دوست عزیز به وبلاگ حقیقت ایمان خوش آمدید
امید است که از مطالب موجود در این وبلاگ استفاده بهینه نموده و با نظرات خویش ما را در جهت پیشبرد هر چه بهتر آن یاری نمایید.
این وبلاگ از تمامی مطالب مفید و سودمند شما استقبال میکند. لطفا مطالب خود را به آدرس ایمیل زیر برای ما ارسال نمایید:

hamid.ma66@yahoo.com
۱۳۸۹ تیر ۳۰, چهارشنبه

تکثیر این مطلب را به عهده بگيريد
یکی از باور های مهم شیعه که بدون آن ایمان شخص به پایه اکمال نمیرسد باور به امامت مهدی است که اهل تشیع معتقد اند او محمد بن حسن عسکری ـ رحمة الله علیه ـ امام دوازدهم اهل تشیع میباشد. تاریخ معتبر میگوید: حضرت حسن عسکری فرزندی از خود به جای نگذاشت اما فرقة تشیع میگوید : او فرزندی از خود به جای گذاشت به نام محمد که از نظر ها غایب شد و او هما ن مهدی موعود است!
بررسی قسمتی از اسناد روایات تاریخی آخرین امام شیعه را که توسط یک تن از علمای برجسته شیعه صورت گرفته است به صورت خلاصه شده ، به خدمت تقدیم میداریم ، آرزومندیم ، ارائة این اسناد که نمونة مشتی از خروار برای تمامی اعتقادات اهل تشیع محسوب میشود ـ چراغ هدایتی شود برای آن دسته از کسانی که صاحب بصیرت اند و طالب رسیدن به حقیقت و پرهیز از خرافات و اباطیل!
نویسنده شیعه به نام احمد الکاتب ، درکتاب خود تحت عنوان (تکامل فکر سیاسی شیعه ) در این باره سلسلة تمام روایات مهدی را چنین مطابق به اصول رجال شناسی فرقة تشیع مورد بررسی قرار میدهد:
روايت حكيمه [متن روایات ترجمه شده است ]
ـ صدوق در كتاب (اكمال الدين ص 424) داستان ولادت (صاحب الزمان) را چنين روايت مي كند : « محمد بن الحسن بن الولید، گفت: به ما محمد بن یحیی العطار گفت که به ما ابوعبدالله الحسین بن رزق الله گفته است که به من موسی بن محمد بن القاسم گفته که برای من حکیمه گفت...»
در این سلسله طوریکه میبینیم، الحسين بن رزق الله شخصي مجهول يا مختلق (ساختگی و تقلبی) است كه وجود خارجي در كتب تراجم و رجال ندارد، و نیز موسي بن محمد شخصي مجهول (ناشناخته) مي باشد!
در بعضي از نسخه ها نوشته شده: (الحسين بن عبد الله) به جاي (ابو عبد الله الحسين)، و آن نیز كسي بود كه نجاشي او را قبول ندارد و در وي طعن كرد، و او را متهم به (غلو) كرده است!
ـ صدوق در روايت ديگـري داستان را اين طور مطرح ميكند: « الحسين بن احمد بن ادريس،گفت: به من پدرم گفت که محمد بن اسماعيل به من گفت که ، محمد بن ابراهيم الكوفي، به من گفته است که به من محمد بن عبد الله الطهوي گفته است که به من حكيمه گفته است ...»
طوریکه واضح است در این باره نسخه هاي موجود از كتاب (اكمال الدين) با هم اختلاف دارند و اختلاف در مورد اسم (الطهوي) مي باشد كه در بعضي از آنها (الظهري) و در بعضي (الزهري) ودر بعضی دیگر (المطهري) و در بعضی هم (الطهري) مي باشد. به همه حال! هيچ ذكري در كتب تراجم الرجال از اين شخص وجود ندارد، و اختلاق (تقلبی)اين شخصيت از طرف بعضي از روات محتمل مي باشد، به هر صورت اين شخص مجهول (ناشناخته)مي باشد!
ـ اما شيخ طوسي داستان را در كتاب (الغيبة ص 138و146) از عمه حضرت عسكري نقل كرده و او را بنام (خديجه) بجاي (حكيمه) ذكر مي كند و داستان را يكبار ديگـر نقل مي كند مي گـويد: « ابن ابي جيد از محمد بن الحسن بن الوليد، او از الصفار محمد بن الحسن القمي، و او از عبد الله المطهري، و او از حكيمه ... » كه نام والده (ابن الحسن) را (سوسن) بجاي (نرجس) ذكر مي كند، همينطوريكه در روايت صدوق آمده.
طوریکه مشاهده میشود، در این روايت نام (محمد بن عبد الله الطهوري) كه صدوق ان را ذكر مي كند به (ابي عبد الله المطهري) تبديل مي شود. ولی به هر شکل طوریکه گفتیم ، وی شخصیتی مجهول مي باشد!
ـ طوسي همچنين داستان را به روايت سوّمي نقل مي كند: «از ابن جيد،از محمد بن الحسن بن الوليد،از محمد بن يحيي العطار، از محمد بن حمويه الرازي، از الحسين بن رزق الله، از موسي بن محمد...»
در این روایت كه (محمد بن حمويه الرازي) در سلسله سند آن ذكر شده است شخصیتی مجهول است و معلوم نيست كه او كيست! و همينطور (الحسين بن رزق الله) كه او هم مجهول مي باشد!
ـ طوسي داستان را به روايت چهارمي نقل مي كند: « از احمد بن علي الرازي، از محمد بن علي، از علي بن سميع بن بنان،از محمد بن علي بن ابي الداري، از احمد بن محمد، از احمد بن عبد الله، از احمد بن روح الاهوازي، از محمد بن ابراهيم از حكيمه ... » به معني روايت اولي، اما طوسي از زبان حكيمه اضافه کرده مي گـويد: شب نيمه رمضان حضرت عسكري دنبال من فرستادند. در این جا ملاحظه مي شود كه نيمه شعبان نبود! [برخلاف اهل تشیع که نیمة شعبان را روز تولد امام خود میدانند]
در این روایت، (احمد بن علي الرازي) ضعيف و از جمله تند روان (مغالي) است كه از راوي مجهولي به نام (احمد الاهوازي) روایت میکند!
ـ طوسي داستان را در روايت پنجم به اين شكل نقل مي كند: «از احمد بن علي الرازي، از محمد بن علي، از حنظله بن زكريا، گفت به من گفت الثقه ! از محمد بن بلال از حكيمه... »
طوریکه دیده میشود در این روایت از (حنظله بن زكريا )روایت صورت گرفته كه نجاشي او را ضعيف شمرده است! و این جناب به ما نميگـويد كه (ثقه) چه كسي مي باشد؟ كه به او نقل كرده است!
اما (محمد بن بلال) كسی است که از مدعيان وكالت مهدي مي باشد و با محمد بن عثمان العمري در موضوع نيابت با هم اختلاف و تنازع داشتند. و احمد بن علي الرازي را خودِ طوسي ضعيف دانسته، و همچنين نجاشي و ابن الغضائري نيز او را ضعيف شمرده و متهم به (غلو) كردند!
ـ طوسي در روايت ششم اسم احدي يا سندي از شيوخ ناقلين روايت را از حكيمه نقل نمي كند كه اين بحد ذاته روايت را از صحت و اعتبار ساقط مي سازد. ...
بنا بر اين روايت حكيمه درباره ولادت (ابن الحسن) كه متأخرين آن را از تندروها و ضعفا و مجهولين و انسانهاي تقلبي روايت مي كنند باطل است و مطلقاً نمي توان به اينگـونه روايات و اشخاص اعتماد كرد!
مردي از اهل فارس
مردي از اهل فارس كه به سامراء رفت و در منزل ابي محمد العسكري ماند و با نوكرها بود، روزي پسر بچه اي سفيد روي را ديد، و حضرت عسكري به او گـفت: (هذا صاحبكم): (اين صاحب شما مي باشد)
[1]. ميبينيم اين روايت بسيار ضعيف، و حاجتي نيست كه روي آن توقف كنيم، چون نام راوي را ذكر نمي كند فقط جمله (رجل من اهل فارس) ذكر مي شود، اين رويّه در علم حديث مردود و غير مقبول مي باشد.
يعقوب بن منقوش
اما روايت يعقوب بن منقوش كه مي گـويد: « روزي نزد امام حسن عسكري رفتم و از او پرسيدم: صاحب اين امر كه مي باشد؟ ايشان فرمودند: آن پرده را كه روي درب را پوشانده كنار بزن و در اين حال پسر بچه اي پنج ساله بيرون آمد، حسن عسكري گـفت: (اين صاحب شما مي باشد).»
اين روايت را صدوق از ابي طالب المظفر بن جعفر بن المظفر العلوي السمرقندي، از جعفر بن محمد بن مسعود، از پدرش محمد بن مسعود العياشي از آدم البلخي از علي بن الحسين بن هارون الدقاق از جعفر بن محمد بن عبد الله بن القاسم از يعقوب بن منقوش، نقل كرده است. اين روايت بخاطر مسائل زير ضعيف شمرده مي شود:
1- نبودن شخصي بنام المظفر السمرقندي در كتب تراجم و رجال!
2- نجاشي در كتاب رجال ميگـويد: كه عياشي همواره از راويان ضعيف نقل ميكند. توجه شود كه عياشي معتقد بود كه قرآن تحريف شده است. واين مسئله در كتاب او (تفسير) نقل شده است.
3- وجود شخصي مثل آدم البلخي در سلسله روات، عياشي در بارة او مي گـويد: او شخصي قائل به (تفويض)
* بوده. آدم البلخي مي گـويد: خداوند محمد را خلق كرد و امور جهان را به وي واگـذار كرده و او خلاّق موجودات در دنياست، بعد از محمد خداوند امور عالم را به علي تفويض كرد. ( از كتاب رجال النجاشي.)
4- مهمل بودن الدقاق، وعدم اطمينان از نام كه پدرش حسن يا حسين باشد.
5- مجهول بودن جعفر بن محمد بن عبد الله
6- مهمل بودن يعقوب بن منقوش، واختلاف در نام پدرش بين منقوش و منفوش و منفوس.
عثمان بن سعيد العمري
ـ اما روايتي كه صدوق در (اكمال الدين، ص 435) والطوسي در (الغيبة، ص 217) از جماعتي كه در ضمن آنها عثمان بن سعيد العمري و معاويه بن الحكم و محمد بن ايوب بود، نقل مي كنند كه امام به آنان گـفت: (بعد از من اين شخص امام شما مي باشد) كه صدوق و طوسي اين روايت را از جعفر بن محمد بن مالك الفزاري نقل كرده اند، وي به دروغگـوئي مشهور بوده، و حديث تقلبي درست ميكرده است. ابن الغضائري در باره اش مي گـويد: او كذاب و متروك الحديث بوده و در مذهب او غلو و روايت از ضعفا و مجاهيل نقل مي كند، و همه عيوب ضعفا در او جمع شده. احمد بن الحسين مي گـويد: حديث را ماهرانه جعل و وضع مي كند و از مجاهيل و ناشناخته ها نقل مي كند، من شنيده ام كسي در حقش مي گـويد: او (الفزاري) فاسد المذهب والروايه مي باشد. و من نميدانم چطور شيخنا النبيل الثقه ابي علي بن همام و شيخنا الجليل الثقه ابو غالب رازي از او روايت حديث مي كنند؟!
ـ اما روايت (نسيم) و روايت (طريف ابو نصر) كه دو خادم نزد حضرت عسكري بودند، اين دو روايت را صدوق، از المظفر السمرقندي (مهمل) از العياشي (الضعيف) از آدم البلخي (الغالي المفوض) نقل مي كند.
ـ اما روايت اسماعيل النوبختي كه طوسي آن را از احمد بن علي الرازي نقل مي كند: روايتي بسيار ضعيف مي باشد، چون خود طوسي رازي را توثيق نمي كند وآن را متهم به ضعف و غلو مي كند، اين بعلاوه اتهام نجاشي و غضائري به احمد بن علي رازي مي باشد.
ـ طوسي روايت ديگـري را نقل مي كند: از جعفر بن محمد بن مالك الفزاري، از احمد بن علي الرازي، از كامل بن ابراهيم المدني كه مي گـويد: (نزد عسكري آمده، ناگـهان بادي وزيده و هوا پرده اي را كه روي درب بود تكان مي دهد، پسر بچه اي يا نوجواني مشاهده كرده، نوجوان او را شناخت و بنام صدا كرد، پرده به جاي خود باز مي گـردد و نتوانست دگـر بار پرده را كنار بزند). اين روايت واضح است كه ضعيف مي باشد بعد از اينكه در سلسله راويان الفزاري و الرازي را كه ضعيف و مغالي بودند، مشاهده مي كنيم.
ابو الاديان البصري
اما روايت ابو الاديان البصري كه تنها صدوق آن را نقل مي كند آنهم بدون هيچ سندي روايت را ارسال مي كند، با اينكه صد سال ميان اين دو - يعني شيخ صدوق و ابو الاديان – فاصله وجود دارد و در اصل كسي هم شخصي بنام ابوالاديان را نمي شناسد، لذا مسئله اختلاق اين شخص از طرف (غُلات) مورد تأكيد قرار مي گـيرد!
در دنباله داستان، و آن گـروهي كه از قم و پشت كوه به (سرَّ من رأي) آمده بودند، روايتيكه صدوق آن را نقل مي كند، سر تاسر در سندش احمد بن الحسين الآبي العروضي و ابي الحسين ابن زيد بن عبد الله البغدادي از سنان الموصلي از پدرش ... داراي اشكال ميباشد و اين اشخاص همگـي مجهول الهويه هستند و هيچ ذكري از آنها در تراجم رجال وجود ندارد!
سعد بن عبد الله القمي
اما روايت سعد بن عبد الله القمي كه در آن مي گـويد: «خودش با احمد بن اسحاق وارد بر امام حسن عسكري شدند، روي ران آن حضرت پسر بچه اي در حال بازي بود». اين روايت را صدوق از النوفلي الكرماني از احمد بن عيسي الوشاء و البغدادي از احمد بن طاهر القمي.. نقل مي كند. در سند اين روايت طوریکه مشاهده میکنیم چهار نفر از مجهولين و مهملين قرار گرفته اند، و اما راوي پنجم الشيباني او از ضعفا و تندروها (غُلات) و (مفوضه) مي باشد، همانطوريكه الكشي و ابن الغضائري و الطوسي و النجاشي مي گـويند.
به همین علت (علامه حلي) در كتاب (الخلاصه) اعتماد را از سعد بن عبد الله القمي سلب كرده. (شهيد ثاني) مي گـويد: (علائم تقلب بودن روي اين روايت واضح مي باشد) چون مهدي با انارك طلائي بازي مي كرد، طبق نص روايت.
طوریکه میدانیم اگـر در سند روايت ضعف باشد آن را از اعتبار و وثوق ساقط مي كند. حال اگر ما ضعيف بودن اسناد و روايات و همچنين ضعيف بودن متن آنها را در نظر بگـيريم، دقيقاً متوجه خواهيم شد كه مجموع آنها هر گـز نخواهد توانست وجود شخصي عادي را حتي ثابت كند، چه رسد به اثبات ولادت مهدي، بنا بر اين ولادت هيچ امامي را به اين روايتها نمي توان تثبيت كرد يا از اين روايتها براي ساختار عقيده استفاده كرد!! ...»


[1]- الكليني: الكافي ج1 ص 329، الصدوق: اكمال الدين ص 435، الطوسي: الغيبة ص 140، الصدر: الغيبة الصغري ص 285.
* * تفويض: يعني حضرت محمد وعلي نماينده خدا بر روي زمين هستند وتوانائي خدا در خلق كردن موجودات وغيره هستند.

4 نظرات:

بهرام رسولي گفت...

خدا به شما جزاي خير بدهد چطور زيبا و مستدل مزخرفات شيعه را برملا ميكنيد من خيلي تعجب ميكنم كه واقعا اگر در ميان جماعت شيعيان كسي يافت شود كه شعور داشته باشد چطور ميتواند اين گونه اباطيل را قبول كند واقعا كه مسخره است. خدا ذليلتر شان كند.

مسافرمظهري گفت...

خدابه همه اهل حق توفيق بدهدكه ازاسلام ودين مبين دفاع بكندوخداونداهل بدعت واهل هوي رانابودوخراب بگرداند.خداوندنصاري ويهودواعوانهم راوسركرده گان كروه زناديق راتباره وبربادبگرداند.

عبدالستاراحمدي گفت...

تمام مزخرفات كه دردين ايجادمي شودازدست علمآء اهل تشيع ايران وروحانيون حاكم جابرمي باشدكه بخاطربدست آوردن منافع شخصي وحفاظت قدرتي شخصي خودتمام اوامرالهي رازيرپامي كند.اهل سنت كه درايران زندگي ميكندزيرشكنجه وآزارقرارميدهد.خداوندتمام مسلمانان راازشراين مبتدعين نگاه داردوخداوندريشه آنهارابكند.زنده باداسلام واهل سنت.

حاجی عبدالرحمن فاتح گفت...

واقعیت امراینست که گاهی انسان بعضی مزخرفات راکه زیادانجام دهد به نزدش خیلی خوب وزیبا جلوه میکند واین خرافه بنزدصاحبش جنبه دینی میگیردامروزمتأسفانه خیلی ازاهل تشیع چنین اندکه بسیاری ازخرافه گوییها راوخرافه کاریهاراانجام میدهندولی نبایدجامعه اسلامی خواب باشندبلکه بایداینهارابفهمانندتاخدای نکرده درروزقیامت دامن گیرمانباشندکه چراشماماراازاین خرافه گوییهابازنداشتیدویاآنکه مارامتوجه نکردید؟