دوست عزیز به وبلاگ حقیقت ایمان خوش آمدید
امید است که از مطالب موجود در این وبلاگ استفاده بهینه نموده و با نظرات خویش ما را در جهت پیشبرد هر چه بهتر آن یاری نمایید.
این وبلاگ از تمامی مطالب مفید و سودمند شما استقبال میکند. لطفا مطالب خود را به آدرس ایمیل زیر برای ما ارسال نمایید:

hamid.ma66@yahoo.com
۱۳۸۹ تیر ۳, پنجشنبه
رابطة حضرت علي با خلفا
آیا حضرت علی چنانکه بعضیها می انگارند، با حضرات خلفای راشدین مخصوصا ابوبکر و عمر دشمنی داشت و آنان نیز باوی دشمنی داشتند؟ و یا نه آنان برای رضایت خدا و نصرت دین الله، دوستان و یاوران راستین و صمیمی یک دیگر بودند؟
در این باره بسیار کتابها به رشته تحریر در آمده که موجب سردرگمی عده ای از مسلمانان گشته است. ما از قال و قیل زیادی میگذریم و فقط به قسمتی از اقوال صحیح امام علی مرتضی ـ علیه السلام ـ که در کتب معتبر اهل تشیع درج است، در این مورد استناد میجوییم، و به مصداق آیت مبارکة : خود بندیشید ای صاحبان خرد! تصمیم نهایی در این باره را به طالبان هدایت موکول میکنیم.!
ـ شيخ طوسى از جعفربن‏محمّد و او هم از پدرش روايت مى‏كند كه: «مردى از قريش نزد اميرالمؤمنين - عليه‏السّلام - آمد و گفت: از تو شنيدم كه چند لحظه پيش در خطبه‏ات گفتى: پروردگارا! ما را اصلاح فرما به آنچه كه خلفاى راشدين را نسبت به آن اصلاح فرمودى! منظورت چه كسانى هستند؟ فرمود: «حبيباى، و عماك أبوبكر و عمر، إماما الهدى، و شيخا الإسلام، و رجلا قريش، و المقتدى بهما بعد رسول الله (صلی الله علیه و سلم)، من اقتدى بهما عصم، و من اتبع آثارهما هدى إلى صراط مستقيم» 1
«دوستان و حبيبانم و برادران پدرت، أبوبكر و عمر، دو امام هدايت، دو شيخ اسلام، دو مرد قريش، دو نفرى كه بعد از رسول خدا (صلی الله علیه و سلم) مردم به آنها اقتدا كردند، و هركس به آنها اقتدا كرد، (از گمراهى و تفرقه) مصون و محفوظ ماند و هركس آثارشان را پيروى كرد، به راه راست هدايت گرديد»..
ـ علم‏الهدى نيز روايت مى‏كند: «على - عليه‏السلام - در خطبه‏اش فرمود: خير هذه الأمة بعد نبيها، أبوبكر و عمر؛ بهترين اين امّت بعد از پيامبرشان، أبوبكر و عمر هستند و در بعضى روايات آمده است كه اين جمله را زمانى فرمود كه ديد مردى به أبوبكر و عمر دشنام و ناسزا مى‏گويد و سپس او را نزد خود خواند و او را مجازات و مورد عقاب قرار داد!». 2

ـ على و زبير - رضى اللّه عنهما - معيار برای شناخت افضليّت أبوبكر (رضي الله عنه) به خلافت را چنین مى‏دانند:
«و إنا نرى أبابكر أحق الناس بها، إنه لصاحب الغار و ثانى اثنين، و إنا لنعرف له سنه، و لقد أمره رسول اللّه بالصلاة و هو حى».
«همانا ما أبوبكر را شايسته‏ترين مردم به امامت و خلافت مى‏بينيم؛ زيرا او يار غار پيامبر و همدمش بوده و ما مى دانيم كه از او سنّى گذشته (و ريش‏سفيد ماست) و رسول خدا نيز به او امر كرد كه امام جماعت مردم شود، در حالى كه خود زنده بود»3

ـ كاشف الغطاء - از علماى برجسته و متأخّر شيعه - نيز اقرار مى‏كند:
«أميرالمؤمنين على، زمانى كه ديد رسول خدا (صلی الله علیه و سلم) از اين سرا، به سراى آخرت ارتحال يافت، و ديد كه جماعتى از صحابه با او به خاطر سنّ كم و جوانى‏اش يا اينكه بعضى از قريش او را دوست نداشتند، بيعت نكردند و خليفه اوّل و دوم را نيز، مجاهدينى تلاشگر يافت... لذا با آنها بيعت نمود»4
ـ زمانى كه مردم با أبوبكر (رضي الله عنه) بيعت كردند، أبوسفيان نزد علي (رضي الله عنه) آمده و گفت: چطور با أبوبكر بيعت مى‏كنى در حالى كه تو از همه افضل هستى؟ و اظهار پشتيبانى كامل از او نمود وگفت که او به طرفداری اش مدینه را پر از سواره و پیاده میکند، تا خلافت را از دست أبوبكر (رضي الله عنه) گرفته و علي (رضي الله عنه) زمام امور را به دست بگيرد! علي (رضي الله عنه) چنين جواب مى‏دهد: « ما به سواره و پياده تو احتياجى نداريم و اگر أبوبكر را اهل و شايسته اين كار نمى‏ديديم، او را در اين امر آزاد نمى‏گذاشتيم»5

ـ علي (رضي الله عنه) در مورد عمر (رضي الله عنه) مى‏فرمايد
«للّه درّ عمر! فقد قوم الأود و داوى العمد و أقام السنة و خلف الفتنة ذهب النقى الثوب قليل العيب أصاب خيرها و سبق شرها أدى إلى اللّه طاعته و اتقاه بحقه».
«خداوند نيكيهاى عمر را پاداش دهد كه كجيها را راست نمود و بيماريها را درمان كرد و سنّت پیامبر (صلی الله علیه و سلم) را برپاداشت و فتنه‏ها و تبهكاريها را پشت سر گذاشت و در زمانش فتنه‏اى رخ نداد. پاك و كم‏عيب از دنيا رفت. نيكويى خلافت را دريافت و از شرّ آن پيشى گرفت.طاعت خدارا به جاى آورد وآنچنانكه سزاوار بود از خدا ترسيد و پرهيزگارى نمود ...»6

ـ نصربن‏مزاحم در كتاب «وقعه الصفين» كه از نهج‏البلاغه هم كهن‏تر و به حوادث تاريخى صدر اسلام نزديكتر است، از قول علي (رضي الله عنه) درباره أبوبكر و عمر (رضي الله عنه) آورده است: «و كان أفضلهم فى الإسلام كما زعمت و أنصحهم للّه و رسوله الخليفة الصديق و خليفة الفاروق و لعمرى إن مكانهما فى الإسلام لعظيم و إن المصاب بهما لجرح فى الإسلام شديد فيرحمهما اللّه و جزاهما بأحسن ما عملا». 7
«در اسلام - همانگونه كه مى‏پندارى - از همه افضل و با خدا و رسولش مخلص‏تر، أبوبكر صديق و عمر فاروق هستند و به جان خودم سوگند كه مرتبه آن دو در اسلام بزرگ است و با وفات ايشان، به اسلام صدمه شديدى رسيده است. خداوند هر دو را رحمت كند و پاداش نيك به آنها دهد»
ـ «فتولى أبوبكر تلك الأمور فيسر و سدد، و قارب فى الأمر و اقتصد، فصحبته مناصحا و أطعته فيما أطاع اللّه فيه جاهدا، فلما احتضر بعث إلى عمر فولاه سمعنا و أطعنا و ناصحنا و بايعنا و ناصحنا و تولى عمر الأمر و كان مرضى السيرة ميمون النقيبة». 8
«أبوبكر، سرپرستى امور را به دست گرفت و در جاى خود، آسانى و به جاى خود شدّت نشان داد و امور را به خوبى پيش برد و قصد درستى و راستى كرد و ميانه‏رو بود. پس با أبوبكر از راه خيرخواهى مصاحبت كردم و در آنچه خدا را فرمان مى‏بُرد، با كوشش تمام او را اطاعت نمودم. زمانى كه به حال احتضار رسيد، ولايت و حكومت را به عمر سپرد و ما بيعت كرديم و اطاعت نموده و خيرخواهى نشان داديم، و عمر زمامدارى را به عهده گرفت (و خليفه شد) در حالى كه سيرت او پسنديده و نفس او مبارك بود ...»


1- تلخيص الشافى، طوسى، ج‏2، ص‏428.
2 - كتاب الشافى، علم‏الهدى، چاپ با تلخيص، ص‏428.

3- شرح نهج‏البلاغة، إبن‏أبى‏الحديد، ج‏1، ص‏332.

4- أصل الشيعة و أصولها، كاشف الغطاء، ص‏91، چاپ دارالبحار بيروت.
5- شرح نهج‏البلاغة، إبن‏أبى‏الحديد، ج‏1، ص‏130- كتاب الشافى، علم‏الهدى، ص‏428- وقعة الصفين، نصربن مزاحم، ص‏91- حماسه حسينى، مرتضى مطهرى، ج‏3، ص‏125-124
6- نهج‏البلاغة، شرح فيض الإسلام، جزء4، كلام 219- شرح إبن‏أبى‏الحديد، ج‏3، ص‏92، جزء12- شرح إبن‏ميثم بحرانى، ج‏4، ص‏97-96- شرح صبحى صالح، ص‏350- شرح محمّد عبده، ج‏2، ص‏322- شرح فارسى، ج‏4، ص‏712- الدرةالنجفية، دنبلى و على‏نقى، ص‏257.. در بعضى از نسخ، «للّه درّ فلان» و «للّه بلاد فلان» آمده است..
7- وقعة الصفين، ص‏89- شرح نهج‏البلاغة، إبن‏ميثم بحرانى، جزء 31، ص‏488، چاپ ايران.
8- الغارات ثقفى، ج‏1، ص‏307-306- مستدرك نهج‏البلاغه، شيخ كاشف‏الغطاء، چاپ لبنان، ص‏120-119

0 نظرات: