رابطة حضرت علي با خلفا
آیا حضرت علی چنانکه بعضیها می انگارند، با حضرات خلفای راشدین مخصوصا ابوبکر و عمر دشمنی داشت و آنان نیز باوی دشمنی داشتند؟ و یا نه آنان برای رضایت خدا و نصرت دین الله، دوستان و یاوران راستین و صمیمی یک دیگر بودند؟
در این باره بسیار کتابها به رشته تحریر در آمده که موجب سردرگمی عده ای از مسلمانان گشته است. ما از قال و قیل زیادی میگذریم و فقط به قسمتی از اقوال صحیح امام علی مرتضی ـ علیه السلام ـ که در کتب معتبر اهل تشیع درج است، در این مورد استناد میجوییم، و به مصداق آیت مبارکة : خود بندیشید ای صاحبان خرد! تصمیم نهایی در این باره را به طالبان هدایت موکول میکنیم.!
ـ شيخ طوسى از جعفربنمحمّد و او هم از پدرش روايت مىكند كه: «مردى از قريش نزد اميرالمؤمنين - عليهالسّلام - آمد و گفت: از تو شنيدم كه چند لحظه پيش در خطبهات گفتى: پروردگارا! ما را اصلاح فرما به آنچه كه خلفاى راشدين را نسبت به آن اصلاح فرمودى! منظورت چه كسانى هستند؟ فرمود: «حبيباى، و عماك أبوبكر و عمر، إماما الهدى، و شيخا الإسلام، و رجلا قريش، و المقتدى بهما بعد رسول الله (صلی الله علیه و سلم)، من اقتدى بهما عصم، و من اتبع آثارهما هدى إلى صراط مستقيم» 1
«دوستان و حبيبانم و برادران پدرت، أبوبكر و عمر، دو امام هدايت، دو شيخ اسلام، دو مرد قريش، دو نفرى كه بعد از رسول خدا (صلی الله علیه و سلم) مردم به آنها اقتدا كردند، و هركس به آنها اقتدا كرد، (از گمراهى و تفرقه) مصون و محفوظ ماند و هركس آثارشان را پيروى كرد، به راه راست هدايت گرديد»..
ـ علمالهدى نيز روايت مىكند: «على - عليهالسلام - در خطبهاش فرمود: خير هذه الأمة بعد نبيها، أبوبكر و عمر؛ بهترين اين امّت بعد از پيامبرشان، أبوبكر و عمر هستند و در بعضى روايات آمده است كه اين جمله را زمانى فرمود كه ديد مردى به أبوبكر و عمر دشنام و ناسزا مىگويد و سپس او را نزد خود خواند و او را مجازات و مورد عقاب قرار داد!». 2
ـ على و زبير - رضى اللّه عنهما - معيار برای شناخت افضليّت أبوبكر (رضي الله عنه) به خلافت را چنین مىدانند:
«و إنا نرى أبابكر أحق الناس بها، إنه لصاحب الغار و ثانى اثنين، و إنا لنعرف له سنه، و لقد أمره رسول اللّه بالصلاة و هو حى».
«همانا ما أبوبكر را شايستهترين مردم به امامت و خلافت مىبينيم؛ زيرا او يار غار پيامبر و همدمش بوده و ما مى دانيم كه از او سنّى گذشته (و ريشسفيد ماست) و رسول خدا نيز به او امر كرد كه امام جماعت مردم شود، در حالى كه خود زنده بود»3
ـ كاشف الغطاء - از علماى برجسته و متأخّر شيعه - نيز اقرار مىكند:
«أميرالمؤمنين على، زمانى كه ديد رسول خدا (صلی الله علیه و سلم) از اين سرا، به سراى آخرت ارتحال يافت، و ديد كه جماعتى از صحابه با او به خاطر سنّ كم و جوانىاش يا اينكه بعضى از قريش او را دوست نداشتند، بيعت نكردند و خليفه اوّل و دوم را نيز، مجاهدينى تلاشگر يافت... لذا با آنها بيعت نمود»4
ـ زمانى كه مردم با أبوبكر (رضي الله عنه) بيعت كردند، أبوسفيان نزد علي (رضي الله عنه) آمده و گفت: چطور با أبوبكر بيعت مىكنى در حالى كه تو از همه افضل هستى؟ و اظهار پشتيبانى كامل از او نمود وگفت که او به طرفداری اش مدینه را پر از سواره و پیاده میکند، تا خلافت را از دست أبوبكر (رضي الله عنه) گرفته و علي (رضي الله عنه) زمام امور را به دست بگيرد! علي (رضي الله عنه) چنين جواب مىدهد: « ما به سواره و پياده تو احتياجى نداريم و اگر أبوبكر را اهل و شايسته اين كار نمىديديم، او را در اين امر آزاد نمىگذاشتيم»5
ـ علي (رضي الله عنه) در مورد عمر (رضي الله عنه) مىفرمايد
«للّه درّ عمر! فقد قوم الأود و داوى العمد و أقام السنة و خلف الفتنة ذهب النقى الثوب قليل العيب أصاب خيرها و سبق شرها أدى إلى اللّه طاعته و اتقاه بحقه».
«خداوند نيكيهاى عمر را پاداش دهد كه كجيها را راست نمود و بيماريها را درمان كرد و سنّت پیامبر (صلی الله علیه و سلم) را برپاداشت و فتنهها و تبهكاريها را پشت سر گذاشت و در زمانش فتنهاى رخ نداد. پاك و كمعيب از دنيا رفت. نيكويى خلافت را دريافت و از شرّ آن پيشى گرفت.طاعت خدارا به جاى آورد وآنچنانكه سزاوار بود از خدا ترسيد و پرهيزگارى نمود ...»6
ـ نصربنمزاحم در كتاب «وقعه الصفين» كه از نهجالبلاغه هم كهنتر و به حوادث تاريخى صدر اسلام نزديكتر است، از قول علي (رضي الله عنه) درباره أبوبكر و عمر (رضي الله عنه) آورده است: «و كان أفضلهم فى الإسلام كما زعمت و أنصحهم للّه و رسوله الخليفة الصديق و خليفة الفاروق و لعمرى إن مكانهما فى الإسلام لعظيم و إن المصاب بهما لجرح فى الإسلام شديد فيرحمهما اللّه و جزاهما بأحسن ما عملا». 7
«در اسلام - همانگونه كه مىپندارى - از همه افضل و با خدا و رسولش مخلصتر، أبوبكر صديق و عمر فاروق هستند و به جان خودم سوگند كه مرتبه آن دو در اسلام بزرگ است و با وفات ايشان، به اسلام صدمه شديدى رسيده است. خداوند هر دو را رحمت كند و پاداش نيك به آنها دهد»
ـ «فتولى أبوبكر تلك الأمور فيسر و سدد، و قارب فى الأمر و اقتصد، فصحبته مناصحا و أطعته فيما أطاع اللّه فيه جاهدا، فلما احتضر بعث إلى عمر فولاه سمعنا و أطعنا و ناصحنا و بايعنا و ناصحنا و تولى عمر الأمر و كان مرضى السيرة ميمون النقيبة». 8
«أبوبكر، سرپرستى امور را به دست گرفت و در جاى خود، آسانى و به جاى خود شدّت نشان داد و امور را به خوبى پيش برد و قصد درستى و راستى كرد و ميانهرو بود. پس با أبوبكر از راه خيرخواهى مصاحبت كردم و در آنچه خدا را فرمان مىبُرد، با كوشش تمام او را اطاعت نمودم. زمانى كه به حال احتضار رسيد، ولايت و حكومت را به عمر سپرد و ما بيعت كرديم و اطاعت نموده و خيرخواهى نشان داديم، و عمر زمامدارى را به عهده گرفت (و خليفه شد) در حالى كه سيرت او پسنديده و نفس او مبارك بود ...»
1- تلخيص الشافى، طوسى، ج2، ص428.
2 - كتاب الشافى، علمالهدى، چاپ با تلخيص، ص428.
3- شرح نهجالبلاغة، إبنأبىالحديد، ج1، ص332.
4- أصل الشيعة و أصولها، كاشف الغطاء، ص91، چاپ دارالبحار بيروت.
5- شرح نهجالبلاغة، إبنأبىالحديد، ج1، ص130- كتاب الشافى، علمالهدى، ص428- وقعة الصفين، نصربن مزاحم، ص91- حماسه حسينى، مرتضى مطهرى، ج3، ص125-124
6- نهجالبلاغة، شرح فيض الإسلام، جزء4، كلام 219- شرح إبنأبىالحديد، ج3، ص92، جزء12- شرح إبنميثم بحرانى، ج4، ص97-96- شرح صبحى صالح، ص350- شرح محمّد عبده، ج2، ص322- شرح فارسى، ج4، ص712- الدرةالنجفية، دنبلى و علىنقى، ص257.. در بعضى از نسخ، «للّه درّ فلان» و «للّه بلاد فلان» آمده است..
7- وقعة الصفين، ص89- شرح نهجالبلاغة، إبنميثم بحرانى، جزء 31، ص488، چاپ ايران.
8- الغارات ثقفى، ج1، ص307-306- مستدرك نهجالبلاغه، شيخ كاشفالغطاء، چاپ لبنان، ص120-119
0 نظرات: