دوست عزیز به وبلاگ حقیقت ایمان خوش آمدید
امید است که از مطالب موجود در این وبلاگ استفاده بهینه نموده و با نظرات خویش ما را در جهت پیشبرد هر چه بهتر آن یاری نمایید.
این وبلاگ از تمامی مطالب مفید و سودمند شما استقبال میکند. لطفا مطالب خود را به آدرس ایمیل زیر برای ما ارسال نمایید:

hamid.ma66@yahoo.com
۱۳۸۹ دی ۲, پنجشنبه
نوشتة : حقطلب
بحث سنت و بدعت از مباحث مهم عقيدتي در اسلام است . سنت به معني پيروي از روش پيامبر در تمام زمينه هاي عبادي است و بدعت به معني برون رفتن از دايرة شريعت الهي در مجال عبادت است كه به معني نو آوري كردن در مسائل مربوط به ديانت ميشود.
از آن جا كه مسلمين به اتباع سنت مكلف اند، با اين التزام، در حقيقت مسير مستقيم الهي را پيموده اند چرا كه اين تعلق به سنن نبوي نيمي از كل دين ما را تشكيل ميدهد كه باور به آن مربوط به جز دوم شهادتين يعني محمد الرسول الله ميباشد...


اما بدعت كه به معني نوآوري در مجال شريعت است به برون رفتن از دستور پيامبر در زمينه عبادي گفته ميشود كه از نظر شريعت الهي مردود شمرده شده و عامل آن متمرد نسبت به جز دوم شهادتين يعني محمد الرسول الله شمرده ميشود، و بر همين اساس است كه در احاديث نبوي ميخوانيم كه پيامبر اسلام ميفرمايند: كل بدعة ضلاله و كل ضلالة في النار! يعني هر بدعتي گمراهي است و هر گمراهي انجامش در دوزخ است.
و فرمايشات ديگر جناب محمد الرسول الله ميخوانيم كه : من احدث في امرنا هذا ما ليس منه فهو رد! ( كسي كه در اين كار ما -يعني دين - چيزي مي افزايد آن كار رد است ). و يا فرموده اند : من عمل عملا ليس عليه امرنا فهو رد (كسي كه در مسائل ديني عملي انجام دهد كه ما به آن امر نكرده ايم آن كار رد است) و اينها همه ميرساند كه مسلمان بايد براي انجام وظايف عبادي خود متكي به سنت نبي اكرم باشد.
اما در چوكات اسلام فرقي شكل گرفتند كه اهل بدعت شمرده ميشوند و يكي از بدترين اين فرقه ها كه متاسفانه به دليل تساهلي كه مسلمين در اين مبان به خرج داده اند و امروزه تعدادش در ميان امت اسلامي نسبتا فزوني گرفته است فرقة رافضه يا همان شيعة غالي است كه بدترين بدعت گذاران در اسلام شمرده ميشوند . متاسفانه جامعة اسلامي در مقابل اين همه بدعت زشت و نارواي اين گروهك ضاله مهر سكوت برلب گذاشته و بنا بر مصلحت انديشي هميشه حقايق را فداي مصالح خام و نا پختة خود ساخته اند.
در كنار بدعت هاي فراواني كه رافضه دارند ، يكي از مهمترين اما در عين وضاحت ، ناپيدا ترين بدعتهاي شان اذاني است كه آن را براي نماز هاي خود برساخته اند.
اين صداي بدعت رافضه خود به تنهايي كافي است كه اين گروه را از حد يك فرقة بدعت گذار عادي فراتر برده و با توجه به جنبة معنايي و محتوايي كلماتي كه در اذان آن را افزوده اند، ايشان را به سرحد كفر نيز برساند.
اكنون به دو جنبه مهم در اين باره توجه ميكنيم:
جنبة اول : افزودن كلمات به اذاني است كه توسط اسلام و نبي اكرم به عنوان اعلان مهمترين فريضة اسلامي يعني نماز براي امت تشريع شد.
كلماتي را كه روافض به اذان اضافه كرده اند، يكي جملة اشهد ان عليا ولي الله است و ديگر جمله اشهد ان عليا حجة الله و ديگر جمله حي علي خير العمل است.
اين سه جمله جملاتي هستند كه در عصر نبوت و خلفاي راشدين و ائمة مجتهدين موجود نبود اما با پا گرفتن حركت رافضه در اطراف و اكناف عالم كم كم توسط آخندهاي رافضي ابداع و تشريع شد و اكنون مي نگريم كه با كمال بيشرمي توسط اين گروهك ضاله به گوش مردم ، به صورت علني در همه جا پف ميشود!
اين صداي بدعت و ضلالت مطلق بهترين دليل در دست مسلمانان براي نشان دادن مسير كج و نا مقبول اين فاسقان است و جاي دارد كه اكنون از سران اين گروهك فاسق پرسيده شود كه شما با چه حقي در اذاني كه فقط و فقط به خدا و رسولش تعلق دارد كلماتي را افزوده ايد؟ آيا اين به معني اعلان بدعت و گمراهي آشكار شما نيست؟ آيا حضرت علي چنين دستوري به شما داد؟ و يا كدام يكي از ائمه كه شما فكر ميكنيد به آنان منتسب هستيد!!! به شما چنين حكمي كردند؟
وجه دوم موضوع بررسي محتوايي اين جملات است كه قبلا گفتيم ميتواند اين فرقة ضاله را از حد ارتكاب بدعت فراتر برده و حتي به مجال كفر بكشاند اكنون به دقت ادامة مطلب را بخوانيد:
رافضه در اذان افزوده اند كه:
اشهد ان عليا ولي الله ( شهادت ميدهم كه علي ولي خداست.) در مرحله اول وقتي به اين جمله نگاه كنيم ما مسلمانان آن را مهم نميدانيم چرا كه معتقديم حضرت علي از اولياءالله است و حالا كه شيعه اين جمله را در اذان خود افزوده است هر چند اين بدعتي زشت است اما كفر نيست!
اما خطرناك بودن اين جمله زماني دانسته ميشود كه با توجه به معني و مفهوم كلمة ولي و مقام ولايت و امامت از نظر شيعه، به اين كلمه نگاه كنيم و منظور رافضه از اين جمله را در نظر داشته باشيم ، آن وقت است كه مي بينيم اين جمله در حقيقت كفري بواه است!
رافضيان شيعه معتقدند كه امامت فوق نبوت است لذا حضرت علي مقامش از همة پيامبران الهي به جزنبي اكرم صل الله عليه وسلم بالا تر است و اين معني با توجه به خاتميت پيامبري كفر مطلق شمرده ميشود. كه خوب است دوستان، به مقالة (ايمان به امامت عين ايمان يا عين كفر است؟) در همين وبلاك مراجعه نمايند.
دوم جملة : اشهد ان عليا حجة الله( شهادت ميدهم كه علي حجت خداست!)مي باشد كه رافضه آن را در اذان خود افزوده اند.
اين جمله نيز براي بيان مدعاي ما بسيار گويا است، چرا كه اين جمله در حقيقت از نگاه عقيدة رافضيان شيعه ، مكمل جمله اول شمرده ميشود.
اكنون به اين آيت قرآن توجه فرماييد: رسلا مبشرين و منذرين لئلا يكون للناس علي الله حجة بعدالرسل!( پيامبران بشارت دهنده و ترساننده براي مردم اند، تا براي مردم حجتي بعد از پيامبران در نزد خداوند نباشد. ) پس بر اساس اين آيت مبارك پيامبران الهي حجج الهي هستند كه با بعثت آنان حجت الهي بر مردم تمام ميشود و با توجه به اين كه نبي اكرم آخرين پيامبر الهي هستند، پس حجت الهي نيز با رسالت نبي اكرم بر مردم تمام شد و حجت ديگري براي مردم وجود ندارد!
اكنون رافضه ميگويند : علي نيز حجت خداست! آيا اين جمله به صورت بسيار واضح ، به معني نفي ادعاي قرآن مبني بر حجت دانستن پيامبران و ختم سلسلة ايشان نيست؟ و آيا چنين جمله اي كفر مطلق شمرده نميشود؟ واضح است كه هر عقيده اي كه منافي آيتي از آيات قرآني باشد كفر مطلق است و گوينده را از چوكات دين بيرون ميبرد! اما رافضه اين جمله ها را هر روزه به دنيا اعلان ميكنند و اين به معني اعلان نفاق و كفر هرگز چيزي بوده نميتواند.
و اما در بارة جملة حي علي خير العمل نيز بايد گفت كه براي اثبات اين جمله در اذان محمدي، هيچ سند معتبري وجود ندارد و افزودن اين جمله به جز بار بدعت را بر دوش اين فرقه ضاله هرگز نمي افزايد.
اكنون كه دانستيم اين صداي كه از طرف رافضه به نام اذان بلند ميشود ، اذان براي اقامة نماز نيست ، بل صداي نفاق و بدعت و خرافات و ضديت با صريح قرآن و شريعت محمدي صل الله عليه وسلم است.
لهذا، نبايد در كشور هاي اسلامي براي اين صدا اجازه بلند شدن داده شود، و ما اميدواريم كه مقامات در كشور هاي اسلامي به اين موضوع حساس توجه مبذول دارند و علماي گرامي به اين حساسيت مهم توجه نموده و دشمنان پنهان امت را هرچه بهتر و بيشتر به مسلمانان بشناسانند..

55 نظرات:

فرشيد گفت...

الله متعال به شما مناديان توحيد و اسلام ناب توفيق بيان حقايق بيشتر را مرحمت بفرمايد.
به راستي هم كه موضوع اذان رافضه در حقيقت كوس فضيحت و بدعت گذاري اين گمراهان است. اما سكوت علماي جهان اسلام در مقابل اين جريان فاسق واقعا جاي تعجب دارد كه اميد است از خواب غفلت بيدار شوند و تكليف امت را با اينها روشن كنند.

ناشناس گفت...

تشكر از وبلاگ توحيدي حقيقت ايمان كه واقعا به تمام قضاياي جهان اسلام توجه ميكنند از شيعيزم تا صوفيزم و تا صليبزم و صهيوييزم و هندوئيزم و ... الله به شما توفيق بيشتر عنايت كند. من از اين وبلاگ سود فراوان بردم . جزاكم الله خير الجزاء

ناشناس گفت...

شيعيان مردم بي ارزشي هستند نه اصول فكري ثابت دارند نه كار شان بر روي كدام قاعده اي استوار است . اين فرقه يك فرقة سياسي است و كاري هم به اسلام و بدعت و... ندارد فقط پيروان خود را ميخواهد با احساسات جلو براند و از هر فرصت استفاده ميكند. اگر خدا به اينان شعور ميداد بايد در اين مورد توجهي ميكردند و اين سوال را از خود ميكردند كه چرا بايد ما چنين كنيم...

كاظم گفت...

سلام به پيروان راستين اسلام ناب محمدي
استاد جواد عزيز و همة خوباني كه توي وبلاگ حقيقت ايمان قلم ميزنيد و فعاليت ميكنيد.
راستش رو بخواهيد الان توي ايران در خيلي از مباحث من اشتراك داشته ام و اين موضوع رو خود شيعيان هم قبول دارند اما نميتونن براش چاره بسنجند. اگه مسلمونا كمي در اين باره حساسيت شونو ابراز كنن فكر ميكنم در آينده اين كلماتو از اذان حذفش بكنن! اجرتون با الله خدا خيرتون بده خيلي جالب بود.

ناشناس گفت...

سلام، گفتن
اسم حضرت علي در اذان به عنوان تبرك است، نه خود اذان

ناشناس گفت...

بخش اول: معاني بدعت و اركان آن
1 ـ برداشت غلط از معناي «بدعت»

خوش‏ بينانه‏ترين نگاه در باره اين گونه تعبيرات و قضاوت‌ها از سوي وهابيت پيرامون اقامه عزاداري براي امام حسين عليه السلام‌ اين است كه بگوييم: وهّابيّت درك صحيحى از معنا و واژه «بدعت» نداشته و دچار توهّم گرديده و هر آن‌چه مخالف تفكّرات خود باشد را بدعت شمرده و با اين برچسب ديگران را محكوم مي‌نمايند.

از اين رو لازم است نخست معناى بدعت را از ديدگاه لغت و اصطلاح تبيين نموده و آن‌گاه بدعت را از منظر كتاب و سنّت بررسى ‏كنيم.
2 ـ معناي لغوي «بدعت»

لغت شناسان، بدعت را وجود و اختراع چيزي مي‌‏دانند كه قبلاً وجود نداشته و از آن اثري نبوده است.

جوهرى مى‏نويسد:

البدعه: إنشاء الشيء لا على مثال سابق، واختراعه وابتكاره بعد أن لم يكن.

بدعت به معناى پديد آوردن چيز بى‏سابقه و عمل نو و جديدى است كه نمونه نداشته باشد.

صحاح اللغه، جوهري، ج3، ص113

قطعا بدعت به اين معنا مورد تحريم در آيات و روايات نيست؛ زيرا اسلام مخالف با نوآورى و نوپردازى در زندگى بشرى نيست، بلكه موافق با فطرت بشرى است كه همواره او را به نوآورى در زندگى فردى و اجتماعى سوق مى‏دهد.

از همين‌رو آن‌چه مخترعان و مبتكران در نوآوري‌هاي خويش به وجود مي‌‏آورند شامل اين تعريف مي‌‏شود كه نه تنها مذموم نيست بلكه پسنديده و قابل ستايش است.




از سايت موئسسه تحقيقاتي ولي عصر (عج)

لينك
http://www.valiasr-aj.com/fa/page.php?bank=question&id=4087

ناشناس گفت...

3 ـ معناي اصطلاحي «بدعت» نزد علماي شيعه و سني

امّا از نظر شرع و در اصطلاح علماء، بدعت معناي ديگري دارد كه متفاوت با معناي لغوي آن است، زيرا بدعت نسبت دادن و داخل نمودن مسائلي در دين است كه شارع و آورنده دين آن را ابداع و ايجاد نكرده و رضايت به آن نداشته باشد.

معناى بدعت كه در دين مورد بحث قرار مى‏گيرد، عبارت از هرگونه افزودن و يا كاستن در دين به نام دين مى‏باشد و اين غير از معنايى است كه در معناى لغوى آن گذشت.

راغب اصفهانى مى‏گويد:

والبدعه في المذهب: إيراد قول لم يستنَّ قائلها وفاعلها فيه بصاحب الشريعه وأماثلها المتقدّمه وأصولها المتقنه.

بدعت در دين، گفتار و كردارى است كه به صاحب شريعت مستند نباشد و از موارد مشابه و اصول محكم شريعت استفاده نشده باشد.

مفردات ألفاظ القرآن، راغب أصفهانى، ص 39.

ابن حجر عسقلانى مى‏گويد:

والمُحْدَثات بفتح الدال جمع مُحْدَثَه، والمراد بها: ما أحدث وليس له أصل في الشرع ويسمّى في عرف الشرع بدعه، وما كان له أصل يدلّ عليه الشرع فليس ببدعه.

هر چيز جديدى كه ريشه شرعى نداشته باشد، در عرف شرع، بدعت ناميده مى‏شود و هر چه كه ريشه و دليل شرعى داشته باشد بدعت نيست.

فتح البارى، ج 13، ص 212.

همين تعريف را عينى در شرح خود بر صحيح بخارى(1) و مباركفورى در شرح خود بر صحيح ترمذى آورده(2) و عظيم آبادى در شرح خود بر سنن ابوداود(3) و ابن رجب حنبلى در جامع العلوم(4) ذكر كرده‏اند.

1 ) عمده القارى، ج 25، ص 27.

2) تحفه الأحوذى، ج 7، ص 366.

3 ) عون المعبود، ج 12، ص 235.

4 ) جامع العلوم والحكم، ص 160، چاپ هند.






از سايت موئسسه تحقيقاتي ولي عصر (عج)

لينك
http://www.valiasr-aj.com/fa/page.php?bank=question&id=4087

ناشناس گفت...

سيّد مرتضى از متكلّمان و فقهاي نامدار شيعه در تعريف بدعت مى‏گويد:

البدعه زياده في الدين أو نقصان منه، من إسناد إلى الدين.

بدعت افزودن چيزى به دين و يا كاستن از آن با انتساب به دين مى‏باشد.

رسائل شريف مرتضى، ج 2، ص 264، نشر دار القرآن الكريم ـ قم.

طريحى مى‏گويد:

البدعه: الحدث في الدين، وما ليس له أصل في كتابٍ ولا سنّه، وإنّما سُمّيَتْ بدعه؛ لأنّ قائلَها ابتدعها هو نفسه

بدعت، كار تازه‏اى در دين است كه ريشه در قرآن و شريعت ندارد و به ‏خاطر اين بدعت ناميده شده كه گوينده بدعت آن را ابداع كرده و به ‏وجود آورده است.

مجمع البحرين، ج 1، ص 163، مادّه «بدع»

بنابر اين، بدعت با توجّه به معناي لغوي آن اعمّ از معناي شرعي خواهد بود.





از سايت موئسسه تحقيقاتي ولي عصر (عج)

لينك
http://www.valiasr-aj.com/fa/page.php?bank=question&id=4087

ناشناس گفت...

5 ـ ريشه انحراف وهابيت در معناي «بدعت»

با توجه به آن‌چه از معناي لغوي و اصطلاحي بدعت و اركان آن گذشت مشخص گرديد: انتساب بدعت به شخص و يا گروهي به اين سادگي كه وهابيت به محض ديدن هر پديده نو و جديدي بر آن برچسب بدعت مي‌زنند نيست؛ بلكه داراي شرايط و ويژگي‌هاي خاصي است كه تا محقق نشود به آن بدعت نمي‌توان گفت.

اما آن‌چه كه باعث گرديده تا بعضي در اين مورد مرتكب اشتباه گرديده و به آساني ديگران را متهم به بدعت نمايند اين است كه در حديثي از رسول خدا صلّي الله عليه و آله وسلّم نقل كرده‌اند:

كلّ بدعه ضلاله.

هر بدعتي گمراهي‏ است.

صحيح مسلم، ج 3، ص11 ـ مسندأحمد، ج 3، ص310.

امّا آيا بر اساس اين روايت مي‌‏توان هر پديده‏اي نو كه در جامعه موقعيت و جايگاه ويژه‏اي پيدا كرد، را از مصاديق بدعت دانسته و معتقدان به آن را خارج از دين شمرد؟

پاسخ سؤال منفي است، زيرا همان‌گونه كه قبلاً متذكّر شديم وظيفه شارع، بيان حكم است نه تعيين مصداق، چه بسا از منظر شخص و يا گروه فكري خاص، يك پديده در جامعه‏اي خاص، از مصاديق بدعت شمرده شود، ولي از نظر پيروان مكتب فكري ديگر از شعائر دين و از سنّت‌هاي حسنه محسوب شود.






از سايت موئسسه تحقيقاتي ولي عصر (عج)

لينك
http://www.valiasr-aj.com/fa/page.php?bank=question&id=4087

ناشناس گفت...

2 ـ گريه پيامبر در شهادت جعفر بن أبي طالب

جعفر بن أبي طالب نيز از فرماندهان جنگ موته بود، كه رسول خدا صلّي الله عليه و آله وسلّم با شنيدن خبر شهادتش به ديدن فرزندانش رفت، وقتي كه وارد خانه شد فرزندان جعفر را صدا زد، آنان را مي‌‏بوئيد در حالي‌كه اشك از چشمان مباركش جاري بود.

أسماء همسر جعفر احساس كرد كه براي همسرش اتفاقي افتاده است، لذا سؤال كرد:

بأبي وأمّي ما يبكيك؟ أبلغك عن جعفر وأصحابه شي‏ء؟.

پدر و مادرم فدايت شوند، آيا از جعفر و يارانش خبري شنيده‌ا‏ي؟

قال: نعم، أصيبوا هذا اليوم.

فرمود: بلي، امروز به شهادت رسيده‏اند.

أسماء فريادش بلند شد، زن‌ها دورش حلقه زدند، فاطمه زهراء سلام الله عليها وارد منزل شد و گريه مي‌‏كرد، و مي‌‏فرمود: «وا عمّاه».(واي عمويم!).

فقال رسول اللّه صلّي الله عليه و آله وسلّم: علي مثل جعفر فلتبك البواكي.

پيامبر فرمود: گريه كنندگان بايد بر همانند جعفر گريه كنند.

الاستيعاب، ج 1، ص 313 ـ أسد الغابه، ج 1، ص 241 ـ الاصابه، ج2، ص 238 ـ الكامل في التاريخ، ج2، ص 420.

نمونه‏هاي ذكر شده علاوه بر سنّت و روش عملي رسول خدا، تأييد مراسم عزاداري و گريه بر مردگان، تقرير و امضاء آن حضرت نيز به حساب مي‌آيد؛ زيرا از ندبه و گريه‏ صاحبان مصيبت نهي نفرمود، بلكه فراتر از آن دستور به گريه و عزاداري را هم صادر فرمود.






از سايت موئسسه تحقيقاتي ولي عصر (عج)

لينك
http://www.valiasr-aj.com/fa/page.php?bank=question&id=4087

ناشناس گفت...

بسياري از شيعيان اين عبارت را در هنگام اذان ، بر زبان مي آورند ، در ابتدا بايد گفت که اجماع شيعيان بر استحباب اين شهادت است ؛ اما در مورد علت استحباب آن اختلاف دارند :
نظر علماي شيعه در مورد استحباب شهادت ثالثه «أشهد أن عليا ولي الله»:

در اين زمينه دو نظر موجود است :

1- عده اي آن را جزء مستحب مي دانند ؛ يعني مانند قنوت که جزئي از نماز بوده و مستحب است .

2- عده اي نيز آن را مستحب مي دانند ؛ اما بدون قصد جزئيت ؛ يعني مستحبي است که جزو اجزاي اذان نيست ؛ مانند صلوات در هنگام بردن يا شنيدن نام گرامي رسول اسلام صلي الله عليه وآله وسلم که استحباب صلوات فرستادن ، بعد از شنيدن نام ايشان مخصوص به غير اذان نيست ؛ يعني حتي در اذان هم اگر کسي نام ايشان را بر زبان آورد مستحب است بعد از آن صلوات بفرستد ؛ وکسي در اين زمينه اشکال نگرفته است .

در مورد شهادت ثالثه نيز همين مطلب جاري است ؛ زيرا در روايات شيعه چنين آمده است که هر زمان شخصي شهادت به وحدانيت خدا و نبوت پيغمبر گرامي اسلام داد ، بلافاصله بعد از آن شهادت به ولايت امير مومنان نيز بدهد .

صاحب جواهر مى گويد:

« الا انه لا بأس بذكر ذلك لا على سبيل الجزئية عملاً بالخبر المزبور ولا يقدح مثله فى الموالاة و الترتيب، بل هى كالصلاة على محمد عند سماع اسمه... بل لو لا تسالم الأصحاب لأمكن دعوى الجزئية بناء على صلاحيّه العموم لمشروعية الخصوصية. و الامر سهل.»



از سايت موئسسه تحقيقاتي حضرت ولي عصر (عج)

لينك
http://www.valiasr-aj.com/fa/page.php?bank=question&id=652

ناشناس گفت...

« ولى اشكالى ندارد ذكر شهادت سوم نه به عنوان جزئيت، بلحاظ عمل كردن به روايت احتجاج و اين معنى شهادت سوم ضررى به موالات و ترتيب اذان و اقامه نمى زند، بلكه همانند صلوات بر محمد است به هنگام شنيدن اسم ايشان در اذان و بلكه اگر اتفاق و تسالم اصحاب و فقهاء بر عدم جزئيت نبود جا داشت ادعاى جزئيت آنرا مى كرديم، بنابراينكه عمومات صلاحيت دارند خصوصيت براى عبادت تشريع كنند.

و اگر کسي در فتواي عده اي از علما ديده شود که حکم به تحريم آن کرده اند ، مقصود حکم به تحريم به نحو جزئيت بوده است ؛ يعني آن را نبايد به قصد جزء اذان گفت . اما اصل گفتن آن بدون اين قصد ، اشکالي ندارد .




از سايت موئسسه تحقيقاتي حضرت ولي عصر (عج)

لينك
http://www.valiasr-aj.com/fa/page.php?bank=question&id=652

ناشناس گفت...

روايات بر جواز شهادت ثالثه :
روايت اول :

روى القاسم بن معاوية قال : قلت لأبي عبد الله ( عليه السلام ) : هؤلاء - أي السنة - يروون حديثا في أنه لما أسري برسول الله رأى على العرش مكتوبا : لا إله إلا الله محمد رسول الله أبو بكر الصديق ، فقال ( عليه السلام ) : سبحان الله ، غيّروا كل شئ حتى هذا ؟ قلت : نعم ، قال ( عليه السلام ) : إن الله عز وجل لما خلق العرش كتب عليه : لا إله إلا الله محمد رسول الله علي أمير المؤمنين ، ولما خلق الله عز وجل الماء كتب في مجراه : لا إله إلا الله محمد رسول الله علي أمير المؤمنين ، ولما خلق الله عز وجل الکرسي کتب على قوائمه : لا إله إلا الله محمد رسول الله علي أمير المؤمنين ، وهكذا لما خلق الله عز وجل اللوح ، ولما خلق الله عز وجل جبرئيل ، ولما خلق الله عز وجل الأرضين - إلى قضايا أخرى ، فقال في الأخير : قال ( عليه السلام ) : ولما خلق الله عز وجل القمر كتب عليه : لا إله إلا الله محمد رسول الله علي أمير المؤمنين ، وهو السواد الذي ترونه في القمر ، فإذا قال أحدكم : لا إله إلا الله محمد رسول الله ، فليقل : علي أمير المؤمنين.

الاحتجاج : 158




از سايت موئسسه تحقيقاتي حضرت ولي عصر (عج)

لينك
http://www.valiasr-aj.com/fa/page.php?bank=question&id=652

ناشناس گفت...

از امام جعفر صادق عليه السلام چنين روايت شده است که :

به حضرت عرض نمودم : ايشان ( سنيان ) روايتي نقل مي کنند که وقتي رسول خدا به آسمان برده شد ، بر روي عرش نوشته اي ديد که : لا اله الا الله محمد رسول الله ، ابو بکر صديق!!!

پس حضرت فرمودند : سبحان الله ؛ همه چيز را تغيير دادند ؛ حتي اين را ؟ گفتم : آري ؛ پس فرمودند : خداوند وقتي عرش را آفريد بر روي آن نوشت : لا اله الا الله محمد رسول الله علي امير المومنين ؛ و وقتي آب را آفريد در محل حرکت آن نوشت : لا اله الا الله محمد رسو الله علي امير المومنين ؛ و وقتي خداوند کرسي را آفريد بر پايه هاي آن نوشت : لا اله الا الله محمد رسول الله علي امير المومنين ؛ و وقتي خداوند لوح را آفريد نيز چنين کرد ؛ و وقتي جبريل را آفريد ؛ و وقتي زمين ها را آفريد ؛ و ... پس در انتها فرمودند : ووقيت خداوند ماه را آفريد بر روي آن نوشت : لا اله الا الله محمد رسول الله علي امير المومنين ؛ و اين همان سياهي است که در ماه مي بينيد ؛ پس هر زمان که يکي از شما گفت : لا اله الا الله محمد رسول الله ، پس بايد بگويد :علي ولي الله

و همانطور که در بحث بالا گذشت ، اين روايت مربوط به زمان يا مکان خاصي نيست و شامل اذان نيز مي گردد .





از سايت موئسسه تحقيقاتي حضرت ولي عصر (عج)

لينك
http://www.valiasr-aj.com/fa/page.php?bank=question&id=652
dromo

ناشناس گفت...

تاييد اين مضمون در روايات اهل سنت :

در روايات اهل سنت ، رواياتي را مي بينيم که اين مضمون را تاييد مي نمايد :
روايت اول :

عن ابي الحمراء عن رسول الله (ص) قال: لمّا اسري بي الى السماء إذا على العرش مكتوب لا إله إلاّ الله ، محمد رسول الله ايّدته بعلي .

الدر المنثور سيوطي ج 4 ص 153، الخصائص الكبرى السيوطي ج 1 ص 7، الشفاء قاضي عياض ص 138، المناقب ابن المغازلي ص 39، الرياض النضرة في مناقب العشرة المبشّرة ج 2 ص 227، درر السمطين ص120.

از ابي حمراء از رسول خدا ( ص) روايت شده است که فرمودند : وقتي که من به آسمان برده شدم بر عرش نوشته شده بود که خدايي جز خداي يگانه نيست ؛ محمد فرستاده اوست ؛ او را با علي پشتيباني نمودم .





از سايت موئسسه تحقيقاتي حضرت ولي عصر (عج)

لينك
http://www.valiasr-aj.com/fa/page.php?bank=question&id=652

ma

ناشناس گفت...

روايت دوم :

عن ابن مسعود عن رسول الله (ص) قال: أتاني ملك فقال:يا محمّد واسأل من ارسلنا من قبلك من رسلنا على ما بعثوا . قلت:على ما بعثوا ؟ قال:على ولايتك وولاية علي بن ابي طالب.

معرفة علوم الحديث حاكم النيسابوري ص96 .

از ابن مسعود – در ذيل آيه 45 سوره زخرف - از رسول خدا ( ص ) روايت شده است که فرمود : اي محمد از فرستادگان قبل از خودت بپرس که به چه شرطي فرستاده شده اند ؟ پرسيدم به چه شرطي فرستاده شده اند ؟ پاسخ داد : بر ولايت تو و ولايت علي بن ابي طالب





از سايت موئسسه تحقيقاتي حضرت ولي عصر (عج)

لينك
http://www.valiasr-aj.com/fa/page.php?bank=question&id=652d

ناشناس گفت...

روايت سوم :

عن حذيفة عن رسول الله (ص) قال: لو علم الناس متى سمّي علي أمير المؤمنين ما انكروا فضله ، سمّي أمير المؤمنين وآدم بين الروح والجسد ، قال الله تعالى: وإذ أخذ ربّك من بني آدم من ظهورهم ذريّتهم واشهدهم على انفسهم الست بربّكم قالت الملائكة بلى فقال: أنا ربّكم محمد نبيّكم علي أميركم.

فردوس الاخبار ديلمي ج 3 ص 399 .

از حذيفه از رسول خدا ( صلي الله عليه وآله وسلم ) روايت شده است که فرمودند : اگر مردم مي دانستند چه زماني علي را به اميري مومنان انتخاب کردند ، برتري او را انکار نمي کردند ؛ او زماني امير مومنان شد که آدم بين روح و جسد بود ( هنوز روح در بدن او وارد نشده بود ) خداوند مي فرمايد : « و هنگامي که پروردگارت از فرزندان آدم از پشت هاي ايشان نسل ايشان را بيرون آورد و ايشان را شاهد بر خويش گرفت که آيا من پروردگار شما نيستم ؟

گفتند : چرا ؛ پس فرمود : من پروردگار شمايم ؛ محمد پيامبر شما و علي امير شما .




از سايت موئسسه تحقيقاتي حضرت ولي عصر (عج)

لينك
http://www.valiasr-aj.com/fa/page.php?bank=question&id=652ings

ناشناس گفت...

روايت دوم :

روايتي است که آن را سيد نعمت الله جزايري از استاد خويش مرحوم مجلسي مرفوعا از رسول خدا نقل مي کند که فرمودند :

عن رسول الله (ص) قال: يا علي اني طلبت من الله ان يذكرك في كل مورد يذكرني فأجابني واستجاب لي .

از رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلم روايت شده است که فرمودند : من از خدا خواسته ام که در هر جايي که من را ذکر مي کند تو را نيز ذکر نمايد ؛ پس درخواست من را قبول کرده و مورد اجابت قرار داد .

طبق اين روايت در هر جايي که رسول خدا ذکر مي شود ( که اذان نيز از جمله آن هاست ) امير مومنان نيز ذکر خواهد شد .





از سايت موئسسه تحقيقاتي حضرت ولي عصر (عج)

لينك
http://www.valiasr-aj.com/fa/page.php?bank=question&id=652

ناشناس گفت...

شاهد بر اين روايت در کتب اهل سنت :

از جمله شواهد اين روايت ، روايتي است که اهل سنت در مورد امير مومنان نقل مي کنند که رسول خدا به ايشان فرمودند :

ما سئلت ربّي شيئا في صلاتي إلاّ اعطاني وما سألت لنفسي شيئا إلاّ سألت لك .

مجمع الزوائد ج 9 ص 110، كنز العمّال ج 13 ص 113، الرياض النضرة ج 2 ص 213 .

از پروردگار خويش در نمازم هيچ چيز نخواستم ، مگر آنکه آن را به من داد ؛ و براي خويش چيزي نخواستم مگر آنکه آن را براي تو نيز خواستم .

و قطعا در اين زمينه روايات ديگري نيز موجود بوده كه به دست ما نرسيده است ؛ مرحوم علامه مجلسي مي فرمايند :

وأقول : لا يبعد كون الشهادة بالولاية من الأجزاء المستحبة للأذان ، لشهادة الشيخ والعلامة والشهيد وغيرهم بورود الأخبار بها .

بحار الانوار ج 84 ص 111 .

و مي گويم : بعيد نيست كه شهادت به ولايت از اجزاي مستحب اذان باشد ؛ زيرا شيخ (‌طوسي ) و علامه (‌حلي )‌ و شهيد و غير ايشان ، شهادت داده اند كه رواياتي در اين زمينه آمده است .

بنا بر اين شهادت ثالثه نزد بيشتر علماي ما مکمل شهادت به رسالت رسول گرامي اسلام است و خود نيز مستحب ؛ اگر چه جزو اجزاي اذان به شمار نمي رود .

حضرت آيت الله العظمي سيستاني نيز در منهاج الصالحين ج 1 ص 191 به اين مطلب اشاره فرموده اند .





از سايت موئسسه تحقيقاتي حضرت ولي عصر (عج)

لينك
http://www.valiasr-aj.com/fa/page.php?bank=question&id=652

ناشناس گفت...

روايت دوم در مورد سلمان :

دخل رجل على رسول الله صلى الله عليه وآله وسلم ، فقال : يا رسول الله ! إني سمعت أمرا لم أسمع قبل ذلك ، فقال صلى الله عليه واله وسلم : ما هو ؟ قال : سلمان قد يشهد في أذانه بعد الشهادة بالرسالة ، الشهادة بالولاية لعلي (عليه السلام) ، قال (صلي الله عليه وآله وسلم ): سمعت خيرا.

السلافة في أمر الخلافة، ص 32.

شخصي به نزد رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلم آمده و گفت : اي رسول خدا ،چيزي را شنيدم كه تا كنون نشنيده بودم ، رسول خدا فرمودند : آن چه چيزي است ؟

پاسخ داد :‌سلمان در اذان خويش بعد از شهادت به رسالت ، شهادت به ولايت علي عليه السلام مي دهد ؛ پس حضرت فرمودند : چيز نيكويي را شنيده اي !!

بنا بر اين نمي توان و نبايد گفتن شهادت ثالثه را جزو بدعت هاي در اذان دانست .

براي تكميل بحث ، بحث بدعت هاي در اذان را نيز ضميمه مطلب بالا مي نماييم :





از سايت موئسسه تحقيقاتي حضرت ولي عصر (عج)

لينك
http://www.valiasr-aj.com/fa/page.php?bank=question&id=652

ناشناس گفت...

بدعت ها در اذان :
الصلاة خير من النوم:

1- الصلاة خير من النوم از بدعتهاي حضرت خليفه ثاني‏عمر بن خطاب بوده و در زمان پيامبر اكرم اين جمله در اذان وجود نداشته. چنانچه ابن حزم ظاهري، و امام مالك و قرطبي تصريح دارند:
الف ) امام مالك مي‏گويد:

اِن المؤذن جاء الي عمربن الخطاب يؤذنه لصلاة الصبح فوجده نائماً فقال: الصلاة خير من النوم فأمره أن يجعلها في نداء الصبح.

هنگاميكه مؤذن نزد عمر آمد تا فرا رسيدن وقت نماز صبح را به او اعلام كند عمر را ديد كه به خواب فرو رفته فرياد برآورد: الصلاة خير من النوم، پس عمر به او دستور داد تا از اين پس اين عبارت را در اذان صبح قرار دهند.

الموطّا 1: 72




از سايت موئسسه تحقيقاتي حضرت ولي عصر (عج)

لينك
http://www.valiasr-aj.com/fa/page.php?bank=question&id=652

ناشناس گفت...

ب) ابن حزم مي‏گويد:

الصلاة خير من النوم، ولا نقول بهذا ايضا لأنه لم يأت عن رسول اللّه - صلي اللَّه عليه و سلّم .

الصلاة خير من النوم ؛ ما آن را قبول نداريم ؛ زيرا از رسول خدا نيامده است

المحلي 3: 161
2- السلام عليک ايها الامير:

احناف به پيروي از امام ابو يوسف در فصول اذان و قبل از حي علي الصلاة جايز مي‏دانند جمله‏اي را اضافه كرده و خطاب به خليفه وقت بگويند: السلام عليك ايها الامير و رحمة الله و بركاته –
الف) سرخسي مي‏گويد:

قد روي عن ابي يوسف رحمة الله انه قال: لابأس بأن يخصّ الأمير بالتثويب فيأتي بابه فيقول: السلام عليك ايها الامير و رحمة الله و بركاته حي علي الصلاة مرتين حي علي الفلاح مرتين الصلاة يرحمك اللّه

از ابو يوسف روايت شده است که گفت : اشکالي ندارد که تنها مخصوص حاکم تثويب کند (او را به نماز دعوت کند) پس به در خانه او آمده و بگويد :"السلام عليک ايها الامير ورحمة الله وبرکاته" و سپس دوبار حي علي الصلاة و دو باز حي علي الفلاح و سپس " الصلاة يرحمک الله"

المبسوط 1: 131





از سايت موئسسه تحقيقاتي حضرت ولي عصر (عج)

لينك
http://www.valiasr-aj.com/fa/page.php?bank=question&id=652

ناشناس گفت...

ب) حلبي مي‏گويد:

«عن أبي يوسف: لا أري بأساً أن يقول المؤذن السلام عليك أيها الامير و رحمة الله و بركاته حي علي الصلاة، حي علي الفلاح، الصلاة برحمك الله.» لاشتغال الأمراء بمصالح المسلمين، اي و لهذا كان مؤذن عمر بن عبدالعزيز - رضي‏الله عنه - يفعله.

از ابو يوسف نقل شده است که گفت : اشکالي نمي بينم در اينکه موذن بگويد : السلام عليک ايها الامير ورحمة الله وبرکاته حي علي الصلاة حي علي الفلاح الصلاة يرحمک الله .

زيرا حاکمان مشغول مصالح مسلمانان هستند و به همين دليل موذن عمر بن عبد العزيز چنين مي کرده است .

السيرة الحلبية 3: 304

مصادر ذيل نيز در اين زمينه مشاهده شود:

الهداية في شرح البداية 1: 42 الجامع الصغير 1: 38- تاريخ مدينة دمشق، ج 60: 40 - شرح الزرقاني 1: 215 - تنوير الحوالك ج 1، ص 71 - الذخيره 2: 47 - مواهب الجليل 1: 431، الطبقات الكبري 5: 334 و 359.




از سايت موئسسه تحقيقاتي حضرت ولي عصر (عج)

لينك
http://www.valiasr-aj.com/fa/page.php?bank=question&id=652

ناشناس گفت...

3- حذف «حي علي خير العمل» از اذان:
الف) صاحب اضواء البيان مي گويد :

که ابن عمر در اذان خود آن را مي گفته است نيز علي بن الحسين مي گفته اين همان اذان اوليه(بدون تغيير) است .بلال نيز گاهي اينچنين اذان مي گفته است.

اضواء البيان ج8 ص





از سايت موئسسه تحقيقاتي حضرت ولي عصر (عج)

لينك
http://www.valiasr-aj.com/fa/page.php?bank=question&id=652

ناشناس گفت...

ب) بيهقي در سنن کبراي خود مي گويد :

1842 أخبرنا أبو عبد الله الحافظ وأ بو سعيد بن أبي عمرو قالا ثنا أبو العباس محمد بن يعقوب ثنا يحيى بن أبي طالب ثنا عبد الوهاب بن عطاء ثنا مالك بن أنس عن نافع قال كان بن عمر يكبر في النداء ثلاثا ويشهد ثلاثا وكان أحيانا إذا قال حي على الفلاح قال على أثرها حي على خير العمل ورواه عبد الله بن عمر عن نافع قال كان بن عمر ربما زاد في أذانه حي على خير العمل ورواه الليث بن سعد عن نافع

ابن عمر در اذان خود سه بار الله اکبر مي گفت و سه بارشهادت مي داد ، وگاهي اوقات نيز وقتي حي علي الفلاح را مي گفت ، در پشت سر آن مي گفت : حي علي خير العمل ....

ابن عمر گاهي در اذانش حي علي خير العمل را زياد مي کرد .




از سايت موئسسه تحقيقاتي حضرت ولي عصر (عج)

لينك
http://www.valiasr-aj.com/fa/page.php?bank=question&id=652

ناشناس گفت...

1843 كما أخبرنا أبو عبد الله الحافظ أنا أبو بكر بن إسحاق ثنا بشر بن موسى ثنا موسى بن داود ثنا الليث بن سعد عن نافع قال كان بن عمر لا يؤذن في سفره وكان يقول حي على الفلاح وأحيانا يقول حي على خير العمل ورواه محمد بن سيرين عن بن عمر أنه كان يقول ذلك في أذانه وكذلك رواه نسير بن ذعلوق عن بن عمر وقال في السفر وروي ذلك عن أبي أمامة

ابن عمر در سفر اذان نمي گفت و در اذان خود مي گفت : حي علي الفلاح و گاهي در پشت سر آن مي گفت : حي علي خير العمل

1844 وأخبرنا محمد بن عبد الله الحافظ أنا أبو بكر بن إسحاق ثنا بشر بن موسى ثنا موسى بن داود ثنا حاتم بن إسماعيل عن جعفر بن محمد عن أبيه أن علي بن الحسين كان يقول في أذانه إذا قال حي على الفلاح قال حي على خير العمل ويقول هو الأذان الأول

از علي بن الحسين (امام سجاد) نقل شده است که در اذان خود وقتي به حي علي الفلاح مي رسيد مي گفت : حي علي خير العمل و مي گفت اين اذان اول است (اذان قبل از تحريف)

سنن البيهقي الكبرى ج1/ص424



از سايت موئسسه تحقيقاتي حضرت ولي عصر (عج)

لينك
http://www.valiasr-aj.com/fa/page.php?bank=question&id=652

ناشناس گفت...

ج) ابن ابي شيبه مي گويد :

من كان يقول في أذانه حي على خير العمل :

2239 حدثنا أبو بكر قال نا حاتم بن إسماعيل عن جعفر عن أبيه ومسلم بن أبي مريم أن علي بن حسين كان يؤذن فإذا بلغ حي على الفلاح قال حي على خير العمل ويقول هو الأذان الأول

2240 حدثنا أبو خالد عن بن عجلان عن نافع عن بن عمر أنه كان يقول في أذانه الصلاة خير من النوم وربما قال حي على خير العمل

2241 حدثنا أبو أسامة قال نا عبيد الله عن نافع قال كان بن عمر زاد في أذانه حي على خير العمل

کساني که در اذان خود حي علي خير العمل مي گفته اند :

...علي بن الحسين اذان مي گفت ، پس وقتي که به حي علي الفلاح رسيد گفت : حي علي خير العمل و فرمود که اين اذان اول است .

... ابن عمر در اذان خود مي گفت الصلاة خير من النوم و گاهي مي گفت حي علي خير العمل

...ابن عمر در اذان خود حي علي خير العمل را زياد مي کرد .

مصنف ابن أبي شيبة ج1/ص195





از سايت موئسسه تحقيقاتي حضرت ولي عصر (عج)

لينك
http://www.valiasr-aj.com/fa/page.php?bank=question&id=652

ناشناس گفت...

د) عبد الرزاق صنعاني مي گويد :

1797 عبد الرزاق عن بن جريج عن نافع عن بن عمر أنه كان يقيم الصلاة في السفر يقولها مرتين أو ثلاثا يقول حي على الصلاة حي على الصلاة حي على خير العمل

ابن عمر هنگامي که در سفر نماز مي خواند آن را دو يا سه بار مي گفت ؛ مي گفت : حي علي الصلاة حي علي الصلاة حي علي خير العمل

مصنف عبد الرزاق ج1/ص464:
هـ) متقي هندي در کنز العمال مي گويد :

23174 - عن بلال كان بلال يؤذن بالصبح فيقول حي على خير العمل

بلال اذان صبح را مي گفت ، پس در آن مي گفت : حي علي خير العمل

کنز العمال ج8/ص161
و) ابن حجر در لسان الميزان مي گويد :

زعم أنه سمع بن هارون عن الحماني عن أبي بكر بن عياش عن عبد العزيز بن رفيع عن أبي محذورة رضي الله عنه قال كنت غلاما فقال لي النبي صلى الله عليه وسلم اجعل في آخر أذانك حي على خير العمل وهذا حدثنا به جماعة عن الحضرمي عن يحيى الحماني

ابي محذوره گفته است : جوان بودم که رسول خدا صلي الله عليه [وآله] و سلم فرمودند در آخر اذانت حي علي خير العمل بگو

لسان الميزان ج1/ص268




از سايت موئسسه تحقيقاتي حضرت ولي عصر (عج)

لينك
http://www.valiasr-aj.com/fa/page.php?bank=question&id=652

ناشناس گفت...

جالب اينكه مولف لسان الميزان بعد از نقل اين مطلب مي گويد وي بخاطر نقل اين روايت ضعيف است!!! يعني چون اين حرف مخالف مذهبشان است راوي آن را دروغگو مي پندارد با اينکه باقي علماي اهل سنت وي را تاييد کرده اند.
و) زيلعي مي گويد :

ما جاء في حي على خير العمل أخرجه البيهقي عن عبد الله بن محمد بن عمار وعمار وعمر ابني أبي سعد بن عمر بن سعد عن آبائهم عن أجدادهم عن بلال أنه كان ينادي بالصبح فيقول حي على خير العمل فأمره النبي صلى الله عليه وسلم أن يجعل مكانها الصلاة خير من النوم وترك حي على خير العمل انتهى قال البيهقي لم يثبت هذا اللفظ عن النبي صلى الله عليه وسلم فيما علم بلالا وأبا محذورة ونحن نكره الزيادة فيه والله اعلم قال في الإمام ورجاله يحتاج إلى كشف أحوالهم انتهى واخرج البيهقي أيضا عن عبد الوهاب بن عطاء ثنا مالك بن أنس عن نافع قال كان بن عمر أحيانا إذا قال حي على الفلاح قال على أثرها حي على خير العمل ثم أخرجه عن الليث بن سعد عن نافع عن بن عمر نحوه قال ورواه عبيد الله بن عمر عن نافع ان بن عمر ربما زاد في اذانه حي على خير العمل

آنچه که در مورد حي علي خير العمل آمده است :

بيهقي از ... نقل کرده است که بلال اذان صبح را مي گفت پي مي فرمود حي علي خير العمل ؛ پس رسول خدا به او دستور دادند که به جاي آن الصلاة خير من النوم را قرار دهد و آن را رها کند .

بيهقي گفته است که اين متن با اين الفاظ – در مورد چيزهايي که به بلال و ابا محذوره ياد دادند ( که حي علي خير العمل را بردار و جاي آن الصلاة خير من النوم بگذار)- از رسول خدا نرسيده است ولي ما زياده را در اذان مکروه مي دانيم ( لذا حي علي خير العمل نمي گوييم)...ابن عمر گاهي اوقات وقتي مي گفت حي علي الفلاح به دنبال آن مي گفت حي علي خير العمل ... ابن عمر گاهي در اذان خود حي علي خير العمل مي گفت .

نصب الراية ج1/ص290





از سايت موئسسه تحقيقاتي حضرت ولي عصر (عج)

لينك
http://www.valiasr-aj.com/fa/page.php?bank=question&id=652

ناشناس گفت...

جالب توجه آن است زيلعي گفته است روايت صحيح نداريم که رسول خدا به بلال گفته باشند الصلاة خير من النوم و تنها داريم که بلال در اذان خود حي علي خير العمل مي گفت. ولي مي گويد ما زياد کردن ( حي علي خير العمل ) را در اذان مکروه مي دانيم!!!

موفق باشيد




از سايت موئسسه تحقيقاتي حضرت ولي عصر (عج)

لينك
http://www.valiasr-aj.com/fa/page.php?bank=question&id=652

ناشناس گفت...

آيا در نهج البلاغه اسم شيعه بيان شده يا به ان اشاره کرده؟
گروه شيعه

سؤال كننده : سوران
پاسخ :

بله دوست عزيز کلمه شيعه در نهج البلاغه آمده است فقط لازم است قبل از طرح سؤال مقداري مطالعه بفرمائيد . به اين عبارات توجه کنيد :

( ومنه في ذكر السائرين إلى البصرة لحربه عليه السلام ) فقدموا على عمالي وخزان بيت مال المسلمين الذي في يدي ، وعلى أهل مصر كلهم في طاعتي وعلى بيعتي ، فشتتوا كلمتهم ، وأفسدوا علي جماعتهم . ووثبوا على شيعتي فقتلوا طائفة منهم غدرا ، وطائفة عضوا على أسيافهم فضاربوا بها حتى لقوا الله صادقين .

نهج البلاغة : من کلام له في الشکوي من قريش و ظلمهم له ، باب ومنه في ذكر السائرين إلى البصرة لحربه عليه السلام حديث 218.

آنان بر ماموران من و خزانه‏داران بيت المال مسلمين که در اختيار من بود و نيز بر اهل شهرى كه همه در اطاعت و بيعت من بودند وارد شدند، اجتماع آنها را برهم زدند و انديشه آنان را در باره من تباه كردند، بر شيعيان من حمله بردند، عده‏اى را ناجوانمردانه كشتند، ولى جمعى از ايشان دليرانه دست به قبضه شمشير برده و با آنان جنگيدند تا سرانجام صادقانه به ديدار پروردگار خود نايل آمدند و شربت شهادت نوشيدند .

گروه پاسخ به شبهات

مؤسسه تحقيقاتي حضرت ولي عصر (عج)



از سايت موئسسه تحقيقاتي حضرت ولي عصر

لينك

http://valiasr-aj.net/fa/page.php?bank=question&id=1317

ناشناس گفت...

السلام وعليكم خداوند اجرتان را در اخرت بدهد. لطفا اگر وقت كرديد تز وبلگ بنده ديدن فرمائيد و اگر اماكنش هست ان را در قسمت لينك ها قرار دهيد.
www.hafezanqoran.blogfa.com
والسلام و عليكم
ومن الله التوفيق

جواد حميد گفت...

به نام الله يگاه و درود بر نبي رحمت محمد مصطفي و آل و اصحابش باد.
با تشكر از آقاي ناشناس كه خويش خيلي به زحمت افگندند و براي اثبات و دفاع عقيده خويش ابراز نمودند.
البته بايد گفت كه با تعريف ايشان از بدعت اهل سنت و جماعت كاملا موافق هستند و بدعت از نظر شرعي به معني زياد كردن امري در موارد ديني است آن گاه كه صاحب شارع يعني الله و مفسر آن يعني نبي اكرم بر آن دستوري نداده باشند.
و اينك منظور نويسندة محترم از نوشتن مطلب اضافات در اذان رافضه نيز همان بود كه شما در صدد اثبات اين كلمات به عنوان ركن سوم شهادتين بر آمده ايد!! و آن هم با احاديثي جعلي كه تمامش در ترازوي رجال و علم مصطلح الحديث مثل يك خس ارزش و بهايي ندارد چون نه افرادش مورد قبول است و نه هم از متن سازگار با تعليمات اصيل اسلامي است.
خدمت عرض شود كه آن حديثي را كه اشاره كرديد در عرش نام ابوبكر صديق همراه نام خدا و پيامبر نوشته شده هم نادرست و غلط و جعلي است و آن چه را روافض مبني بر نوشته شدن نام علي مرتضي ذكر ميكنند مطلقا جعلي است با همه طول و تفصيلي كه شما در صدد اثبات آن برآمده ايد!!
و در اين شكي نيست كه افزودن اين كلمات در اذان از حد بدعت گذشته و متاسفانه به دليل تعارض مستقيم با نص قرآني به حد كفر كشيده ميشود . و جالب است كه شما حرف اسحباب آن را مطرح كرده ايد . مگر مستحب آن كاري نيست كه پيامبر به آن دستوري صادر كرده باشند!
به همه حال ما مسلمان دين خود را از قرآن وسنت صحيح پيامبر عليه السلام مي گيريم و جملة الصلاة خير من النوم بر اساس روايات صحيح به مبناي دستور نبي اكرم در نماز زياد شده است نه بر اساس دستور عمر فاروق. و اين نيز متاسفانه از دروغهاي شاخدار رافضه است كه متاسفانه سرشان را پايين انداخته و بدون تحقيق در هر مسيري روان هستند. خداوند هدايت شان كند.

ناشناس گفت...

سلام، هر كدام را كه فكر ميكنيد جعليست را نام ببرين تا مشخص شود...

ناشناس گفت...

سلام


پس شما اين ها را همه جعلي ميدانيد:

الدر المنثور سيوطي ج 4 ص 153، الخصائص الكبرى السيوطي ج 1 ص 7، الشفاء قاضي عياض ص 138، المناقب ابن المغازلي ص 39، الرياض النضرة في مناقب العشرة المبشّرة ج 2 ص 227، درر السمطين ص120.




معرفة علوم الحديث حاكم النيسابوري ص96 .



فردوس الاخبار ديلمي ج 3 ص 399 .



مجمع الزوائد ج 9 ص 110، كنز العمّال ج 13 ص 113، الرياض النضرة ج 2 ص 213 .








منظورتان از جعلي يعني آدرس غلط است؟ يا اصلا خود كتاب تحريف شده؟



يعني شما قائل به تحريف آن كتاب ها هستين؟

ناشناس گفت...

سلام

منظور شما اين روايت است؟

روايت اول :

عن ابي الحمراء عن رسول الله (ص) قال: لمّا اسري بي الى السماء إذا على العرش مكتوب لا إله إلاّ الله ، محمد رسول الله ايّدته بعلي .

الدر المنثور سيوطي ج 4 ص 153، الخصائص الكبرى السيوطي ج 1 ص 7، الشفاء قاضي عياض ص 138، المناقب ابن المغازلي ص 39، الرياض النضرة في مناقب العشرة المبشّرة ج 2 ص 227، درر السمطين ص120.

از ابي حمراء از رسول خدا ( ص) روايت شده است که فرمودند : وقتي که من به آسمان برده شدم بر عرش نوشته شده بود که خدايي جز خداي يگانه نيست ؛ محمد فرستاده اوست ؛ او را با علي پشتيباني نمودم .

ناشناس گفت...

در اين صورت چند تا كتاب را تحريف شده ميدانيد؟


الدر المنثور سيوطي

الخصائص الكبرى السيوطي

الشفاء قاضي عياض

المناقب ابن المغازلي

الرياض النضرة في مناقب العشرة المبشّرة

درر السمطين

اين طور است؟ خوب اگر بياييم ببينيم كدام يك از اين كتب معتبر است و كدام نه...

ناشناس گفت...

در مورد كتاب الدر المنثور سيوطي

در نرم افزار شيعه آية الله مكارم شيرازي در قسمت كتاب شناسي كتاب هاي اهل تسنن ، در مورد كتاب الدر المنثور سيوطي هست كه:


درّ المنثور
معرفي کتاب «درّ المنثور»
اين کتاب توسط جلال الدين ابوالفضل عبدالرحمن بن ابى بکر بن محمد ابن سابق الدين خضيرى سيوطى (849ـ911ق) يکى از بزرگان تفسير و حديث اهل سنت تأليف شده است. وى کتابى در تفسير قرآن با نام «ترجمان القرآن» تأليف کرد و سپس با حذف سندهاى آن، کتاب الدرّ المنثور را به عنوان خلاصه اى از آن تدوين نمود که براى همه مردم قابل استفاده باشد اين تفسير بر خلاف بسيارى از تفسيرهاى مشهور جهان اسلام که تفسيرى عقلى، عقيدتى، تاريخى، ادبى، و فقهى به شمار مى روند، تفسيرى روايى است و بر اساس روايات معتبر تنظيم شده است و نام کامل آن عبارت است از «الدر المنثور فى التفسير بالمأثور».

ناشناس گفت...

از ويژگى هاى اين کتاب عبارت است از:
1ـ سيوطى غالباً منابع معتبر احاديث را که همه آنها از کتاب هاى روايى اهل سنت مثل صحاح سته و کتابهاى بيهقى و ابونعيم اصفهانى است ذکر کرده است. او، سندهاى احاديث را حذف کرده تا از طولانى شدن مطالبش جلوگيرى نمايد.
2ـ بسيارى از احاديث حضرت على(عليه السلام) را که به بيش از سيصد حديث مى رسد به طور مستند از منابع معتبر اهل سنت نقل کرده است.

ناشناس گفت...

3ـ او احاديثى را که در شأن على بن ابى طالب(عليه السلام) صادر شده و معمولا ساير علماى اهل سنت که تعصب و کينه نسبت به اهل بيت پيامبر(عليهم السلام) دارند از نقل و طرح آنها اجتناب مى کنند، نقل کرده و مستندات آن را نيز ذکر کرده است. او حتى احاديث مربوط به حضرت مهدى ارواحنا فداه را نيز در ذيل آيات مربوط به آن حضرت نقل کرده است.

ناشناس گفت...

4ـ سيوطى حتى احاديثى از ساير ائمه شيعه مثل امام باقر و امام رضا(عليهم السلام) را نيز در ذيل آيات به صورت مستند منابع معتبر اهل سنت مثل ابومنظور و خطيب بغدادى نقل کرده است که حائز اهميت است. بنابراين، متکلمان و مفسران شيعه براى اثبات و احتجاج عقايد خود به مطالب آن استناد و استشهاد مى کنند.

ناشناس گفت...

نکته حائز اهميت درباره کتاب «الدر المنثور» اين است که چند کتاب ديگر نيز با همين نام وجود دارد و نبايد با کتاب تفسير سيوطى اشتباه شود:
1ـ قلادة الدر المنثور فى ذکر البعث المنشور که توسط ابن غنائم حنبلى(م779ق) تأليف شده است.
2ـ الدر المنثور فى طبقات ربات الخدور که توسط زينب فوّاز عاملى (م1332ق) نوشته شده است.
4ـ الدر المنثور من الخبر المأثور و غير المأثور که توسط على بن محمد زين الدين عاملى نوه شهيد ثانى (م1103ق) نوشته شده است.
5ـ الدر المنثور لمن التقطه فى القرائات العشر من النهج المنشور که توسط محمد بن احمد عوفى (م1050ق)نوشته شده است.
کتاب تفسير سيوطى مورد توجه همه علماى اسلام اعم از شيعه و سنى قرار گرفته است.






منابع:
1ـ خير الدين زرکلى، الأعلام، بيروت، دارالعلم للملايين، چ8، 1989م، ج3، ص302، ج1، ص80، ج3، ص67; ج4، ص85; ج6، ص9، ج5، ص14; ج7، ص189.
2ـ جلال الدين سيوطى، الدر المنثور فى التفسير بالمأثور، قم، کتابخانه آية الله مرعشى نجفى، 1404ق.
3ـ ابن عماد حنبلى، شذرات الذهب فى أخبار من ذهب، تحقيق الأرناؤوط، بيروت، دار ابن کثير، 1406ق، ج10، ص74.



اين هم لينك نرم افزار

http://persian.makarem.ir/software/?qid=15379&gro=6898&sw=

ناشناس گفت...

سلام

دليلي براي جعلي بودن حديث دارين؟

جواد حميد گفت...

سلام به آقاي ناشناس.
محترم:
از شما خواهش ميكنم كه موضوع را بي جهت كش ندهيد،روي يك يك از مطالب صحبت كنيد تا خوانندهگان خسته نشوند.
جزئيات خيلي مهم نيست مثلا مورد حي علي خير العمل حديثي ضعيف است طوري كه خود شما هم تذكر داده ايد.
اما آن چه در اذان در روايات صحيح وارد است :
امام مسلم نيشابوري در صحيح خود، روايت ميكند: - حَدَّثَنِي أَبُو غَسَّانَ الْمِسْمَعِيُّ مَالِكُ بْنُ عَبْدِ الْوَاحِدِ وَإِسْحَقُ بْنُ إِبْرَاهِيمَ قَالَ أَبُو غَسَّانَ حَدَّثَنَا مُعَاذٌ وَقَالَ إِسْحَقُ أَخْبَرَنَا مُعَاذُ بْنُ هِشَامٍ صَاحِبِ الدَّسْتَوَائِيِّ و حَدَّثَنِي أَبِي عَنْ عَامِرٍ الْأَحْوَلِ عَنْ مَكْحُولٍ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ مُحَيْرِيزٍ عَنْ أَبِي مَحْذُورَةَ
أَنَّ نَبِيَّ اللَّهِ عَلَّمَهُ هَذَا الْأَذَانَ اللَّهُ أَكْبَرُ اللَّهُ أَكْبَرُ أَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ أَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّدًا رَسُولُ اللَّهِ أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّدًا رَسُولُ اللَّهِ ثُمَّ يَعُودُ فَيَقُولُ أَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ أَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّدًا رَسُولُ اللَّهِ أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّدًا رَسُولُ اللَّهِ حَيَّ عَلَى الصَّلَاةِ مَرَّتَيْنِ حَيَّ عَلَى الْفَلَاحِ مَرَّتَيْنِ
زَادَ إِسْحَقُ اللَّهُ أَكْبَرُ اللَّهُ أَكْبَرُ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ .
واما در بارة بخشي از اذان كه آن را تثويب ميخوانند كه همان جملة: الصلاة خير من النوم ميباشد بزرگان در مسانيد حديثي آورده اند كه من فقط به قسمتي از يك روايتي كه آن را امام احمد در مسندش آورده است اشاره ميكنم.
فَكَانَ بِلَالٌ مَوْلَى أَبِي بَكْرٍ يُؤَذِّنُ بِذَلِكَ وَيَدْعُو رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ إِلَى الصَّلَاةِ قَالَ فَجَاءَهُ فَدَعَاهُ ذَاتَ غَدَاةٍ إِلَى الْفَجْرِ فَقِيلَ لَهُ إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ نَائِمٌ قَالَ فَصَرَخَ بِلَالٌ بِأَعْلَى صَوْتِهِ الصَّلَاةُ خَيْرٌ مِنْ النَّوْمِ
قَالَ سَعِيدُ بْنُ الْمُسَيَّبِ فَأُدْخِلَتْ هَذِهِ الْكَلِمَةُ فِي التَّأْذِينِ إِلَى صَلَاةِ الْفَجْرِ.
دوم: آن بحث السلام عليك ايها الامير شما نيز يك شبهه افگني است كه يا ريشه در بد طينتي فردالغا كننده و يا در جهالت فرد براي عدم فهم درست مطلب دارد، شما اذان فعلي ما را نگاه كن بعد قضاوت كن و اما شمااصلا مفهوم آن جمله را درست درك نكرده ايد. فقها گفته اند خارج از اذان براي امير چون مصروف كار هاي خود است اگر موذن برود و با آن جملات او را خبر دهد اشكالي ندارد! نه اين كه در اذان چنان بگويد!
سوم :
من روي اين جمله يا جمله خير العمل كه شما به آن معتقديد خيلي نمي پيچم ،چون بحث اصلي روي آن جمله كفر آميز است كه رافضه براي شهادتين ركني ديگر ابداع كرده اند و آن اشهد ان علي ولي الله است!! سبحان الله به والله قسم اين حرف و جمله تعقيبي آن به اين صورتي كه رافضه باور دارد كفري صريح و روشن است. مثل اين كه كسي در نماز فرض ركعاتي ديگر نيز قرار دهد و بگويد اين ركعات مستحب است و فرض نيست در حالي كه با فرض آن را ادا نمايد.اين موضوع مهم است.
ادامه در نظر بعد

جواد حميد گفت...

اكنون بنگريد حديثي را كه رافضه بر اساس آن دين جديد خود را ساخته است حديثي كاملا جعلي است كه اسناد آن را از كتاب سلسلة الاحاديث الضعيفه اثر دانشمند بزرگوار شيخ آلباني حديث شناس بزرگ قرن رحمة الله عليه، خدمت ارائه ميدارم :
4902 - ( لما أسري بي ؛ رأيت في ساق العرش مكتوباً : لا إله إلا الله ، محمد رسول الله صفوتي من خلقي ، أيدته بعلي ونصرته ) .
موضوع
أخرجه ابن عساكر (12/ 147/ 2) عن عبادة بن زياد الأسدي : أخبرنا عمرو بن ثابت بن أبي المقدام عن أبي حمزة الثمالي عن سعيد بن جبير عن أبي الحمراء خادم رسول الله - صلى الله عليه وسلم - مرفوعاً .
قلت : وهذا موضوع مسلسل بالرافضة :
الأول : أبو حمزة الثمالي - واسمه ثابت بن أبي صفية الكوفي - متفق على تضعيفه . بل قال الدارقطني : "متروك" . وقال ابن حبان : "كان كثير الوهم في الأخبار ؛ حتى خرج عن حد الاحتجاج به إذا انفرد ؛ مع غلوه في تشيعه" .وعده السليماني في قوم من الرافضة .
الثاني : عمرو بن ثابت الكوفي ؛ قال ابن معين :"ليس بشيء" . وقال مرة :"ليس بثقة ولا مأمون" . وقال النسائي"متروك الحديث" . وقال ابن حبان :"يروي الموضوعات" . وقال أبو داود "رافضي خبيث" .
الثالث : عبادة بن زياد الأسدي شيعي أيضاً ، لكنه مختلف فيه ؛ كما تقدم بيانه تحت الحديث (4892) . فالآفة ممن فوقه ، وشيخه هو الأحق بها .
وبه أعله الهيثمي ؛ فقال في "المجمع" (9/ 121) :
"رواه الطبراني ، وفيه عمرو بن ثابت ؛ وهو متروك" . (سلسلة احاديث الضعيفه، جزء 10 ص 544 . المكتبة الشامله).
اميد است جواب خود را گرفته باشيد.
در ضمن خوب است كه از حاشيه به متن بياييد، اگر برايم مطالب خود را به صورت خلاصه ايمل كنيد آن را در رديف موضوعات اصلي قرار ميدهم و پاسخش را مينويسم.

جوا د گفت...

با سلام حضور دست اندرکاران و نویسندگان وبلاگ محبوب حقیقت ایمان- خداوند به شما خیر بدهد که تا این حد در تنویر افکار عمومی و اظهار حقیقت و افشای دسایس دسیسه گران تلاش میکنید.
در جواب آقای ناشناس دوست دارم که به چند نکته اشاره کنم اولا که جناب آقای ناشناس اگر لطف کنید من بعد با نام و عنوانی نظر بدهید خیلی بهتر خواهد بود و ثانیا من واقعا متعجبم که چرا اهل رفض و اعوان و اتباعشان مثل کبک سرشون را توی برف میکنند و چشم خود را بر حقیقت می بندند؟ آخه دوست عزیز وقتی برای شما با استناد به آیات قرآن دلیل آورده میشود دیگه چه جایی برای روایات هست؟؟ چرا شما میخواهید روایات را با در مقابل قرآن علم کنید « فبأی حدیث بعده یؤمنون » در ضمن باید عرض کنم که هر سند و حدیثی که مخالف قرآن باشد از دیدگاه مسلمانان رد و نامقبول هست چرا که صحت و سقم هر کلامی در میزان قرآن سنجیده میشود.
در ضمن عقل خود را هم کمی به کار بیاندازید آخر چطور ممکن است اینطور که شما میگویید که همه جا همراه نام پیامبر نام علی (حتی توسط خداوند) ذکر شده و این همه حدیث و روایت نقل کرده اید چرا یک مرتبه نام علی در قرآن ذکر نشده؟؟ تا به کی با توسل به مکر و حیله میخواهید مردم را فریب دهید آخر چطور ممکن است که همه جا نام علی همراه پیامبر ذکر شود ولی در قرآن یک اشاره هم به نام علی نشود؟؟
به هر حال باید عرض کنم که روافض همواره با چنین دستاویزهایی و شبهه افکنی هایی قصد تحریف اذهان عمومی را دارند که خوشبختانه دیگر دستشان رو شده و این طریق راه به جایی نخواهد برد

نجات گفت...

سلام،
من قبلا هم اشاره كردم


ما ذكر نام امام علي را بعد از نام پيامبر صلي الله عليه و آله



را جزء اذان نميدانيم اما اين چيز چيز بدعتي هم نيست چون تبرك است مثل صلوات...


اما در مورد مطالبي كه بيان كردين...


لطفا چند روز منظر باشيد.

نجات گفت...

سلام،


من از مطالب اين دو ارسال شما را كپي كردم و از اين سايت:


www.valiasr-aj.com


درخواست پاسخ كردم...اما چون اين سايت گاهي دير دير جواب ميده، از شما تقاضاي انتظار دارم.
اين قسمت از مطالبي كه بيان كردين به جاهاي تخصصي پيش ميره كه من دانش كافي آن را ندارم...بهتر است از كسي كه بيشتر ميداند بپرسم..


پس منتظر باشين.

نجات گفت...

سلام
نميدانم بازم لازمه كه مطلبي نمايش بدم يا نه...خدا نگهدار

Unknown گفت...

ای کاش در مورد شیعیان درست تحقیق میکردید برادر , تماماَ از روی تعصب نوشتید .

khaled گفت...

دوست عزيز :
اتفاقا وقتي كه تحقيق نكرده بوديم، راجع به شيعه اين قدر مصر به ضال و مضل بودن نبوديم ، اما از وقتي كه تحقيق را شروع كرديم ديديم كه وضع شيعه خيلي خراب تر از آني هست كه ما فكر ميكرديم.
و اينك شما در مقابل استدلال ما اگر حرفي براي گفتن داريد بفرماييد.

نجات گفت...

سلام

استدلال شما؟
استدلال شما مگر از سخن علماي مذهبتان و كتابهايتان متفاوت است؟
اگر منظورتان ذكر نام امام علي عليه السلام در اذان هست مگر من از كتاب هاي خودتان دليل نشون ندادم؟
شما چه گفتيد؟
آيا قبول كرديد؟




آيا من با تعصب و توهين حرف ميزنم؟آيا من به مذهب اهل سنت توهين كردم؟ آيا من شما را مشرك خطاب كردم؟
اگر دليل را ميپذيريد چرا وقتي از كتابهاي خودتان براتون دليل نشون ميدم نميپذيريد؟



مطلب را از سايت پرسيدم و جواب هم آمد اما چون ديگه بحث متوقف شده بود منم نمايش ندادم.

farshid گفت...

دوست عزيز تو را خدا بس كن . تو چگونه ميتواني توحيد را با شرك و بت پرستي يكي بداني و بگويي آيا من سني را مشرك گفتم! مثل اين كه يهودي به مسلماني بگويد آيا ما شما مسلمانان را مشرك گفتيم كه شما به ما ميگوييد.
من كه اين بحث را از اول تا آخر خواندم نديدم كه به جز وراجي و حرف مفت و مسخره شما چيزي در مقابل استدلال محكم اين بحث ارائه كرده باشيد.
او ميگويد شما در اذان ميگويي اشهد ان عليا حجت الله و اين حرف كفر است چرا كه نظر به نص قرآن فقط پيامبران الهي حجت هستند نه كس ديگري ! اكنون تو ميگويي اين تبرك است . تمام كار شيعه چنين پر از گندگي و كثافت شرك و بدعت و خرافات است .
و فقط با تاويل و توجيه زشت و ناپسند اعمال زشت خود را توجيه مكيند آيا اين با اسلام ناب چه مشابهتي دارد. كمي فكر كن دوست من . اين آخندهاي يهودي شما فردا نميتوانند تورا از عذاب الهي نجات دهند. خود داني.

نجات گفت...

سلام
شما اگر من را متهم به جهل و دروغ ميكنيد چيز هايي را كه در كتاب هاي معتبر خود شما مي آيد را نمي توانيد انكار كنيد.شما رو چه حسابي به شيعه ميگوييد كافر؟ آيا منظورتان تقاضاي شفاعت و توسل به آناني كه زنده هستند و ما نميفهميم؟ اگر شما به درخواست شفاعت و توسل به كساني كه حيات جسماني ندارند ميگوييد شرك..اين زنده يا مرده نمي شناسد شرك شرك است.


قَالُواْ يَا أَبَانَا اسْتَغْفِرْ لَنَا ذُنُوبَنَا إِنَّا کُنَّا خَاطِئِينَ

سوره ي يوسف آيه ي 97


در ضمن شهادت دادن بر اما علي را از كتاب هاي خودتان نشان دادم...دليلي بر ردش ارائه كرديد؟
من در كامنت هاي قبلي جواب دادم، لطفاً اگر مي توانيد آنها را رد كنيد.
شما رو چه حسابي شيعه را به يهوديت محكوم مي كنيد؟ آن وقت من چطور حرف شما را منطقي بدانم؟

نجات گفت...

سلام،
شما به كامنت هاي بالا نگاه كن...آنجا در اين مورد بحت كرديم.