آنان استغفار کند .
بتهای عصر جاهلی چون کاری نمی توانستند انجام دهند، واقعا ارزش مدد خواهی را نداشتند ولی ما در شفاعت و توسل معتقدیم که معصومین علیهم السلام قادر به انجام برخی کارها هستند. نه به این معنا که خداوند نخواهد آن کار را برایمان انجام دهد ولی معصومین بخواهند و مثلا با رابطه نه ضابطه، پارتی متا پیش خدا باشند. ابدا این نیست. ما معتقدیم که خداوند به جهت مقام آنان و محترم بودنشان ، به ما اجازه داده که توسط آنان نزد خداوند کسب آبرو کنیم. ما در کارهای روزمره نیز از برخی افراد که درخواستی داریم ، چون رویمان نمی کند، با واسطه فرد دیگری این کار را انجام می دهیم که رویمان بشود. مساله خیلی روشن است. این احترام به اهل بیت است .
من نمیدانم شما که مثل ما دم از محبت اهل بیت علیهم السلام می زنید، کجا این محبتتان نمود و برزو و ظهوردارد؟ دقیق نشان دهید.
نوشته اید:
"نوشته ايد : «من كجا مباحث را به دروغ كش داده ام» من به شما ميگويم كه در شان شما نيست كه حرفي را به كسي نسبت بدهيد اما آن را به اثبات رسانده نتوانيد . آيا به نظر شما اين دروغ نيست؟ چرا ميگوييد بخاري و مسلم چنين گفته اند اما وقتي سندش را از شما ميخواهم، يكسر حاشيه روي ميكنيد! و مهملات به هم ميبافيد؟"
پاسخ:
اینها حاشیه روی نبود بلکه اثبات همان درخواست شما بود. حال نمی دانم چه کنم؟ اثبات کنم ، می گویید مهمل است. اثبات نکنم، می گویید اثبات نکرد. مبتلا به دگماتیسم نقابدار شده اید؟!
نوشته اید:
"جالب است با وجود آن همه افتضاحي كه رافضه در مورد تحريف قرآن به وجود آورده و حرفهاي كه راجع به مصحف فاطمه و زنبيل چرمي و غيره در كتابهاي شريف شما به تفصيل نقل شده است و صدها دانشمند درجه اول شما به اين موضوع صريحا اذعان نموده اند، بازهم از من طلب سند دوهزارحديث را ميكنيد ، مثل اين كه چيزي نوي را يافته باشيد ! بسيار خوب برويد كتاب فصل الخطاب را بازكنيد ببينيد كه علامه! نوري طبرسي در اين كتاب از قول سيد نعمت الله جزايري چگونهروايات وارده در مورد تحريف قرآن را بيش از دوهزار حديث ذكر ميكند!"
پاسخ:
من نظرم را در مورد بحث تحریف گفتم.
نوشته اید:
"ميدانيد آقاي دكتور من اگر، كتابي را در اختيار داشته باشم كه چنين كفريات و خزعبلاتي در آن جاي داشته باشد چنان به ديوارش بكوبم كه ديگر از آن هرگز جدا نشود! اين جا گپ از متاخر و متقدم به چه معني است . آقاي دكتور مذهب شما را همان متقدمين شما ساخته اند ، شما كه قول آنها را در بارة تحريف قرآن رد ميكنيد چرا اقوال دروغين ديگرشان را در بارة مسائل صدر اسلام رد نميكنيد؟ و به آن چسپيده و يك سر براي خود حسنات گرد مي آوريد! وقتي كتابهاي اصلي متقدمين شما چنين اند چه اعتباري به كتابهاي متاخرين شماست! بابا اين ها همه سرو و ته يك كرباس اند. كمي بيانديشيد. "
پاسخ:
اولا بحث ما در مورد تحریف بود. اینکه نوشته اید : اگر کتابی ...، نشان از پیش داوری ناعالمانه دارد.
متقدمین ما مثل کلینی – صدوق - طوسی - مفید - رضی - مرتضی - حلی و ...(رحمه الله علیهم اجمعین) ، هیچ یک معتقد به تحریف قرآن نبوده اند. برخی متاخران مثل جزایری و نوری معتقد بوده اند که در مورد مرحوم نوری هم توضیح کافی دادم.
پس این چه حرف باطلی است که می گویید که متقدمان ما، مذهب ساختگی داشته اند و ما پیرو آنانیم. همیشه در طول تاریخ شیعیان و علمایشان به تعقل و عقلانیت ورزی مشهور (مگر چند عالم اخباری مسلک متاخر که دیگر بحثی از نظرات آنان نیست و علمای شیعه به نظرات آنان وقعی نمی نهند) بوده اند. اما در مقابل شما، در طول تاریخ، مشهور به ظاهری گری و اشعری گری بوده اید. بروید کتاب ابوالحسن اشعری را بخوانید که پس از مدتی از اعتزال خارج شد و دم از اشعری گری زد و فرقه درست کرد. تجسیم خدا و تشبیه او و دیدن خدا در قیامت و... همه منوط به دوری اسلاف شما از به کارگیری عقل در فهم قرآن و سنت است و شما سابقه خوبی در عقلانیت ورزی در فهم دین نداشته اید (البته منظورم اسلاف شماست). از ین رو نیز بود که معتزله را که همه چیز را حتی الامکان با عقل می سنجیدند، به جرم روشنفکری فاصله گرفته از تمسک به قرآن و سنت، از خود طرد کرده و منحرفشان قلمداد نمودید. حتی علمایتان مثل ابن تیمیه ، که مطرود برادر و پدرش شد وسپس مطرود جامعه خویش، بر همان مذهب حنبلی بود و شیعه را مثل معتزله می دانست. بسیاری از روات را که محبت اهل بیت را داشتند و در کتب خویش یا نظرات خویش، از فضایل اهل بیت روایاتی را نقل می کردند، یا خبرشان را جزء خبر آحاد اعلام می کردید یا به کذب و ضعیف الحدیث بودن متهمشان می نمودید. در میان تابعین افراد زیادی این گونه بودند. مستندش را در کتاب مرحوم معرفت بینید. پس گذشتگان ما قائل به تحریف نبودند که بخواهیم دیگر اقوالشان را رد کنیم. مگر شما گذشتگانتان را که در برخی موارد از حشویه نقل کرده اند و روایات تحریف و روایت ضعیف و نادرست دیگررا نیز نقل کرده اند ، کل اقوالشان را رد می کنید؟ این که می شود افراط نه میانه روی.
نوشته اید:
" و اما مقايسه كتابهاي معتبر شما با كتب معتبر اهل سنت به والله ظلمي نا بخشودني است و معذرت ميخواهم يعني به مانند مقايسه بوناكي با عطرمشك است! "
پاسخ:
آیا این غلو نیست؟
شما که ما را به دوری از غلو دستور می دهید خوب نیست که به این دام گرفتار آیید. از کی تا حالا بحث علمی روی مصادر حدیثی شده ظلم؟؟؟
در ذیل مطلب بعدی شما ، اثبات می شود که کتب شما خیلی علیه السلام نیستند.
نوشته اید:
" البته من نميگويم كه در كتابهاي حديث اهل سنت حديث ضعيف نيست،هست و بسيار هم است، اما به اين توجه كنيد كه در كتابهاي اهل سنت كفرگويي نيست! اما در كتابهاي شما كفرگوييهاي فراوان موجود است آن هم از نوع مطلقش! مثلا در كتاب هاي معتبرشما وقتي از تحريف قرآن صحبت ميشود اين كفر صريح است طوري كه قبلا عرض كردم و شما هم با من در اين باره موافق هستيد كه اين قرآن تحريف نشده است چون هر كس چنين اعتقادي داشت برخلاف نص صريح حركت كرده است كه ميفرمايد : انا نحن نزلنا الذكر و انا له لحافظون! "
پاسخ:
اگر منظورتان صحاح سته است، ممنونم و می گویم چه اشکالی دارد که بخاری یا دیگران با وجود بسیاری روایت ضعیف و... روایت جعلی هم روایت کرده باشند؟ ولی اگر دیگر کتب را می گویید، که این غلو شماست چرا که اگر کتب ششگانه تان از روایات تحریف مصون نمانده چگونه از دیگر روایت مشکل دار مصون نباشد؟
حال روایات دال بر تحریف قرآن را از کتب خودتان نقل می کنم:
سوال اول شما از من: آقايان مي گويند شما و بزرگاني از شما، معتقد به تحريف قرآن هستيد؛ مثل مرحوم نوري كه كتابي دارد به نام فصل الخطاب و ايشان در آنجا تحريف قرآن را ثابت كرده است .
پاسخ:
1- از علماي بزرگ شما مثل عبدالوهاب شعراني متوفاي 973، ايشان در كتاب الكبريت الأحمر که در حاشيه اليواقيت و الجواهر آمده مي گويد:
اگر واقعا من احساس مي كردم برخي از قلب هاي ضعيف مسلمان ها لغزش پيدا نمي كند و اينها در عقيده شان متزلزل نمي شوند، بيان مي كردم آن آياتي را كه از مصحف عثمان ساقط شده است.( الكبريت الأحمر، ص143)
2 - جناب آلوسي، متوفاي1270، صاحب كتاب روح المعاني، از مفسران بنام أهل سنت كه عقيده وهابي دارد، صراحت دارد و مي گويد:
روايات ما در كتب أهل سنت در باب تحريف قرآن، قابل شمارش نيست. (روح المعاني، ج1، ص24)
سؤال دوم شما از من: مي گويید از علماي شما كتابي مخصوص در رابطه با اثبات تحريف قرآن نوشته شده است.
پاسخ:
1- جناب ابو داود سجستاني متوفاي 316 هجري،‌ كتابي نوشته به نام المصاحف، درآن كتاب ثابت كرده تحريف قرآن را؛
شما هر جوابي در مورد كتاب ابو داود سجستاني داديد، ما هم همان جواب را از كتاب فصل الخطاب خواهيم داد.
2- در قرن حاضر فردي به نام محمد الخطيب(ابن الخطیب) از علماي دانشگاه الأزهر مصر، كتابي نوشت به نام الفرقان في تحريف القرآن ، در زماني كه آقاي شلتوت، مفتي أعظم مصر زنده بود، مانع شد از چاپ اين كتاب، و بعد از او اين كتاب چاپ شد. الآن در كتابخانه موسسه امام صادق (عليه السلام) آيت الله سبحاني، نمونه اي از اين كتاب موجود است. اگر شما بر علماي ما ايراد مي گيريد كه كتاب در مورد تحريف قرآن نوشتند و كفر و شرك و قتل شيعه را ثابت مي كنيد، ‌در مورد اين كتاب ها چه مي گوئيد؟
سؤال سوم: می گویید در كتب اربعه شما در كتاب اصول كافي و تهذيب روايات دال بر تحريف هست. اما ما شيعه معتقديم در كتاب كافي، هم روايات صحيح دارد و هم ضعيف؛ و فقهاي ما به تمام روايات كافي عمل نمي كنند و هر فقيهي كه مي خواهد از كافي يا تهذيبين استنباط كند حكمي را، بررسي سندي مي كند؛ اگر سند صحيح بود، عمل مي كند.
می گویید: شما روايات كافي را مثل صحيحين، همه را صحيح مي دانيد؛ اين دروغ است. نه خود كليني اين اعتقاد را داشت و نه فقهاي ما معتقد به اين هستند. اگر روايات كافي معتبر است،‌ معنايش اين نيست كه همه اش صحيح است.
اما شما كه مي گوئيد بعد از قرآن،‌ صحيحين، أصح الكتب است، روايات صريح در تحريف قرآن، در صحيح بخاري و مسلم شما هست، در مورد اينها چه جوابي داريد؟
حدیث اول :
روايت از عمر بن الخطاب، بعد از برگشتن از حج به مدينه است و بعد از اين، ايشان ديگر خيلي در قيد حيات نبودند؛ مي گويد:
يكي از آياتي كه خداوند بر رسول اكرم (ص) نازل كرد، آيه رجم است؛ ما اين آيه را قرائت كرديم و درباره اش تفكر و درك كرديم و پذيرفتيم؛ رسول اكرم (ص) رجم كرد و ما هم رجم كرديم؛
مي گويد ما آيه رجم در قرآن داشتيم:
الشيخ و الشيخة فارجموهما إذا زنيا.
اگر پيرمرد و پيرزن زنا كردند، او را سنگسار كنيد.
مراد از آيه رجم، اين است و جناب عمر مي گويد ما اين آيه را وقتي بر رسول اكرم (ص) نازل شد، تلاوت كرديم، تفكر كرديم و پذيرفتيم؛ رسول اكرم (ص) در زمان خودش رجم كرد اين پيرمردها و پيرزن هاي زناكار را؛ و ما هم بعد از او رجم كرديم و اضافه بر او، ما همچنين چيزي را در زمان رسول اكرم (ص) قرائت مي كرديم (كنا نقرأ فيما نقرأ من كتاب الله )كه:
أن لا ترغبوا عن آبائكم فأنه كفر بكم أن ترغبوا عن آبائكم.
مسلمانان از پدرانتان بيزاري نجوئيد و اين كفر است دوري از پدرانتان.
صحيح بخاري،ج8، ص26، ح6918، كتاب المحاربين، باب رجم الحبلي
حديث، طولاني است و تقريبا دو صفحه مي باشد؛ ولي خلاصه اينكه جناب عمر مي گويد ما اين آيه را كه در زمان پيامبر (ص) نازل شد، خوانديم و عمل كرديم، ‌ولي الآن در كتاب خدا نيست.
شما كه مي فرمائيد هر كس قائل به تحريف كتاب قرآن شود، كافر است؛ منكر ما أنزل الله است؛ ولي جناب عمر مي گويد ما همچنين آيه اي داشتيم؛ ولي در اين قرآني كه الآن هست، چنين آيه اي وجود ندارد. در زمان پيامبر (ص) مي خوانديم و درك مي كرديم و مي پذيرفتيم؛ اين آيه كجا رفت؟ چه كسي اين آيات را از قرآن حذف كرد؟
حديث دوم : از صحيح مسلم كه آن هم از عايشه است؛ صراحت دارد كه:
چنين آيه اي در قرآن داشتيم كه اگر يك فرزندي ده مرتبه شير از يك خانمي بمكد و بخورد، اين باعث محرميت مي شود؛ بعد اين آيه نسخ شد و آيه ديگري آمد كه اگر پنج بار يك طفل نوزاد، از هر خانمي شير بخورد، اين طفل، فرزند رضاعي او مي شود؛ و روزي كه رسول اكرم (ص) از دنيا رفت، اين آيه را مردم قرائت مي كردند و در قرآن بود.
صحيح مسلم،ج4،ص167، ح3487، كتاب الرضاع، ‌باب تحريم بخمس رضعات
حديث سوم: ابو موسي اشعري كه از بزرگان شماست و به او هم افتخار مي كنيد، در صحيح مسلم مي گويد:
يك سوره اي بود كه ما تشبيه مي كرديم آن را از نظر طول و شدت، به سوره برائت و آن را فراموش كرديم؛ غير از اينكه فقط يك آيه اش را حفظم و آن هم اين است كه اگر فرزند آدم دو دره بزرگ مال داشته باشد، دنبال يك دره ديگري هم مي رود و پر نمي كند شكم فرزند آدم را غير از خاك؛ يك سوره ديگري هم حذف شده است كه ما آن را تشبيه مي كرديم به مسبحات، و فقط يك آيه از آن را حفظم و آن اين است كه اي كساني كه ايمان اورده ايد، چرا چيزي را مي گوئيد كه انجام نمي دهيد خودتان و ... .
صحيح مسلم،ج3، ص100، ح2466، كتاب الزكاة، ‌باب لو أن لإبن آدم واديين
حدیث چهارم: روايت از خود جناب عمر بن الخطاب است و سندش هم صحيح است؛ يك روزي سؤال كردم:
سوره احزاب كه در قرآن است چند آيه دارد؟ گفتم 72 يا 73 آيه دارد؛ جناب عمر گفت كه سوره احزاب در زمان رسول اكرم (ص) هم سطح سوره بقره آيه داشت.
درالمنثور، ج5، ص180
يعني حدود 286 آيه. پس اين حدود 200 آيه كجا رفت؟
عكرمه هم كه مي گويند شاگرد ابن عباس بود و بر او قسم هم مي خورند، ايشان هم مي گويد:
سوره احزاب مانند سوره بقره بود، شايد هم طولاني تر و آيه رجم هم (كه قبلا قرائت شد) در اين سوره احزاب بود.
درالمنثور، ج5، ص180
أبي بن كعب هم همين روايت را دارد كه حاكم نيشابوري با روايت صحيح از أبي بن كعب نقل مي كند كه سوره احزاب با سوره بقره موازي است.
مستدرك، ج2، ص415
همچنين احمد بن حنبل در مسند، ج5، ص132 باز زا أبي بن كعب و عايشه نقل مي كند.

نوشته اید:
" و اما اين كه شما به روايات كتب اهل سنت اشاره كرديد و آن حديث الشيخ والشيخة را نام برده ايد و فرموده ايد كه اين به معني تحريف قرآن است، بايد بگويم كه بلي آن حديث كاملا صحيح است اما متاسفانه مثل اين كه شما متوجه تفاوت بزرگ ديدگاه ها در اين بين نيستيد و اكنون عرض ميكنم . قرآن ميفرمايد: ]مَا نَنسَخْ مِنْ آيَةٍ أَوْ نُنسِهَا نَأْتِ بِخَيْرٍ مِنْهَا أَوْ مِثْلِهَا أَلَمْ تَعْلَمْ أَنَّ اللَّهَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ[ (البقرة106) يعني ما آيتي را منسوخ نميسازيم يا فراموش نميگردانيم مگر اين كه بهترش را و يا مانندش را پس ميدهيم . آيا نميداني كه الله برهر كاري تواناست؟اهل سنت ميگويند در زمان نبي اكرم آياتي در قرآن بودند كه امروز نيستند چون آنها را الله متعال بر اساس آيت فوق الذكر يا منسوخ گردانيد و يا فراموش! كه البته نيازي به وارد شدن به بحث ناسخ و منسوخ قرآن نداريم اما آن چه مهم است اين نكته ميباشد كه از جانب پيامبر قرآن به همين شكل فعلي براي امت باقي مانده است! و در مصادر حديثي اهل سنت، هر چه بحث در اين مورد است حول همين محور است و اين كفر نيست! اما روافض ميگويند: همين قرآني كه ما در دست داريم، بعد ازفوت پيامبر- صل الله عليه و آله وسلم - دست خوش تحريف شده است و در آن كم و زياد صورت گرفته است. و اين نظر مطلق كفر است! آقاي دكتور محترم اكنون توجه كرده ايد كه تفاوت راه از كجاست تا به كجا؟ "
پاسخ:
اهل سنت يك جوابي در مقابل این احادیثشان دارند و توجيه مي كنند و مي گويند:
اينها يك آياتي بوده كه قرائتش نسخ شده و حكمش مانده.
اين را ما دو جواب داريم كه يكي را آقاي خوئي (رضوان الله تعالي عليه) داده و مي گويد:
اين آيات كه قرائتش نسخ شد، زمان رسول اكرم (ص) نسخ شد يا بعد از ايشان؟
1- اگر زمان رسول اكرم (ص) نسخ شده، ما از شما دليل مي خواهيم كه به چه دليل حذف شده؟ شما حتي يك روايت ضعيف هم نداريد كه بگويد در زمان رسول اكرم (ص) اين آيات نسخ شده و فقط حدسيات آقايان علماء است.
2- اگر بعد از زمان رسول اكرم (ص) نسخ شده،‌ اين همان تحريف قرآن است؛ تحريف كه شاخ و دم ندارد ؟!
يك جواب خيلي عوام فهم هم مي گوئيم و سؤال مي كنيم:
عائشه كه مي گويد چند آيه از قرآن حذف شده، ابو موسي اشعري مي گويد چند سوره از قرآن حذف شده، حتي مي گويند از سوره احزاب 200 آيه حذف شده، و شما هم مي گوئيد قرائت اينها نسخ شده، ولي حكمش مانده؛ شما چند نمونه از اين آياتي كه قرائتش نسخ شده، ولي حكمش مانده، براي ما قرائت كنيد؛ كداميك از احكام شرعيه در كتب شما أهل سنت هست كه در قرآن بوده و قرائتش نسخ شده، ‌ولي حكمش باقي مانده است؟
ضرب المثلي عربي هست كه مي گويد:
من كان بيته من زجاج، فلا يرم بيوت الناس الحجر.
كسي كه خانه اش از شيشه است، به خانه ديگري سنگ نمي اندازد.
آقايان اين ميخ بزرگ را در چشم خود نمي بينند، ولي يك ذره خار در چشم شيعه را، بزرگش مي كنند. اين بحث‌ها در حقيقت كوباندن شيعه نيست بلكه ضربه بر پيكره اسلام است ؛ وقتي مسيحي‌ها و يهودي‌ها و زرتشتي‌ها مي‌بينند كه سني مي‌گويد كه شيعه معتقد به تحريف قرآن است و شيعه مي‌گويد سني معتقد به تحريف قرآن است ، نتيجه مي‌گيرند مسلمان‌ها ــ كه بر ما اين ايراد را مي‌گيرند و مي‌گويند شما تورات و انجيل را تحريف كرده‌ايد ــ خودشان هم معتقد هستند كه كتابشان تحريف شده است ؛ اصلاً شما با اين اين بحث‌ها و گفتگوها و اين القاء شبهه‌ها اگر چه به ظاهر شيعه را زير سؤال مي‌بريد ولي اگر كمي توجه كنيد دين مقدس اسلام را زير سؤال برده‌ايد ؛ پس بهتر اين است كه شما از اين كارتان دست بر داريد و اقوال علماء دسته دوم و سوم‌مان را به رخ همديگر نكِشيم " http://morajeat.blogfa.com/post-32.aspx
منتظر پاسختان هستم.
نوشته اید:
" مطمئن باشيد كه حضرت حسن عسكري ، رحمة الله عليه – داراي فرزند ذكوري نبوده است وحرفها در اين مورد به جز چرندي مفت و مسخره چيزي نيست "
پاسخ:
" كساني كه در نوشته‌هاي خود به ولادت مهدي اشاره كرده‌اند را مي‌توان به دو دسته تقسيم كرد:[220]
1- كساني كه ولادت امام مهدي7 را گزارش كرده‌اند، ولي برابر موعود بودن آن حضرت، ساكت مانده‌اند.[221]
الف. ابن‌اثير جزري عزالدين (م630 ق)، در كتاب الكامل في التاريخ در بارة حوادث سال260 ق چنين نوشته است:
در اين سال، ابومحمد علوي عسكري وفات كرد. او يكي از دوازده امام مذهب اماميه و پدر محمّد است كه معتقدند او منتظر مي‌باشد.[222]
ب. ابن خلكان (م681 ق) در كتاب وفيات الاعيان گويد:
ابوالقاسم محمد بن حسن عسكري، فرزند علي الهادي، فرزند محمد الجواد كه پيشينيان او ذكر شد،. بر اساس اعتقاد اماميه دوازدهمين از دوازده امام، و معروف به الحجة است... ولادتش، روز جمعه نيمة شعبان سال 255 بود.[223]
ج. ذهبي (م748 ق) در كتاب العبر گويد:
و در آن سال (يعني256 ق) محمّد، فرزند حسن فرزند علي الهادي فرزند محمد الجواد، فرزند علي الرضا، فرزند موسي الكاظم، فرزند جعفر الصادق علوي حسيني، ابوالقاسم به دنيا آمد كه رافضي‌ها او را الخلف الحجه و مهدي منتظر و صاحب الزمان لقب داده‌اند و او، واپسين از دوازده امام است.[224]
2 - كساني كه افزون بر گزارش ولادت آن حضرت، به موعود بودن او تصريح کرده‌اند:
الف. كمال‌الدين محمد‌ بن طلحة شافعي (م652 ق) در كتاب «مطالب السؤول» گويد:
ابوالقاسم محمد بن حسن خالص، پسر علي متوكل، پسر قانع، پسر علي الرضا، پسر موسي الكاظم، پسر جعفر الصادق، پسر محمد الباقر، پسر علي زين العابدين، پسر حسين الزكي، پسر علي المرتضي امير المؤمنين، پسر ابوطالب، مهدي، حجّت، خلف، صالح، منتظر و رحمت و بركات خداوند" بر او باد.[225]
ب. نورالدين علي‌ بن محمد‌ بن صباغ مالكي(م855 ق) فصل دوازدهم از كتابش الفصول المهمّه را با اين عنوان آورده است: «در شرح حال ابوالقاسم حجه، خلف صالح، پسر ابو محمد حسن خالص، او امام دوازدهم است.»
در اين فصل، به گفتة كنجي شافعي چنين احتجاج مي‌كند:
از چيزهايي كه دلالت مي‌كند مهدي از هنگام غيبتش تا كنون زنده و باقي است، كتاب و سنّت مي‌باشد و در بقاي او هيچ مانعي نيست؛ همانند باقي ماندن عيسي‌ بن مريم و خضر و الياس از اولياي خدا و دجال كور و ابليس ملعون از دشمنان خدا.
سپس دليل‌هاي خود را از كتاب و سنّت بيان مي‌كند و تاريخ ولادت، دليل‌هاي امامت، گوشه‌هايي از اخبار زندگاني، غيبت، مدت دولت كريمه، كنيه، خاندان و مطالب ديگري از حضرت مهدي محمد بن حسن عسكري را به تفصيل ذكر مي‌كند.[226]
البته کساني که به اين حقيقت اعتراف کرده‌اند، بسيار بيش از افراد مورد اشاره‌اند. علاقه‌مندان، لازم است به کتاب‌هاي مفصل مراجعه کنند.
نيز در کتاب : اهل سنت و مهدي موعود به این موارد و دیگر موارد اشاره شده.
[220] . اين‌جا فقط به موارد اندكي اشاره شد. براي تفصيل بيشتر ر. ك: لطف اللّه صافي گلپايگاني، منتخب الاثر؛ سيّد ثامر هاشم العميدي، مهدي منتظر در انديشه اسلامي، ص185 ـ200؛ همو، در انتظار ققنوس، ترجمه و تحقيق مهدي علي زاده، ص188 تا 198.
[221] . يادآوري: برخي از اهل سنّت که ولادت حضرت مهدي7 را گزارش کرده‌اند، آن را از ديدگاه شيعه بيان کرده‌اند؛ در حالي که عده‌اي گمان کرده‌اند تمام کساني که ولادت آن حضرت را نقل کرده‌اند، بر اين باور هستند که آن حضرت به دنيا آمده است.
[222] . سيّد ثامر هاشم العميدي، مهدي منتظر در انديشه اسلامي، ص186، به نقل از: الكامل في التاريخ، ج7، ص274 در پايان حوادث سال260 ق.
[223] . همان به نقل از: وفيات الاعيان، ج4، ص176، ح562.
[224] . همان.
[225] . مطالب السؤول، ج2، ص79، باب 12.
[226] . ابن صباغ مالكي، الفصول المهمة، ص287
http://nooronalanoor.ir/content/view/13002/21 "
پس فرزند ذکور داشته است.
البته اگر می خواهید می توانید این ها را نیز انکار کنید چون دست به انکار اهل سنت و شما بد نیست. البته اینها شیعه بوده اند!!! که اینها را نقل کرده اند. احتمالا برای خوشخدمتی به شیعه از بدو تولد تا دم مرگ تقیه کرده اند که سنی اند!!! والله اعلم بالصواب.
نوشته اید:
" آقاي دكتور! اين نظر شما از دوحال خارج نيست : اولا كه نبايد از اين حرف شما تعجب كرد! چون ايجاب مرام و مسلك شما تا حال چنين بوده كه هر كسي را نپسنديد، اگر سني باشد ميگوييد وهابي است و اگر شيعه باشد فورا ميگوييد سني است و يا نوكر فلان و بهمان است! ثانيا آيا واقعا شما به عنوان يك استاد دانشگاه تا به حال اين آدم را نشناخته ايد و مرا متهم به ناداني ميكنيد؟! آقاي احمد الكاتب روحاني شيعة اثني عشري عراقي است، آدمي به گفته شما حوزه اي است كه به گفتة خودش سالهاي سال باور مند به ولايت فقيه بود و باورهاي شيعه را در ميان مردم تبليغ كرد و كتاب نوشت اما بلاخره چراغ حقيقت ايمان در قلبش روشن شد، به تحقيق علمي روي آورد ايران و عراق و...براي تحقيقات علمي خود پشت سر گذاشت نهايتا دلش از پوشيدن لباس روحانيت رافضه به تنگ آمد و آن را به دور افگنده و خود را از آتش رهانيد. او انساني است كه مي انديشد و اكنون نيز او شيعه است اما شيعة علوي نه صفوي! لطفا در اين مورد هم تحقيق كنيد. "
پاسخ:
شما بیشتر از شیعه هر سنی هدایت شده به شیعه را متهم به شیعه بودن می کنید(می گویید از اول شیعه بوده).
مگر قضیه محمود ابوریه و تیجانی و... و در میان سلف، ابن ابی الحدید و ... را فراموش کرده اید که اینطور به شیعه می تازید؟
بلی ما سنی افراطی را وهابی می دانیم چرا که به استناد تمام شواهد تاریخی فردی مثل ابن تیمیه که حنبلی بود در اثر افراط تمام خطوط قرمز را زیر پا گذاشت و به سیاست یک بام و دو هوا گرفتار آمد تا انجا که برخی فضایل ضروری حضرت علی علیه السلام را که از صحابه بود و شما معتقد به عدالتشان هستید را زیر پاگذاشت و به راحتی می گفت این فضیلت صحیح نیست و" لا اصل له " با اینکه برخی از همان فضایل در صحاح سته شما موجود است. آیا این افراط نیست؟ او و بعدها شاگرد مکتبش محمد بن عبد الوهاب که مزدور انگلیس بود با کمک محمد بن سعود، وهابیت را در عربستان پایه ریزی کردند و از یان روست که پادشاه عربستان شرمش نمی آید که برای قتل عام مردم فلسطین یا غزه یا... بیانیه ای کوتاه صادر کند یا محکوم کند اعمال اسرائیل و ایالات متحده را کشورهای مختلف و از این روست که شیعیان حوثی یمن را به کمک حکومت غاصب یمن سرکوب می کند.
احمد الکاتب شیعه اثنا عشری نیست بلکه شش امامی است و بر امام صادق ع توقف کرده و به اعتقاد ما هر کس امامت یکی از امامان را رفض کند، او رافضه است و 12 امامی نیست.
درضمن نظر ش را گفته ، هر کس می تواند نظر دهد و بروید به جوابهای عقلی و نقلی به کتب او و حواراتش بنگرید.
نوشته اید:
" اولا كه در اين بحث ما و شما تفاوت نظر وجود ندارد، چرا كه هر كس وقتي از ذرية پيامبر صل الله عليه و آله وسلم صحبت به ميان مي آورد، منظورش دقيقا فرزندان سيدة نساء اهل الجنة فاطمه رضوان الله عليهم اجمعين است، نه كس ديگري چرا كه اگر توجه داشته باشيد، نبي اكرم از ديگر دختران و زنان خود به جز فاطمه رضي الله عنها، صاحب فرزند نشدند و فرزندان پيامبر همه از بطن مبارك ايشان هستند! بناء نيازي نيست بحث را خيلي تخصصي بسازيم .ثانيا آقاي دكتور گرامي! شما با اين نوشتة خود ثابت كرديد كه دشمن اهل بيت هستيد! ما اهل سنت و جماعت به تمام ذرية نبي اكرم يعني فرزندان حضرت فاطمه رضي الله عنها احترام قايل هستيم و آنان را جزء اهل بيت مطهر نبي اكرم ميشماريم چه فرزندان حسن باشند چه فرزندان حسين ! البته بر مبناي همان حديثي كه شما آن را ذكر كرديد! "
پاسخ:
اینکه من گفتم اهل بیت با ذریه تفاوت دارد به این دلیل بود که شما گفتید:
"اما نظر اهل سنت و جماعت در بارة مهدي: چنين فردي - اگر ارادة خدا رفته باشد - يك شخصيت مسلماني است كه به عنوان مجدد دين از ميان امت محمدي و از سلالة پاك نبي مكرم اسلام صل الله عليه و آله وسلم - به صورت بسيار طبعي سر بر خواهد آورد و منشاي خيراتي براي مسلمانان و جامعة انساني خواهد گرديد"
چون همانطور که گفتم بر مبنای حرف شما هر کسی که خود را از نسل پیامبر بداند ، می تواند مدعی مهدویت و امامت شود. با اینکه نص صریح پیامبر ص بر خلاف حرف شماست و استناداتش را آوردم در نامه قبل در بخش مهدویت.
ما نیز به همه سادات احترام می گذاریم و تکریمشان می کنیم و وجودشان را در میان امت مایه خیر می دانیم ولی بحث بر سر امامت و مهدویت فردی خاص با ویژگی خاص از نسل حضرت امام حسین علیه السلام است، نه تکریم یا احترام به سادات و نسل نشات گرفته از تک تک امامان معصوم علیهم السلام. چرا خلط مبحث می کنید.
نوشته اید:
" اكنون شما به من بگوييد كه بر چه اساسي – البته منظورم اساس درست و صحيح است نه جعليات و افتراآت من درآوردي - اين چنين استثناي عجيب و ظالمانة اي را ميان اهل بيت پيامبر به وجود آورده و با فرزندان حسن رضي الله عنه دشمني ميكنيد و با تعدادي از فرزندان حسين دم از دوستي ميزنيد و باز با تعداد ديگري از فرزندان حسين رضوان الله عليهم اجمعين، دشمني ميورزيد؟! و ميگوييد از ميان آن همه اهل بيت نبي اكرم فقط دوازده تن به درد ميخورند و ديگران را از دايرة اهل بيت دور ميكنيد! جالب است كمي در اين باره لطفا فكر كنيد! وقتي من ميگويم ممكن است مهدي از ميان همين فرزندان اهل بيت كه اكنون هم در ميان مسلمانان موجود اند سربكشد، شما سفسطه ميبافيد و تعجب ميكنيد؟ "
پاسخ:
اگر استناد به روایات معتبر در کتب شما ، برای اثبات خروج مهدی ع در اخر الزمان (که فرزند امام حسن عسگری ع است) سفسطه گری است پس باید سفسطه و مغلطه را از نو تعریف کرد. شما در مقابل نص اجتهاد می کنید و فرض ذهنی می سازید. با وجود این همه نص صریح صحیح و حتی مستفیض و متواتره به نقل در کتب حدیثی ، که برایتان آوردم، باز هم دنبال حل این مشکل با ذهن خود هستید. مساله که واضح است. البته جد علمی شما عمر نیز متخصص در اجتهاد در مقابل نص بود چرا که حتی بخاری شما نیز در صحیحش در آخر روایت عمران بن حصین نقل می کند : " بعد يك مردي آمد وبه رأي خودش عمل كرد محمد (بخاری صاحب همین کتاب) می گوید: ميگويند أو عمر بود "
روایت این است:
" عمران بن حصين ميگويد : آيه متعه در كتاب خدا نازل شد وما اين كار را با رسول خدا (ص) انجام داديم وآيه اي در تحريم آن نازل نشد وتا وقتي كه نبي اكرم (ص) از دنيا رفتند آن را منع نكردند بعد يك مردي آمد وبه رأي خودش عمل كرد محمد گفت : ميگويند أو عمر بود "
صفحه 158 چاپ دارافکر بیروت. عکس این صفحه در وبلاگ بنده موجود است.
بعد وهابیت آمدند و این قسمت آخر را حذف کردند که بخاری از این تهمت که عمر اجتهاد کرده مبرا شود(باز به مستند در وبلاگ بنده مراجعه شود). البته مشکلی نیست. جناب عمر در جاهای دیگر با شهامت گفت که دو متعه در زمان رسول خدا ص حلال بود ولی من انها را حرام کردم؛ متعه حج و متعه زنان. با اسناد مختلف که قابل شمارش نیست. ولی او نمی دانست که لا تقدمو بین یدی الله و رسوله.
نوشته اید:
" آيت تطهير را نوشتيد و بدون آن كه موضوع ربطي به بحث ما و شما داشته باشد ميخواهيد ثابت كنيد كه اهل بيت فقط همين دوازده نفرند! و طوري كه ما ميگوييم! زنان پيامبر جزء اهل بيت نيستند؟ خوب اين كار را قبلا اسلاف رافضي شما كرده اند تا از اين طريق راه براي زبان درازيهاي بيشرمانه شان بالاي مادران امت اسلامي، يعني ازواج مطهرات نبي رضي الله تعالي عنهن باز شده باشد و متاسفانه شما بدون نگاه به اطراف خود در همان مسير كج طي طريق ميكنيد."
پاسخ:
کاملا به بحث ربط داشت چرا که قرار بود آن 12 تن را با عصمتشان مورد بحث قرار دهم. من به دنبال این نیستم که اسلاف من هدفشان چه بوده بلکه می دانم به دنبال نقل درست وقایع تاریخی بوده اند. اما نمی دانم چرا در چاپهای جدید مسند فاطمه الزهراء سیوطی ، روایت غضب خداوند به خاطر غضب فاطمه را حذف کرده اند؛ شاید قرار بر این است تا آنقدر تاریخ تحریف شود که مذهب جعلی اهل سنت اثبات شود. شاید می دانشته اند یک استاد دانشگاه به نام علیرضا کاوند می آید تا با استناد به این حدیث و اخبار درست تاریخی و آیات قرآن اثبات کند که سه خلیفه اول کافرند؟ این طور نیست؟ وگرنه آن را که حساب پاک است از محاسبه چه باک است. این همه حدیث ضعیف و جعلی در کتب شما، این را هم می گفتید جعلی است و سیوطی نظرش را داده و اشتباه کرده است؛ ولی چرا دست در کتب اسلاف خود می برید و مبتلا به دس و تحریف می شوید؟ آیا نمی دانید که چقدر نسخه های قدیمی مسند سیوطی وجود دارد تا اثبات کند این عمل شنیع اخلاقی را(روی سخنم به نوع اهل سنت و وهابیت است نه شما)؟
قضیه جمل و و روایتهای مربوط به حسادت ام المومنین! و حفصه نسبت به علی ع در تاریخ موجود است بروید مطالعه کنید و همین کافی است برای کفر و لعنت کسی که با خلیفه زمان در افتاد (نیازی به استناد به ایه تطهیر برای خروج او و دیگران از "اهل بیت" مطرح در آیه نیست). البته علی علی السلام مدارا کرد چون مردم قدرت تمییز نداشتند. مساله شبهه ناک بود. (سمیت الشبهه شبهه لانها تشبه بالحق) . یک طرف کارزار زن پیامبر و دیگر سو یار و خلیفه برحق مظلوم پیامبر.
خود شما معتقدید که خروج بر خلیفه رسول الله موجب ارتداد است حتی اگر خلیفه ، کافر باشد. این بن بست را چگونه حل می کنید؟ برخی علمای شما اهل سنت امام حسین علیه السلام را به دلیل خروج بر یزید خلیفه رسول خدا ص شماتت کرده اند و گفته اند یزید کار درستی کرده و حسین می خواسته در امت پیامبر تفرقه بیاندازد. آیا غیر از این است. بروید ببینید ابن خلدون چه گفته ؟ ابن العربی چه گفته؟ ابن کثیر چه گفته ؟ ابن تیمیه چه گفته؟ ایا می توان به عدم حقانیت خون حسین علیه السلام صحه گذاشت و دم از نحبت اهل بیت و ذریه زهرا زد؟؟؟ این یک بام و دو هوا نیست؟ این بن بست را چگونه حل می کنید؟ شاید اهل بیت عصمت و طهارت تا آنجا عزیزند که برای دول غاصب و مستکبر مشکل ایجاد نکنند و مردم را به روشنایی و روشنگری دعوت نکنند. ولی اگر خلاف این رخ داد، قطعا خارجی هستند و بر خلیفه رسول خدا تاخته اند؟ برخی اسلاف شما یزید لائیک را که گفت: لعبت هاشم بالملک فلا خبر جاء و لا وحی نزل، از حسین بن علی میوه دل پیامبر ص بالاتر می دانند. مگر پیامبر نفرمود زود است که پس از من بوزینگان از منبر من بالا روند و فتوا صادر کنند؟ این بوزینگان کیانند؟ مگر عثمان اذان را علنا برنداشت؟ تاریخ را منکرید؟ مگر عمر اجتهاد در مقابل نص نکرد؟ شما که اهل علمید مستندش را از من بهتر می دانید.
باز هم باید گفت، ملاک حال فعلی افراد است و تمجید و تعریف افراد حتی از سوی خدا تا زمانی که آنها عامل به آن اعمال در ادامه راهشان نباشد، سودمند و کارگر نمی افتد. خداوند به اصحاب لطف می کند که تعریفشان می کند. نباید غره می شدند و آنگونه می کردند که کردند(به یاد قول مرحوم سلمان فارسی که در قضیه خلافت ابن ابی قحافه گفت با زبان شیرین و زیبای فارسیش گفت: کردید و نکردید{خلیفه انتخاب کردید ولی خلیفه برحق، انتخاب نکردید}).
نوشته اید:
" طوري كه شما در اين آيات متبركه مشاهده ميكنيد مي بينيد كه اهل بيت اصلي پيامبر زنان ايشان اند كه خدا از ايشان به عنوان اهل بيت ياد كرده است و بر آنان برعكس تصور شما ارادة پاكي و طهارت نموده است! اما متاسفانه شما همين آيت مربوط به زنان پيامبر را دليل بر عصمت و طهارت اهل بيت ميگيريد اما ازواج مطهرات را از آن استثنا ميكنيد. دليلش اين كار به نظر شما به جز خصومت با خدا و پيامبر آيا چيز ديگري ميتواند باشد؟"
پاسخ:
صنعتهای التفات و حسن مطلب را در علم بدیع می دانید؟ سراسر قرآن پر از التفات و حسن مطلب است. گذشته از این، روایت ثقل اصغر است و مفسر قرآن و هیچ دلیلی برای خصومت در اینجا نیست. باز به دگماتیسم نقابدار دچار شده اید.
نوشته اید:
" و اما موضوع حديث. بلي آن حديث هم درست است و هيچ گونه تناقضي ميان اين آيات و آن حديث مباركه نيست! چرا كه نبي اكرم صل الله عليه و آله وسلم، حضرات فاطمه و علي و حسن و حسين رضوان الله عليهم اجمعين را نيزبه وسيلة آن حديث مباركه علاوة اهل بيت خود ساختند! چنان كه شما در متن حديث مشاهده ميكنيد كه وقتي ام سلمه ميگويد: و من يا رسول الله ! پيامبر ميفرمايد : تو درموقعيت خود و جايگاه خير قرار داري . يعني موقف ترا كه قرآن واضح ساخته است و تو نيازي نداري كه من تو را معرفي كنم بلكه تو را الله به عنوان اهل بيت مطهر من معرفي كرده است! "
پاسخ:
چرا دقت نمی فرمایید برادر
" إنك إلى خير " یعنی تو برو ، چون در این جمع(اهل بیت) نیستی. همان معنای "مع السلامه "(به سلامت) است.
آیا فرد زبانشناسی نیست که بیاید و برایتان اثبات کند که این جمله به این معناست نه معنای مد نظر شما؟ بسیار واضح است.
بله ما هم معتقد به حرمت و پاکی و خوبی ام سلمه هستیم ولی نه با استناد به این آیه بلکه با دلایل و شواهد متقن تاریخی دیگر. خواهشا تفسیر به رای نفرمایید.
نوشته اید:
" اما ميدانيد آقاي دكتور! روافض با قرآن چه ميكنند؟ مي آيند و قسمتي از آيت را از ماقبل و مابعد آن قيچي ميكنند و همان را براي منظور خاص خود به كار ميبرند. اما اين كار براي عوام كالانعام است، شما چرا؟"
پاسخ:
برادر من ، توجه به سیاق آیات قران یک چیز است و توجه به صنایع ادبی چیز دیگر . خلط نکنید. این دو، دو موضوع گرچه به نظر بی ارتباطند، ولی در واقع به هم مرتبطند چرا که صنعتی مثل التفات یا حسن مطلب جزء لاینفک سیاق قرانی در آیات قرآن است. در آیه یاد شده هم ما قائل به سیاق واحد قبل و بعد این آیه هستیم ولی در این آیه "التفات" یا به تعبیر بهتر، "حسن مطلب" صورت گرفته است.
توهین به عوام نکنید. شما از همین عوام به اینجا رسیده اید. از بدو تولد که عالم متولد نشده اید. شاید بسیاری از عوام مثل شما فرصت مطالعه و شزایط تحصیل را نداشته اند. آنان به دلایل من و شما می نگرند و حق را برمی گزینند.
نوشته اید:
" و من اكنون همين سوال را از شما ميپرسم كه هنوز هم موقعيت زنان پيامبر را بر خلاف نص صريح قرآن انكار ميكنيد؟"
پاسخ:
با استناد به آیات قرآن و با توجه به عملکرد زنان پایمبر ص ،جز عائشه و حفصه، دیگر زنان را مورد ارج و احترام داریم و افتخار می کنیم که ام المومنین ما باشند. چون ملاک حال فعلی آنان بوده و هست نه صرف تمجید آیه از کسی.
نوشته اید:
" اينك متن حديث از صحيح امام مسلم نيشابوري:3395 - حَدَّثَنَا هَدَّابُ بْنُ خَالِدٍ الْأَزْدِيُّ حَدَّثَنَا حَمَّادُ بْنُ سَلَمَةَ عَنْ سِمَاكِ بْنِ حَرْبٍ قَالَ سَمِعْتُ جَابِرَ بْنَ سَمُرَةَ يَقُولُا سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ يَقُولُ لَا يَزَالُ الْإِسْلَامُ عَزِيزًا إِلَى اثْنَيْ عَشَرَ خَلِيفَةً ثُمَّ قَالَ كَلِمَةً لَمْ أَفْهَمْهَا فَقُلْتُ لِأَبِي مَا قَالَ فَقَالَ كُلُّهُمْ مِنْ قُرَيْشٍ (اسلام عزيز باقي ميماند مادام كه دوازده تن خليفه حاكميت كنند. بعد كلمة را گفت كه نفهميدم پس به پدرم گفتم چه گفت: گفت : تمام شان از قريش هستند.)هر چند در سلسله روايان اين حديث كساني قرار دارند كه از نظر علم رجال داراي وهم و خيالات بوده اند و اين خود اين حديث را تا حدي مجروح ميسازد"
پاسخ:
این حدیث را منظم به احادیث دیگر کردم و مساله را اثبات کردم. مراجعه کنید یک بار دیگر.
از سوی دیگر اگر این روایت را به دلیل ضعف سندی از ریشه بزنید، باز به نفع استدلالات من است چون معتقدم در کتب شما جناب بخاری و مسلم تمام احادیثشان صحیح نیست با آنکه خودشان معتقد به صحت تمام روایت کتبشان بوده اند. پس این روایت سوای روایات دیگر، کافی است تا وجود ضعف و راهیابی آن در کتب اصلی شما را که پس از قرآن آنها را می پرستید، اثبات کند.
اگر هم بپذیرید که روایت درستی است، باز به نفع استدلالات من که گفتم با استناد به این حدیث و دیگر احادیث معتبر مجموعا مهدی علیه السلام امام غایب است.
این بن بست را چگونه حل می کنید؟
عدم خروج امامان ما بر خلای جور، به دلیل نداشتن یار و یاور بود چرا که امام صادق علیه السلام فرمود اگر من به اندازه همین تعداد گله گوسفند سرباز داشتم به نبرد با خلیفه می رفتم. حسن علیه السلام برای آنکه واقعیت امویان را بیرون بریزد.مثل معاویه درایت داشت و بسیار بیشتر از او. از این رو اول تعهد نامه ای گرفت مبنی بر این که دیگر لعن و سب علی و اولاد علی ع در منبر نباشد، آنچه به زور از مردم غصب شده به آنان باز گردانده شود، پس از خودش خلیفه تعیین نکند، پس از مرگ معاویه خلافت به اولاد علی برگردد (اگر حسن ع زنده بود به حسن و گرنه به حسین ع برگردد)، و... بعد خلافت را تسلیم کرد. بعد معاویه رفت روی منبر و عهد نامه را پاره کرد و ... . بروید تاریخ های معتبر را بخوانید. این بود که معاویه مفتضح شد. اگر می خواست بجنگد همان قضیه غصب خلافت امیر المومنین پیش می آمد، که اگر امیر المومنین برای گرفتن حق غصب شده اش اقدام می کرد. اگر موفق می شد، می گفتند او تشنه خلافت و دنیاست. پس به ناچار صبر کرد.
اگر حسن ع نیز این کار را می کرد همین عاقبت را داشت. اصحابش را با پول و ثروت و وعده مقام و... معاویه خرید و کسی نماند تا جایی که حسن علیه السلام در لشکر خودش ترور شد و پایش مجروح گشت. صلح حسن ع آثاری چون شفاف سازی حقیقت معاویه و خلافتش را داشت، چون بسیاری می گفتند که او صحابه رسول خدا بوده و کاتب وحی بوده است و برای مردم شبهه انگیز و مبهم بود. اما وقتی مردم متوجه شدند که معاویه از دنیا رفت ولی باید به یاری حسین بن علی می شتافتند چون یزید را می شناختند که ملحد و سگباز و شراب خوار و زن باره است. شبهه ای در این باقی نمانده بود که معاویه به هیچ یک از تعهداتش به امام حسن مجتبی عمل نکرد. پس قیام عاشورا شکل گرفت و خون حسین همان برکت را داشت که صلح حسن داشت. از این رو، قیام عاشورا "حسنیه الحدوث و حسینیه البقاء" بود. اگر حسن ع می جنگید، با آن یاران اندک فریب خورده و سست شده (که در مسجد به او گفتند که دیگر خسته شده ایم و تن به جنگ نمی دهیم، بیایید صلح را بپذیرید و حضرت گفت چون شما یاری نمی کنید و نمی خواهید جنگ را تا پیروزی من بر معاویه، پس صلح می کنم) هیچ گاه اثری را که الان عاشورا حسینی دارد نداشت چون می گفتند که به خاطر خودش جنگیده است. البته در دوران یزید نیز به دلیل تفکر جبری مسلکی تبلیغ شده از سوی معاویه و همفکرانش مثل عمرو بن عاص، که از دوران معاویه به ارث برده بودند، خروج بر خلیفه را مخالف دین خدا و قضا و قدر الهی می دانستند. و برخی از افراد سپاه عمرسعد با نیت قربه الی الله به جنگ حسین بن علی ع آمده بودند و حسین ع گفت خوردن مال حرام و رویش گوشت حرام در تنتان، باعث شده که حرف حق را نمی فهمید.
شما که ادعای لشکر کشی به همه نقاط دنیا را دارید، کو اثری از آن اسلام ناب عمری و ابوبکری. دلیل افول اسلام حذف آن در مناطق مسلمان شده مختلف دنیا، همان عملکرد نادرست خلیفه اول و دوم و افتضاحات سران و والیان و ماموران اسلام در کشورهای تحت الحکومه بود و گرنه وضع اینگونه نبود، آنان دنبال اغراض مادی و دنیایی بودند نه گسترش اسلام. اسلام برایشان دستاویز وجاهت کارشان بود و باعث شدند که مردم جهان در ادیان مختلف در همه نقاط دنیا به دین اسلام بدبین شوند چرا که عملکرد آنان را پس از تصرف سرزمینشان دیدند هر چند تمدن علمی اسلامی کار خود را می کرد و خدمت می کرد ولی به چه قیمت. اگر اسلام شما کارساز بود که ایران این وضع کنونی را نداشت. به یمن اسلام و ایمان علی و اهل بیت(علی السلام) است که شاه معدوم از ایران رانده شد و طومار 2500 ساله شاهنشاهی ایران پیچیده شد.
نوشته اید:
" در غير آن شما كه جنگ هاي رده را قبول نداريد! شما كه فتح فارس و روم را قبول نداريد شما كه چشم خود را باز نميكنيد ببينيد چه كساني اسلام را تا به مرز فرانسه در غرب و چين در شرق كشانيدند و پرچم عزت و شرف اسلام را بر افراشته نگه داشتند، آنان كه به گفتة شما همه كافر و ملعون بودند! پس چطور روي تان ميشود به اين حديث استناد كنيد؟!"
پاسخ:
جنگهای رده را قبول دارم. نزاع بر سر قدرت بود نه چیز دیگر. ولی من این دو صحابی جلیل القدر!!! را تکفیر کردم نه دیگران را.
نوشته اید:
" و در اخير نيز بحث امامت را جزئي از اصول دين مقرر داشته و با خدنگ تكفير خود را به ميدان انداخته ايد! همان جا بمانيد و چوب تكفير را نيز به زمين بگذاريد و به اين فكر كنيد كه بر فرق خود شما فرود نيايد.چون در بحث امامت ما به اين موارد مي پردازيم ان شاءالله . "
پاسخ:
طبق روایت " من مات و لم یعرف امام زمانه مات میته جاهلیه" باید حتما امامت از اصول دین باشد. بروید مستنداتش را ببینید. نکند امام یعنی خلیفه؟؟ مگر یادتان رفته که حسان در روز غدیر خطاب به علی علیه السلام سرود که تو امام ما هستی؟
شما از این پاسخ فرار کردید و جوابی نداشتید چرا که اگر داشتید، حتما می نوشتید حتی این حرف را انکار هم نکردید. غدیر سند گمراهی شماست. قابل توجیه هم نیست. مگر که مثل برخی متعصبان از خدا بی خبر سنی (وهابی) بگویید اصلا زمینی به اسم غدیر خم در آن منطقه نبوده است.!!!!!!!!!!!!!!
نوشته اید:
" در ضمن طوري كه دانسته ميشود شما مفهوم حديث متواتر را درست درك نكرده ايد چرا كه نوشته ايد:«این حدیث را عالمان قرن دوم هجری تا سیزدهم روایت کرده اند از حد تواتر گذشته است.» در حالي كه حديث متواتر به آن حديثي ميگويند كه توسط جمعي از اصحاب پيامبر كه از سه نفر زياد تر باشند بدون انقطاع سند آن به تابعين و تبع تابعين رسيده باشد. نه آن كه اگر تا قرن سيزدهم كساني چيزي را گفته باشد ، آن دليل بر تواتر و صحت آن باشد. احاديث متواتر انگشت شمار است . توجه كنيد. "
جواب:
شاید شما نمی دانید که میان تواتر سندی با تواتر نقلی فرق است، بروید کتب مصطلح الحدیث و درایه الحدیث را یکبار دیگر مطالعه کنید تا تفاوت را متوجه شوید.
در ضمن با این حرفتان اثبات می کنید که دیگر روایات و اخبار شما یا آحاد است یا مستفیض، از این رو چون مستفیض هم خیلی زیاد نیست، پس بیشتر اخبار شما آحاد است و قابل اعتماد نیست چون خودتان معتقدید که خبر واحد نمی تواند محل اسدلال باشد همانطور که اخبار نقل شده من را متهم به آحاد بودن کردید. پس اگر خبر واحد برای شما قبول است، پس منقولات واحد من هم قبول است، برادر من یک بام و دو هوا نمی شود، " بائک تجر و بائنا لاتجر"«باء تو جر بدهد و باء ما جر ندهد؟؟؟!!!»
شما به همان انگشت شمار هم به دیده آحاد و متشابه المفهوم می نگرید و اگر غیر از این بود، دست به توجیه و سفسطه نمی زدید.
نوشته اید:
" و اما در بارة بحث انتظار كه فرموده ايد: « شیعه انتظار می کشد و همزمان با این انتظار هم حکومت عدل را برقرار می سازد... » اين گفته بر خلاف نظر مذهبسازان خود شماست وگر نه ما كه با اين كار موافقيم و همين را ميگوييم . اين بزرگان شمايند كه بر اساس حديث معتبر شما : هر پرچمي كه قبل از قيام مهدي بلند شود پرچم بغاوت است! هر گونه دخالت در امر سياست را رد ميكنند. حالا شما از كجا ولايت فقيه را در آورده ايد و ادعاي اجماع هم ميكنيد؟ لطفا دقت فرماييد. "
جواب:
شما نمی دانید که منظور حدیث این است که هر پرچمی که به نام مهدی بلند شود، منظور است؟؟ معلوم است که علمای ما به این معتقدند.
جوابتان را در نامه قبل مفصل دادم. رجوع کنید دوباره. ولایت فقیه ما همان اهل حل و عقد شماست. با این تفاوت که معلوم نیست اهل حل و عقد شما را چه کسی تعیین می کند و مردم در انتخاب آنان دخیل نیستند و از این رو در تعیین خلیف و والی دخیل نیستند، ولی مردم شیعه، خبرگان رهبری را انتخاب و سپس رهبری را بالعرض(با انتخاب خبرگان) تعیین می کنند.
مردم ما در همه عرصه ها و انتخابات حضوردارند نه مثل مردم شما در صدر اسلام که به زور شمشیر از مردم برای خلیفه غاصب اول بیعت گرفتید، وگرنه اگر بیعت نمی کرد خارجی و مهدور الدم می شد. شما کجا و دموکراسی کجا. اما دیدید که مردم چگونه علی ع را برگزیدند و بیعت کردند؟ "
فما راعنی الا والناس کعرف الضبع الی، ینثالون علی من کل جانب "
این بیعت است نه بیعت با شمشیر ابوبکر و مزدورانش. اینجا با شما خیلی حرف دارم. بگذریم
نوشته اید:
" جناب آقاي دكتور! مگر فراموش كرده ايد عبدالله بن سباي يهودي رافضي شما با اسلام چه كرد؟ "
جواب:
ما اعتقاد به وجود چنین شخصی ندارم و علامه عسگری پنبه وجو چنین شخصیتی را زده . به کتاب عبد الله بن سبا و 150 صحابه ساختگی رجوع کنید.
نوشته اید:
" و بعد از چند حرف مشركانه و خريف از آن صوفي مسخره تيجاني ياد كرده ايد و ياد شما از علامه آيت الله برقعي، استاد قلمداران و صد ها انديشمند ديگر رفته است . "
جواب:
چگونه است وقتی عالمی به مذهب شما می گراید، دانشمند می شود ولی وقتی کسی از مذهب شما به مذهب ما می آید، جاهل و مسخره است.
چقدر سخنان شما بوی کینه و حقد جاهلانه دارد که در شان شما نیست. هنر ترور شخصیت تیجانی نیست، بلکه نقد آراء و انظار اوست. پس صورت خود را خراش نیاندازید و کتابی در ردش بنویسید(البته اگر می توانید و از باب انکار و تکفیر وارد نشوید).
برقعی و قلمداران نیز نظرشان را داده اند، این دلیل نمی شود که اگر کسی آمد و در مورد مذهبی خاص نظری داد و از مذهب خود برگشت، عالم باشد و برحق.مهم مستندات و دلایلی است که ارائه کرده نه اینکه چون طبق مذهب شما یا مذهب دیگر نظر داده ، فرد رهیافته یا برحقی بشود.
نوشته اید:
"بالفرض طوري كه شما تذكر داده ايد ابوبكر و عمر و عثمان و علي وحمزه و... قبل از تحريم شراب، شراب مينوشيدند و با تحريم آن را ترك كردند اين چه اشكالي دارد؟ من ميگويم : اگرقبل از تحريم، شراب نوشيده اند نوش جان شان باد! اما آنان بودند كه خدا ايشان را با اسلام پاكيزه كرد! مگر نشنيده اي كه الله در قرآن ميگويد : ان الحسنات يذهبن السيات "
جواب:
اینکه علی علیه السلام در دامان پیامبر ص بزرگ شده از قطعیات تاریخ است که شاهدش تمام منقولاتی است که کتب تاریخی و حدیثی و ... امده است و روایت منقول شما که وهن به مقام علی ع است جزء روایات جعلی است. چون طرفداران خلفا، این روایت را ساختند تا با تنقیص مقام و جایگاه علی ع او را در حد آن دو معلوم الحال غاصب قرار دهند تا بعدا کسی شک نکند که ابوبکر برای خلافت برحق بود. همان کاری که معاویه لعنه الله علیه انجام می داد و برای این کار سرمایه های هنگفتی را به کار می گرفت تا در شان خودش و سرزمین شام و شامیون و... فضیلت تراشی کنند و در وهن علی ع روایت جعل کنند. به کتب تاریخ و حدیث خودتان رجوع کنید، اگر منکر هستید.
علی ع همان کسی است که بر دین حنیف ابراهیمی بود و همچون پیامبر ص "حنیفا مسلما" بود تا اینکه دین اسلام را رسما پذیرفت. اما آن دو چه؟ ابوبکر بت پرست در دوران جاهلیت و عمری که در مورد تولدش مباحث زیادی مطرح است[اين قسمت به دليل وقاهت بيش از حد كاوند رافضي حذف شد]اگر روایت منقول در کتب شیعه مثل وسائل و کتاب سیاری را قبول ندارید، پس بفرمایید که دلیل نقل این روایت در کتب شما چه بوده، اگر دروغی تاریخی بود که ابن سعد و سیوطی و ابن اثیر نمی آوردند و ابن حجر نیز کلا آن را جعلی می دانست و توجیهش نمی کرد.
حال که ابن سعد و سیوطی و ابن اثیر آورده اند و از سوی دیگر ابن حجر عسقلانی متعصب نیز آن را توجیه کرده نه انکار، پس در اصل روایت تشکیک نمی توانید کنید و قطعا کلام عمر بوده است.
اگر بگویید که منظور چیز دیگری است نه ابنه ای بودن، می گویم:
اگر منظور نكاح بود چرا عمر از باقي ماندن امري از جاهليت سخن گفته ، مگر اصل مساله نكاح قبل و بعد از آمدن اسلام وجود نداشت ؟؟؟!!!
آیا پاسخی دارید؟ توجیه نکنید اما جواب دهید.
حال بفرمایید که این شخص واجد شرایط خلافت است یا سرور و امیر مومنان علی ع ؟؟؟
این سوال برای بسیاری مطمح نظر است. عنایت کثیره بفرمایید و حل معضل بفرمایید.
اعتراف عمر بر بدعت نماز تروايح ابن شهاب از عروة بن زبير، از عبدالرحمان بن عبدالقاري نقل کرده که گفت: شبي از شبهاي رمضان با عمربن خطاب به مسجد رفتيم، مردم متفرق بودند و هرکس براي خود نماز مي خواند و بعضاً مردي با اقوام خود به نماز مشغول بود. عمر چون اين بديد گفت: به عقيده من اگر اينها را با يک امام گرد آوريم بهتر است. و در پي اين تصميم ابيّبن کعب را به امامت گماشت. شب ديگر به اتفاق به مسجد رفتيم و مردم به جماعت نماز مي خواندند، عمر گفت: نعم البدعة هذه اين بدعت خوبي است! البته نمازي که پس از خوابيدن بخوانند; يعني آخر شب از اينکه اوّل شب اقامه شود بهتـر خـواهـد بـود.(۱)
ظاهر پاره اي نصوص اين است که نخستين کسي که جماعت در نافله رمضان را سنّت کرد، عمربن خطاب بود و در زمان پيغمبر(صلي الله عليه و آله) و دوره خلافت ابوبکر چنين چيزي وجود نداشت. امّا عمر با استحسان به اين امر رأي داد ومردم را بدان ترغيب کرد جالب اینجاست خود معترف بود که اين بدعت است که امّا مي گفت بدعت خوبي است! ۱) صحيح البخاري ك التراويح ج 2 / 252، موطأ مالك ج 1 / 114، الطرائف لابن طاوس شیعی ص 445 به نقل از الجمع بين الصحيحين.
پاسختان چیست؟
در ضمن عرض کردم که آیات تحریم شراب آمده بود و باز در آن حال، عمر شراب می خورد. رجوع کنید به استنادات و استدلالات پاسخ قبلی من.
نوشته اید:
" حضرت علي فرموده است : در ارتباط من دوكس وارد آتش ميشود : محب مفرط و مبغض مفرط. يعني كسي كه در دوستي من افراط كند و كسي كه در دشمني من افراط كند!"
جواب:
ما در مورد ائمه علیهم السلام هرگز غلو نمی کنیم و کسی را که اینگونه باشد، کافر می کنیم ، البته اگر شما نگویید که" پیامبر فرموده که کسی نباید برادرش را تکفیر کند"، چون سخن پیامبر در مورد تکفیر بی دلیل است نه با دلیل. اگر کسی کافر شد و همه یا برخی از ضروریات دینی را رد کرد، شما به فرموده پیامبر ص او را کافر نمی دانید؟؟؟؟!!!
از سوی دیگر منظور امام علی ع این است که هر کس مرا از مقام انسانی بالاتر ببرد و مثلا در مقام خدایی یا مقام نبی و رسول که به او وحی می شود، فرض کند وارد آتش می شود(نمونه اش فرقه نصیریه هستند و نیز افرادی که در زمان خلافت حضرت او را خدا خواندند و ایشان دستور داد تا آنها را اعدام کنند). از سوی دیگر کم روی در حق ایشان نیز همان کاری است که شما می کنید و او را از درجه عصمت پایین می آورید و منصوص الامامه و قطعی الولایه بودنش را انکار می کنید.
نوشته اید:
" اما با آيت چه ميكنيد؟ آن را نيز مطابق به خواست خود توجيه ميكنيد تا با عقايد تان برابر شود؟ ولي نميدانيد كه پيامبر فرمود : من فسر القرآن برأيه فليتبوأ مقعده من النار .هركس قرآن را مطابق به راي شخصي خود تفسير كند بايد جايگاهش را در آتش آماده سازد! در حالي كه قرآن پيامي واضح است. "
جواب:
هنر اجتهاد در مقابل نص صریح قرآن را سیدتان عمر به خوبی می دانست و به اجرا در می آورد. چرا به ایشان ایراد نمی گیرید؟(مگر تراویح و متعه) تفسیر به رای قرآن و فهم بی ضابطه و غیر قائده مند جدید از آیات آن و انکار شمول و استغراق فحوای آیات در طول تاریخ پس از قرآن نیست؟
نوشته اید:
" ديگر اين كه من كجا گفته ام يا تا به حال چه كسي از اهل سنت گفته است كه اصحاب پيامبر خطا كار نيستند ، حتي گناهكار نيستند؟اين شما هستيد كه تعدادي از انسانهاي مزعوم خود را حتي از خطا هم مصئون ميدانيد! از نظر ما چنين نيست حتي پيامبرما هم خطا ميكرد! باور نداريد : سورة عبس را بخوانيد تا متوجه خطاي پيامبر بشويد و اين قدر چرند به هم نبافيد. البته بحث صحابه بحثي جدا ميان من و شما خواهد بود. "
جواب:
بنده خدا! عدالت صحابه یعنی هر چه گفته اند و انجام داده اند ، حجت و معیار است ونمی توان در آن تشکیک کرد. این حرف سلف تا خلف شماست. اگر این طور نبود و مفهوم دیگری داشت، اساس مذهبتان که بر مبنای حجیت و اصالت قول صحابی است و باعث تدوین کتب صحاح سته و حکم به صحت تمام روایات منقول در صحیحین شد، زیر سوال می رفت و از هم می پاشید؟ تنها افرادی مثل رشید رضا و چند عالم دیگر مثل ابوریه و تیجانی و مرحوم نصر حامد ابو زید(البته به خاطر مطالب حقش رحمت شود ان شاء الله نه مطالب باطلش) جرات یافته اند که عدالت صحابه را رد کنند و بگویند عدالت هر کس باید جداگانه محرز شود. شکی در این نیست که آنان در اسلام بر ما سبقت دارند، ولی آیا سبقت در مقام دارند یا سبقت در زمان. از کجا معلوم اگر ما نیز در صدر اسلام بودیم، پیش از آنان مسلمان نمی شدیم؟ از سوی دیگر از کجا معلوم اگر آنان در وضعیت کنونی ما بودند ، حتما مسلمان می شدند؟
باز معتقدم که ملاک حال فعلی افراد است وسابقه در اسلام آوردن، دلیل بر حجیت اقوال و افعال در دوره مسلمانی نمی شود.
پیامبری که خطا کار باشد چگونه می تواند در دریافت وحی مصون باشد و در ابلاغ نیز مصون باشد؟ شان نزول آیه را ببینید و به روایات جعلی که وهن مقام عصمت نبی مکرم اسلام است استناد نکنید. این استناد شما هم برگرفته از همان اعتقاد به تئوری عدالت صحابه در قول و فعلشان است که اجتهادات آنان را نیز در بر می گیرد.
نوشته اید:
" در مورد فدك باز هم چرنديات ياقوت حموي و ابن ابي الحديد و... را نوشته ايد! استاد گرامي! اين حرفها پشيزي اهميت ندارد "
جواب:
بنده خدا!
روش بحث علمی را اینگونه به دیگران یاد ندهید چون شرمنده مقام استدلال می شوید. و جدالهم باللتی هی احسن.
اگر فدک را حضرت می گرفت و به خاندانش برگشت می داد، شما می گفتید که او خلافت را برای رفاه بیشتر خاندانش وادای حقوق تضییع شده شان می خواست. شما بگویید چرا عمر بن عبدالعزیز آن را پس داد ؟ اگر حق همه بوده که عمر بن عبدالعزیز نمی توانسته آن را به خاندان علی ع و فاطمه زهرا س بدهد و اگر حقشان بوده، پس چرا عمر و ابوبکر از دادن آن امتناع کرده اند و آن خطبه آتشین را از حضرت زهراء س دیدند و خم به ابرو نیاوردند؟
نوشته اید:
" شما متوجه هستيد چه ميگوييد؟ منظور شما اين است كه آن سخن را پيامبر در مورد خواستگاري حضرت علي زده است اما حكم آن عام و شامل است و تمام زمانها را در بر ميگيرد! پس نتيجه اين ميشود كه حضرت علي هم بر اساس نظر شما نعوذ بالله ، چون فاطمه را آزرد ، كافر و ملعون است و كسان ديگري هم كه بعدا موجب آزار خاطر فاطمه رضي الله عنها را فراهم كردند كافر و ملعون اند! "
جواب:
بنده خدا!
شما نوشته بودید:" ميدانيد كه اين حديث را زماني نبي اكرم فرمودند كه قرار بود حضرت علي با دختر ابوجهل ازدواج كند و از اين موضوع حضرت نبي اكرم ناراحت شدند و فرمودند در يك خانه دختر رسول الله و دختر عدو الله جمع شده نميتواند ... و در نتيجه اين حديث گفته شد كه فاطمه پارة تن من است هر كه او را بيازارد مرا آزده است و حضرت علي از اين كار انصراف داد.ميدانيم كه موضوع فدك در زمان رسول الله انجام نشده بود كه پيامبر بگويد ابوبكر فاطمه را ناراحت كرد!"
من بیان کردم که حدیث خواستگاری جعلی است و نیز اینکه پیامبرص وقتی گفته که هر کس فاطمه را بیازارد مرا آزرده و...، این حکم، حکمی کلی است و اگر کسی فاطمه را بیازارد، مشمول این حرف و مصداق این سخن پیامبر است. این چه ربطی به امام علی علیه السلام دارد؟ سخن پیامبر ص همه زمانها را شامل می شود و انحصار شما بی دلیل است ، چون اصلا روایت مذکور جعلی است.
نوشته اید:
" جالب است آقاي دكتور! آيا من تا به حال - بر خلاف شما - كدام حرفي بي اساس و بدون سند گفته ام ؟ به شما قول ميدهم كه در مناظرات خود هيچگاهي بدون سند معتبر چه از نظر خود و چه از نظر شما سخن نگويم و يك حرف ، فقط يك حرف ، را از زبان من بدون دليل درست و سند محكم ان شاء الله در طول تمام مناظراتي كه گذشته و در آينده خواهد آمد نخواهيد شنيد. من مسلمانم! و نيازي به دروغ گفتن و افترا و خرافات و بدعات ندارم! "
پاسخ:
خوانندگان با رجوع به مقالات و نامه های رد و بدل شده میان ما قطعا خواهند دید که استنادات بنده بیشتر است یا شما و چه کسی برای فرار از استناد و دلیل آوردن، متمسک به خرافی خواندن و بی سواد خواندن و تمسخر طرف مقابلش می شود. امیدوارم در ادامه این طور که شما گفتید بشود و با این کارتان مرا خوشحال کنید و امیداوار سازید.ان شاء الله
نوشته اید:
" اينك متن حديث از صحيح امام بخاري:5736 - حَدَّثَنَا خَالِدُ بْنُ مَخْلَدٍ حَدَّثَنَا سُلَيْمَانُ قَالَ حَدَّثَنِي أَبُو حَازِمٍ عَنْ سَهْلِ بْنِ سَعْدٍ قَالَإِنْ كَانَتْ أَحَبَّ أَسْمَاءِ عَلِيٍّ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ إِلَيْهِ لَأَبُو تُرَابٍ وَإِنْ كَانَ لَيَفْرَحُ أَنْ يُدْعَى بِهَا وَمَا سَمَّاهُ أَبُو تُرَابٍ إِلَّا النَّبِيُّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ غَاضَبَ يَوْمًا فَاطِمَةَ فَخَرَجَ فَاضْطَجَعَ إِلَى الْجِدَارِ إِلَى الْمَسْجِدِ فَجَاءَهُ النَّبِيُّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ يَتْبَعُهُ فَقَالَ هُوَ ذَا مُضْطَجِعٌ فِي الْجِدَارِ فَجَاءَهُ النَّبِيُّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ وَامْتَلَأَ ظَهْرُهُ تُرَابًا فَجَعَلَ النَّبِيُّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ يَمْسَحُ التُّرَابَ عَنْ ظَهْرِهِ وَيَقُولُ اجْلِسْ يَا أَبَا تُرَابٍترجمة حديث (دوست داشتني ترين نامها در نزد علي رضي الله عنه ابوتراب بود! و ايشان بسيار خوشحال ميشد وقتي كه به آن خوانده ميشد چرا كه نبي صل الله عليه وسلم وي بدان مسمي ساخته بود.وي روزي نسبت به فاطمه خشمگين شد ! پس از خانه برآمد و به ديوار مسجد تكيه داد . پيامبر به دنبالش آمد و گفته شد كه او تكيه داده به ديوار مسجد است. نبي صل الله عليه وسلم آمده و در حالي كه از پشتش خاكها را با دست خويش پاك ميكرد فرمود: بنشين اي پدر خاك !) "
جواب من با استناد به کتب رجال و تراجم خودتان که باعث می شود این روایت در زمره اخبار ضعیف و جعلی و منکر باشد:
" 1- شمس الدین ذهبى در المغنى فى الضعفاء مى‌نویسد:
خالد بن مخلد القطوانی من شیوخ البخاری. صدوق إن شاء الله. قال أحمد بن حنبل: له أحادیث مناکیر. وقال ابن سعد: منکر الحدیث مفرط التشیع. وذکره ابن عدی فی الکامل فَساقَ له عشرة أحادیث منکرة. وقال الجوزجانی: کان شتّاماً معلناً بسوء مذهبه. وقال أبو حاتم: یکتب حدیثه ولا یحتج به.

خالد بن مخلد قطوانى، استاد بخارى و راستگو است، احمد بن حنبل مى‌‌گوید: او احادیث منکرى دارد، ابن سعد او را منکر الحدیث و شیعه افراطى نامیده است، ابن عدى در کتاب الکامل فی الضعفاء ده حدیث منکر از او نام مى‌برد، جوزجانى مى‌گوید: او فحاش است و مذهب باطل خود را آشکارا ترویج مى‌کرده است. ابوحاتم گفته: حدیث خالد را مى‌شود نوشت و یادداشت کرد؛ ولی نمى‌شود به آن استدلال کرد.
(الذهبی، شمس الدین محمد بن أحمد بن عثمان، (متوفای748هـ) المغنی فی الضعفاء، ج 1، ص 206، تحقیق: الدکتور نور الدین عتر.)
2 - ابن حجر در تهذیب التهذیب مى‌نویسد:
(خ م کد ت س ق) البخاری ومسلم وأبی داود فی مسند مالک والترمذی والنسائی وابن ماجة خالد بن مخلد القطوانی أبو الهیثم البجلی مولاهم الکوفی... قال عبد الله بن أحمد عن أبیه، له أحادیث مناکیر... وقال بن سعد: کان متشیعاً، منکر الحدیث، مفرطا فی التشیع وکتبوا عنه للضرورة.
بخارى، مسلم، ابوداوود در مسند مالک، ترمذى، نسائى وابن ماجه از خالد بن مخلد قطوانى روایت نقل کرده‌اند.عبد الله، پسر احمد از پدرش نقل مى‌کند که گفت: خالد بن مخلد، احادیث غیر قابل قبول نقل کرده است و ابن سعد گفته: خالد، گرایش به تشیع داشت و در آن افراط مى‌کرد و منکر الحدیث است؛ ولى به اندازه ضرورت، احادیث وى نقل مى‌شود.
(العسقلانی الشافعی، أحمد بن علی بن حجر أبو الفضل (متوفای852هـ)، تهذیب التهذیب، ج 3، ص 101، رقم: 221، ناشر: دار الفکر - بیروت، الطبعة: الأولى، 1404 - 1984 م.) "
پس روایت مذکور مردود است. از سوی دیگر متن حدیث نیز دال بر جعلی بودن و وهن به شخصیت امام علی ع است.
نیز اثبات شد که بخاری شما از منکر الحدیث ها هم نقل روایت کرده است و همین روایت در صحیح بودن تمام روایت صحیح بخاری تشکیک ایجاد می کند و بی شک، رویات صحیح بخاری را مثل هر کتاب دیگری باید پالایش کرد .
نوشته اید:
" بسيار عالي ! آقاي دكتور كه هرچيز را به راحتي به اثبات ميرسانيد! لطف كنيد شما هم از اين كشفيات خود ما را مستفيد سازيد و نشانم بدهيد كه چگونه اسلافم كتابها را تحريف ميكرده اند و در آن كفريات و شركيات! به خورد مردم داده اند! فقط يك نمونه برايم مثال ارائه فرماييد البته ميدانيد كه من سند درست ميخواهم! "
جواب:
"متن مقاله تحریف در صحیح بخاری با مستنداتش در وبلاگ شخصی بنده "
بعدا نمونه های دیگری نقل می کنم.
نوشته اید:
" و اما مثالهاي شما از كتابهاي معتبر ما كه دال بر كفر و شرك باشد من نديدم! خوشحال ميشوم دوباره بگوييد تا همگان بهتر بدانند! "
جواب:
قال رسول الله(ص):
ضحک ربنا من رجلین یقتل احدهما صاحبه ثم یصیران الی الجنة؛
پروردگار ما از دو فرد که یکی دیگری را بکشد و سپس هر دو به بهشت نایل شوند، به خنده آید.
(صحیح بخاری، ج4، ص24؛ صحیح مسلم، ج6، ص40؛ مسند احمد، ج2، ص462.("
اینها کفر محض است مگر خدا می خندد؟ خداوند اگر بخندد یعنی تغییر در ذات خدا پدید آمده و از دایره واجب الوجودی خارج و به دایره ممکن الوجودی می افتد.
چقدر متن این روایت سخیف و ناروا است.
و السلام










GetBC(252);
نظرات (0)

ادامه مطلب ...
GetBC(252);
نظرات (0)

0 نظرات: