دوست عزیز به وبلاگ حقیقت ایمان خوش آمدید
امید است که از مطالب موجود در این وبلاگ استفاده بهینه نموده و با نظرات خویش ما را در جهت پیشبرد هر چه بهتر آن یاری نمایید.
این وبلاگ از تمامی مطالب مفید و سودمند شما استقبال میکند. لطفا مطالب خود را به آدرس ایمیل زیر برای ما ارسال نمایید:

hamid.ma66@yahoo.com
۱۳۸۹ خرداد ۶, پنجشنبه

در كشور ما اوضاع نا به هنجار است! اشغال خارجي، فساد ادارة داخلي، به هم ريزي اركان اجتماعي، اختلاف در ميان طيف هاي اجتماعي، همان آب گل آلودي را به ميان آورده كه در آن عده يي استفاده جوي،به فكر گرفتن ماهي به نفع خود برآيند. اكنون مينگريم كه بسياري از بي زبانها زبان درآورده اند، خاينان دست خيانت دراز كرده اند، بسياري از بي آزرمان،به طبل بي شرمي ميكوبند و دست فساد پيشگان براي انتشار فساد و رذالت دراز گرديده و به همين ترتيب ميدان براي جولان بدعتگزان و خرافاتيان نيز فراهم آمده تا در آن به خرتازي پردازند و حتي پا از حد خويش نيز فراتر نهاده و به حدود شرع الهي تجاوز كنند، عقايد ديگران را زير سوال ببرند و حتي واقعيتها و حقايق مسلم تاريخ را به باد انتقاد بگيرند و در مقابل حق شاخ و شانه بكشند و براي هيچ و پوچ سينه چاك كنند !
به نمونه اي از اين آشفته بازار نگاهي مي اندازيم:
طوري كه از ولايت هرات افغانسان خبر ميرسد، در دانشگاه اين ولايت ، مضمون ثقافت اسلامي تدريس ميشود و در قسمتي از آن كه در بارة خصوصيت تدريج احكام شرع گفتگو شده است، به موضوع حرمت تدريجي خمر يا شراب، اشاره شده و در همين بحث به حديث صحيحي از مسانيد حديثي اهل سنت و جماعت، استناد صورت گرفته كه در آن نشان داده ميشود، مسلمانان قبل از حرمت شراب، از آن استفاده ميكردند.
از جمله در باب شان نزول آيت: يَاأَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ لاَ تَقْرَبُواْ الصَّلاَةَ وَأَنتُمْ سُكَارَى حَتَّىَ تَعْلَمُواْ مَا تَقُولُونَ ... [النساء : 43](اي مومنان! [وقتي كه از اثر نوشيدن شراب] بيخود هستيد به نماز نزديك نشويد تا اين كه بدانيد چه ميگوييد! ). گفته شده است كه: حضرت عبدالرحمن بن عوف ، قبل از تحريم شراب مهماني ترتيب كرد و در آن طعام و شرابي براي مهمانان فراهم آوريد. از جمله كسان شركت كننده يكي هم حضرت علي بن ابي طالب بود. وقت نماز شام كه فرا رسيد مردم حضرت علي را براي امامت به محراب فرستادند حضرت علي سورة كافرون را خواند و بعد از قل يا ايهاالكافرون لااعبد ما تعبدون گفت، و نحن نعبد ما تعبدون.
اين بود كه آيت بالا فرود آمد و مومنان را از نماز خواندن در وقت بيخودي باز داشت!
اينك متن حديث به روايت ترمذي :
حَدَّثَنَا عَبْدُ بْنُ حُمَيْدٍ حَدَّثَنَا عَبْدُ الرَّحْمَنِ بْنُ سَعْدٍ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ الرَّازِيِّ عَنْ عَطَاءِ بْنِ السَّائِبِ عَنْ أَبِي عَبْدِ الرَّحْمَنِ السُّلَمِيِّ عَنْ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ قَالَ : صَنَعَ لَنَا عَبْدُ الرَّحْمَنِ بْنُ عَوْفٍ طَعَامًا فَدَعَانَا وَسَقَانَا مِنْ الْخَمْرِ فَأَخَذَتْ الْخَمْرُ مِنَّا وَحَضَرَتْ الصَّلَاةُ فَقَدَّمُونِي فَقَرَأْتُ قُلْ يَا أَيُّهَا الْكَافِرُونَ لَا أَعْبُدُ مَا تَعْبُدُونَ وَنَحْنُ نَعْبُدُ مَا تَعْبُدُونَ قَالَ فَأَنْزَلَ اللَّهُ تَعَالَى{ يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تَقْرَبُوا الصَّلَاةَ وَأَنْتُمْ سُكَارَى حَتَّى تَعْلَمُوا مَا تَقُولُونَ }
قَالَ أَبُو عِيسَى هَذَا حَدِيثٌ حَسَنٌ غَرِيبٌ صَحِيحٌ . ترمذي
و به روايتي ديگر آمده است :
حدثنا أحمد بن محمد بن سعيد الأنماطي قال حَدَّثَنَا عبد الرحمن بن عبد الله بن سعد الدشتكي قال حَدَّثَنَا أبو جعفر الرازي عن عطاء بن السائب عن أبي عبد الرحمن عن علي رضي الله عنه قال صنع لنا عبد الرحمن بن عوف طعاما فدعانا فأكلنا وشربنا من الخمر فلما أخذت الخمر فينا وحضرت الصلاة أمروا رجلا فصلى بهم فقرأ :قل يا أيها الكافرون لاَ أعبد ما تعبدون ، ولكن نعبد ما تعبدون يعني فخلط في قراءته فأنزل الله :يا أيها الذين آمنوا لاَ تقربوا الصلاة وأنتم سكارى حتى تعلموا ما تقولون.
وهذا الحديث لاَ نعلمه يروى عن علي رضي الله عنه متصل الإسناد إلا من حديث عطاء بن السائب عن أبي عبد الرحمن وإنما كان ذلك قبل أن تحرم الخمر فحرمت من أجل ذلك. مسند بزاز ، مسند علي بن ابي طالب
ذكر اين حديث صحيح را عده يي بهانه قرار داده و در داخل پوهنتون و حتي شوراي ولايتي و حتي بالاتر از آن در شوراي ملي، غوغو به پا كردند كه گويي در اين حديث به شان حضرت علي توهين شده و بايد آن را حذف و نويسنده نيز مجازات شود!
و حال ما با ذكر اين نكته كه در ايجاد اين گونه غوغوها يقينا دستان فتنه انگيزي موجود اند كه ميخواهند، آتش فساد بر افروزند و از احساسات ديگران سوء استفاده كنند، و عده يي هم هستند كه واقعا فكر ميكنند اين حديث به اعتقادات شان در تضاد است و بايد از آن جلوگيري شو ، هم براي جلوگيري از فساد فتنه انگيزان و هم توجيه درست كساني كه به اشتباه فكر ميكنند كار نادرستي صورت گرفته است ، دو نكتة مهم تقديم خواننده گان محترم ميشود، شايد كه مورد استفاده واقع شود.
نكتة اول: از نگاه اهل سنت و جماعت قرآن به صورت تدريجي نازل شده و احكام الهي به گونة تدريجي كامل گرديده است و مسلمين نيز با رعايت همين تدريج وارد حوزة اسلام شده و تا مراحل اكمال دين رسيده اند. از جمله در بارة تحريم شراب چند مرحله پيموده شده تا به تحريم قطعي آن منجر گرديده است :
در ابتدا الله متعال اين آيت را نازل كرد: يَاأَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تَقْرَبُوا الصَّلَاةَ وَأَنْتُمْ سُكَارَى حَتَّى تَعْلَمُوا مَا تَقُولُونَ .(اي مومنان! وقتي در اثر نوشيدن شراب بيخود هستيد به نماز نزديك نشويد تا بدانيد كه چه ميگوييد )
و سپس اين آيت نازل شد : يَسْأَلُونَكَ عَنِ الْخَمْرِ وَالْمَيْسِرِ قُلْ فِيهِمَا إِثْمٌ كَبِيرٌ وَمَنَافِعُ لِلنَّاسِ وَإِثْمُهُمَا أَكْبَرُ مِنْ نَفْعِهِمَا(از تو در بارة شراب و قمار ميپرسند . بگو: ضرر اين دو از نفعشان بزرگتر است. )
و بعد اين آيت فرستاده شد: يَاأَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِنَّمَا الْخَمْرُ وَالْمَيْسِرُ وَالْأَنْصَابُ وَالْأَزْلَامُ رِجْسٌ مِنْ عَمَلِ الشَّيْطَانِ فَاجْتَنِبُوهُ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ . (اين مومنان! همانا شراب و تيرهاي فال و بتها و چوبهاي قمار پليد و از كارهاي شيطاني است از آن اجتناب كنيد باشد تا رستگار شويد)
در مراحل اول و دوم مسلمانان چون تا هنوز حرمت شراب قطعي نشده بود، شراب مي نوشيدند و اين كار حرام و ناپسند نبود! و حتي گفته شده است كه در جنگ بدر كساني از مسلمانان به شهادت رسيدند كه در شكمهايشان شراب موجود بود.
اما پس از نزول آيت در مرحلة سوم شرب خمر براي مسلمانان حرام شد و با نزول اين آيت است كه گفته شده، در كوچه هاي مدينه منوره شراب به راه افتاده بود و مردم با تحريم آن ديگر لب به شراب نيالودند.
لهذا شراب نوشيدن حضرات صحابه از جمله عبدالرحمن بن عوف رضي الله عنه كه از جملة كبار صحابه محسوب ميشود و علي بن ابي طالب رضي الله عنه، كه از كبار صحابه محسوب شده و خليفة راشد چهارم امت اسلامي است، چون قبل از تحريم قطعي شراب صورت گرفته هيچ نقصي به شخصيت آن بزرگواران وارد نميكند و عيبي شمرده نميشود.چون آنان امري خلاف حكم قطعي الهي انجام نداده اند. به همين ترتيب در بارة سيدالشهداء حضرت حمزه رضي الله عنه عموي پيامبر صل الله عليه وسلم – نيز روايتي موجود است كه قبل از تحريم ، شراب مينوشيد و در بارة حيات دوران جاهلي حضرت عمر فاروق رضي الله عنه نيز رواياتي هست كه شراب نوشيده است! و اين موارد هيچ گونه مشكلي به اين ذوات عاليشان وارد نميسازد و آنان را مجروح نميكند.
دوم : و اما اين جر و جنجالها براي چيست؟
اين جنجالها در حقيقت جنجالهاي مذهبي است.
چرا كه شيعه متعقد به اصل امامت است و براي امامت معتقد به عصمت است! و عصمت از نگاه شيعه به معني منزه بودن امام از هرگونه معصيت و حتي خطا و اشتباه! در تمام دوران حيات و زنده گي است.
لذا آنان معتقد به ايمان ابوطالب اند از آن جا كه ميگويند، امام بايد از صلبي پاك و مومن ، پديد آمده باشد و در ضمن حضرت علي كه امام است مبري از هرگونه خطا و خلل و گناه در طول حيات خود بوده است. لذا چگونه امكان داشته كه ايشان لب به شراب بزنند و لو قبل از تحريم آن بوده باشد.
خوب واضح است كه اين گونه نگاه مقدس مآبانه ، به يك تن از اصحاب پيامبر، از نگاه اهل سنت و جماعت ، نگاهي غير اصولي و غير منطبق با واقعيت هاي تاريخي است و امري بدعت و نو پيدا تلقي ميشود كه براي آن دليلي نميتوان از كتاب الله وسنت نبي اكرم ارائه نمود.
اصحاب پيامبر از جمله حضرات ابوبكر و عمر و عثمان وحيدر رضي الله عنهم ، انسان هاي عاديي بودند كه الله به آنان مصاحبت نبي اكرم صل الله عليه وسلم - را نصيب فرمود و آنان از سرچشمة زلال وحي و نبوت كمال استفاده را بردند و در حد توان انساني خود از آن مستفيد شدند به حدي كه در ميان امت اسلامي قله نشين ميدان انسانيت و كرامت وشرافت گرديدند و زنده گي شان براي ديگران اسوه و الگو قرار گرفت.
اما اين بدان معني نيست كه حيات آنان حياتي فرشته گون بوده باشد و آنان هيچ گاهي در كار خود مرتكب خطا و خلل نشده باشند! هرگز!
در زنده گي هر يك از بزرگمردان كه نگاه مي كنيم ، علاوه بر نكات متبارز و تعجب برانگيز مثبت كه قسمت اصلي حيات شان را احتوا ميكند، نگاه ما به اشتباهات و خطا هاي انساني آنان نيز مي افتد كه بنا بر مقتضيات حيات و طبيعت انساني احيانا از آنان سر ميزده است ، اما آن مشكلات و خطا ها و خلل ها يا در پرتو توجيهات وحياني نبي اكرم به سامان مي آمد و يا در اثر توجه شخصي و تواصي به حقي كه در ميان اصحاب و امت اسلامي معمول بود، با توسل به استغفار و انابه، به نيكويي مبدل ميگرديد و آنان وقتي متوجه آن خطا و خلل ميگرديدند، بر آن اصرار نمي ورزيدند! و جالب اين است كه بحث خطا و اشتباه در مورد مقام شامخ نبي مكرم اسلام نيز با توجه به حيات انساني ايشان، امري غير قابل انكار است چرا كه نصوص فراواني از قرآن به آن دلالت صريح دارد از جمله سورة عبس وتولي و آياتي كه در مورد اجازه دادن به متقاعدين از جنگها وغيره بوده است. اما اين مشكلات نيز در پرتو وحي الهي است كه اصلاح ميگرديد و نبي مكرم اسلام با سلاح استغفار به جبران آن مي پرداختند! آيه هاي قرآني ، عفاالله عنك لم اذنت لهم ، و استغفره انه كان توابا، و واستغفر لذنبك و غيره همه مشعر بدين حقيقت مطلق هستند!
اساس فكر اهل سنت و جماعت مبتني بر چنين استدلال هاي محكمي است كه از طريق قرآن وسنت نبوي به دست آمده است. و اكنون كه ما در برابر توقع غير اصولي اهل تشيع در اين باره قرار گرفته ايم، آيا بايد از نظرات اصولي خود دست بكشيم! يا اين كه ايجاب ميكند آنان را نيز بدين حقيقت فرا بخوانيم تا مشكلات امت حل شود و بيش از اين دايرة بدعت وخرافات گسترش نيابد و شگاف ميان مسلمانان فزوني نيابد؟
جالب است شنيده ايم كساني كه نان به نرخ روز ميخورند، بر آن شده اند تا بالاي اين حقيقت را بپوشانند و در كتاب مذكور دست اندازي نمايند! اما مگر جامعة اسلامي به چنين گستاخي اجازه ميدهد؟ و آيا كسي صلاحيت دارد تا بالاي عقايد قاطبة امت، خط بطلان بكشند و يا از تصريح حق جلوگيري نمايد؟! هرگز!
بهتر آن است كه در اين باره ميان علماي اهل سنت و تشيع گفتگوي منطقي صورت گيرد و كم كم موضوعات اصولي كه موجب اختلاف واقع شده هم از طريق رسانه ها و هم از طريق مباحث دانشگاهي و علمي به بحث و مناظرة آزاد گذاشته شود، تا حقيقت موضوع بر همگان آشكار گردد.
راه تفاهم و محبت و همكاري ميان مسلمانان ، نه با چشم پوشي بر واقعيات بلكه باگفتگو روي مسائل مختلف گشوده ميشود، صحبتي كه اصولي باشد و بدون خرج احساسات و يا شماتت به ديگران!
دايرة نقد اصولي بالاي همگان تا به قيامت باز است و هيچ كسي را توان بستن اين دايره نيست بلكه تجربه نشان داده است كه اين دايره در حال وسعت گرفتن است و اينك ما نيز در جامعة خود مكلف هستيم كه در عوض جلوگيري مذبوحانه از آن ، مردانه قدم به ميدان بگذاريم و هرچه به چنته داريم براي رسيدن به حق آشكار كنيم تا همه ببينند و بشنوند وسپس خود به ميل خويش مسيرخود را انتخاب كنند.
فعلا زمان خرج احساسات گذشته است و اين كه بگوييم ، حرفي نزنيم تا مبادا ديگران ناراحت شوند! راه به جايي نميبرد.
در مورد اختلافات اهل سنت و تشيع و يافتن راه حل براي آن بايد گفت كه:
همين اكنون در مصادر اصلي و معتبر شيعه هزاران هزار توهين نسبت به عقايد اهل سنت موجود است، كه اهل تشيع از اظهار آن در مقابل اهل سنت خود داري ميكنند اما در صحبتهاي خاص خود براي پيروان شان از آن ها استفاده ميبرند، خوب اين به چه معني است؟ در حالي كه اهل سنت آن چه را كه در كتابهاي خود دارند علني و بدون پرده در همة منابر و مواعظ براي همگان اعلان ميكنند و بدان افتخار هم ميكنند! و چيزي براي پوشيدن ندارند.
آيا اين گونه رك بودن بهتر است يا مانند منافقت كه حتي طرفداران خود را نيز دچار اختلالات فكرو رواني سازيم و آنان از خود بپرسند كه چرا بزرگان ما اين گونه پريشان گويي ميكنند وهر دم يك گونه صحبت به ميان مي آورند و در هر موقعيت به گونة مختلف در يك موضوع سخن ميرانند ؟ تا به كي بايد چنين باشد؟
واضح است كه اهل سنت در اين باره مشكلي ندارند و اين اهل تشيع هستند كه بايد براي ترويج و دفاع افكار خود راهي اصولي پيدا كنند و اين كار با جلوگيري از پخش و نشر افكار ديگران ميسر و ممكن نيست بلكه بايد بدون واهمه به ميدان داخل شوند و اگر حرفي براي دفاع دارند آن را بدون تقيه و هراس به ميدان اندازند تا اگر قابل استفاده هست ديگران نيز از آن مستفيد گردند و اگر نيست بلاخره مردم را از بلاتكليفي نجات بخشند.
اين راه اصولي است! اما جلوگيري از انتشار عقايد مورد پذيرش نود و پنج فيصد امت اسلامي، و نود فيصد مردم افغانستان، در صلاحيت آنان نيست و حتي به مصلحت آنان نيست چرا كه آنان خوب ميدانند اگر اين گونه مباحث به عرصة عوامي كشيده شود آن وقت كار بسيار دشوار خواهد شد!
پس بهتر است كه همه براي دفاع از عقايد خود به استدلال درست، بدون خرج احساسات متوسل شوند وطوري كه درخور انسان است با نظريات ديگران مقابل شده و صحت نظر خود را به اثبات برسانند در غير آن وقتي خود چيزي ندارند به داشته هاي معقول ديگران تمكين كنند تا از خسارت دنيا و آخرت نجات يابند.
۱۳۸۹ خرداد ۴, سه‌شنبه
اخيرا در سراسر ولايات افغانستان بر ضد سياستهاي متكبرانه و تبعيض آميز حكومت استبدادي ايران و برخورد غير مسئولانه با اتباع افغانستان، مظاهره هاي به راه افتاد و مردم صداي خشم و انزجار خود را نسبت به اعمال غير انساني رژيم صفوي ايران به جهانيان رسانيدند.
ما كاري به سازمان دهنده گان اين گونه تظاهرات نداريم و فقط نگاه ما به واقعيتهاي موجود است كه متاسفانه طوري كه در طي سي سال گذشته ديده شده است ، رژيم صفوي ايران، در ارتباط با افغانها رفتار و روية غير انساني و اخلاقي و حتي غير اسلامي را بر خلاف پسوندي اسلاميي كه آن را به دروغ يدك ميكشد، اعمال كرده است و اخيرا نيز تعداد زيادي از اتباع كشور ما را به جرم هاي مختلف محكوم به اعدام نموده و حكم اعدام را در بيدادگاه هاي صفوي خود، بدون در نظر داشت حقوق بين الدول و قوانين حقوق بشر، در مورد تعداد زيادي از افغانها اجرا نموده و عدة فراوان ديگر نيز در صف اعدام جلادان خون آشام حكومت صفوي ايران اكنون قرار دارند.
البته آن چه از طريق مجامع بين المللي و نيز نهاد هاي مدني در افغانستان در ارتباط با اين قضيه مطرح گرديده اين نيست كه چرا رژيم خرافاتي ايران، دست به اين گونه كشتار هاي وحشيانه زده و هزاران جوان افغان را به كام مرگ ميكشاند، بلكه هدف مردم افغانستان اين است كه بايد جريان محاكمة اتباع كشور ما در ايران روند قانوني خود را طي كند و زندانيان افغان حق داشته باشند كه از وكيل مدافع قانوني برخوردار بوده و مقامات مسئول افغانستان از طريق سفارت كشور ما در ايران، در جريان محاكمه و طي مراحل قانوني آن قرار بگيرند، آن گاه اگر فردي با طي چنين مراحلي به اعدام نيز محكوم شد، ميتوانند آن را به جوخة اعدام بسپرند، نه اين كه افرادي بيگناه را به جرمهاي ها و بهانه هاي واهي دستگير كرده و سپس در درون آلونك هاي مخفي كه آن را محكمه ناميده اند ، حكم اعدام آنها را صادر كنند و سپس آن را كشته و اجساد شان را نيز بعد از آن كه از محتوا خالي ميسازند، به افغانستان بفرستند!
متاسفانه عملكرد دولت دست نشاندة صليبي افغانستان نيز در اين باره چنان كه انتظار ميرود بسيار ضعيف بوده و باند هاي مافيايي پول و ثروت كه اكنون سردستك هاي رژيم صليبي امريكا در افغانستان شده اند در برابر دالر هاي امريكايي كه رژيم خرافي ايران به آنان ماهانه پرداخت ميكند، نيز نتوانسته اند خود را نگه دارند، لذا مهر سكوت بر لب نهاده و كاري از ايشان براي جلوگيري از اين ظلم بزرگ انتظار نميرود و طوري كه ديده ميشود اين بار نيز مردم افغانستان اند كه بايد تكليف خود را با اجانب يك طرفه سازند.
حالا در اين ميان، چيزي كه از همه بيشتر جلب توجه ميكند، و موجب تعجب مردم كشور ما قرار گرفته است، جرئت عوامل خود فروختة رژيم صفوي ايران در داخل خاك كشور ما است كه با كمال وقاحت و بيشرمي ، در برابر ارادة ملت افغانستان ، به طرفداري از رژيم خرافاتي ايران ، به پا خاسته و در جلو چشم مردم ، با چشم پاره گي تمام، به دفاع از حكومت جور و ظلم ايران مي پردازند و دست به تظاهرات عليه مردم كشور خود ميزنند! و سپس با بي حيايي تمام كسي كه خود را مسئول خبرگزاري افغان! معرفي ميكند، از طريق تلويزيون انگليسي بي بي سي و چينل هاي مختلف ايراني، به توجيه رفتار حكومت صفوي ايران ميپردازد و ميگويد: كساني كه از موهبت هاي جمهوري اسلامي ايران استفاده كرده اند هرگز حاضر نميشوند كه دست به تظاهرات بر ضد آن بزنند و به توجيه اعمال غير انساني و اسلامي آن خون آشامان ميپردازد. كسي نيست به اين مردك احمق بگويد، از كدام موهبت صحبت ميكني! آن چيزي كه تو او را موهبت ميپنداري اولا ،به جز تو و امثال تو ، هرگز مردم ما آن را موهبت نميگويند و ثانيا از همان نيز جز توي خود فروخته كه اكنون به عنوان عاملي نفوذي دشمن، بر ضد ارزشها ملي خود قيام كرده اي و آب به آسياي بيگانه ميريزي و تعصب خشك مذهبي جلو چشمان تنگ ترا گرفته ، استفاده نكرده است، اين تو و امثال تو هستيد كه سالها با تحمل تحقير و توهين هاي گوناگون، به ته ماندة سفره بيگانه پرورده شديد و اكنون كه به كشور خود بازگشته اي آن را موهبت تلقي ميكني و بر ضد ملت و خواستهاي مشروع وي گردن مي افرازي و چون سگ براي ارباب بيگانه خود دم ميجنباني!
مردم با غيرت افغانستان بايد بدانند كه انتظار بردن از حكومت صليبي كرزي، كه خود فروخته گان رژيم ايران نيز در بالاترين سطح آن به سوية معاونيت رئيس جمهور، حضور دارند، هرگز حاضر نميشود، كه به روي دالرهاي امريكايي ايران نخندد و پيشاني بر ضد خون آشامان مستبد ايراني كرنج نمايند! و اين خود ملت هستند كه بايد با هوشياري به مقابله با اين روند غير انساني به پا ايستاده شوند و در اين مقابله آن چه مهم است، شناسايي افراد و جريانهاي وابسته به رژيم ايران است كه اول بايد مورد تصفيه حساب مردم ما قرار گيرند و يا اين كه آدم شده و به جاي خود نشانده شوند، مادام كه چنين عناصر كثيفي كه از خاك خود غذا ميخورند و به نفع بيگانه عو عو ميزنند، در اين خاك حضور داشته باشند، چرا رژيم ايران جرئت نداشته باشد، با مهاجران افغان، همچنان به رفتار غير انساني خود ادامه دهد!
و اما سخني هم با اين گونه افراد خود فروخته بايد گفت و آن اين است كه اولا كار اربابان شما در ايران در حال تمام شدن است، تجربه استبدادي رژيم ايران در اين كشور به شكست مفتضحانه منجر شده است و ملت ايران ، ديگر توان تحمل اين حكومت پليد صفوي را ندارند، به هر انگيزه ي كه تو به آنان اقتدا كرده باشي، ديگر مصلحت نيست كه دنبال اجانب را چسپيده و تا ته پستي و سقوط با آنان همراه شوي! اگر چنين هستي بهتر است همين اكنون دمت را روي كولت گذاشته و تو هم به كشور خميني بروي و تا تحت السقر او را همراهي كني! در اين كشور كسي براي تو مجال چنان خر تازي ها را نميدهد! اين جا افغانستان است!
ثانيا امروز كه وضعيت چنين آشفته است تو موفق شده اي ، سرت را به زير بغل آخند هاي صفوي ايراني و دمت را به زير پاي امريكاييهاي صليبي ، قايم كني، و جرئت يافته اي كه به بازار برآمده و عرعر بكشي، اما فردا كه نه از ارباب صفوي تو خبري است و نه از حامي صليبي تو، باز از چنگ انتقام ملتي كه سابقه اش را خودت ميداني! به جايي گريخته نميتواني!
بهتر است، كمي فكر كني و آينده خود را بر اساس خرد و تفكر و با احساس مسئوليت نسبت به مردم و خاكي كه در آن زيست خواهي كرد، خودت به دست خود و با همكاري با ملت خود رقم بزني، ساز بيگانه در اين ملك خريداري ندارد و كسي به رقص تو توجهي نميكند و اين تو هستي كه در اين ميان دار و ندار خود را از دست خواهي داد و آن وقت جز حسرت چيزي برايت باقي نخواهد ماند اين را به ياد داشته باش كه اگر شيعه هستي بايد شيعة آزادة افغاني باشي نه ته مانده خوار سفرة بيگانه!
۱۳۸۹ اردیبهشت ۲۱, سه‌شنبه
باز نوبت به انتخابات پارلماني رسيد! فرصتي ديگري در دست استعمار تا مردم را به گونة ديگر به ساز خود برقصاند و عدة رقصنده در آن هنر خود را به نمايش بگذارند.
من فكرم ميكنم گپ زدن از انتخابات در كشوري مانند افغانستان كه در تحت اشغال است، حرفي بسيار مسخره است و اين نماينده گان مانند آن كرزي دلقك، در حال وارد شدن به دور بازيي ديگر به ساز استعمار هستند.
به طور حتم، كساني كه در شرايطي چنين، وارد اين بازي خطرناك ميشوند وضعيتشان از سه حال خارج نيست :
يكم: افرادي هستند كه ميخواهند از اين طريق غريزة جاه طلبي خود را اشباع كنند و در پي كش و فش جايگاه سناتوري هستند.
دوم: افرادي اند كه ميخواهند از امتيازات مادي سناتوران مستفيد شود و از صلاحيتهاي قانوني اين شغل، به نفع خود و خويشان خود تا ميتوانند سوء استفاده نمايند و از اين فضاي تاريك و آب گل آلود براي خود ماهي بگيرند.
سوم : افراد ساده و كودني هستند كه فكر ميكنند شايد از اين طريق بتوانند براي خود و يا وطن و يا ملت خود به اصطلاح خدمت نمايند و موثر واقع شوند.
هر سه اين گروه گمراه با اين كارشان، مسير باطل وگمراهي ميپيمايند، چرا كه ممكن از اين طريق بتوانند به جيفة دنيوي دست يابند، اما از همه مهمتر اين را نميدانند و يا ميدانند و به آن ارزشي قايل نيستند، كه اينان با ورود به ميدان به اصطلاح انتخابات در حقيقت مصروف خوش خدمتي به استعمار هستند و موجب ميشوند، تا استعمار گران اشغالگر به دنيا نشانشان داده و بگويند كه نگاه كنيد در افغانستان اينك دموكراسي و مردم سالاري است! و اگر باور نداريد به انتخابات رياست جمهوري! و انتخابات پارلماني در اين كشور توجه كنيد، و با نظارت اشتراك مردم و نماينده گان شان در رقابت به رسيدن به بالاترين مراجع تصميم گيري ، متوجه ميشويد كه اين مردم افغانستان هستند كه چنين با حرص و ولع براي تعيين سرنوشت خود به پا خاسته و اكنون به ميدان سياست در آمده اند.
از اين بدتر اشتراك مردمي بي شعوري است كه به هيچك از سه مورد فوق دست يافته نميتوانند، و فقط دلالي مفت معصيت ميكنند و به خاطر سوار شدن احمد و محمود به چوكي قدرت، خود را در برابر تاريخ و محاسبة سخت خداوند قرار ميدهند محاسبه اي كه يقينا عذابي سخت به خاطر همراهي با برنامة كفار حربي، را در پي خواهد داشت..
به راستي آيا اين مردم از خود پرسيده اند در كشوري كه پر از نيروي كافر اشغالگر حربي است و رئيس جمهور آن جرئت آب خوردن بدون نظر خارجي را ندارد چگونه اركان حاكميت در اين كشور ميتواند،از استقلال برخوردار بوده و داراي مشروعيت ديني و ملي باشد؟ و يا در كشوري كه كفار معاند اسلام، بالاي آن حكم ميرانند و قوانين خود را در آن تعميل ميكنند، چگونه كساني به نام نماينده مردم ميخواهند نشان دهند كه صلاحيت قانون گذاري در دست مردم اين كشور است؟

به همه حال به نظر من اشتراك مردم در اين گونه برنامه ها هم از نظر ملي و هم از نظر ديني مذموم و ناپسند است.
و اما متاسفانه در طول اين مدت ديده شده كه اكثرا اهل تشيع با ولع فراوان و با برنامه هاي از پيش تعيين شده اي كه دولت ايران آن را براي شان مشخص ميكند، براي اين كار دست و پنجه نرم ميكنند، و به گفتة مزاري براي به دست آوردن پست كليدي، خود را به هر دري ميزنند، اين برنامه را ملت افغانستان به خوبي درك ميكنند، و نظر من اين است كه شيعه در افغانستان پا از حد خود پيش نگذارد، چرا كه بساط استعمار در حال برچيده شدن است و ملت افغانستان همپايي با استعمار را به هيچ وجه فراموش كرده نميتوانند.
موضوع ديگر در همين باره اين است كه امروزه بايد بگذاريم كه ماهيت نظام صليبي كرزي خود را آشكار كند، و اين كه تا به حال مردم در سر درگمي به سر ميبرند علت آن وجود، قدرت طلبان بيغيرتي است كه تحت نام مجاهد و غيره براي رسيدن به مطامع شخصي خود با اين جريان همراهي ميكنند، يكي اسماعيل خان را ميبيند كه به فلان وزارت دخيل است ديگري فهيم خان را ميبيند ديگري آن بدبخت غير قانوني ديگر را ملاحظه ميكند و… خلاصه وجود همين افراد زبون است كه عده اي را به شك انداخته كه مگر اين نظام اسلامي و يا مردمي است؟
اما حضور نيروي هاي كفر و اجنبي در افغانستان تمام اين شكوك را از ميان برده است و اين گونه حركات مذبوحانه گمان نميكنم بتواند مشكل صليبيون و پيروان شان را حل كند. من فكر ميكنم، به زودي ملت ما اگر خارجيها بساط خود را از كشور ما جمع نكنند، با رستاخيز بزرگ ملت افغانستان مواجه خواهند شد، و آن وقت روسياهي هم براي شيعه و هم براي اين مفتخواران انگل باقي ميماند و ملامت هميشگي و ….
با سلام حضور خوانندگان محترم وبلاگ حقيقت!
از جمله مشكلاتي كه از ديرباز گريبانگير مسلمانان بوده و تا به اكنون نيز ادامه دارد مسئله اختلافات مذهبي ميباشد كه سبب تفرقه و تشتت بين مسلمين گرديده است. بنده از مشكلاتي كه متاسفانه در طول تاريخ ميان مسلمانان وجود دارد بسيار رنج ميبرم مخصوصا اختلافات مذهبي كه ما مسلمان را پارچه پارچه كرده است . يكي سني ، يكي شيعه ، و از مدت هاست كه روي بحث مذهب مطالعه ميكنم . من اساسا در موضوع مذهب متعصب نيستم و معتقدم اصل اسلام است و براي ما مسلمان اسلام از مذهب ارزش زياد تر دارد و بايد اززشهاي مذهبي ما متاثر از اصل اسلام باشد و اگر چنين انديشه كنيم من مطمئن هستم كه مشكلات مذهبي ما رفع ميشود.

بياييد همه ما چه شيعه و چه سني ، بر اساس خلوص نيت ، موارد اختلاف انگيز مذاهب را به مناظرة آزاد بگذاريم بدون توهين به يك ديگر گفتگو كنيم و هر جا با محوريت قرآن ، حق را يافتيم و قلب ما به آن گواهي داد همان جا توقف كنيم و آن را بپذيريم ، نه اين كه از باب تعصب رفته و خود را به دشمنان اسلام بفروشيم تا بتوانيم برادران خود را سركوب كنيم .

من فكر ميكنم موضوع اختلاف شيعه و سني ، روي چند مورد است، كه اهم آن بحث امامت است .

من در بارة امامت بسيار مطالعه كردم و آن چه را كه لابلاي كتب برادران اهل تشيع كه البته در آن جا نيز اختلافات فراواني موجود بود، در يافتم اين بود كه امامت امري خدايي است، كه فقط براي دوازده تن از اهل بيت حضرت محمد صل الله عليه و آله وسلم ، از جانب خداوند وحي شده است و ايمان به آن فرض است .

كه البته اهل سنت معتقد اند ، چنين چيزي نيست بلكه ، بعد از پيامبر ، اين مسلمانان هستند كه خود بر اساس شورا و با راي امت اسلامي براي خود از ميان شان امامي كه داراي مواصفات رهبري باشد، انتخاب ميكنند، چرا كه امر وصيت الهي طوري كه هزار و چهار صد سال بيش به بن بست خورده است ، هرگز از آن بيرون آمده نميتواند و در اين مدت امت چگونه ميتواند ، در انتظار رهبري كه مفقود است به سر ببرد و دست بالاي دست بنشيند.

خلاصه من وقتي در ميان آثار مربوط به اهل تشيع به مطالعه پرداختم بسيار به ساده توانستم از ميان كتاب هاي معتبر اهل تشيع موارد تكان دهنده اي را پيدا كنم كه كاملا با عقيده اهل سنت موافق است و هرگز حضرت علي كه خود در نزد اهل تشيع اولين امام است و در نزد اهل سنت چهارمين خليفة هدايت يافته ، به چيزي به نام امامت معتقد نبوده است ، لهذا برادران اهل تشيع چگونه توانسته اند موضوع امامت را به آن شكل رقم زده و بگويند كه امامت منصوص است و بر اساس وصيت پيامبر صورت گرفته است . خوب است كه اگر اين وبلاك را آن بردران مطالعه ميكنند ، جواب منطقي ارائه بدارند تا ما هم از آن مستفيد شويم .

من اينك مواردي كه حضرت علي رضي الله عنه ، در مورد امامت خود فرموده اند براي شما بر اساس كتابهاي اهل تشيع ذكر ميكنم .

امامت چیست؟

ـ حضرت علی میفرمایند:

«أيها الناس عن ملاء و أذن! أمركم هذا ليس لأحد حق إلا من أمّرتم». 1

«اى مردم انبوه و هوشيار! اين كار شما (يعنى خلافت و امامت) حقّ هيچ كس نيست، مگر كسى كه شما او را امارت دهيد» !

ـ پس از آن كه علي (رضي الله عنه) به عنوان خليفه و امام مسلمانان از جانب شوراى مسلمانان متشكّل از مهاجرين و انصار برگزيده شد، معاويه رضي الله عنه، خلافتش را به رسميّت نشناخت و از بيعت با او سرباز زد، كه علي، رضي الله عنه به او چنين نوشت:

«إنه بايعنى القوم الذين بايعوا أبابكر و عمر و عثمان على ما بايعوهم عليه، فليس للشاهد أن يختار و لا للغائب أن يرد، و إنما الشورى للمهاجرين و الأنصار فإن اجتمعوا على رجل و سموه إماما كان ذلك لله رضى فإن خرج عن أمرهم خارج بطعن أو بدعة ردوه إلى ما خرج منه فإن أبى قاتلوه على اتباعه غير سبيل المؤمنين...». 2

«همانا كسانى با من بيعت كردند كه با أبوبكر و عمر و عثمان نيز بر سر همان شرايط بيعت كرده بودند. پس كسى كه شاهد (بيعت) بوده، نبايد ديگرى را (براى خلافت) اختيار كند، و كسى كه غايب بوده، حق ندارد رأى ايشان (بزرگان اصحاب شورا) را نپذيرد و جز اين نيست كه شوراى تعيين‏كننده امام و خليفه، حقّ مهاجرين و انصار است. بنابراين اگر آنها بر مردى اتّفاق كرده و او را امام ناميدند، اين كار موجب رضاى خدا مى‏گردد. پس كسى كه به سبب طعن و بدعت از امر ايشان بيرون رفت، او را برمى‏گردانند و اگر از بازگشت خوددارى كرد، با او مى‏جنگند كه غير راه ديگر مؤمنان را پيروى كرده است...».

- اگر خلافت و امامت از جانب الله و قطعى بود، علي (رضي الله عنه) بعد از شهادت حضرت عثمان (رضی الله عنه) وقتی مردم به نزدش برای به عهده گرفتن امامت مراجعه کردند ،نمى‏توانست آن را صراحتاً قبول نكند و اين چنين نمی گفت :

«دعونى والتمسوا غيرى... ولعلّى أسمعكم و أطوعكم لمن ولّيتموه أمركم و أنا لكم وزيرا خير لكم منى أميرا».

«مرا به حال خود واگذاريد و از كس ديگرى غير از من بخواهيد... اميد داشته باشيد كه من حرف ‏شنوتر و مطيع‏تر از شما باشم براى كسى كه امر خود را به او سپرده‏ايد و من برايتان وزير باشم، بهتر است از اينكه امير باشم» و یا این گونه سوگند یاد نمیکرد:

«و اللّه! ما كانت لى فى الخلافة رغبة و لا فى الولاية إربة و لكنكم دعوتمونى إليها و حملتمونى عليها». 3 «به خدا قسم! من به خلافت و ولایت هيچ رغبت و نیازی نداشتم، امّا شما مرا به سوى آن دعوت كرديد و اينكار را بر من بار نموديد»!!

ـ شيخ طوسى 4 و «علم‏الهدى» در كتابهای شان آورده اند ، بعد از اینکه حضرت علی ضربت خورده و شهادت شان نزدیک شد مردم به نزدیک ایشان آمده وگفتند کسی را بعد از خود به جانشینی معین کن ، که ایشان فرمود:

« از اميرالمؤمين روايت است هنگامى كه به او گفته شد: آيا به کسی بعد از خود وصیت نمیکنی؟ فرمود: همان وصیتی را مى‏كنم كه پیامبر (صلی الله علیه و سلم) نموده است ، «هرگاه خداوند بخواهد به مردم نيكى كند، مردم را بر برترين فرد جمع مى‏كند» همانگونه كه بعد از پيامبرشان بر بهترين فرد (ابوبکر) جمع نمود.!!». 5

ـ مسعودى نيز در تاريخ خود مى‏گويد: «هنگامى كه على پس از ضربت‏خوردن در حال احتضار بود، يكى از مردم بدو گفت: اى اميرمؤمنان! آيا كسى را تعيين نمى‏كنى؟ گفت: نه! همانطور كه پيامبر خدا‏ (صلي الله عليه و سلم) آنها را به خودشان واگذاشت، من نيز به خودشان وامى‏گذارم. گفتند: وقتى به پيشگاه خدا روى با او چه خواهى گفت؟ حضرت على -عليه‏السّلام - گفت: مى‏گويم: خدايا! تا وقتى خواستى، مرا ميان آنها نگاه‏داشتى، سپس مرا برگرفتى و تو را ميان آنها واگذاشتم، اگر خواستى تباهشان كن و اگر خواهى به صلاحشان آر!... آنگاه مردم به پرسش پيش آمدند و گفتند: اى امير مؤمنان! اگر تو را از دست داديم - و خدا نكند - با حسن بيعت كنيم؟ گفت: لا آمركم و لا أنهاكم و أنتم أبصر؛ نه مى‏گويم: آرى و نه مى‏گويم: نه! خود بهتر مى‏دانيد!». 6

ـ حضرت علي ميفرمايد:

« بر اساس حكم خدا و اسلام، بر مسلمانان واجب است كه چون امامشان فوت كرد يا كشته شد، خواه گمراه باشد يا هدايت‏شده، مظلوم باشد يا ظالم، خونش حلال باشد يا حرام، هيچ كارى نكنند و دست و پاى فراپيش ننهند و شروع به هيچ عملى نكنند، مگر آن كه براى خود امامى انتخاب كنند که پاك دامن و عالم به احكام و سنّت باشد».7

ـ «... همانا خداوند، محمّد را به سويشان (اصحاب رسول الله) برانگيخت و به آنها كتاب و حكمت و سنّت و واجبات را ياد داد و آنها را تربيت كرد تا هدايت شوند، و آنان را جمع كرد تا متفرّق و گروه‏گروه نشوند، و آنها را پاك گردانيد تا اينكه پاك شدند. زمانى كه رسالتش را به پايان رسانيد، خداوند او را ميراند ـ كه درود و سلام و رحمت و رضوان خدا بر او باد كه به راستى خدا حميد و مجيد است ـ سپس مسلمانان بعد از او دو مرد صالح را [ابوبکر وعمر] در بين خودشان براى خلافت برگزيدند كه هر دو به كتاب عمل كردند و بسيار نيكو سيرت بودند و از سنّت (پيامبر) تجاوز نكردند و آنگاه خداوند هر دوى آنان را نيز ميراند كه رحمت خدا بر هر دوشان باد!...». 8

من فكر ميكنم اگر برادران ما به اين موارد اندك توجه جدي مبذول فرمايند، مشكل ما در قسمت امامت و اختلاف ميان خلفا رفع ميشود. حالا جالب است كه در همين كتابها موضوعاتي دقيقا بر ضد مطالب بالا هم نوشته شده است، و من حيرانم كه چرا عده اي از مسلمانان اهل تشيع به اين مطالب كه ميتواند به وحدت امت بينجامد توجه نميكنند كه ميروند و مطالب اختلاف انگيز و غير معقول را كه نه با سيرة آن بزرگان همخواني ندارد و با آداب اسلامي ، بر ميگزينند و آن را در برابر اين، ملاك عمل و اخلاق و عقيده خود قرار داده اند؟









1ـ بحار الانوار ، ج 8 ، ص 367.

2 ـ نهج البلاغه ، شرح فیض الاسلام ، جزء54 ، نامة 6 ، واقعة الصفین ، نصر بن مراحم ، ص 29.

3ـ همان، جزء 4 ،خطبة 196.

4 ـ همان، جزء 2 ، خطبة 91.

5ـ الشافی ، علم الهدی، ص 171 ، چاپ نجف.

6ـ مروج الذهب ، مسعودی شیعی، ج2 ، ص 425 و ترجمة فارسی ابوالقاسم پاینده ، ج 1 ، ص 773 ـ 774 ـ الطبری، ج 4، ص 112ـ البدایه و النهایه، ج 8 ، ص 13ـ 14

7ـ بحار الانوار، شیخ مجلسی، ج 18، ص 513 ، چاپ کمپانی ـ کتاب سلیم بن قیس ، ص 161 ، چاپ نجف ـ مستدرک الوسایل ، نوری طبرسی، ج 3 ، نامة علی به معاویه ... در بحارالانوار، به جای «لانفسهم» «لجمیع امرهم » آمده است 8ـ الغارات ، ج 1 ، ص 210 ـ ناسخ التواریخ ، میرزا تقی سپهر، ج 3 ، کتاب 2، ص 241 ، چاپ ایران ـ الدرجات الرفیعه، سید علی خان شوشتری ، ص 336 ـ ابن ابی الحدیدشیعی در شرح نهج البلاغه ونیز شیخ مجلسی در مجمع البحار خود ، باکمی تفاوت :« امیر ین صالحین عملا بالکتاب والسنه و احسنا السیره ولم یعدوا السنه ثم توفاهم الله عزوجل ـ رضی الله عنهماـ» آورده اند. و در وقعة الصفین ، ص 201 چنین آمده است: احسنا السیرة و عدلا فی الامة ( آن دو رفتار نیکو داشته و در بین امت عدالت کردند.)
از مدتها بدين سو، حرف هاي از طريق مردم به گوش ميرسيد كه رسانة انگليسي بي بي سي، به صورت يك جانبه در خدمت اهل تشيع افغانستان قرار دارد. اين حرفها را مردم از آن جا مطرح ميكردند كه مي ديدند اكثر گزارشگران اين رسانة انگليسي، كه در افغانستان مشغول كار هستند، معمولا متعلق به گروه شيعه بوده و در خدمت انتشار افكار و آراي اين فرقه قرار دارند و عمدا براي برجسته ساختن نقش اين فرقه در افغانستان از طريق گزارشهاي فرهنگي و سياسي و اجتماعي كه از داخل افغانستان تهيه ميكنند، مصروف فعاليت اند، نمونه اين گزارشگران ، مانند علي سليمي ، .هارون نجفي زاده و.... هستند كه اگر به گزارشهاي خبري و فرهنگي و اجتماعي افغانستان كه توسط اينان تهيه ميشود توجه نماييد، مينگريدكه گويي افغانستان كشوري با اكثريت شيعه و مخصوصا هزاره است كه هر جا نامي از افغانستان برده ميشود، حتما بايد چهره اي از قوميت هزاره در قطار اول آن به چشم آيد. اما اين گونه حرفها را مردم كمتر مورد توجه قرار ميدادند، و عده يي بر اين نظر بودند كه اين گونه گزارشها بدون آگاهي مقامات مسئول بي بي سي و با اِعمال نفوذ اهل تشيع در درون اين كانون خبري، انجام ميشود و خيلي اهميت ندارد، تا اينكه اخيرا از طريق تلويزيون بي بي سي مردم افغانستان شاهد گزارشي بودند كه توسط يكي از خبرنگاران زن افغان به نام ناجيه غلامي در داخل تهيه شده بود، اين گزارش ماهيت پليد و زشت اين رسانة انگليسي را كاملا هويدا كرد و نشان داد كه اين رسانه انگليسي اساسا و با آگاهي كامل، در خدمت پروژة فرهنگي و اجتماعي فرقة شيعه قرار داشته و با استفاده از عناصر شيعه يي كه به خدمت گرفته است، براي برجسته سازي نقش شيعه در افغانستان و برعكس كمرنگ كردن حيثيت و اعتبار اهل سنت شب و روز مصروف فعاليت است.

حرف از ناجية غلامي بود، بلي! معلوم شد كه اين زن هويت باختة افغان، كه اكنون از فرهنگ و كلتور افغاني خود شرم كرده و با زبان و لهجة ايراني در تلويزيون بي بي سي بلبل زباني ميكند، شيعه يي دو آتشه است كه هر چند تحت تاثير فرهنگ غرب چادر و حياي خود را به كناري گذاشته است اما در مجال تعصب و تعلق مذهبي هنوز هم به همان كيش شيعه گري خود پايبند و متعهد است و به عنوان عنصري فعال براي استفادة متقابل تمام وجود خود را در خدمت انگليس قرار داده چنانكه انگليس نيز با وي در اين جهت كاملا همسو و همنواست.

اين زن، در سفر اخير خود به افغانستان، گزارشي از پيشرفت انترنت در افغانستان ارائه كرد، كه 98 فيصد محتواي گزارشش، به صورت دربست و مستقيم! به فعاليتهاي انترنتي شيعه در افغانستان اختصاص داشت، از اين ميگذريم كه امري فاقد اهميت است، اما آن چه كه براي مردم افغانستان خصوصا جامعة مسلمان هرات غير قابل تحمل بود و عواطف و احساسات بسياري را جريحه دار كرد، گندي بود كه از ناحيه اين زن، در هرات به وجود آمد و فضاي هرات را متاسفانه متعفن ساخت. صورت واقعه به اين صورت بود كه مشار اليه، در جريان گزارش شيطاني خود، در روز جمعه وارد مسجد جامع بزرگ هرات يعني مسجد( محمد الرسول الله ) شده و از آن جا گوشه اي از سخنان واعظ بزرگوار مسجد جامع در بارة مفاسد رسانه يي و مشكلات اخلاقي كه رسانه ها براي مردم به وجود آورده اند، را ضبط كرده و اين سخنان را از طريق تلويزيون بي بي سي قسمي به صورت معكوس به دنيا گزارش كرد، كه گويي ، واعظ مسجد جامع بزرگ هرات، بر ضد پيشرفت هاي انترنتي و پديده هاي مدرن امروز، سخنراني ميكند و مردم را از نزديك شدن به اين پديده هاي علمي باز ميدارد! و سپس اين زن، به سراغ مسجد صادقيه در هرات رفته و در آن جا مصاحبه اي را با يك تن از آخند هاي شيعه در حالي به نمايش ميگذارد كه آخند شيعه در كنار كامپيوتر نشسته و از مفاد و اهميت انترنت و كامپيوتر به مردم صحبت ميكند و سپس به كافي نيتهاي خانواده گي اهل تشيع در هرات ميرود تا به زعم خود به دنيا نشان دهد كه مردم شيعه از آخند گرفته تا عوام كالانعام شان چقدر با فرهنگ و با تمدن اند كه با كامپيوتر و انترنت سر و كار دايم دارند و اين اهل سنت اند كه رهبران شان نيز دشمن علم و دانش و تكنولوژي بوده و چيزي از اين مسايل سر در نمي آورند! و نتيجه آن كه دنيا براي رسيدن به اهداف خود بايد بالاي شيعه در افغانستان سرمايه گذاري كنند كه اكنون در تمام اين زمينه ها حرف اول را ميزنند! نه اهل سنتي كه دشمني و بي علاقه گي شان با هر چه كه به نام تمدن و مدرنيته است كاملا واضح و آشكار است!

به همه حال آفتاب تا اخير پشت ابر نمي ماند، واقعيتها آشكار تر از آن است كه با اين گونه تحركات موذيانه بتوان از تحقق آن ها جلوگيري نمود، مردم افغانستان همه چيز را خيلي خوب ميدانند، و نقش اين رسانه ها را نيز براي رسيدن به اهداف پليد شان به خوبي درك ميكنند.

چيزي كه مهم است اين است كه رسانة بي بي سي در ميان مردم افغانستان با توجه با سابقة دور و درازي كه مردم افغانستان با انگليس دارند، رسانة شناخته شده است و مردم ما ميدانند كه انگليسها با اين گونه حركات خود در پي چه هستند،و يقينا كه آنان به هدفي كه براي خود تعيين كرده اند هرگز نميرسند، و افغانها اين درس را سابق نيز به آنان داده بودند، اكنون نيز حكايت همان است، بهتر است بيش از اين گندم بي مزد آرد نكنند، و به فكر نان باشند كه ميگويند، خربزه آب است!

اما اهل تشيع افغانستان بايد خود را به اين گونه ريسمان هاي پوسيده به چاه آويزان نكنند و از اين فكر بدر آيند كه با چنين مستمسكهاي عنكبوتي ميتوانند، بر يك امت غلبه حاصل كنند! اين گونه تحركات شيطان صفتانة غربي كه اكنون شيعه از عراق گرفته تا افغانستان، با آن خود را كاملا همآهنگ كرده اند، به جز از نفرت و كينه اي كه به زودي از جايي سرباز ميكند چيزي به منفعت آنان نمي افزايد، بهتر آن است كه شيعه مطابق به وزن خود، خود را بشناسد، و موقف خود را درك كند و دست از فزون خواهي آن هم در كشوري مانند افغانستان كه هيچ كارش قابل پيش بيني نيست باز دارد، چه اينان به عنوان يك اقليت و قناعت به حقي كه شايستة آن بودند، سالهاست كه در اين كشور زنده گي مسالمت آميز با ساير مردم افغانستان داشته اند و اكنون نيز ميخواهند كه با اين مردم در اين سرزمين زنده گي كنند، براي اين زنده گي چشم شان بايد به واقعيتهاي جامعة باشد كه در آن به سر ميبرند نه خواب و خيال هاي كه ديگران براي ايشان ديده اند! آري از قديم گفته اند: در بستر اين رود خانه، خس و خاشاك ها ميروند و اين ريگ است كه ميماند!