دوست عزیز به وبلاگ حقیقت ایمان خوش آمدید
امید است که از مطالب موجود در این وبلاگ استفاده بهینه نموده و با نظرات خویش ما را در جهت پیشبرد هر چه بهتر آن یاری نمایید.
این وبلاگ از تمامی مطالب مفید و سودمند شما استقبال میکند. لطفا مطالب خود را به آدرس ایمیل زیر برای ما ارسال نمایید:

hamid.ma66@yahoo.com
۱۳۸۹ آذر ۱۳, شنبه


نوشتة : حقطلب
با فرا رسيدن ماه محرم ، نمايش خرافات شيعيان غالي رافضي، به اوج خود ميرسد و هزاران صحنة دين سوز و نمايش هاي پر از خرافات و بدعات و حتي كفريات و شركيات توسط جاهلان رافضي به نمايش گذاشته ميشود. از مداحي گرفته تا نوحه كشي و سينه زني و زنجير زني و گِل مالي و غيره اعمال منافي اخلاق و شريعت و انسانيت! ...
[1] و [2]
علماي بزرگ شيعه اعتراف كرده اند كه از نظر پیامبر اسلام و ائمة كه شيعه خود را به آنها منتسب ميدانند و مطابق به نظر علمای بزرگ شیعه حرام بودن این شعایر ثابت است که به گونة بسیار مختصر به قسمتی اندک از این حركات زشت و نظرات طرح شده اشاره میشود:
1ـ نوحه کشی:
ـ ا بن بابويه قمي یعنی شيخ صدوق، مي گويد: « يكي از رواياتي كه از پيامبر ثابت و قبلاً گفته نشده اين است كه رسول الله ـ صل الله علیه و آله وسلم ـ فرموده: « النياحة من عمل الجاهلية»
[3] ( نوحه کشیدن از اعمال جاهليت است). از محمد باقر مجلسي با لفظ:« النياحة عمل الجاهليه» [4]: (نوحه کشی رفتار و عمل جاهليت است) نقل شده است.
ـ مجلسي، نوري و بروجردي از رسول الله صل الله عليه وسلم، روايت مي كنند كه فرمود: «صوتان ملعونان يبغضهما الله اعوال عند مصيبه و صوت عند نغمة يعنى النوح و الغناء»
[5].: (دو آوازند كه لعنت شده اند و خداوند را به خشم مي آورند؛ آه و واويلا كردن در هنگام مصيبت و آواز خواندن با موسيقي)!!
ـ محمد باقر مجلسي از علي ـ علیه السلام ـ روايت مي كند كه گفت: وقتي ابراهيم پسر رسول الله وفات نمود... پیامبرگريست و مردم با او گريستند تا جايي كه صداي مردان از صداي زنان بلندتر شد! پيامبر آنان را از گريستن بشدت نهي كرد و گفت: چشم اشك مي ريزد و قلب اندوهگين است و چيزي نمي گوييم كه پروردگار را به خشم آورد...
[6]

هرچند در اسلام ناب، هرگز نميتوان به چنين مراسمي برخورد كه مثلا نبي مكرم اسلام صل الله عليه و سلم و يا اهل بيت و اصحاب پيامبر رضي الله عنهم اجمعين و يا ائمة مجتهدين رحمة الله عليهم ، روزي را به ياد شهداي بدر و يا احد و يا ديگر روزهاي المناك و يا طربناك تاريخي مانند روز تولد فلان و يا مرگ فلان!! سركرده باشند و يا حتي از آن براي تجليل و بزرگداشت، يادي به شكل مراسم امروزي به عمل آورده باشند! اما آخند هاي شيعة رافضي غالي در مذهب شيعه و صوفي هاي خرافاتي در مذهب اهل سنت، علاوه بر اين كه چنين مراسم و روزهاي را ابداع نموده اند، ولي در جريان برگذاري چنين مراسم و محافلي، دايما دست به ارتكاب خرافات و بدعات زشت و شيطاني زده و ايمان و اعتقاد سليم، عوام الناس را با قرار دادن آنها در مسير هاي مهلكي كه با روايتهاي مزخرف دروغين، ساخته و پرداخته شده است، به غارت شيطان ميدهند!!
من به همة آناني كه اسلام را دوست دارند و ميخواهند كه همراه با ايمان و اسلام با خداوند متعال روبرو شوند، دلسوزانه عرض ميكنم كه محضا لله به اين نكتة مهم توجه داشته باشيد كه الله متعال هيچ عملي را نمي پذيرد ، مادام كه اولا خالصانه براي رضايت خداي متعال نباشد و ثانيا مطابق به سنت نبي اكرم صل الله عليه و سلم نبوده باشد!
و اكنون بايد بنگريم كساني كه در چنين مناسبتهايي مانند ، ايام عشر اول محرم ، به مناسبت شهادت سرور جوانان بهشت حضرت حسين رضي الله عنه، دست به اعمالي چون لباس سياه پوشيدن و نوحه كشيدن و سينه زدني و زنجير زني و... ميزنند ، اين اعمال شان كه به نيت مزد و ثواب انجام ميشود!! آيا در نزد خداوند جل شانه ارزش و اعتباري دارد و يا نه چنين مردمي با چنين حركاتي علاوه بر اين كه صاحب مزد و ثوابي نميشوند، بلكه خود را ملعبة شيطان و شيطان صفتان ساخته ، هم در دنيا و در آخرت زيان مند ميسازند!
در اين صفحه آن چه را شما ميخوانيد برگرفته از اعترافات و نظرات تعدادي از فقهاي بلند رتبة شيعه است كه به ملاحظة دوستان ميرسانيم ، باشد تا مورد توجه قرار گيرد و مسلمانان نا آگاه از لوث چنين كثافاتي خود را در روشنايي اين معلومات مهم و اساسي پاكيزه گردانند.
ميدانيم كه آخند هاي شيعة رافضي، به چنين خرافات و مزخرفاتي نام شعاير حسينيه داده، و انجام اين گونه مزخرفات را با انجام شعايرالله كه در قرآن مسلمين به انجام آن موظف اند، همپايه و همسنگ قرار داده اند!
اما تعدادي از علماي بزرگ شيعه و مجتهدان طراز اول آن، نتوانسته اند، اين حقايق را ناديده انگارند و بدون توجه به جا افتادن اين خرافات و بدعات در ميان عوام شيعه، از حق گويي زبان باز نداشته و آن چه را كه مطابق سنت صحيح نبي مكرم اسلام است به مردم بيان كرده اند ازجمله كساني چون محقق حلی، حسن مغنيه، آيت الله شيرازی و... گفته اند كه چنين اعمالي يعني زدن با دست بر سر و سینه و صورت و با زنجیر بر شانه ها، نوحه کشیدن و لباس سیاه پوشیدن و چرخیدن در کوچه و بازار و... که هر ساله توسط بعضی از اهل تشیع به نام انجام شعایر حسینی صورت میگیرد، در زمان ائمه نبوده و مطلقا حرام است. این گونه اعمال به گفته اين علما، در قرن چهارم هجری زمان حکومت آل بویه به اغراضی سیاسی به وجود آمده و اساس دینی و مذهبی ندارد!
ـ در نامه اي كه امير المؤمنين علی ـ علیه السلام ـ به رفاعة بن شداد نوشته، آمده است:
« اياك و النوح علي الميت ببلد يكون لك به سلطان»
[7]: ( تو را بر حذر ميدارم كه در شهري حاكم باشي و در آن جا ، بر مرده اي نوحه شود! )
ـ كليني از امام صادق روايت مي كند كه فرمود: «لا يصلح الصياح على الميت و لا ينبغى ولكن الناس لايعرفون»:
[8]. داد و فرياد زدن بر شخص مرده جايز و شايسته نيست و لکن مردم نمی دانند.
ـ از امام موسي بن جعفر در باره ي نوحه خواني بر ميت سؤال شد، آن را ناپسند و مكروه دانست.
[9]
ـ كليني از فضل بن ميسر روايت مي كند كه در خدمت ابو عبد الله بوديم كه مردي آمد و از مصيبتي كه بر او وارد شده بود، شكايت ميكرد، ابو عبد الله به او گفت: اگر صبر كني به تو پاداش داده مي شود و اگر صبر نكني، آنچه خداوند برايت مقدر كرده، بر تو خواهد گذشت و تو گناه كار مي شوي.
[10]
ـ محمد عاملي ملقب به شهيد اول ميگويد: «شيخ طوسي در المبسوط و ابن حمزه، نوحه خواني را تحريم كرده اند و شيخ ادعا كرده كه نوحه خواني به اجماع شيعيان حرام است»
[11]
ـ آیت الله العظمی حسین شيرازي مي گويد: «در جواهر آمده است كه به سر و صورت زدن و شيون و واويلا نمودن قطعا حرام است!».
[12]
2ـ به سر و صورت و سینه و... زدن:
ـ پيامبر مي فرمايد: «ليس منا من ضرب الخدود و شق الجيوب»: هر كس به صورت بزند و گريبان چاك كند، از جماعت ما مسلمانان نيست!.
[13]
ـ امام صادق مي فرمايد: «هر كس در هنگام مصيبت دست خود را به رانش بزند، پاداشش از بين مي رود و نابود مي شود!». [14]
ـ جعفر بن محمد از پدرانش از پيامبر روايت مي كند كه پيامبر از بلند كردن آواز در هنگام مصيبت و نوحه خواني و گوش دادن به اين آواز نهي كرد و نيز از زدن به سر وصورت نهي كرده است![15]
ـ از امام موسي بن جعفر روايت است، خبر مرگ اسماعيل بن جعفركه بزرگترين فرزند امام جعفر صادق بود، در حالي به او داده شد كه مي خواست غذا بخورد، در همين حال، تسليت گويندگان نيز جمع شده بودند، امام تبسم كرد و دستور داد، غذا آوردند، با تسليت گو يندگان نشست و شروع به خوردن نمود و از روزهاي ديگر نيكو تر و با اشتهاتر ميخورد و جلوي تسليت گويندگان نيز غذا گذاشت، آنها از اينكه اثر اندوه را در چهره ي امام نمي ديدند، شگفت زده شده بودند، پس از اينكه امام غذا خورد! گفتند: اي فرزند رسول الله! امروز چيز شگفت انگيزي ديديم! تو به مصيبت فرزندت مبتلا شدي و حالت اينگونه است؟!
فرمود: چرا چنين نباشم در حالي كه در روايت از راستگوترين راست گويان آمده كه من مي ميرم و شما نيز مي ميريد، همانا گروهي مرگ را شناخته اند و آنرا جلوي چشمشان مي بينند و هر كسي را كه مرگ مي ربايد، نا پسند نمي دارند و انكار نمي كنند و تسليم امر خالق عزوجل شان هستند».
[16]
ـ محمد مكي عاملي و شیرازی مي گويند: «زدن به سر و صورت و خراشيدن صورت و كندن مو، به اجماع شيعيان حرام است،... چون اين اعمال نشانه ي عدم رضايت از قضا و قدر الهي است».[17] و [18]
ـ تيجاني در خصوص امام سجاد مي گو يد:
«او شاهد صحنه اي بوده است که كسي از مردم آنچنان صحنه اي را نديده است،آري فاجعه ي غم انگيز كربلاء را با چشمانش مشاهده كرد كه در آن پدر، عموها و تمام برادرانش كشته شدند و مصيبتهايي ديد كه از ديدنشان كوهها نابود مي شد و در تاريخ نيامده كه كسي از ائمه چيزي از اين ـ عزاداريها را انجام داده باشد و يا به پيروان و شيعيان دستور داده باشد كه به اين صورت عزاداري كنند... آنچه برخي از شيعيان انجام مي دهند، در دين هيچ جايگاهي ندارد ...اين صحنه هاي ناراحت كننده كه انسان قلبا از آنها بيزار و عقل سالم از آنها متنفر است... مرا قانع نمی کند...»
[19] و [20] و [21] و [22]
3ـ پوشيدن لباس سیاه:
بديهي است كه در ايام عاشوراء و عموم عزاداريها پوشيدن لباس سياه براي بسياري نماد عزاداري محسوب مي شود، اما اينكه آيا اين عمل ريشه ي شرعي دارد يا خير؟ بايد به روايات و مصادر و منابع رجوع نمود.
ـ از رسول الله روايت است كه پوشيدن لباس سياه مكروه است؛ به جز سه لباس: عمامه، موزه و چادر»
[23]
ـ امير المؤمنين علي در ميان چيزهايي كه به يارانش آموزش مي داد، فرمود: «لا تلبسوا السواد فانه لباس فرعون»: لباس سياه نپوشيد كه لباس فرعون است.
[24]
ـ از امام صادق سؤال شد كه پوشيدن كلاه سياه چگونه است؟ فرمود: با آن نماز نخوان كه لباس دوزخيان است.[25]
ـ محمد رضا حسيني حائري مي گويد: « در ميان اصحاب ما ـ شيعيان ـ بسيار مشهور و حتي ادعا شده به اجماع نپوشيدن لباس سياه در نماز و حتي مطلقا مكروه است، همانطور كه در «الخلاف» ذكر شده به جز موزه، عمامه و چادر (كساء). و در «المعتبر» فقط جواز عمامه و موزه استثناء شده است و در «الشرايع» و «القواعد» و «الارشاد» و در «الدروس» نقل است كه مفيد، سلار و ابن حمزه فقط بر استثنا ي جواز عمامه، بسنده كردند و در «الذكري» گويد: عدم استثناء از قول بسياري از اصحاب ثابت است و در «كشف اللثام» آورده كه چادر (كساء) را كسي از اصحاب استثناء نكرده به جز ابن سعيد»[26].
با اين همه اكنون مينگريم كه تعدادي از آخندهاي شيعة رافضي، چگونه انسانها را به ذلت مخالفت با نصوص قطعي شرعي به خاطر رسيدن به مطامع پست دنيوي خود كشانيده اند و هرماهه و همه ساله تحت نام شعاير حسينيه و عاشورا و تاسوعا و يا به مناسبت هاي ساختگي تولد فلان و شهادت فلان !! مردم را وا ميدارند كه كف بزنند و يا نوحه بكشند و به سرو سينة خود بزنند و با زنجير ها به شانه هاي خود بكوبند و لباس سياه پوشيده و با دسته هاي عزاداري در كوچه ها علم گرداني كنند !!!
اما آيا مردم مسلمان خود در قسمت ارتكاب اين گونه خرافات صفوي هيچ مسئوليتي ندارند؟ و آيا هر كس برايشان هرچه گفت آنان بايد بپذيرند و يا نه ميبايست خود در اين باره انديشه كنند و اگر جوي ايمان در قلب شان هست ، براي شناخت حقيقت به مصادر اصلي مراجعه كرده و نگذارند تا بينهايت ، عدة مفتخوار انگل، مال شان را به نام خمس بخورند، و ناموس شان را به نام ازدواج موقت به خود صيغه كنند و ايمان شان را با اين گونه خرافات به نابودي بكشانند!!
وظيفة ما در روز عاشورا
امام بخاري در صحيح خود احاديثي در اين باره دارد از جمله اين حديث :
حَدَّثَنَا أَبُو مَعْمَرٍ حَدَّثَنَا عَبْدُ الْوَارِثِ حَدَّثَنَا أَيُّوبُ حَدَّثَنَا عَبْدُ اللَّهِ بْنُ سَعِيدِ بْنِ جُبَيْرٍ عَنْ أَبِيهِ عَنْ ابْنِ عَبَّاسٍ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُمَا قَالَ قَدِمَ النَّبِيُّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ الْمَدِينَةَ فَرَأَى الْيَهُودَ تَصُومُ يَوْمَ عَاشُورَاءَ فَقَالَ مَا هَذَا قَالُوا هَذَا يَوْمٌ صَالِحٌ هَذَا يَوْمٌ نَجَّى اللَّهُ بَنِي إِسْرَائِيلَ مِنْ عَدُوِّهِمْ فَصَامَهُ مُوسَى قَالَ فَأَنَا أَحَقُّ بِمُوسَى مِنْكُمْ فَصَامَهُ وَأَمَرَ بِصِيَامِهِ . 27
يعني( وقتي نبي صل الله عليه وسلم به مدينه آمدند يهوديان را ديدند كه روز عاشورا روزه ميگيرند، پيامبر فرمود: اين چه كاريست؟ گفتند: اين روز نيكي است كه خداوند بني اسرائيل را از شر دشمن شان نجات داد پس موسي در اين روز روزه گرفت! نبي اكرم فرمود: من از شما به ميراث موسي حق دارترم! پس ايشان نيز روزه گرفت و امر كرد كه در آن روز روزه بگيرند!)
البته بعد از فرضيت روزة رمضان ، نبي اكرم روزه اين روز را به اختيار مسلمين گذاشتند كه خواسته باشند روزه بگيرند يا نه! اما از قرار روايات پيامبر اين روز را روزه گرفته اند و خوب است كه مسلمين نيز به تبعيت از پيامبر خود اين روز را روزه داشته باشند. اما چنان كه مي بينيم اين روز هيچ ارتباطي به قضية شهادت حضرت حسين رضي الله عنه ندارد و امري خاص است و مسلمين بايد از سنتهاي پيامبر خود پيروي نمايند.
والسلام علي من اتبع الهدي


مآخذ:

1ـ المعتبر 94
2ـ آداب المنابر/192
3 ـ من لا يحضره الفقهيه 4/272 ـ271 ، وسائل الشيعه 2/915 ، الحدائق الناضره 4/167 وجامع احاديث الشيعه 3/488
4 ـ بحار الانوار 82/103
5ـ بحارالانوار 82/101، مستدرك الوسائل 1/144،جامع الاحاديث الشيعة 3/486
6ـ. بحار الانوار 82/100-101
7ـ مستدرك الوسائل 1/144 و جامع احاديث الشيعه 1/144 و البحار 82/101
8 ـ كافي 3/226،الوافى 13/88،وسائل الشيعه 2/916، جامع احاديث الشيعه 3/483
9ـ وسائل الشيعه 12/92 ، توضيح داده اند كه منظور كراهيت در اينجا حرام است همانطوري كه البحراني در الحدائق 4/168 و در 18/139 نقل كرده و بروجردي در الجامع احاديث شيعه 3/488،بحار الانوار 82/105
10 ـ كافي 3/225 الذكري /71 و وسائل الشيعه 2/913

11 ـ الذكري/72 و بحار 82/107
12ـ الفقه 15/260
13 ـ مستدرك الوسائل 1/144 ، جامع احاديث الشيعه 3/489 و جواهر الكلام 4/370
14 ـ كافي 3/225 ذكري الشيعه 71 و الوسائل 2/914
15 ـ صدوق در من لا يحضره الفقيه 4/4_3 ، بحار 82/104 و وسائل الشيعه 12/19
16ـ عيون اخبار الرضا2/2 ، بحارالانوار 82/128 وجامع احاديث الشيعه 3/511
17 ـ الذكري 72 و الجواهر 4/367
18ـ الفقه 15/260
19 ـ كل الحلول151 عند آل الرسول صلی الله علیه وآله وسلم ص 151:پ
20 ـ كل الحلول 148
21 مقتل الحسين /189ـ188 چاپ چهارم 1996 م/170 چاپ دار الزهراء.

22 ـ كل الحلول 149
23ـ من لا يحضره الفقيه 1/163 و نجاة الامه 84
24ـ من لا يحضره الفقيه 1/163 ، وسائل الشيعه 3/278 و نجاة الامه 84
25 ـ من لا يحضره الفقيه 1/162، و مسائل الشيعه 3/281 و نجاة الامة 85
26ـ نجاة الامة اقامه العزائ علي الحسين و الائمه 83
27- صحيح بخاري ، حديث شماره 1865






































65 نظرات:

صديق الله گفت...

اين روافض اگر اين كار ها را نكنند پس چه بايد بكنن؟! مذهب اينان مبتني بر چنين خرافاتي است. اگر اين خرافات از آنان گرفته شود ديگر چيزي براي اين ره گمكردگان باقي نمي ماند. با همين مسخره گيها است كه چند احمقي به دور آخند هاي شيعه جمع شده و نان شان به اين تنور حماقت پخته ميشود.اي كاش گوشها براي شنيدن و چشمها براي ديدن و قلبهاي براي درك حقيقت بيدار شوند . موفق باشيد و سر بلند و كامگار

كاظم گفت...

حضور استاد خوبم آقا جواد حميد سلام بر شما و وبلاگ خوب شما كه واقعا حقيقت ايمانو به مردم نشون ميده.
البته اين جور خرافات فعلا در ايران هم روز به روز كمرنگ تر ميشه و والان شيعه ها يا به گفتة شما روافض هم ميدونن كه اين جور كار آبروشونو ميبره . البته تا هوشياري كامل ملت راه زيادي مونده اما من مطمئنم كه بساط اين خرافه ها در حال برچيده شدنه.
خدا خيرتون بده با اين افشاگريهاي خوب ديني تون . ازين عكسها بيشتر بذارين تا همه بدونن اين رافضيها چه كارها كه نميكنند! ممنون از شما

جمال الدين گفت...

چه بگويم!ديدن اين عكسي كه در اينجا گذاشته ايد خودش به اندازة يك دنيا گويا است. اين مذهب واقعا لگة ننگي بر دامن اسلام پاك و نظيف است! اسلام دين طهارت است . الله ميفرمايد : ان الله يحب التوابين و يحب المتطهرين. خدا توبه كنند گان و پاكيزه گان را دوست دارد! اما شما نگاه كنيد كه واقعا با انسانيت چه گونه بازي ميكنند و نامش را هم اسلام و عبادت ميگذارند!

فاطمه گفت...

ايجوري كه شما نوشتيد پس عزاداري و گريه كردن براي امام حسين گناهه. و خودتون هم ميگيد كه ايشون سرور جوانان بهشته! پس اگه شما ايشونو قبول داريد چطوري براي شهادت ايشون متاثر نميشيد؟ و اين كار و زشت ميدونيد؟ مگه حضرت محمد نميگه كه من از حسينم و حسين از منه! خوب اين عزاداري هم براي شهادت امام حسين چه اشكالي داره؟ مگه غير اينه كه ما با حضرت محمد غمشريكي ميكنيم!
اگه ايجوري باشه كه هركه براي عزيز از دست رفتش گريه كنه بره جهنم پس همه مردم بايد برن جهنم! مگه خود رسول الله صل الله عليه و آله، براي مرگ فرزند شون گريه نكردند واشك نريختند؟ خوب شيعه هم همي كارو ميكنه حالا چرا شما اونارو فاسق و خرافاتي و...ميگيد؟

حقطلب گفت...

dedخواهر محترمه فاطمه سلام برشما.
طوري كه از نوشتة شما معلوم ميشود شما شيعه هستيد و خدا كند كه رافضي نباشيد.
اولا خدمت عرض شود كه اين نوشته بر اساس روايات و نظرات بزرگان شيعة نوشته شده است و هرچند اهل سنت هم با آن موافق اند اما از آوردن نظرات ايشان خود داري كرديم تا باشد اهل تشيع با اعتماد به نظرات علماي خود حقيقت مسأله را درك كنند و اعمال خود را اصلاح بسازند.
دوم : هرگز ما نگفتيم اگر كسي براي مصيبت وارده اشكي براي عزيزش بريزد او فاسق و گنهكار است! بلكه طبق نظرات متفق عليه علماي شيعه و سني ،اگر كسي هنگام مصيبت نوحه ميكشد و به سرو وصورت ميزدند و كارهاي كه فعلا مخصوصا شيعه هنگام مصيبت انجام ميدهد، مشمول دايرة بدعت و گناه و معصيت ميگردد.
خواهر عزيزم ما به عنوان مسلمان براي انجام مراسم خوشي و غم خود آدابي داريم كه بايد آن را مراعات كنيم درغير آن ما مبتدع و اهل خرافات شمرده ميشويم و كار ما به جايي ميكشد كه اكنون روافض به آن جا رسيده اند.
سوم: هر گز ياد حضرت حسين و گريه به خاطر آن گناه نيست بلكه ياد آوري اين حوادث و خاطرات بزرگان ما را براي انجام وظايف ديني ما آماده ميسازد اما بحث در سر انجام مراسم رسمي عزاداري براي كسي آن هم بعد از يكهزار سال است!!! كه اين گونه كار ها به غرض سياسي انجام ميشود و پاية ديني و شرعي ندارد و چون به غرض عبادت و كسب ثواب انجام ميشود و در اسلام چنين كاري مشروع نيست لذا بدعت و خرافات است و مرتكب آن به معصيت آلوده ميگردد.
خداوند همة مومنان را به راه راست هدايت كند.

سروري گفت...

والله خيلي عجيبه!رافضيها با وجود ادعاي مسلماني براي اين كار ها چه دليلي دارند؟ بلاخره اين كارها را به نام دين ميكنند.
به نظر من كه بايد رافضه را از دايرة اسلام خارج اعلان كنند مانند ديگر گروه هاي ضاله . با اين اعمال چطور ميتوانند مسلمان باشند؟

جواد گفت...

با سلام و خسته نباشید حضور دست اندرکاران وبلاگ خوب حقیقت ایمان میخواستم که به تأیید حرفهای آقای حقطلب و در جواب سرکار خانم فاطمه عرض کنم که آیا شما در جایی از تاریخ و کتب مذهبی خوانده اید که ائمه چنین کارهایی کرده باشند و بعد از مرگ عزیزی چنین هیأتها و دسته های سینه زنی و زنجیرزنی راه انداخته باشند و یا در چنین مراسمی شرکت کرده باشند؟؟ ایا پیامبر عزیزتره یا امام حسین؟؟ مگر حضرت علی و سایر مسلمانان بعد از وفات پیامبر برای پیامبر دسته های سینه زنی راه انداختند؟؟ مگر زمانی که حضرت علی شهید شد چنین عزاداری هایی توسط فرزندان آن بزرگوار برگزار شد؟؟ مگر پیامبر که شما میفرمایید در مرگ فرزندشان اشک ریختند آیا هر سال دسته های سینه زنی در مدینه به راه می انداختند و به سر و صورت خودشان میزدند و گل و خاک بر سر خود و مردم میریختند اگر چنین نیست که مطمئنا چنین نیست پر واضح خواهد بود که تمام این بدعتها سالها بعد از آن عزیزان و توسط منافقین و دشمنان اسلام برای گمراه کردن مسلمین ایجاد شده و بنابراین هر کس که در چنین مراسمی شرکت کند و یا بانی این چنین مراسم هایی گردد برخلاف سنت و روش پیامبر و اهل بیت و ائمه حرکت کرده و گناهگار و مبتدع(اهل بدعت) خواهد بود

علي اكبر گفت...

عزيزان سلام
بنده شيعه هستم اما با شما كاملا موافقم و اين پست شما خيلي از واقعيتهاي پوشيده راآشكار ساخته است البته براي عوام الناس!
من خودم به اين گونه خرافات اصلا اعتقاد ندارم و از كساني كه اين كار را انجام ميدهند مي پرسم اگر اين كار ها خوب است و ثواب ومزداخروي دارد چرا خود آخندها، و مراجع تشريف نمي آورند چند قلاده زنجير به خود بزنند و يا در مراسم سينه زني سينه هاي خود را مانند ديگران براي اين كار برهنه نميسازند! ويا طوري كه در تصوير مربوط به اين پست نشان داده شده خود را به گل و لاي نمي مالند؟! خوب معلوم است اينها به اين كار ها اعتقادي ندارند و اين حرفها براي اين است كه احساسات مردم را گرم نگه داشته باشند.
اما من هميشه از خود اين سوال را پرسيده ام ، مادام كه اين كار ها نا رواست چرا مراجع عوام را از اين گونه اعمال و حركات زشت جلو گيري نميكنند؟!! مگر نه اين است كه علما وارثين انبيا هستند و رسالت دارند امر به معروف و نهي از منكر كنند!
جالب است كه برخلاف مواردي كه از كتب معتبر اهل تشيع از طريق ائمه عليهم السلام روايت شده است ، كساني از بزرگان ما مثل آيت الله وحيد خراساني، ميگويند ، سينه بزنيد،زنجير بزنيد، نوحه سردهيد! و اگر در اين زنجير زدن ها خون هم جاري شود باكي نيست!!!
براي اين گونه تناقضات بايد آقايان مراجع فكري بكنند ورنه چند روز بعد كسي دور شان نميماند!

wahidullh گفت...

دوستان و جناب نويسندة اين مقاله سلام.
آيا براي جلوگيري از گونه اعمال ناروا و خلاف شرع شريف نبايد مسلمانان اقدام كنند؟ آيا بايد گذاشت هر كاري را كه خرافاتيان خواسته باشند به نام دين انجام دهند و ما مسلمين تماشا كنيم؟ به نظر شما براي جلوگيري از اين گونه اعمال مسلمين چه مسئوليتي دارند؟ خيلي مهم است!!

صديق الله گفت...

به نظر من بايد از طريق راه هاي معقول و شرعي به مبارزه برضد اين خرافات قيام كرد و اذهان مردم را روشن كرد تا از شر دكان داران مذهبي نجات يابند.

ناشناس گفت...

البته تجارب سپاه صحابه هم گاهي وقتها بي فايده نيست!

ناشناس گفت...

اين حرفاي كه نوشتيد، درست، همشو قبول دارم اما شما بيا و تكليف اهل سنتو با امام حسين ع روشن كن! يك وقت ميگيد كه امام حسين سرور جوانان بهشته! يه وقتم ميگيد كه قيام امام بر ضد يزيد بغاوت بر ضد خليفة مسلمين بوده! بلاخره حقيقت چيه؟ تكليف شما با اين تناقض چه طوري حل ميشه؟! منتظرم پاسخ منو بديد.

حنيف گفت...

ppدوست گرامي ناشناس!
شما ازتجارب سپاه صحابه صحبت ميكنيد. البته بايد بدانيد كه كار آنان كشتن و بستن است. امامن از شمامي پرسم: آيا شيعه كافر است؟ و اگر كافر است آيا كافر حربي و مباح الدم است؟
يقينا شما در برابر هر دو سوالم خواهيد گفت : خير!
يعني نه شيعه را كافر ميدانيد و نه هم حربي! پس لطف كنيد از ترويج خشنونت خود داري فرماييد. چرا كه با خشنونت هيچ كاري تا به حال در دنيا به پيش نرفته است.
من با اين اعمال شيعه موافق نيستم و هيچ مسلماني نيمتواند اين گونه اعمال را تاييد كند اما فوقش اين است كه اينان گروهي نادان و فاسق هستند كه مرتكب اعمال بدعت ميگردند . اما اين كار آنان را واجب القتل نميسازد بلاخره هر چه هستند به نام مسلمان ياد ميشوند!
ما بايد طوري كه آن برادر ما ميگويد بكوشيم حقايق را به مردم بشناسانيم. و احكام شريعت رابه آنان مخلصانه و دوستانه و دلسوزانه گوشزد كنيم . ان شاءالله كه موثر واقع ميشود. و مشكلات امت اسلامي حل ميگردد و خرافات برچيده ميشود.

برومند گفت...

در پاسخ به اين دوست گرامي ناشناس كه در بارة حضرت حسين رضي الله عنه پرسيده بودندبايد عرض كنم كه ، بلي ما اهل سنت و جماعت حضرت حسين را بر اساس حديث صحيح نبوي سرور جوانان بهشت ميدانيم و در اين هيچ شكي نيست!
و اما موضوع قيام حضرت حسين در مقابل يزيد، امري است كه برخلاف تصور شيعه به آن گونه اي نبوده است كه موضوع اتفاق افتاده است.
حضرت حسين بر اساس وعدة عده اي از مردم كوفه به سمت ايشان حركت كرد اما وقتي به نزديك منطقه رسيد متوجه شد كه سپاه عبيدالله بن زياد در مقابل شان ايستاده و از ياران دروغيني كه ايشان را به سمت خود خواسته بودند نيز اثري نيست.در اين وقت حضرت حسين خواست تا به سمت مكه برگردد! اما سپاهيان عبيدالله ممانعت كردند. حضرت حسين به آنان پيشنهاد كرد كه من خود به سمت شام به نزد يزيد ميروم! اما آنان باز ممانعت كردند و گفتند : بايد تسليم شوي كه ما تو را به مانند اسير جنگي به نزد يزيد بفرستيم. حضرت حسين زير اين بار نرفت و گفت : از من پذيرش چنين ذلتي بعيد است. و اين بود كه جنگ آغاز شد و ايشان به شهادت رسيدند.
در اصل ايشان براي حفظ آبرو و اعتبار خويش جنگيد و بر سر آن نيز شهيد شد. در غير آن حضرت نميخواست در برابر يزيد بجنگند كه ما خواسته باشيم ايشان را باغي قلمداد كنيم. البته حضرت اين قصد را داشت اما وقتي ديد كه مردم در كنارش نيستند منصرف شد و جنگ شان در حقيقت براي حفظ اعتبار شان بود و لاغير.
در غير اين صورت بلي اين راما ميگوييم كه حكومت يزيد حكومت كفر نبود كه قيام بر ضد وي جواز داشته باشد وحضرت حسين، در اين تصميم خود دچار اشتباه و خطابود. اما اين خطا هرگز از مقام شامخ ايشان چيزي نميكاهد.

علي گفت...

سلام برهمه
البته منم از ايجورخرافه ها خيلي بدم مياد و الان منو و دوستام چند سالي است كه توي اين خط نيستيم.
ولي يكي ديگه از چيزهاي كه ياد گرفتم، موضوع روزه روز عاشورااست . من همش باخود ميگفتم كه اگه امام حسين در كربلا با كام تشنه شهيد شد، پس چرا ما نبايد در اين روز حد اقل باروزه خود مونو تشنه نگه داريم كه برعكس شربت و بساط راه مي اندازيم تا مردم بخورند و بنوشند!البته ميدونيد به ما گفته بودند كه يزيد چون امام در اين روز شهيد شد اين روزو روزه ميگرفت!و اهل سنت هم چون دشمن اهل بيت هستند اين روز رو روزه ميگيرند و از اين حرفها... خدا بگم چكار كنه اين آخنداي دروغگو رو...
اما الان حقيقت موضوع برام روشن شد كه اصلا فلسفة روزه در اين روز چه بوده من به شما قول ميدم كه براي مراعات هر دو جهت هم موضوع شهادت ابوعبدالله ع و ياران شون و هم دستور رسول الله صل الله از اين بعد اين روز و روزه داشته باشم.

ناشناس گفت...

اين سالها تو ايران بازار اين خرافه ها خيلي گرم شده و به نظر ميرسه كه دولت بيشتر ازگذشته ميخواد مردمو توي اين وضعيت احساسي نگه داره تا بتونه خود شو به اين وسيله بيشتر ابقا كنه.
اما به نظرم بايد براي مردم اين جور معلومات رسونده بشه تا بيش از اين گول اينها را نخورند و بدونند كه اينا همه كشكه و واقعا اگه كسي دلش براي امام حسين ع ميسوزه بايد بره اخلاق امام و راه امامو بدونه نه اين كه بياد و با قمه تو سرش بزنه .

محمد گفت...

دوست عزيز
شما چه جوري ميتونيد درحالي كه مسلمون هم هستيد دربرابر اين حادثة جگر سوز يعني شهادت فرزند پيامبر حسين عليه السلام بي تفاوت باشيد و در چنين روزي هيچ احساسي نداشته باشيد. و اون وقت به كساني كه ياد چنين روزي رو ميخوان زنده نگه دارند چنين مخالفت ميكنيد.
امروز در دنيا مي بينيد كه روزهاي مختلفي رو تجليل ميكنند آيا روز شهادت سرور جوانان بهشت نبايد يادآوري بشه؟

جواد حميد گفت...

مجمد جان سلام
دوست عزيز مانسبت به شهادت سيدناحسين رضي الله عنه ، هرگزبي تفاوت نيستيم، اي كاش همة هستي ما نابود ميشد و اين اتفاق و حادثه جگر سوز براي اهل بيت پيامبر ما اتفاق نمي افتاد. اما تقدير چنين رفته بودوكاري نميشود كرد. البته در اسلام اتفاقات ديگري نيز افتاده است و عزيزان زيادي از مسلمانان به فيض شهادت رسيدند مانند حمزه عموي پيامبر ، و در جنگ احد هفتاد نفر از مسلمين به شهادت رسيدندو... اسلام با شهادت زنده است و با خون درخت اسلام تقويت ميشود مگر همين امروز همه روزه چقدر از مسلمان از فلسطين گرفته تا عراق و افغانستان و چچن و كشمير و سومالي و... قرباني ظلم و جنايت ميشوند؟
ما مكلفيم تا راه شهدا خود را دنبال كنيم و افكار و عقايد شان را بياموزيم و براي تحقق آن بكوشيم . اما اين بحثي كه اكنون مطرح است، به سيدنا حسين ارتباط ندارد بلكه بدعتهاي زشت و خرافاتي است كه به بهانة حسين توسط عدة اي از روافض ناپاك تحت نام دين انجام ميشود كه هيچ ربطي به اسلام و مسلماني ندارد! ما مسلمانيم و مسلماني به اين معني است كه ما در تمام جوانب زنده گي خود از پيامبر خود اطاعت كنيم هم در غم و هم در شادي و در ساير زمينه هاي زندهگي .
كجا پيامبر ما براي شهادت حمزه ، دسته هاي سينه زني و زنجير زني و نوحه كشي راه انداخت و لباس سياه پوشيد و به كوچه و بازار به راه افتاد كه حمزه شهيد شده و به سر و صورت و سينة خود زد؟ آيا شما سراغ داريد كه يكي از ائمة بزرگوار اسلام چنين كاري كرده باشد؟ مگر حضرت علي براي وفات پيامبر روز وفات گرفت و لباس سياه پوشيد و قمه و زنجير به پشت خود زد؟ برادر عزيز اين نوشته ما مطابق به نظرات بزرگان شيعه هست كه آنان از زبان ائمه اين كارها را تحريم كرده اند! ولي ما حيرانيم كه شما خود را شيعه هم ميناميد اما باز اين كار ها را تاييد ميكند به نام عزاداري و شعاير حسيني! بي خبر از اين كه اين كار ها هم براي گرم شدن تنور حماقت مردمي سادة ايست كه فقط براي استفادة آخندهاي بي دين و فاسد رافضي گرم ميشود تا آنان از نان و نوا نيفتند! اما چطور شما به عنوان مسلمان ميتوانيد به اين فاسدان و درغگويان استفاده جو و فاسق اقتدا كنيد من حيرانم!! محض خدا اسلام واضح است اين قدر خود را بازيجه دست شيطان نسازيد! از ما گفتن است و روز قيامت با اين حرف حجت بر شما تمام است خود دانيد. اسلام به اين گونه وسيله هاي نا روا هيچ احتياجي ندارد. والسلام

حمزه گفت...

اين فلسفة سياه پوشيدن و سياه پوش كردن كه شيعه به آن اين قدر چسپيده است، از كجا سرچشمه ميگيرد؟ آيا در اديان ديگر نشاني از اين كار ديده ميشود؟

مراد گفت...

طوري كه در متن اين پست آمده همين قدر مسلم است و ميدانيم كه لباس سياه پوشيدن براي ابراز عزا داري كاري است كه در اسلام شناخته نميشود و ممنوع است.
اين كه روافض اين كار را از كجا آورده اند بايد خود شان جواب دهند!

سحر گفت...

خدمت استاد بزرگوار جواد حميد سلام ميرسانم
با تشكر از وبلاگ زيبا و پر محتوا و توحيدي شما.
سوالي داشتم در روز عاشورا برعكس حديثي كه نوشته ايد، شيعيان شربت ميدهند و اهل سنت هم خيرات ميدهند آيا خوردن اين گونه غذا ها و نوشيدني ها حرام است يا حلال؟

جواد حميد گفت...

خواهر گرامي سحر سلام بر شما
البته روزه روز عاشورا روزة نفلي است و اگر كسي روزه هم نداشته باشد اشكالي ندارد.اما بهتر همان است كه بر اساس حديث نبوي ما اين سنت را به جاي بياوريم و روزه بگيريم.
اما موضوع خيرات ها اين خيرات ها اگر في سبيل الله باشد و براي خدا نذر شده باشد خوردن آن اشكالي ندارد اما چون شيعيان رافضي معمولا اين گونه نذورات را به نام مثلا فلان و بهمان انجام ميدهند اين جاست كه در هر موقعيتي خوردن اين گونه غذا ها و شربت ها حرام است چرا كه به نام غير خدا نذر شده است . اما اگر نذر براي خدا شده باشد خوردن آن شرعا بلامانع است.
البته بايد توجه داشته باشيم در چنين مناسبتهايي اگر مردم به سنتها پايبندي داشته باشد دروازه براي بدعتها بسته ميشود و مبتدعان نيز سر شان بي كلاه ميماند و ممكن است كه شرم كنند و از بدعت و خرافات دست بكشند.و براي همين منظور هم من فكر ميكنم براي نشان دادن اعتراض در برابر بدعت ها اگر نخوريم بهتر است.

صمد گفت...

سلام .
من از آقاي حنيف مي پرسم كه آيا به نظر شما كسي كه اصحاب رسول الله صل الله عليه وسلم را كافر و ملعون و مرتد بداند آيا مسلمان است؟ حتي اگر يك نفر باشد؟ آيا كسي كه ابوبكر و عمر را كافر و ملعون ميداند، مسلمان است؟
معلوم است شما مطالب اين وبلاگ را نخوانده ايد، در مناظرات استاد جواد حميد با يكتن از رافضيهاي به نام داكتر كاوند بروجردي ، نگاه كنيد كه او حضرت ابوبكر را كافر و ملعون ميداند نعوذ بالله. و بر اساس اجماع علما و مجتهدان اسلامي از گذشته تا به حال كافر است و واجب القتل . واضح است كه جريان رافضه امروز بر اساس همين فكر حركت ميكند لذا امروزه كساني كه مدعي تشيع هستند اكثر شان پيرو نظرات كساني مانند اين فرد هستند كه خون شا از خون كك هم بي ارزشتر است. و كساني كه امروز اين نجسان را مردار ميكنند دلايل محكم به دست دارند.

محمد يوسف پاپلزايي گفت...

اين مقاله نشان ميدهد كه شيعه داراي اصول و اساسات مشخص نيست و هركس براي خود و مطابق به سليقه خود عمل ميكند. ورنه چطور است كه اين علماي شيعه كه نامشان در مقاله درج است اين گونه كار ها را حرام ميدانند اما خميني و پيروانش در ايران وافغانستان نفس پيروان خود را از زنجير زدن و سينه زدن ميكنند! واقعا با اين آشفته گي كه در اين مذهب يعني شيعه موجود است چگونه اينان ميتوانند اين گونه مسلك را بپذيرند؟

sarwar گفت...

واقعن كه اين رافضيهاي شيعه موجب ننگ و خجالت براي امت اسلام هستند، خدا نابود شان كند.

فاطمه گفت...

باسلام به نويسندةمحترم وبلاگ
من خواهر شما فاطمه هستم،دانشجو ميباشم و مدتي است كه وبلاگ شمارو دنبال ميكنم، ازش به دليل رك گويي و رعايت ادب و ارائة منطقي مطالبش خيلي خوشم اومده. من شيعه هستم اما به گفتة شما رافضي نيستم . دوست دارم با شما براي حل بعضي از ندانسته هاي خودم در بارة عقيدة اهل تسنن، احترامانه، تبادلة نظر كنم.
انشاءالله كه پاسخ منو با استفاده از منابع اهل سنت همين جوري رك و پوست كنده بديد. من ميخواستم ازتون بپرسم كه به صورت كل نظر اهل سنت، در بارة قيام عاشوراي حسيني چيه؟ و اگه اهل سنت امام حسين ع رو برحق ميدونن آيا اون كساني كه امام رو شهيد كردند و اون فاجعه رو آفريدند، همشون سني نبودند؟ ازشما قبلا متشكر و ممنونم.

جواد حميد گفت...

خواهر محترمه فاطمه سلام برشما.
خوشحاليم كه شما را در جمع خود داريم .
خواهرم: نظر اهل سنت در مورد قيام حضرت حسين اين است كه ايشان بر اساس اجتهادي كه داشتند و بر اساس وعدة كه مردم كوفه به ايشان دادند براي اقامة حكومت اسلامي به راه افتادند اما مردم كوفه عقب نشستند و لشكريان ابن زياد ميخواستند كه كه شرايط سختي و تحقير آميزي را بر سيد جوانان بهشت تحميل كنند كه ايشان نپذيرفت و در نتيجه جنگ واقع شد و مصيب به ميان آمد. خدواند از ايشان راضي باشد.
و ايشان دراين قيام بر اساس اجتهاد خود عمل كردند و مزدش را هم از خداوند به بهترين وجه ميگيرند.
و اما اين كه شما ميگوييد زمامداران آن وقت سني بودند، از اين معلوم ميشود كه شما حضرت حسين را شيعه مي پنداريد در حالي حقيقت موضوع چنين نيست بلكه حضرت حسين نيز پيرو سنت پيامبر بزرگ اسلام بودند، و هرگزايشان به اين معني كه امروز است شيعه نبودند. و اين جنگ جنگي مذهبي ميان شيعه و سني نبود.
بلكه بين دو نيروي بود كه هر دو طرف خودرا برحق ميدانستند.
و هردو جهت مسلمان بودند. و اين كه حضرت حسين بر ضد يزيد دست به قيام زدند، اين بود كه خود را شايسته تر از وي براي قيادت امت ميدانستند. و به راستي هم كه چنان بود. اما از نظر اصولي يزيد نيز كافر نبود كه بايد اورا از قدرت بركنار ميكردند و حسين رضي الله عنه نيز چنين نميخواستند فقط نامه هاي اهل كوفه بود كه ايشان را فريفت و فكر كردند كه شايد مردم براي قيام بر ضد يزيد آماده اند و از ايشان ميخواهند كه رهبري را به دوش بگيرند.
اما با ديدن عدم وفاي كوفيان حضرت ميخواستند كه دو باره به سمت مكه برگردند و يا حتي به سمت يزيد بروند ولي به ايشان اجازه ندادند و جنگ اتفاق افتاد.
خلاصه آن موضوع گذشت و آنان نيز گذشتند . اما امروزه كساني آمده واز آن حركت به نفع خود بهره برداري ميكنند و بعد از هزار و چهارصد سال براي حضرت حسين عزاداري ميكنند در حالي كه شرعا عزاداري سه روز است مگر براي زن كه جهار ماه است.
و آن هم با اين كارهاي مسخره كه آبروي دين را ميبرد.ما به راه و عقديه امام حسين اعتقاد داريم نه به اين كار هاي خرافي كه معلوم نيست از كجا آورده اند. و اسلام را با آن به استهزا گرفته اند.
خوشحال ميشوم با شما در اين باره گفتگو داشته باشيم.والسلام

ناشناس گفت...

. سياه پوشي امام حسن (ع) در شهادت امير مؤمنان علي(ع)

امام على عليه السلام در سال چهلم هجرى در سحرگاه نوزده هم ماه مبارك رمضان در محراب عبادت در حال اقامه نماز صبح، توسط شمشير زهر آلود ابن ملجم مرادى ضربت خورد و در شب بيست و سوم ماه رمضان به شهادت رسيد و فرزندان و شيعيانش در غم او به سوگ نشستند.

امام حسن(ع) در سوگ پدر، در حاليکه جامه سياه برتن داشت براى مردم خطبه خواند.

ابن ابى الحديد در شرح نهج البلاغه، سياه‌پوشى امام حسن عليه السلام را به نقل از ابو الحسن على بن محمّد مدائنى تاريخ نگار مشهور قرن 2 و 3 هجرى، (كه در مدائن و بغداد مى زيسته و عصر امام صادق تا امام هادى (عليهما السلام) را درك كرده) آورده است:

قال المدائني ولما توفي علي عليه السلام- خرج عبد الله بن العباس بن عبد المطلب إلى الناس- فقال إن أمير المؤمنين عليه السلام توفي وقد ترك خلفا- فإن أحببتم خرج إليكم- وإن كرهتم فلا أحد على أحد- فبكى الناس وقالوا بل يخرج إلينا- فخرج الحسن عليه السلام فخطبهم- فقال أيها الناس اتقوا الله فإنا أمراؤكم وأولياؤكم- وإنا أهل البيت الذين قال الله تعالى فينا- إِنَّما يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ- وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيراً- فبايعه الناس- . وكان خرج إليهم وعليه ثياب سود.

زمانى كه اميرالمؤمنين(عليه السلام) درگذشت، عبدالله بن عباس به سوى مردم بيرون آمد و گفت: اميرمؤمنان از جهان در گذشته و جانشينى از خود برجاى نهاده است. اگر دوست مى داريد، به سوى شما بيرون آيد و اگر نه، كسى را بر كسى [اجبارى] نيست. مردم به گريه افتادند و گفتند (خير) بلكه بيرون آيد. پس امام حسن به سوى مردم بيرون آمد و براى آنان خطبه خواند و فرمود: اى مردم! از خدا بترسيد و تقوا پيش گيريد كه ما اميران و اولياى [امور] شما هستيم و ما همان خاندانى هستيم كه خداوند در حق ما آيه تطهير را نازل فرموده است... پس مردم با امام بيعت كردند.

امام به سوى مردم بيرون آمد؛ در حالى كه جامه هاى سياه پوشيده بود.

إبن أبي‌الحديد المدائني المعتزلي، ابوحامد عز الدين بن هبة الله بن محمد بن محمد (متوفاي655 هـ)، شرح نهج البلاغة، تحقيق محمد عبد الكريم النمري، ج 16 ، ص22 ناشر: دار الكتب العلمية،‌ بيروت، لبنان، الطبعة: الأولى، 1418هـ - 1998م.

احمد بن حنبل در فضائل الصحابة از ابى رزين روايت مى‌كند كه امام حسن مجتبى (ع) بعد از شهادت اميرمومنان ، در حالى‌كه عمامه‌اى سياه بر سر داشتند ، براى مردم سخنرانى كردند :

حدثنا عبد الله قال حدثني أبي نا وكيع عن شريك عن عاصم عن أبي رزين قال خطبنا الحسن بن علي بعد وفاة علي وعليه عمامة سوداء فقال لقد فارقكم رجل لم يسبقه الأولون بعلم ولا يدركه الآخرون.

ابى زرين مى‌گويد: بعد از در گذشت علي، (پسرش) حسن در حالى‌كه عمامه سياه برسر داشت براى ما خطبه خواند. و فرمود: مردى از ميان شما رفت كه از نظر مقام علمى كسى [جز رسول خدا] بر او پيشى نگرفت و بعد از او نيز همانند او نخواهد بود.

الشيباني، ابوعبد الله أحمد بن حنبل (متوفاي241هـ)، فضائل الصحابة، ج 2، ص600، تحقيق د. وصي الله محمد عباس، ناشر: مؤسسة الرسالة - بيروت، الطبعة: الأولى، 1403هـ – 1983م.

و ذهبى همين روايت (بدون اشاره به ماجراى شهادت اميرمومنان) را در دو جا از ابى رزين روايت مى‌كند، و مى‌گويد آن حضرت لباس سياه برتن، و عمامه سياه بر سر داشتند !

شريك عن عاصم عن أبي رزين قال خطبنا الحسن بن علي وعليه ثياب سود وعمامة سوداء

از ابى رزين روايت شده است كه حسن بن على براى ما سخنرانى كرد ، در حاليكه عمامه سياه و لباس سياه برتن داشت .

سير أعلام النبلاء ج 3، ص267 و ص272 ، اسم المؤلف: محمد بن أحمد بن عثمان بن قايماز الذهبي أبو عبد الله الوفاة: 748 ، دار النشر : مؤسسة الرسالة - بيروت - 1413 ، الطبعة : التاسعة ، تحقيق : شعيب الأرناؤوط , محمد نعيم العرقسوسي

اتحاد راوى ، و مضمون روايت ، نشانگر يكى بودن در ماجرا و سياه پوشى آن حضرت ، در عزاى اميرمومنان على عليه السلام است !


از سايت موئسسه تحقيقاتي حضرت ولي عصر

http://www.valiasr-aj.com/fa/page.php?frame=1&bank=maghalat&id=159

ناشناس گفت...

2. سياه پوشي در شهادت امام حسن مجتبي(ع)

دو شخصيت برجسته اهل سنت، (ابن عساكر در تاريخ دمشق و حاكم در مستدرك) به سند متصل از عايشه دختر سعد روايت كرده است كه زنان بنى هاشم در سوگ امام حسن مجتبى عليه السلام يك سال زينت را ترك كردند و لباس سياه پوشيدند:

حاكم نيشابورى مى‌نويسد :

قال بن عمر وحدثتنا عبيدة بنت نائل عن عائشة بنت سعد قالت حد نساء، الحسن بن علي سنة.

زنان تا يك سال، براى حسن بن على لباس سياه پوشيدند.

الحاكم النيسابوري، محمد بن عبدالله، (متوفاي: 405 هـ)، المستدرك على الصحيحين، ج 3، ص189، تحقيق: مصطفى عبد القادر عطا، ناشر: دار الكتب العلمية، بيروت الطبعة: الأولى 1411هـ - 1990م

شبيه همين مضمون را در تاريخ مدينه دمشق نقل مى‌كند:

عن عائشة بنت سعد قالت: حدت نساء بني هاشم على الحسن بن علي سنة.

زنان بنى‌هاشم تا يك سال براى حسن بن على لباس سياه پوشيدند .

الشافعي، أبي القاسم علي بن الحسن إبن هبة الله بن عبد الله، (متوفاي: 571 )، تاريخ مدينة دمشق، ج 13، ص295، تحقيق: محب الدين أبي سعيد عمر بن غرامة العماري،‌ ناشر: دار الفكر، بيروت- 1995

ابن اثير نيز در الأسد الغابة مى‌نويسد:

ولما مات الحسن أقام نساءُ بني هاشم عليه النواح شهراً، ولبسوا الحداد سنة.

وقتى حسن بن على از دنيا رفت ، زنان بنى‌هاشم تا يك ماه بر او عزادارى كرده و تا يك سال لباس سياه پوشيدند.

الجزري ، عز الدين بن الأثير أبي الحسن علي بن محمد الوفاة: 630هـ ، أسد الغابة في معرفة الصحابة ج 2 ، ص 22 ، تحقيق : عادل أحمد الرفاعي ، ناشر: دار إحياء التراث العربي- بيروت / لبنان الطبعة : الأولى- 1417 هـ - 1996 م

در اين روايات واژه هاى «حدت» و «حد»‌ و «الحداد» به كار رفته است كه به معناى ترك زينت و جامه سياه ماتم در بر كردن است كه متن لغت شناسان در توضيح اين واژه بيان شد.



از سايت موئسسه تحقيقاتي حضرت ولي عصر
http://www.valiasr-aj.com/fa/page.php?frame=1&bank=maghalat&id=159

ناشناس گفت...

آيا عزاداري براي امام حسين عليه السلام‌ بدعت است؟
گروه عقائد شيعه
پاسخ :

در طول تاريخ توسط وهابيت همواره نسبت به قيام حضرت امام حسين عليه السلام‌ و عزاداري آن بزرگوار شبهاتي مطرح بوده و يكي از آن‌ها بدعت شمردن عزاداري سرور آزادگان مي باشد در اين زمينه ابن تيميه نظريه پرداز وهابيت اين چنين مي گويد:

1 ـ ومن حماقتهم إقامه المأتم والنياحه على من قد قتل من سنين عديده

از حماقت‌هاي شيعيان برپايي مجلس ماتم و نوحه است بر كسي است كه سال‌ها پيش كشته شده.

منهاج السنه النبويه، ابن تيميه، ج 1، ص 52.

2 ـ وصار الشيطان بسبب قتل الحسين رضي الله عنه يحدث للناس بدعتين، بدعه الحزن والبكاء والنوح يوم عاشوراء... وبدعه السرور والفرح.

شيطان به واسطه كشته شدن حسين [عليه السلام] براي مردم دو بدعت ايجاد كرده است: 1. بدعت گريه و ناله و حزن در روز عاشوراء... 2. بدعت شادي و سرور.

منهاج السنه، ابن تيميه، ج 4، ص 334 تا 553.

و نيز شبيه به آن‌چه كه ابن تيميه گفته است را در متن زير مي‌يابيد:

3 ـ الروافض لما ابتدعوا إقامه المأتم وإظهار الحزن يوم عاشوراء لكون الحسين قتل فيه...

و چون روافض (شيعيان) برگزاري ماتم و اظهار حزن و اندوه در روز عاشوراء را به خاطر كشته شدن حسين در اين روز بدعت نهادند...

حاشيه رد المحتار ابن عابدين، ج 2، ص 599.
پاسخ:

در پاسخ به شبهات فوق كه از اساسي‌ترين شبهات وهابيت پيرامون عزاداري امام حسين عليه السلام‌ است در بخش‌هاي زير به پاسخ مي‌نشينيم:

بخش اول: معاني بدعت و اركان آن.

بخش دوم: جايگاه گريه و اشك نزد قرآن و انبياء.

بخش سوم: جايگاه گريه و اشك در سيره نبوي.

بخش چهارم: عزاداري امام حسين عليه السلام در سنت نبوي.

بخش پنجم: عزاداري امام حسين عليه السلام در سيره معصومان.

بخش ششم: سيره صحابه در عزاداري.

بخش هفتم: عزاداري در اهل سنت.
مقدّمه

شكي نيست كه بر پائي عزاداري و شادي، امري است فطري كه از ابتدا ميان تمام ملّت‌ها و اقوام رواج داشته و اديان الهي نيز بر اصل آن صحه گذارده‌اند.

حال بايد ديد آنان كه عزاداري براي سيد‌الشهداء عليه السلام‌ را بدعت مي‌دانند بر چه اساسي اين ادّعا را مطرح مي‌كنند؟ و آيا اين ادّعا قابل اثبات است؟ ويا بالعكس، عزاداري خصوصاً براي اهل بيت عصمت و طهارت عليهم السلام‌ و بالاخص براي سرور و سالار شهداي كربلا حضرت ابا عبد الله الحسين عليه السلام‌ از مطلوبيت ذاتي برخوردار بوده، بلكه افضل قربات عند الله محسوب مي‌گردد؟



از سايت موئسسه تحقيقاتي ولي عصر (عج)

لينك
http://www.valiasr-aj.com/fa/page.php?bank=question&id=4087

ناشناس گفت...

پاسخ:

در پاسخ به شبهات فوق كه از اساسي‌ترين شبهات وهابيت پيرامون عزاداري امام حسين عليه السلام‌ است در بخش‌هاي زير به پاسخ مي‌نشينيم:

بخش اول: معاني بدعت و اركان آن.

بخش دوم: جايگاه گريه و اشك نزد قرآن و انبياء.

بخش سوم: جايگاه گريه و اشك در سيره نبوي.

بخش چهارم: عزاداري امام حسين عليه السلام در سنت نبوي.

بخش پنجم: عزاداري امام حسين عليه السلام در سيره معصومان.

بخش ششم: سيره صحابه در عزاداري.

بخش هفتم: عزاداري در اهل سنت.
مقدّمه

شكي نيست كه بر پائي عزاداري و شادي، امري است فطري كه از ابتدا ميان تمام ملّت‌ها و اقوام رواج داشته و اديان الهي نيز بر اصل آن صحه گذارده‌اند.

حال بايد ديد آنان كه عزاداري براي سيد‌الشهداء عليه السلام‌ را بدعت مي‌دانند بر چه اساسي اين ادّعا را مطرح مي‌كنند؟ و آيا اين ادّعا قابل اثبات است؟ ويا بالعكس، عزاداري خصوصاً براي اهل بيت عصمت و طهارت عليهم السلام‌ و بالاخص براي سرور و سالار شهداي كربلا حضرت ابا عبد الله الحسين عليه السلام‌ از مطلوبيت ذاتي برخوردار بوده، بلكه افضل قربات عند الله محسوب مي‌گردد؟



از سايت موئسسه تحقيقاتي ولي عصر (عج)

لينك
http://www.valiasr-aj.com/fa/page.php?bank=question&id=4087

ناشناس گفت...

بخش اول: معاني بدعت و اركان آن
1 ـ برداشت غلط از معناي «بدعت»

خوش‏ بينانه‏ترين نگاه در باره اين گونه تعبيرات و قضاوت‌ها از سوي وهابيت پيرامون اقامه عزاداري براي امام حسين عليه السلام‌ اين است كه بگوييم: وهّابيّت درك صحيحى از معنا و واژه «بدعت» نداشته و دچار توهّم گرديده و هر آن‌چه مخالف تفكّرات خود باشد را بدعت شمرده و با اين برچسب ديگران را محكوم مي‌نمايند.

از اين رو لازم است نخست معناى بدعت را از ديدگاه لغت و اصطلاح تبيين نموده و آن‌گاه بدعت را از منظر كتاب و سنّت بررسى ‏كنيم.
2 ـ معناي لغوي «بدعت»

لغت شناسان، بدعت را وجود و اختراع چيزي مي‌‏دانند كه قبلاً وجود نداشته و از آن اثري نبوده است.

جوهرى مى‏نويسد:

البدعه: إنشاء الشيء لا على مثال سابق، واختراعه وابتكاره بعد أن لم يكن.

بدعت به معناى پديد آوردن چيز بى‏سابقه و عمل نو و جديدى است كه نمونه نداشته باشد.

صحاح اللغه، جوهري، ج3، ص113

قطعا بدعت به اين معنا مورد تحريم در آيات و روايات نيست؛ زيرا اسلام مخالف با نوآورى و نوپردازى در زندگى بشرى نيست، بلكه موافق با فطرت بشرى است كه همواره او را به نوآورى در زندگى فردى و اجتماعى سوق مى‏دهد.

از همين‌رو آن‌چه مخترعان و مبتكران در نوآوري‌هاي خويش به وجود مي‌‏آورند شامل اين تعريف مي‌‏شود كه نه تنها مذموم نيست بلكه پسنديده و قابل ستايش است.




از سايت موئسسه تحقيقاتي ولي عصر (عج)

لينك
http://www.valiasr-aj.com/fa/page.php?bank=question&id=4087

ناشناس گفت...

3 ـ معناي اصطلاحي «بدعت» نزد علماي شيعه و سني

امّا از نظر شرع و در اصطلاح علماء، بدعت معناي ديگري دارد كه متفاوت با معناي لغوي آن است، زيرا بدعت نسبت دادن و داخل نمودن مسائلي در دين است كه شارع و آورنده دين آن را ابداع و ايجاد نكرده و رضايت به آن نداشته باشد.

معناى بدعت كه در دين مورد بحث قرار مى‏گيرد، عبارت از هرگونه افزودن و يا كاستن در دين به نام دين مى‏باشد و اين غير از معنايى است كه در معناى لغوى آن گذشت.

راغب اصفهانى مى‏گويد:

والبدعه في المذهب: إيراد قول لم يستنَّ قائلها وفاعلها فيه بصاحب الشريعه وأماثلها المتقدّمه وأصولها المتقنه.

بدعت در دين، گفتار و كردارى است كه به صاحب شريعت مستند نباشد و از موارد مشابه و اصول محكم شريعت استفاده نشده باشد.

مفردات ألفاظ القرآن، راغب أصفهانى، ص 39.

ابن حجر عسقلانى مى‏گويد:

والمُحْدَثات بفتح الدال جمع مُحْدَثَه، والمراد بها: ما أحدث وليس له أصل في الشرع ويسمّى في عرف الشرع بدعه، وما كان له أصل يدلّ عليه الشرع فليس ببدعه.

هر چيز جديدى كه ريشه شرعى نداشته باشد، در عرف شرع، بدعت ناميده مى‏شود و هر چه كه ريشه و دليل شرعى داشته باشد بدعت نيست.

فتح البارى، ج 13، ص 212.

همين تعريف را عينى در شرح خود بر صحيح بخارى(1) و مباركفورى در شرح خود بر صحيح ترمذى آورده(2) و عظيم آبادى در شرح خود بر سنن ابوداود(3) و ابن رجب حنبلى در جامع العلوم(4) ذكر كرده‏اند.

1 ) عمده القارى، ج 25، ص 27.

2) تحفه الأحوذى، ج 7، ص 366.

3 ) عون المعبود، ج 12، ص 235.

4 ) جامع العلوم والحكم، ص 160، چاپ هند.






از سايت موئسسه تحقيقاتي ولي عصر (عج)

لينك
http://www.valiasr-aj.com/fa/page.php?bank=question&id=4087

ناشناس گفت...

سيّد مرتضى از متكلّمان و فقهاي نامدار شيعه در تعريف بدعت مى‏گويد:

البدعه زياده في الدين أو نقصان منه، من إسناد إلى الدين.

بدعت افزودن چيزى به دين و يا كاستن از آن با انتساب به دين مى‏باشد.

رسائل شريف مرتضى، ج 2، ص 264، نشر دار القرآن الكريم ـ قم.

طريحى مى‏گويد:

البدعه: الحدث في الدين، وما ليس له أصل في كتابٍ ولا سنّه، وإنّما سُمّيَتْ بدعه؛ لأنّ قائلَها ابتدعها هو نفسه

بدعت، كار تازه‏اى در دين است كه ريشه در قرآن و شريعت ندارد و به ‏خاطر اين بدعت ناميده شده كه گوينده بدعت آن را ابداع كرده و به ‏وجود آورده است.

مجمع البحرين، ج 1، ص 163، مادّه «بدع»

بنابر اين، بدعت با توجّه به معناي لغوي آن اعمّ از معناي شرعي خواهد بود.





از سايت موئسسه تحقيقاتي ولي عصر (عج)

لينك
http://www.valiasr-aj.com/fa/page.php?bank=question&id=4087

ناشناس گفت...

4 ـ اركان بدعت

با توجه به مطالب ياد شده بدعت داراى دو ركن است:

1 ـ تصرّف در دين

هرگونه تصرّفى كه دين را نشانه گيرد و چيزى بر آن بيافزايد و يا بكاهد به شرطى كه عامل اين تصرف، عمل خود را به خدا و پيامبر صلى ‏الله ‏عليه ‏و‏آله نسبت دهد. ولى آن نوآورى‌هايي كه حالت پاسخ‌گويى به روح تنوّع خواهى و نوآورى انسان باشد، مانند فوتبال، بسكتبال، واليبال و امثال آن‏ها، بدعت نخواهد بود.

2 ـ ريشه نداشتن در كتاب و سنت

با توجه به تعريف اصطلاحى بدعت، مشخص شد كه امري بدعت محسوب مي‌شود كه دليلى براى آن‏ها در منابع اسلامى به صورت خاص و يا به صورت عام وجود نداشته باشد.

ولى امري كه نه تنها مشروعيّتش در كتاب و سنّت به نحو خاص و يا كلّى قابل استنباط است بلكه؛ همان‌طور كه اكنون بيان مي‌شود در دين اسلام و اديان آسماني ديگر نيز وجود داشته و مطابق با فطرت سليم بشري بوده است را بدعت نمى‏نامند.
5 ـ ريشه انحراف وهابيت در معناي «بدعت»

با توجه به آن‌چه از معناي لغوي و اصطلاحي بدعت و اركان آن گذشت مشخص گرديد: انتساب بدعت به شخص و يا گروهي به اين سادگي كه وهابيت به محض ديدن هر پديده نو و جديدي بر آن برچسب بدعت مي‌زنند نيست؛ بلكه داراي شرايط و ويژگي‌هاي خاصي است كه تا محقق نشود به آن بدعت نمي‌توان گفت.

اما آن‌چه كه باعث گرديده تا بعضي در اين مورد مرتكب اشتباه گرديده و به آساني ديگران را متهم به بدعت نمايند اين است كه در حديثي از رسول خدا صلّي الله عليه و آله وسلّم نقل كرده‌اند:

كلّ بدعه ضلاله.

هر بدعتي گمراهي‏ است.

صحيح مسلم، ج 3، ص11 ـ مسندأحمد، ج 3، ص310.

امّا آيا بر اساس اين روايت مي‌‏توان هر پديده‏اي نو كه در جامعه موقعيت و جايگاه ويژه‏اي پيدا كرد، را از مصاديق بدعت دانسته و معتقدان به آن را خارج از دين شمرد؟

پاسخ سؤال منفي است، زيرا همان‌گونه كه قبلاً متذكّر شديم وظيفه شارع، بيان حكم است نه تعيين مصداق، چه بسا از منظر شخص و يا گروه فكري خاص، يك پديده در جامعه‏اي خاص، از مصاديق بدعت شمرده شود، ولي از نظر پيروان مكتب فكري ديگر از شعائر دين و از سنّت‌هاي حسنه محسوب شود.






از سايت موئسسه تحقيقاتي ولي عصر (عج)

لينك
http://www.valiasr-aj.com/fa/page.php?bank=question&id=4087

ناشناس گفت...

4 ـ اركان بدعت

با توجه به مطالب ياد شده بدعت داراى دو ركن است:

1 ـ تصرّف در دين

هرگونه تصرّفى كه دين را نشانه گيرد و چيزى بر آن بيافزايد و يا بكاهد به شرطى كه عامل اين تصرف، عمل خود را به خدا و پيامبر صلى ‏الله ‏عليه ‏و‏آله نسبت دهد. ولى آن نوآورى‌هايي كه حالت پاسخ‌گويى به روح تنوّع خواهى و نوآورى انسان باشد، مانند فوتبال، بسكتبال، واليبال و امثال آن‏ها، بدعت نخواهد بود.

2 ـ ريشه نداشتن در كتاب و سنت

با توجه به تعريف اصطلاحى بدعت، مشخص شد كه امري بدعت محسوب مي‌شود كه دليلى براى آن‏ها در منابع اسلامى به صورت خاص و يا به صورت عام وجود نداشته باشد.

ولى امري كه نه تنها مشروعيّتش در كتاب و سنّت به نحو خاص و يا كلّى قابل استنباط است بلكه؛ همان‌طور كه اكنون بيان مي‌شود در دين اسلام و اديان آسماني ديگر نيز وجود داشته و مطابق با فطرت سليم بشري بوده است را بدعت نمى‏نامند.








از سايت موئسسه تحقيقاتي ولي عصر (عج)

لينك
http://www.valiasr-aj.com/fa/page.php?bank=question&id=4087

ناشناس گفت...

6 ـ وجود دليل شرعي براي خروج از عنوان بدعت

از مطالب قبل مشخص گرديد: حقيقت بدعت آن است كه كسي به قصد افتراء به خدا و دين، چيزي را به دين اضافه و يا از آن نقص نمايد و آن را به خدا و دين نسبت دهد. و زماني كه ملاك براي تشخيص بدعت معلوم شد در مواردي كه دليل شرعي براي آن وجود دارد از تحت عنوان بدعت خارج مي‌گردد. حال اين دليل شرعي مي‌تواند به دو قسم تقسيم گردد:

1 ـ دليل خاص قرآني و يا سنت نبوي در خصوص مورد و حد و حدود و تفاصيل و جزئيات آن، مانند: جشن براي عيد فطر و أضحى و اجتماع در عرفه و منى، كه در اين صورت اين‌گونه جشن‌ها و اجتماعات بدعت محسوب نخواهد گرديد، بلكه سنتي خواهد بود كه شارع مقدس به خصوص آن امر فرموده و انجام آن امتثال امر الهي محسوب خواهد گرديد.

2 ـ دليل عام قرآني و يا سنت نبوي، كه با عموم خود شامل آن مصداق حادث و جديد گردد، البته به شرط آن‌كه مورد جديد و حادث با آن‌چه كه در عهد رسالت وجود داشته از حيث حقيقت و ماهيت اتحاد داشته باشد، ولو اين‌كه از نظر شكل و صورت واجد اختلاف و تفاوت باشد، ولي دليل عام با عمومش شامل هر دو مصداق و مورد گرديده و حجت شرعي در آن محسوب گردد.







از سايت موئسسه تحقيقاتي ولي عصر (عج)

لينك
http://www.valiasr-aj.com/fa/page.php?bank=question&id=4087

ناشناس گفت...

به عنوان مثال: خداوند سبحان در قرآن كريم مي فرمايد:

وَ أَعِدُّوا لَهُمْ مَا اسْتَطَعْتُمْ مِنْ قُوَّه وَ مِنْ رِباطِ الْخَيْلِ تُرْهِبُونَ بِهِ عَدُوَّ اللَّهِ وَ عَدُوَّكُم‏ الأنفال(8): 60

هر نيرويى در قدرت داريد، براى مقابله با آنها [دشمنان‏]، آماده سازيد! و (هم‌چنين) اسب‌هاى ورزيده (براى ميدان نبرد)، تا به وسيله آن، دشمن خدا و دشمن خويش را بترسانيد!

از امور واجب براي مسلمانان استعداد و آمادگي كامل در برابر هجوم و حمله كفار است، و ديگر اين‌كه از هر جايي كه احتمال خطر مي‌دهند آن نقطه را مسدود و آماده دفاع باشند.

در آيه فوق دو دليل فوق موجود است:

دليل خاص كه لازم است بر اساس آن حكومت اسلامي براي امتثال امر الهي خود را به تهيه نيروهاي اسب سوار كه اختصاص به زمان‌هاي صدر اسلام بوده مجهز كند.

و اما با دليل عام، لازم است خود را به توپ و تانك و موشك و ديگر تجهيزات هوايي و زميني و دريايي پيشرفته روز مجهز كنند تا بتوانند آن‌چه را كه در آيه شريفه به آن دستور داده شده است و در عصر نبي اكرم صلي الله عليه وآله وسلم وجود نداشته است را نيز فراهم سازند.

پس اين موارد أمور شرعي غير عادي هستند كه نمي‌توان با اين توجيه كه دليل خاص براي آن وجود ندارد از آن‌ چشم پوشي كرد.

به عبارت ديگر و به عنوان مثال در آيه شريفه زير خداوند مي‌فرمايد:

وَ إِذا قُرِئَ الْقُرْآنُ فَاسْتَمِعُوا لَهُ وَ أَنْصِتُوا لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُون‏. الأعراف (5): 204

و چون قرآن خوانده شود بدان گوش دهيد و ساكت باشيد تا مورد رحمت قرار گيريد





از سايت موئسسه تحقيقاتي ولي عصر (عج)

لينك
http://www.valiasr-aj.com/fa/page.php?bank=question&id=4087

ناشناس گفت...

اين آيه مسلمانان را به استماع قرآن به هنگام قرائت فرا مي‌خواند؛ ولي مصداق موجود در زمان رسالت رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلّم استماع قرآن به صورت مباشر و مستقيم از دهان قاري قرآن كه در مسجد النبي و يا در منزل به تلاوت مشغول بود مي‌گرديد. ولي در زمان حاضر و عصر جديد و با پيشرفت تكنولوژي مصداق ديگري براي آن پيدا شده كه در آن زمان وجود نداشت، مانند: قرائت قرآن از طريق راديو و تلويزيون و فرستنده‌هاي ديگر، پس همان آيه براي هر دو مورد حجت شرعي محسوب خواهد گرديد و ما نمي‌توانيم استماع به قرآن و گوش فرا دادن به آن را ترك كنيم به اين بهانه كه در مورد دوم بدعت محسوب گرديده و حجيت شرعي ندارد؛ چرا كه در عصر رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلّم وجود نداشته است.

و هزاران مثال و مصداق ديگر كه در اين بحث در صدد بيان آن نيستيم.

پس وجود دليل عام در همه زمان‌ها و براي همه انسان‌ها مي‌تواند حجت شرعي محسوب گردد.

بنابراين، قاعده كلّي در اين گونه موارد نگاه منصفانه و مستند به دليل معتبر شرعي است، نه نگاه آلوده به بغض و تعصّب. زيرا پديده اجتماعي جديد اگر سبب رشد و كمال جامعه و آشنايي بيشتر با خدا و دين و عاملي در جلوگيري از گسترش فساد باشد، از مصاديق سنّت حسنه‏اي است كه شارع بدان رضايت داده است.






از سايت موئسسه تحقيقاتي ولي عصر (عج)

لينك
http://www.valiasr-aj.com/fa/page.php?bank=question&id=4087

ناشناس گفت...

7 ـ اصل در اشياء اباحه است

از مطالب ديگري كه در بحث بدعت لازم است به آن توجه ويژه مبذول گردد اصاله الاباحه است؛ يعني: مادامي كه از سوي شارع مقدس نهي و منعي در خصوص موردي خاص وارد نشده باشد، أصل در أشياء مباح بودن آن و جواز انجام آن است.

اين قاعده شرعي بر تمام احكام شريعت حاكم است. تا آن‌جا كه قرآن كريم تصريح مي‌فرمايد كه وظيفه نبي أكرم صلي الله عليه وآله وسلم بيان محرمات است و نه ذكر حلال‌ها، و أصل در اشياء و افعال، حليّت هر عمل و جواز انجام آن فعل است، مگر آن‌كه از سوي نبي اكرم صلي الله عليه وآله وسلم در حرمت آن نصي وارد شده باشد، و وظيفه علماي أمت به كار گرفتن تمام وسع و توان خود در استنباط حكم الهي از أدله خاص شرعي است و تا زماني كه دليلي بر حرمت يافت نشود حكم به جواز مي‌شود.

در اين‌جا به عنوان نمونه به يكي از آياتي كه از آن حكم به جواز و اصاله الاباحه مي‌شود اشاره مي‌گردد:

وَ ما لَكُمْ أَلاَّ تَأْكُلُوا مِمَّا ذُكِرَ اسْمُ اللَّهِ عَلَيْهِ وَ قَدْ فَصَّلَ لَكُمْ ما حَرَّمَ عَلَيْكُمْ إِلاَّ مَا اضْطُرِرْتُمْ إِلَيْهِ وَ إِنَّ كَثيراً لَيُضِلُّونَ بِأَهْوائِهِمْ بِغَيْرِ عِلْمٍ إِنَّ رَبَّكَ هُوَ أَعْلَمُ بِالْمُعْتَدين الانعام(6):119



چرا از چيزها [گوشت‌ها] يى كه نام خدا بر آنها برده شده نمى‏خوريد؟! در حالى كه (خداوند) آن‌چه را بر شما حرام بوده، بيان كرده است! مگر اين‌كه ناچار باشيد (كه در اين صورت، خوردن از گوشت آن حيوانات جايز است.) و بسيارى از مردم، به خاطر هوى و هوس و بى‏دانشى، (ديگران را) گمراه مى‏سازند و پروردگارت، تجاوزكاران را بهتر مى‏شناسد.‏

اين آيه بيان مي‌كند كه آن‌چيزي كه نياز به بيان دارد محرمات است نه مباحات و امور مجاز، و از اين رو لازم نيست كه به هنگام شك در مورد خاص تا مادامي كه در جدول محرمات اسمي از آن نيامده باشد، توقف نموده و از عمل، خودداري شود.





از سايت موئسسه تحقيقاتي ولي عصر (عج)

لينك
http://www.valiasr-aj.com/fa/page.php?bank=question&id=4087

ناشناس گفت...

7 ـ اصل در اشياء اباحه است

از مطالب ديگري كه در بحث بدعت لازم است به آن توجه ويژه مبذول گردد اصاله الاباحه است؛ يعني: مادامي كه از سوي شارع مقدس نهي و منعي در خصوص موردي خاص وارد نشده باشد، أصل در أشياء مباح بودن آن و جواز انجام آن است.

اين قاعده شرعي بر تمام احكام شريعت حاكم است. تا آن‌جا كه قرآن كريم تصريح مي‌فرمايد كه وظيفه نبي أكرم صلي الله عليه وآله وسلم بيان محرمات است و نه ذكر حلال‌ها، و أصل در اشياء و افعال، حليّت هر عمل و جواز انجام آن فعل است، مگر آن‌كه از سوي نبي اكرم صلي الله عليه وآله وسلم در حرمت آن نصي وارد شده باشد، و وظيفه علماي أمت به كار گرفتن تمام وسع و توان خود در استنباط حكم الهي از أدله خاص شرعي است و تا زماني كه دليلي بر حرمت يافت نشود حكم به جواز مي‌شود.

در اين‌جا به عنوان نمونه به يكي از آياتي كه از آن حكم به جواز و اصاله الاباحه مي‌شود اشاره مي‌گردد:

وَ ما لَكُمْ أَلاَّ تَأْكُلُوا مِمَّا ذُكِرَ اسْمُ اللَّهِ عَلَيْهِ وَ قَدْ فَصَّلَ لَكُمْ ما حَرَّمَ عَلَيْكُمْ إِلاَّ مَا اضْطُرِرْتُمْ إِلَيْهِ وَ إِنَّ كَثيراً لَيُضِلُّونَ بِأَهْوائِهِمْ بِغَيْرِ عِلْمٍ إِنَّ رَبَّكَ هُوَ أَعْلَمُ بِالْمُعْتَدين الانعام(6):119









از سايت موئسسه تحقيقاتي ولي عصر (عج)

لينك
http://www.valiasr-aj.com/fa/page.php?bank=question&id=4087

ناشناس گفت...

چرا از چيزها [گوشت‌ها] يى كه نام خدا بر آنها برده شده نمى‏خوريد؟! در حالى كه (خداوند) آن‌چه را بر شما حرام بوده، بيان كرده است! مگر اين‌كه ناچار باشيد (كه در اين صورت، خوردن از گوشت آن حيوانات جايز است.) و بسيارى از مردم، به خاطر هوى و هوس و بى‏دانشى، (ديگران را) گمراه مى‏سازند و پروردگارت، تجاوزكاران را بهتر مى‏شناسد.‏

اين آيه بيان مي‌كند كه آن‌چيزي كه نياز به بيان دارد محرمات است نه مباحات و امور مجاز، و از اين رو لازم نيست كه به هنگام شك در مورد خاص تا مادامي كه در جدول محرمات اسمي از آن نيامده باشد، توقف نموده و از عمل، خودداري شود.





از سايت موئسسه تحقيقاتي ولي عصر (عج)

لينك
http://www.valiasr-aj.com/fa/page.php?bank=question&id=4087

ناشناس گفت...

بخش دوم: جايگاه گريه و اشك نزد قرآن و انبياء
1 ـ گريه و اشك مورد تأييد قرآن

با توجه به مطالبي كه در معناي بدعت تقديم گرديد؛ به مستندات قرآني گريه و اشك اشاره مي‌كنيم؛ تا مشخص گردد آيا به طور كلي اشك در قرآن جايگاهي ممدوح دارد يا مذموم؟

آيات بسياري از كلام الله مجيد در مدح گريه و بكاء صادر شده و از اين موضوع مي‌توان به عنوان تأييد قرآن بر اشك و گريه و اندوه نام برد كه به چند نمونه از آن به عنوان شاهد اشاره مي‌كنيم:

آياتي كه به چشمان گريان اشاره مي‌كند:

فَلْيَضْحَكُوا قَلِيلا وَلْيَبْكُوا كَثِيراً جَزَاءً بِمَا كَانُوا يَكْسِبُونَ التوبه (9): 82

پس كم بخندند و بسيار گريه كنند.

در آيه فوق خداوند به عملي امر مي‌فرمايد كه اگر خداوند به آن رضايت نمي‌داشت آن را مورد امر قرار نمي‌داد.

خداوند متعال در مدح أنبياء خود اين‌گونه مي‌فرمايد:

إِذَا تُتْلَى عَلَيْهِمْ آيَاتُ الرَّحْمَنِ خَرُّوا سُجَّداً وَبُكِيّاً مريم (19): 58

چون آيات خدا بر آنها خوانده مى‏شد سجده‏كنان و گريه‏كنان مى‏افتادند.

خداوند تعالى در صفات كساني كه موهبت علم به آن‌ها عنايت شده است اين‌گونه مي‌فرمايد:

وَيَخِرُّونَ لِلْأَذْقَانِ يَبْكُونَ وَيَزِيدُهُمْ خُشُوعاً الإسراء (17): 109

مى‏افتند بر چانه‏ها، مى‏گريند و بر خشوع آنها مى‏افزايد.

و يا خداوند سبحان در توصيف مؤمنان به هنگام نزول آيات قرآن اين‌گونه مي‌فرمايد:

تَرَى أَعْيُنَهُمْ تَفِيضُ مِنْ الدَّمْعِ المائده (5): 83

مى‏بينى كه چشمشان پر از اشك مى‏گردد.

پس آن‌گونه كه ملاحظه شد در قرآن كريم گريه و ريزش اشك كه نتيجه انعطاف و تأثّرات روحي است نه تنها مذموم شمرده نشده است، بلكه مورد مدح و ستايش پروردگار قرار گرفته است، زيرا از فطريّات بشر و جزئي از شخصيّت مثبت انسان محسوب مي‌‏شود.





از سايت موئسسه تحقيقاتي ولي عصر (عج)

لينك
http://www.valiasr-aj.com/fa/page.php?bank=question&id=4087

ناشناس گفت...

بخش دوم: جايگاه گريه و اشك نزد قرآن و انبياء
1 ـ گريه و اشك مورد تأييد قرآن

با توجه به مطالبي كه در معناي بدعت تقديم گرديد؛ به مستندات قرآني گريه و اشك اشاره مي‌كنيم؛ تا مشخص گردد آيا به طور كلي اشك در قرآن جايگاهي ممدوح دارد يا مذموم؟

آيات بسياري از كلام الله مجيد در مدح گريه و بكاء صادر شده و از اين موضوع مي‌توان به عنوان تأييد قرآن بر اشك و گريه و اندوه نام برد كه به چند نمونه از آن به عنوان شاهد اشاره مي‌كنيم:

آياتي كه به چشمان گريان اشاره مي‌كند:

فَلْيَضْحَكُوا قَلِيلا وَلْيَبْكُوا كَثِيراً جَزَاءً بِمَا كَانُوا يَكْسِبُونَ التوبه (9): 82

پس كم بخندند و بسيار گريه كنند.

در آيه فوق خداوند به عملي امر مي‌فرمايد كه اگر خداوند به آن رضايت نمي‌داشت آن را مورد امر قرار نمي‌داد.





از سايت موئسسه تحقيقاتي ولي عصر (عج)

لينك
http://www.valiasr-aj.com/fa/page.php?bank=question&id=4087

ناشناس گفت...

خداوند متعال در مدح أنبياء خود اين‌گونه مي‌فرمايد:

إِذَا تُتْلَى عَلَيْهِمْ آيَاتُ الرَّحْمَنِ خَرُّوا سُجَّداً وَبُكِيّاً مريم (19): 58

چون آيات خدا بر آنها خوانده مى‏شد سجده‏كنان و گريه‏كنان مى‏افتادند.

خداوند تعالى در صفات كساني كه موهبت علم به آن‌ها عنايت شده است اين‌گونه مي‌فرمايد:

وَيَخِرُّونَ لِلْأَذْقَانِ يَبْكُونَ وَيَزِيدُهُمْ خُشُوعاً الإسراء (17): 109

مى‏افتند بر چانه‏ها، مى‏گريند و بر خشوع آنها مى‏افزايد.

و يا خداوند سبحان در توصيف مؤمنان به هنگام نزول آيات قرآن اين‌گونه مي‌فرمايد:

تَرَى أَعْيُنَهُمْ تَفِيضُ مِنْ الدَّمْعِ المائده (5): 83

مى‏بينى كه چشمشان پر از اشك مى‏گردد.

پس آن‌گونه كه ملاحظه شد در قرآن كريم گريه و ريزش اشك كه نتيجه انعطاف و تأثّرات روحي است نه تنها مذموم شمرده نشده است، بلكه مورد مدح و ستايش پروردگار قرار گرفته است، زيرا از فطريّات بشر و جزئي از شخصيّت مثبت انسان محسوب مي‌‏شود.





از سايت موئسسه تحقيقاتي ولي عصر (عج)

لينك
http://www.valiasr-aj.com/fa/page.php?bank=question&id=4087

ناشناس گفت...

الف ـ گريه يعقوب پيامبر در فراق فرزند

سرگذشت حضرت يوسف از ابتدا تا پايان ماجرا همانند يك تراژدي خوفناك و تأثر برانگيز نقل شده است.

آن هنگام كه آتش حسد در دل برادران يوسف زبانه مي‌‏كشد و طرح نا پديد ساختن او را مي‌‏كشند تا زماني كه در دل چاه قرار مي‌‏گيرد و با پيراهن پاره پاره و آغشته به خون برادر، پدر را از دريده شدن به وسيله‏ گرگ با خبر مي‌‏كنند و به دنبال آن تأثّر و اندوه بي‌ ‏حدّ و اندازه‌ يعقوب در غم از دست رفتن فرزند و گريه هر صبح و شام تا آنجا كه خداوند از زبان حضرت يعقوب اين چنين مي‌‏فرمايد:

وَقَالَ يَأَسَفَي‏ عَلَي‏ يُوسُفَ وَابْيَضَّتْ عَيْنَاهُ مِنَ الْحُزْنِ فَهُوَ كَظِيمٌ يوسف(6): 84

گفت اي دريغ بر يوسف، و در حالي كه اندوه خود را فرو مي‌‏خورد، چشمانش از اندوه سپيد شد.

يعقوب از فراق فرزندش با اين كه مي‌‏دانست او زنده است و به آغوشش باز مي‌‏گردد، ولي با اين حال تأثرات روحي او را رها نمي‌‏كند، و براي تسكين رنج‌هاي روحي و رواني پناهگاهي جستجو مي‌‏كند و عرض مي‌‏كند:

قَالَ إِنَّمَآ أَشْكُواْ بَثِّي وَحُزْنِي إِلَي اللَّهِ وَأَعْلَمُ مِنَ اللَّهِ مَا لَاتَعْلَمُونَ.يوسف(6): 86.

شكايت و اندوه خود را پيش خدا مي‌‏برم، و از عنايت خدا چيزي مي‌‏دانم كه شما نمي‌‏دانيد.






از سايت موئسسه تحقيقاتي ولي عصر (عج)

لينك
http://www.valiasr-aj.com/fa/page.php?bank=question&id=4087

ناشناس گفت...

آيا پرداختن به داستان زندگي دو تن از پيامبران الهي با كلمات و جمله ‏بندي‌هاي متأثّر كننده با هدفي جز تحريك عواطف و نشان دادن زشتي كار حسدورزان چيز ديگري مي‌‏تواند باشد؟

از اين دليل قرآني، جواز گريه و زاري بر اولياء الهي و شكوه و شكايت از اعمال سردمداران ظلم به پيش‌گاه خداوند استفاده مي‌‏شود و به عنوان سيره يكي از پيامبران الهي دليلي محكم و قرآني بر اصل مشروعيّت عزاداري و گريه بر مصيبت‌ها مورد بهره‏برداري قرار مي‌‏گيرد.

و از طرفي وجود احاديث فراوان در كتاب‌هاي تفسير كه هر كدام به ‏گونه‏اي دامنه قصّه و جزئيّات اندوه حضرت يعقوب عليه السلام‌ را تشريح كرده‏اند خود دليلي ديگر بر استفاده دانشمندان از سرگذشت زندگي دردناك انبياء واولياء الهي مي‌‏باشد.

به عنوان نمونه به حديثي از منابع روائي و تفسيري اهل سنت اشاره مي‌‏كنيم:

در تفسير اين آيه شريفه در كشاف زمخشري آمده:

ما جفت عيناه من وقت فراق يوسف إلى حين لقائه ثمانين عاما، وما على وجه الأرض أكرم على الله منه.

چشمان حضرت يعقوب از فراق يوسف تا زمان ملاقات يوسف از اشك خشك نگرديد و اين مدت هشتاد سال به طول انجاميد. و در روي زمين چيزي از اين كار براي خداوند ارزشمند‌تر نبود.

الكشاف عن حقائق التنزيل وعيون الأقاويل، زمخشري، ج 2، ص 339.

و نيز در اين تفسير از رسول الله صلى الله عليه وآله آمده:

أنه سئل جبرئيل عليه السلام: ما بلغ من وجد يعقوب على يوسف؟ قال: وجد سبعين ثكلى. قال: فما كان له من الأجر؟ قال: أجر مائه شهيد، وما ساء ظنه بالله ساعه قط.

رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلّم از جبرئيل سؤال نمود: به خاطر غياب يوسف چه بر سر يعقوب آمد؟ عرض كرد: به اندازه آن‌چه كه بر سر هفتاد مادر فرزند مرده مي‌آيد. و سؤال نمود: أجر حضرت يعقوب به خاطر اين صبر چه‌قدر است؟ عر‌ض كرد: أجر صد شهيد، و اين در حالي بود كه هرگز حضرت يعقوب به خداوند سوء ظن پيدا نكرد.

الكشاف عن حقائق التنزيل وعيون الأقاويل، زمخشري، ج 2، ص 339.





از سايت موئسسه تحقيقاتي ولي عصر (عج)

لينك
http://www.valiasr-aj.com/fa/page.php?bank=question&id=4087

ناشناس گفت...

آيا پرداختن به داستان زندگي دو تن از پيامبران الهي با كلمات و جمله ‏بندي‌هاي متأثّر كننده با هدفي جز تحريك عواطف و نشان دادن زشتي كار حسدورزان چيز ديگري مي‌‏تواند باشد؟

از اين دليل قرآني، جواز گريه و زاري بر اولياء الهي و شكوه و شكايت از اعمال سردمداران ظلم به پيش‌گاه خداوند استفاده مي‌‏شود و به عنوان سيره يكي از پيامبران الهي دليلي محكم و قرآني بر اصل مشروعيّت عزاداري و گريه بر مصيبت‌ها مورد بهره‏برداري قرار مي‌‏گيرد.

و از طرفي وجود احاديث فراوان در كتاب‌هاي تفسير كه هر كدام به ‏گونه‏اي دامنه قصّه و جزئيّات اندوه حضرت يعقوب عليه السلام‌ را تشريح كرده‏اند خود دليلي ديگر بر استفاده دانشمندان از سرگذشت زندگي دردناك انبياء واولياء الهي مي‌‏باشد.

به عنوان نمونه به حديثي از منابع روائي و تفسيري اهل سنت اشاره مي‌‏كنيم:

در تفسير اين آيه شريفه در كشاف زمخشري آمده:

ما جفت عيناه من وقت فراق يوسف إلى حين لقائه ثمانين عاما، وما على وجه الأرض أكرم على الله منه.

چشمان حضرت يعقوب از فراق يوسف تا زمان ملاقات يوسف از اشك خشك نگرديد و اين مدت هشتاد سال به طول انجاميد. و در روي زمين چيزي از اين كار براي خداوند ارزشمند‌تر نبود.

الكشاف عن حقائق التنزيل وعيون الأقاويل، زمخشري، ج 2، ص 339.





از سايت موئسسه تحقيقاتي ولي عصر (عج)

لينك
http://www.valiasr-aj.com/fa/page.php?bank=question&id=4087

ناشناس گفت...

و نيز در اين تفسير از رسول الله صلى الله عليه وآله آمده:

أنه سئل جبرئيل عليه السلام: ما بلغ من وجد يعقوب على يوسف؟ قال: وجد سبعين ثكلى. قال: فما كان له من الأجر؟ قال: أجر مائه شهيد، وما ساء ظنه بالله ساعه قط.

رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلّم از جبرئيل سؤال نمود: به خاطر غياب يوسف چه بر سر يعقوب آمد؟ عرض كرد: به اندازه آن‌چه كه بر سر هفتاد مادر فرزند مرده مي‌آيد. و سؤال نمود: أجر حضرت يعقوب به خاطر اين صبر چه‌قدر است؟ عر‌ض كرد: أجر صد شهيد، و اين در حالي بود كه هرگز حضرت يعقوب به خداوند سوء ظن پيدا نكرد.

الكشاف عن حقائق التنزيل وعيون الأقاويل، زمخشري، ج 2، ص 339.





از سايت موئسسه تحقيقاتي ولي عصر (عج)

لينك
http://www.valiasr-aj.com/fa/page.php?bank=question&id=4087

ناشناس گفت...

عبد الرحمان سيوطي به نقل از ابن جرير و او از عكرمه، مي‌‏گويد:

أتي جبرئيل ‏عليه السلام‌ يوسف‏ عليه السلام‌ وهو في السجن، فسلّم عليه، فقال له يوسف: أيّها الملك الكريم علي ربّه، الطيّب ريحه، الطاهر ثيابه، هل لك علمٌ بيعقوب؟ قال: نعم، ما أشدّ حزنه؟ قال: ما ذا له من الأجر؟ قال: أجر سبعين ثكلي، قال: أفتراني لاقيه؟ قال: نعم، فطابت نفس يوسف.

جبرئيل در زندان بر يوسف وارد شد، پرسيد: اي فرشته‏اي كه نزد پروردگارت گرامي، بويت خوش، لباست پاكيزه است، آيا از يعقوب خبر داري؟ گفت: آري، او سخت اندوهگين مي‌‏باشد، پرسيد: چه قدر پاداش اوست؟ گفت: پاداش هفتاد مادر فرزند مرده. پرسيد: آيا او را ديدار خواهم نمود؟ گفت: آري. يوسف پس از شنيدن اين گفتار جانش آرام گرفت.

الدرّ المنثور، جلال الدين عبد الرحمان سيوطي، ج 4، ص 31.

نويسنده تفسير الدرّ المنثور در نقلي اين چنين آورده است:

بكي يعقوب علي يوسف ثمانين عاماً، حتّي ابيضّت عينا من الحزن...

يعقوب مدّت هشتاد سال براي يوسف گريه كرد، تا اين‌كه دو چشمش از شدّت اندوه و گريه سفيد گشت.

الدر المنثور، ج4، ص 31، و تفسير طبري، ج 1، ص 250.



از سايت موئسسه تحقيقاتي ولي عصر (عج)

لينك
http://www.valiasr-aj.com/fa/page.php?bank=question&id=4087

ناشناس گفت...

ب ـ گريه يوسف‏ عليه السلام‌

نه تنها اين يعقوب پدر بود كه بر فراق فرزند اشك مي‌‏ريخت، بلكه متقابلاً يوسف نيز در رنج فراق پدر مي‌سوخت.

از ابن عباس نقل شده است:

عند ما دخل السجن، يبكي حتّي تبكي معه جدر البيوت وسقفها والأبواب.

يوسف‏ عليه السلام‌ وقتي كه به زندان افتاد با گريه‏ او در و ديوار و حتي سقف زندان هم با او گريه مي‌‏كرد.

تفسير قرطبي، ج 9، ص 88.

و در حديثي ديگر از امام صادق عليه السلام‌ آمده است:

البكّائون خمسه، آدم، و يعقوب و... و أمّا يوسف فبكي علي يعقوب حتّي تأذّي به أهل السجن، وقالوا: إمّا أن تبكي نهاراً وتسكت الليل، وإمّا أن تبكي الليل وتسكت النهار، فصالحهم علي واحد منهما.

كساني كه زياد گريه مي‌‏كردند پنج نفر بودند، آدم عليه السلام‌ كه در فراق بهشت و دوري از آن مدام گريه مي‌‏كرد، و يعقوب،... و يوسف بر فراق پدر و جدائي از آغوش پر مهر پدر شب و روز اشك مي‌ريخت تا آنجا كه بقيّه افراد زندان از گريه‏ او به ستوه آمدند، و مجبور شدند تا به وي پيشنهاد كنند كه قسمتي از شب و روز را بدون گريه سپري كند، يوسف ناچار شد پيشنهادشان را بپذيرد.

كشف الغمه، ابن أبي الفتح الإربلي، ج 2، ص 120ـ الخصال، صدوق، ص 272 ـ الأمالي، صدوق، ص 204 ـ روضه الواعظين، نيشابوري، ص 451 ـ المناقب، ابن شهرآشوب، ج 3، ص 104.




از سايت موئسسه تحقيقاتي ولي عصر (عج)

لينك
http://www.valiasr-aj.com/fa/page.php?bank=question&id=4087

ناشناس گفت...

ج ـ گريه و اشك در سنت رسول خدا صلّي الله عليه و آله وسلّم
آرزوي داشتن چشماني اشك‌بار

در كتاب تفسير قرطبي به گوشه‏اي از درخواست پيامبر اكرم هنگام مناجات با خداوند اشاره شده است كه آن حضرت عرض مي‌‏كند:

اللّهمّ اجعلني من الباكين إليك، والخاشعين لك.

خداوندا مرا از گريه كنندگان و از خشوع گنندگان براي خود قرار ده.

تفسير قرطبي، ج11، ص 215.

و در دعاي ديگري از آن حضرت نقل شده است كه عرض مي‌‏كرد:

اللّهمّ ارزقني عينين هطالتين.

خداوندا چشماني اشك ريز به من عنايت كن.

فيض القدير، ج 2، ص 181.

در حقيقت رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلّم در اين فقرات از دعا و مناجات آرزوي باطني خود را در كاري كه مورد رضايت الهي است طلب مي‌كند و اگر اين عمل مورد تأييد خداوند نبود هرگز آن را در مناجات خود با خداي خويش مطرح نمي‌نمود.
چشماني كه هرگز به آتش نمي‌سوزد

از رسول خدا صلّي الله عليه و آله وسلّم نقل است كه در ستايش از دو گروه فرمودند:

عينان لا تمسّهما النار؛ عين بكت من خشيه اللّه، وعين باتت تحرس في سبيل اللّه.

دو چشم از آتش جهنّم محفوظ مي‌‏ماند، چشمي كه از خشيت خداوند گريه كند، و چشمي كه شب‌ها براي خدا بيدار بماند تا از جان و ناموس و امنيت مردم محافظت نمايد.

سنن ترمذي، ج 3، ص96.




از سايت موئسسه تحقيقاتي ولي عصر (عج)

لينك
http://www.valiasr-aj.com/fa/page.php?bank=question&id=4087

ناشناس گفت...

گريه به خاطر ياد خدا

بخاري در صحيح خود از رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلّم روايت مي‌كند:

سبعه يظلّهم اللّه... رجل ذكر اللّه ففاضت عيناه.

هفت گروهند كه در قيامت سايه ابر رحمت الهي آنان را در بر مي‌‏گيرد،... كسي كه با ياد خدا اشك از چشمش جاري شود.

صحيح بخاري، ج7، ص 185.
گريه از خشيت خدا

ترمذي در سنن خود اين‌گونه آورده است:

عن رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلّم: لا يلج النار رجل بكي من خشيه اللّه.

كسي كه از خشيت خدا گريه كند داخل جهنّم نمي‌‏شود.

سنن ترمذي، ج 3، ص 380.
گريه در دنيا مانع از گريه در آخرت

حافظ اصفهاني در كتاب خود از رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلّم روايت كرده است:

من بكي علي ذنبه في الدنيا حرّم اللّه ديباجه وجهه علي جهنّم.

كسي كه در دنيا برگناهانش گريه كند، خداوند صورتش را بر جهنّم حرام كند.

حافظ اصبهاني، ذكر أخبار اصبهان، ج2، ص171.




از سايت موئسسه تحقيقاتي ولي عصر (عج)

لينك
http://www.valiasr-aj.com/fa/page.php?bank=question&id=4087

ناشناس گفت...

گريه در سيره نبي اكرم صلي الله عليه وآله وسلم
1 ـ گريه پيامبر در شهادت حضرت حمزه‏

حمزه فرزند عبدالمطلب، از چهره‏هاى برجسته و قهرمان اسلام بود كه در نبرد اُحد به شهادت رسيد. رسول خدا صلّي الله عليه و آله وسلّم در شهادت عموى خويش بسيار غمگين شد و او را سيدالشهداء ناميد و در فراقش گريست.

در جنگ اُحد خبر شهادت حمزه عموي رسول خدا صلّي الله عليه و آله وسلّم تأثيري شگرف بر قلب و روح آن حضرت گذاشت، زيرا يكي از بزرگ‌ترين مدافعان مكتب توحيد و حاميان راستين خويش را از دست داده بود.

بنابراين، عكس العمل فرستاده‏ حق و پيامبر بزرگ الهي در مقابل اين حادثه‏ دردناك سرمشقي جاودانه براي پيروان او خواهد شد.

حلبي در سيره خود مي‌نويسد:

لما رأى النبى حمزه قتيلا، بكى فلما راى ما مثّل به شهق

پيامبر چون پيكر خونين حمزه را يافت گريست و چون از مثله كردن او آگاهى يافت با صداى بلند گريه سر داد.

السيره الحلبيه، ج 2، ص 247.

اين گريه و ناله از سوي آن حضرت براي عزاي عمويش حمزه آن‌قدر شديد بوده است كه ابن مسعود مي‌‏گويد:

ما رأينا رسول اللّه‏ صلّي الله عليه و آله وسلّم باكياً أشدّ من بكائه علي حمزه، وضعه في القبله، ثمّ وقف علي جنازته، وانتحب حتّي بلغ به الغشي، يقول: يا عمّ رسول اللّه! يا حمزه! يا أسد اللّه! وأسد رسوله! يا حمزه! يا فاعل الخيرات! يا حمزه! يا كاشف الكربات! يا حمزه! يا ذابّ عن وجه رسول اللّه!.

نديديم پيامبر بر كسي گريه كند، آن‌گونه كه با شدّت در شهادت عمويش حمزه اشك مي‏ريخت، بدن حمزه را به طرف قبله قرار داد، سپس كنار آن قرار گرفته و با صداي بلند گريه كرد تا حال غش به آن حضرت دست داد، و خطاب به جسد عمويش مي‌‏فرمود: اي عموي پيامبر خدا، اي حمزه! اي شير خدا و شير پيامبر خدا، اي حمزه! اي كسي كه كارهاي نيكو انجام مي‌‏دادي، اي حمزه! اي كسي كه سختي‌ها و مشكلات را برطرف مي‌‏كردي، اي حمزه! اي كسي كه سختي‌ها را از رسول خدا دور مي‌‏كردي.

ذخائر العقبي، ص 181.




از سايت موئسسه تحقيقاتي ولي عصر (عج)

لينك
http://www.valiasr-aj.com/fa/page.php?bank=question&id=4087

حیدر حسینی گفت...

http://nazer110.wordpress.com/2011/01/11/post91/
http://nazer110.wordpress.com/2010/12/27/post90/

السلام علی اهل طاعة الله
اگر واقعا می خواهید واقعیت را بدانید، دو لینک بالا را ملاحظه کنید، اگر هم صرفا به دلیل دشمنی این مطالب را در وب خویش کپی کرده اید، که به هیچ وسیله ای نمی توان حقیقت را به شما ثابت کرد.
والسلام علی من اتبع الهدی

خالد گفت...

اي رافضي! چند حديث هم روايت كن كه در آن گل مالي و سينه زني و علم گرداني و قمه زني هم مجاز شمرده شده باشد اين كار كه براي شما كاري سهل است!
چرا حق را به باطل در مي آميزي؟ مگر ما گفتيم كه گريه براي خدا بداست؟!! تا ميتواني براي خدا گريه كن و از او استغفار كن! اما اين مزحرفاتي كه شما با آن روي انسانيت را سياه كرده ايد به چه معني است؟ كجا پيامبر فرمودكه خود را به زنجير بزنيد؟ و... و يا سالگرد تولد مرا جشن بگيريد يا سالگرد وفات فلان را عزادار باشيد؟
چرا نميخواهيد بدانيد اهل حق چه ميگويند؟ فردا در حضور خدا چه جوابي داريد؟ اهل بدعتيد و اگر برنگرديد انجام تان در دوزخ است . چون پيامبر ميفرمايند: كل بدعة ضلاله و كل ضلالة في النار. هر بدعتي گمراهي است و هر گمراهي انجامش در دوزخ

نجات گفت...

سلام


اگر منظورتان من بودم...
كه من خودم هم نميدونم سينه زني و قمه زني و زنجير زني از كجا اومدن


و اما اگر منظورتون لينك هاي حدر حسيني بود


ايشون در لينك هاشون ظاهراً خواستند خود عزاداري را ثابت كنند...




چون مطلب مهم خود عزاداري هست و نحوه ي عزاداري هم كه خوب... من واقعاً سوال ميكنم..


قمه زني . زنجير زني... سينه زني...دقيقاً‌چه معنا و مفهومي داره.




و من ميپرسم...اهل حق چه ميگويند؟

جمال گفت...

آقاي نجات
خدواند ميگويد:فبشر عبادي الذين يستمعون القول فيتبعون احسنه. يعني آن بندگاني را بشارت بده كه سخن را ميشنوند و بهترين آن را انتخاب ميكنند.
من واقعا براي شما متاسفم آيا فردا در حضور خدا هم وقتي بگويي نميدانم خدا رهايت ميسازد. اكنون كه بنده گان صالح خدا حقيقت را برايت روشن ميكنند تو ديگر راهي براي توجيه گمراهي خود نداري و حجت بر تو تمام است.
بكوش حق را بشناسي و اين قدر در پي گمراهي اصرار نكن عزيز من.
به خدا سوگند كه مسير شيعه به جهنم منتهي ميشود واينان مشرك و فاسق اندو مسير توحيدي اسلام از اينان جداست .
چرا در حالي كه ميداني پيامبر ما را به اين كار ها رهنمايي نكرده است اما باز هم خرافات را تاييد ميكني و ميگويي عزاداري خوب است؟
براي تو معيار خوب و بد در كجاست؟
آيا خوب آن كاري است كه خدا و رسولش آن را انجام داده اند و يا خوب آن كاري است كه آخندهاي استفاده جوي خرافاتي به تو ميگويند در حالي كه هيچ دليلي هم براي اثبات نظر خود ندارند؟
كمي فكر كن فردا داخل قبر هيچ آخندي نمي آيد كه به دادت برسد آن جا فقط الله است و الله . موحد باش و از بازگشت از مسير شيطان را اين قدر برايت مشكل نساز. برگرد كه هنوز فرصت داري . خدا نجاتت دهد.

نجات گفت...

سلام

شما نامه ي اعمال شيعيان را ديديد؟

شما چطور مدعي اين ميشيد كه شيعيان جهنمين؟


شما از كجا ميدانيد شيعيان مشركند؟

مگر در دعاي توسل نداريم:
تَوَسَّلنا بِکَ اِلیَ اللّهِ

يعني توسل ميكنيم به وسيله ي تو به خدا


به فرض كه اين زنجير زني سينه زني اشكال دارد، اين دليل ميشود مذهب شيعه اشكال دارد؟



ما اگر گناه كنيم يعني دين اسلام مشكل دارد يا ما؟


چنانچه من زنجير زني و سينه زني را صحيح ندونستم ميتونم از آن كناره گيري كنم... اما اشكالي در مذهب شيعه نيست.



شما به آخند اشكال ميگيري...من به قضيه هاي سياسي آن چندان نميخوام بپردازم كه اين بحث سياسي بشه...اما در جايي كه شب شده و خورشيد به جاي ديگري ميتابد...از شمع و از چراغ استفاده ميشه...


شما كه از العان ميگوييد شيعيان جهنمي هستند...معيار تشخيص جهنمي و بهشتي چيست و اشكال ما چيست كه اينو ميگي؟



زنجير زني..؟
سينه زني؟
اشكال سياسي؟
اينا يعني همه از مذهب شيعه هست؟
ما اگر گناه كنيم يعني اسلام اشكال دارد يا اشكال فقط از خود ماست؟

اشكال توحيدي ميگيريد؟
كجاي شيعه از توحيد جداست؟

اگر بگيم امام علي منو نزد خدا شفاعت كن...اين يعني شركه؟



در آية الكرسي هست كه:

مَن ذَا الَّذِي يَشْفَعُ عِنْدَهُ إِلاَّ بِإِذْنِهِ






اذن را خدا ميدهد...و امامان مارا نزد خدا شفاعت ميكنندآيا اين شركه كه من برم به ماردم بگم...مادر جان منو به دعاي خيرت ياد كن اين شرك شد؟


مگر درخواست شفاعت ما از امامان به اين معناست كه امامان از نزد خود با يك اراده ي مستقل و اختيار كاملا مستقل دارند شفاعت ميكنند؟


در صورتي كه خدا هست كه اذن شفاعت ميده...و امامان مارا نزد خدا شفاعت ميكنند..

جمال گفت...

آقاي نجات
سخن چون بگفتي دليلش بيار. اولا بحث توسل بحثي اختلافي است و آن هم فقط در مورد رسول الله تعدادي از علما گفته اند كه اگر گفته شود: خدايا به اعتبار و مقام پيامبر خودمحمد صل الله عليه وسلم، اين مشكل ما را حل كن اشكالي ندارد.
اما تعدادي از علما اين گونه توسل را نيز رد كرده اند و ميگويند اين حرف دليلي ندارد . مگر وقتي پيامبر دعا ميكرد چگونه دعا ميكرد و آيا در دعاي پيامبر جايي هست كه گفته باشد خدايا به اعتبار مثلا فلان پيامبر اين كار را برايم انجام بده؟!
و از سويي قران نيز به ما آداب دعاا و استغاثه را مي آموزاند و ميفرمايد: و اذا سألك عبادي عني فاني قريب اجيب دعوة الداع اذا دعان فليستجيوا لي!!! يعني وقتي بندهگانم در بارة من از تو ميپرسند بگو: من به آنان نزديكم و دعاي دعا كنندة را زماني كه مرا ميخواند اجابت ميكنم. پس بايد فقط از من طلب استجابت دعا كنيد و بس!!!
و در جايي ديگر ميفرمايد: ادعوني استجب لكم. يعني مرا بخوانيد و من استجابت ميكنم!! لهذا وقتي الله به ما چنين دستور ميدهد چه نيازي هست كه ما بگوييم خدايا ما فلان را وسيله استجابت دعا ميسازيم؟؟!!
قرآن به ما چنين ميگويد. اما بحث شيعه از اين حرفها گذشته است . ما وقتي شيعه را مشرك ميگوييم دليل ما آن است كه شيعه مستقيما به مردگان متوسل ميشوند و حتي به نظر من شيعه از بدترين مشركان روي زمين هستند و دليش نيز آن است كه قرآن در مورد مشركان ميگويد:وقتي كه در ظلمات بر وبحر قرار بگيرند فقط خدا را ميخوانند!!
اما شيعه وقتي در تنگنا هم قرار بگيرد در عوض خدا ميگويد : يا حسين ، يا علي ، يا امام رضا يا ابوالفضل و....
خوب اين كلمات غير از شرك مگر چيز ديگري است؟
آقاي نجات: شيعه ميگويد ما اينها را عبادت نميكنيم و اين ها وسيلة نزديكي خود با خدا قرار ميدهيم!
مگر مشركان نميگفتند: ما نعبدهم الا ليقربونا الي الله زلفي. يعني ما اين بتان را نميپرستيم مگر اين كار ما براي اين است كه اينان ما را به خدا نزديك كنند.
ميان اين دو تفكر مشركانه چه تفاوتي موجود است؟
وانگهي شما مطالعه كن و بحث امامت را از ديدگاه شيعه بخوان و نگاه كن كه كفر مطلق هست يا نيست؟ از نظر مذهب شيعه مقام علي از مقام ابراهيم عليه السلام نيز بالا تر است. و اين كفر مطلق است.
حالا بحث تحريف قرآن كه شيعه به آن معتقد است به جاي خود باشد.
شما نياز به مطالعة جدي تر داريد بحث به اين ساده گي كه شما ميگويي نيست برادر من شرك همان گناهي است كه در نزد خدا هرگز بخشيده نميشود. و معني شرك شريك دانستن بنده گان خدا در صلاحيتهاي الله است طوري كه شيعه باوردارد كه امام غيب ميداند، و بر ذرات كون وهستي حاكم است نعوذ بالله من ذالك . برادر من اگر به دنبال حق هستي اين همه دليل براي گمراهيت كفايت ميكند لطفا به حق تمكين كن. البته مهم نيست كه نامت شيعه باشد يا سني بلكه مسلمان باش. و از شرك و كفر و بدعت خود را پاك بساز.

Unknown گفت...

سلام، ظاهراً شما در اصل شفاعت ترديد نداريد و اختلاف ما بر سر اين است كه اين شفاعت از خدا خواسته شود يا از بنده ي خوب و مقرب خدا من نميدانم بيشتر بحث عقلي بكنم يا روايي اما اول ميخوام يه مقدار از روايات بحث كنم

اين روايت:


2- عن أنس بن مالك أنه قال : سألت النبي أن يشفع لي يوم القيامة فقال : أنا فاعل . قلت : فأين أطلبك ؟ قال اولا على الصراط ، قلت فإن لم ألقک ؟ قال : عند الميزان ، قلت فإن لم ألقک ؟ قال : عند الحوض فإني لا أخطي هذه المواضع .

صحيح الترمذي : 4 / 42 ، باب ما جاء في شأن الصراط ج4، ص 621، ح2433.

انس مى گويد: از پيامبر(صلى الله عليه وآله) درخواست كردم كه در قيامت درباره من شفاعت كند، وى پذيرفت و فرمود: من اين كار را انجام مى دهم. به پيامبر(صلى الله عليه وآله)گفتم: شما را كجا جستجو كنم؟ ابتدا فرمودند : در كنار صراط ، عرضه داشتم اگر شما را در کنار صراط ملاقات نکردم شما را در کجا مي توانم ببينم؟ فرمود ند کنار ميزان، عرضه داشتم اگر شما را در کنار ميزان ملاقات نکردم شما را در کجا مي توانم ببينم ؟ فرمود ند کنار حوض ، بدرستيکه من بغير از اين سه مکان جايي نمي روم


از سايت موئسسه تحقيقاتي حضرت ولي عصر
http://www.valiasr-aj.com/fa/page.php?bank=maghalat&id=87

پس ظاهراً اين روايت در صحيح الترمذي هست و انس بن مالك مستقيماً از خود رسول لله صلي الله عليه و آله شفاعت خواسته

Unknown گفت...

و اين روايت:


3- سواد بن قارب نزد رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم آمد و در ضمن ابياتي از ايشان طلب شفاعت نمود :

وكن لى شفيعا يوم لا ذوشفاعة سواک بمغن فتيلا عن سواد بن قارب.

الاصابه،ج 3،ص 182 ، ذيل ترجمه سواد بن قارب الدوسي أو السدوسي رقم 3596 ؛ الأحاديث الطوال ــ طبراني ــ ص 85 ، حديث رقم 31 ، باب حديث سواد بن قارب ؛ الدررالسنيه ــ احمد زيني دحلان ــ ، ص 27 .

اى پيامبر: روز قيامت شفيع من باش. روزي که شفاعت، ديگران به حال سواد بن قارب به مقدار رشته وسط خرما، سودى نمى بخشند.


از موئسسه تحقيقاتي حضرت ولي عصر
http://www.valiasr-aj.com/fa/page.php?bank=maghalat&id=87



و اين روايت:


طلب شفاعت از پيامبر اکرم صلي الله عليه و آله و سلم بعد از وفات ايشان

4- محمد بن حبيب مي گويد :

ثم لما فرغ على من غسله وأدرجه في أكفانه كشف الأزار عن وجهه ثم قال بأبي أنت وأمي طبت حيا وطبت ميتا ... بأبي أنت وأمي اذكرنا عند ربك ... .

التمهيد - ابن عبد البر - ج 2 ، ص 162 ، شرح نهج البلاغة - ابن ابي الحديد - ج 13 ، ص 42 ، باب ذکر طرف من سيرة النبي عليه السلام عند موته .

محمد بن حبيب مي گويد: زمانيکه علي (عليه السلام ) غسل پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم ) را به اتمام رساند و کفن بر قامت ايشان پوشاند کفن را از صورت ايشان کنار زذ و عرضه داشت :‌ پدر و مادرم فدايت پاک و پاکيزه زندگي نمودي و پاک و پاکيزه به پيشگاه خداوند شتافتي ... پدر و مادرم فدايت ما را در پيشگاه پروردگارت ياد کن ... .


از موئسسه تحقيقاتي حضرت ولي عصر
http://www.valiasr-aj.com/fa/page.php?bank=maghalat&id=87




و در قران هم هست كه




قَالُواْ يَا أَبَانَا اسْتَغْفِرْ لَنَا ذُنُوبَنَا إِنَّا کُنَّا خَاطِئِينَ

سوره ي يوسف آيه ي 97




قَالَ سَوْفَ أَسْتَغْفِرُ لَکُمْ رَبِّيَ إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِيمُ

سوره ي يوسف آيه ي 98




پس من از شما سوال دارم...تكليف روايات بالا چيست؟
توسل و تقاضاي استغفار كه مخالف حكم قران نيست


من از شما سوال دارم


شما گفتين ما از مرده شفاعت ميخواهيم...پس چرا در آيه ي 169 سوره ي آل عمران

وَلاَ تَحْسَبَنَّ الَّذِينَ قُتِلُواْ فِي سَبِيلِ اللّهِ أَمْوَاتًا بَلْ أَحْيَاء عِندَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُونَ


پس چطور ميتوانيد بگوييد ما به مرده توسل كرديم؟
شما دليل بياريد كه چرا فكر ميكنيد ما به مردگان توسل كرديم؟

khaled گفت...

آقاي نجات من خالد هستم.
وجواب سوال شما را در مطالب يك بيعت دو روايت، آيت الله حجت، و عاشورا و ادب اسلامي نوشتم. آن جا مراجعه فرماييد با آن هم بايد بنده به اجازه آن دوست گرامي به شما بگويم كه :
› شفاعت حق است مخصوصا براي پيامبر ما صل الله عليه وسلم. اما:
اين شفاعت در آخرت است و با استغاثه فرق دارد. شفاعت به اذن خدا انجام ميشود و خدا به پيامبر اجازه ميدهد كه هركس را كه خدا به پيامبر اجازه داده باشد مورد شفاعت خود قرار دهد پس در حقيقت شفاعت هم مربوط به الله است.
اما بحث استغاثه مستقيم از پيامبر و يا اولياءالله طوري كه شيعه آن را انجام ميدهد شرك مطلق است وقتي ميگويد: يا زهرا يا فلان و بهمان! اين استغاثه هيچ ربطي به شفاعت ندارد ونبايد اين دو موضوع را با هم خلط كنيم.
من دربحث دعا همان آيات قرآني كه قبلا توسط دوست ما به شما نوشته است را كاملا كافي ميدانم و از شما مي پرسم وقتي خدابه ما دستور ميدهد كه : وقتي دعا ميكنيد فقط از من بخواهيد اكنون دعا از مردگان چرا و به چه دليل؟
› و اماآن آيت را كه نوشته ايد چه ارتباطي به مردگان دارد؟ مگر آن گاه كه فرزندان يعقوب عليه السلام به پدر گفتند براي ما طلب استغفار كن پدرشان مرده بود؟ و به همين ترتيب وقتي مردم از نبي مكرم اسلام صل الله عليه وسلم طلب استغفار ميكردند در حال زنده گاني ايشان بود نه بعد از مرگ شان!
و همين اكنون نيز شما ميتواني براي مادر و پدر و دوستان خود بگويي كه برايت دعا كنند و اين هيچ اشكالي ندارد اما بحث ما در استجابت اموات و صاحبان قبور است.
اين آيت را براي شما مينويسم تا اتمام حجت شود:
و ما انت بمسع من في القبور. يعني صاحبان قبور را تو اي پيامبر شنوانيده نميتواني.
و حتي در آيت زير خدواند دو گروه را در نا شنوايي به هم تشبيه كرده است يكي كران و ديگري مردگان و ميفرمايد:
فَإِنَّكَ لَا تُسْمِعُ الْمَوْتَى وَلَا تُسْمِعُ الصُّمَّ الدُّعَاء إِذَا وَلَّوْا مُدْبِرِينَ [الروم : 52]
يعني دو نه مردگان را شنوانيده ميتواني و نه هم كران را وقتي كه رفتند.
اين آيات خيلي واضح است كه مردگان نميتوانند بشنوند و هيچ استثنايي هم موجود نيست.
و در مقابل اين آيات مباركه هيج حرفي تحت هيچ عنواني قابل قبول مسلمان شده نميتواند چرا كه نص خيلي واضح وصريح است.
و اما شهدا حيات شان معنوي است و در نزد خداست به صورت خاص نه مادي و دنيوي كه بشنوند و بخورند و بياشامند و اجابت كنند و مشكلات من و تو را حل نمايند!!
چنان كه زن شهيد عروس ميشود و مالش تقسيم ميشود و خودش به زير خاك مدفون ميگردد و هيچ عاقلي براي شهيد غذا در داخل قبر نميگذارد مگر اين كه شايد روافض اين كار راهم بكنند!!
لذا از نگاه اسلام ارتباط دنيوي آنان با جهان ماده قطع است. و اينك فقط خداست كه بايد از او طلب استجابت كنيم و بس!

Unknown گفت...

سلام


در مورد پستي كه به عنوان:

يك بيعت دو روايت

هست...من به اونجا هم نظر ارسال كردم...

Unknown گفت...

سلام

اگر فكر ميكنيد طلب شفاعت شرك است پس



2- عن أنس بن مالك أنه قال : سألت النبي أن يشفع لي يوم القيامة فقال : أنا فاعل . قلت : فأين أطلبك ؟ قال اولا على الصراط ، قلت فإن لم ألقک ؟ قال : عند الميزان ، قلت فإن لم ألقک ؟ قال : عند الحوض فإني لا أخطي هذه المواضع .

صحيح الترمذي : 4 / 42 ، باب ما جاء في شأن الصراط ج4، ص 621، ح2433.

انس مى گويد: از پيامبر(صلى الله عليه وآله) درخواست كردم كه در قيامت درباره من شفاعت كند، وى پذيرفت و فرمود: من اين كار را انجام مى دهم. به پيامبر(صلى الله عليه وآله)گفتم: شما را كجا جستجو كنم؟ ابتدا فرمودند : در كنار صراط ، عرضه داشتم اگر شما را در کنار صراط ملاقات نکردم شما را در کجا مي توانم ببينم؟ فرمود ند کنار ميزان، عرضه داشتم اگر شما را در کنار ميزان ملاقات نکردم شما را در کجا مي توانم ببينم ؟ فرمود ند کنار حوض ، بدرستيکه من بغير از اين سه مکان جايي نمي روم


از سايت موئسسه تحقيقاتي حضرت ولي عصر
http://www.valiasr-aj.com/fa/page.php?bank=maghalat&id=87



شما اين روايت را چطور توجيه ميكنيد رد ميكنيد؟از نظر رجالي اشكال دارد؟
شما اگر اين روايت را جعلي بدانيد بايد دليل هم بياريد