دوست عزیز به وبلاگ حقیقت ایمان خوش آمدید
امید است که از مطالب موجود در این وبلاگ استفاده بهینه نموده و با نظرات خویش ما را در جهت پیشبرد هر چه بهتر آن یاری نمایید.
این وبلاگ از تمامی مطالب مفید و سودمند شما استقبال میکند. لطفا مطالب خود را به آدرس ایمیل زیر برای ما ارسال نمایید:

hamid.ma66@yahoo.com
۱۳۸۹ آبان ۲۷, پنجشنبه
نوشتة : عبدالرحمن حقطلب

در كتاب صحيح امام بخاري رحمة الله عليه كه اصح كتب حديثي در نزد مسلمانان است، حديثي وجود دارد كه هر چند به طور مستقيم به ماجراي غدير خم مربوط نيست اما موضوع غدير در آن به صورت غير مستقيم طوري درج شده است كه ما را به علت صدور حديث من كنت مولاه ... كه در غدير خم نبي اكرم صل الله عليه و سلم آن را ايراد فرمود، آشنا ميسازد.
هر چند در كتاب البدايه والنهاية ابن كثير رحمه الله، اين موضوع به روايتي ديگر نيز بيان شده كه در مطلب غدير خم همين وبلاگ درج شده است، اما براي يافتن علل اصلي حديث « من كنت مولاه» چارة نيست جز آن كه به تمام جوانب موضوع نظر اندازي كنيم تا تصويري واضح از قضيه پيش روي مان قرار گيرد...


ميدانيم كه موضوع غدير خم در اين اواخر كه اهل تشيع داراي ساز و برگهاي تبليغاتي شده اند و حتي آن را عيد سعيد! نيز مينامند تا حدي مورد توجه قرار گرفته و حساس شده است، در غير آن در گذشته كسي به اين مسايل اهميتي نميداد و كدام تبصرة خاصي در مورد چنين احاديثي صورت نميگرفت و اين حديث نيز در نزد مسلمانان يك حديث عادي بود كه به مناسبتي در شأن حضرت امير مومنان علي كرم الله وجهه توسط نبي اكرم عليه و علي آله افضل الصلاة والسلام، گفته شده و نظر به جايگاه و مقام بلند حضرت علي در نزد مسلمين، چيزي تعجب برانگيز نبود كه بايد به آن نگاه ويژه انداخت، مگر اين زمان كه جريان غلو بارديگر سر برآورده است، و مخصوصا روافض در صدد اند از حديث سوء استفاده كرده و ارادة باطلي را بر مردم تحميل كنند، اين جاست كه بايد براي نجات گمراهان، روي اين حديث بحث مستدل و منطقي صورت گيرد تا حقيقت بر همگان روشن شده و زمينة استفاده جويي از دست مغرضان به در آورده شود.
حديث غدير چگونه و چرا ايراد شده است؟
ميدانيم كه، براي شناخت درست آيات قرآني و يا حديث پيامبر صل الله عليه وسلم، بايد دو موضوع را حتما در نظر داشته باشيم، يكي شان نزول و موردي است كه به علت آن آيه و يا حديثي بيان شده است و ديگر قرائني است كه در خود متن ميتواند موجود باشد و ما را به منظور اصلي گوينده رهنمايي كند در غير آن اگر اين دو موضوع در نظر نباشد اي بسا كه نتايج غلط از فهم نص به دست آمده و خواننده را به سمت و سوي ديگري بكشاند.
و اما در مورد ايراد حديث غدير بايد گفت كه در سال دهم هجرت وقتي حضرت نبي اكرم به سمت مكه براي حجة الوداع روان شدند، حضرت علي را دستور دادند تا به يمن رفته و از نزد خالد بن وليد خمس اموال را گرفته و همراه خود به مكه آورد و خود در آن جا با پيامبر يك جا شود و حج را نيز به جاي آورد!
حضرت علي به سمت يمن حركت كرد و در آن جا خمسي را كه در نظر بود از خالد گرفت!
در اين جا دو واقعه به ميان آمد كه ذهنيت اصحاب را نسبت به حضرت علي مغشوش و مكدر كرد!
البته بايد گفت كه معمولا در تعليل و تحليل موضوع غدير دانشمندان به يك موضوع عرضي كه خيلي مهم نيست اشاره ميكنند اما موضوع مهم و اصلي را به اين دليل كه شايد مهم نباشد! و يا مناسب نباشد! كمتر ذكر كرده اند و غالبا از كنار آن با بي تفاوتي ميگذرند. اين موضوع باعث ميشود كه هنگام تحليل و تعليل موضوع تصوير كامل و جامع الاطرافي به چنگ ما نيايد و حتي باعث شودكه در اين بابت روافض از آن به نفع خود و به ضرر صحابه بهره برداريهاي فراوان نمايند.
و اما موضوع اصلي:
در ميان موجوديهاي خمسي كه توسط حضرت خالد بن وليد به حضرت علي رضي الله عنهما، سپرده شد، كنيزي هم وجود داشت.
اكنون به حديث امام محمد بخاري توجه كنيد:
حديث اول) « 4003 - حَدَّثَنِي مُحَمَّدُ بْنُ بَشَّارٍ حَدَّثَنَا رَوْحُ بْنُ عُبَادَةَ حَدَّثَنَا عَلِيُّ بْنُ سُوَيْدِ بْنِ مَنْجُوفٍ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ بُرَيْدَةَ عَنْ أَبِيهِ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ : بَعَثَ النَّبِيُّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ عَلِيًّا إِلَى خَالِدٍ لِيَقْبِضَ الْخُمُسَ وَكُنْتُ أُبْغِضُ عَلِيًّا وَقَدْ اغْتَسَلَ فَقُلْتُ لِخَالِدٍ أَلَا تَرَى إِلَى هَذَا فَلَمَّا قَدِمْنَا عَلَى النَّبِيِّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ ذَكَرْتُ ذَلِكَ لَهُ فَقَالَ يَا بُرَيْدَةُ أَتُبْغِضُ عَلِيًّا فَقُلْتُ نَعَمْ قَالَ لَا تُبْغِضْهُ فَإِنَّ لَهُ فِي الْخُمُسِ أَكْثَرَ مِنْ ذَلِك »رواه بخاري.
(عبدالله بن بريده از قول پدرش ميگويد كه : نبي اكرم صل الله عليه وسلم، علي را به سمت خالد فرستاد تا خمس را از وي بگيرد. و من [در اين سفر] بر علي خشمناك شدم وقتي كه ديدم وي غسل كرده است! براي خالد گفتم : اين شخص را مي بيني؟! پس وقتي كه به نزد رسول الله صل الله عليه وسلم رسيديم ، من [اين كار علي را] براي ايشان گفتم! پيامبر فرمود: اي بريده! آيا تو بر علي به خاطر اين كارش خشمگين شدي؟ گفتم : بلي.گفت: بر او خشمگين مباش چرا كه سهم او از خمس بيشتر از آن است!)
در اين حديث صحيح مشخص ميشود كه ، ناراحتي حضرات بريده و خالد از حضرت علي رضي الله عنهم، بر سر چه موضوعي بوده است. واضح است كه اين ناراحتي و سوء ظن نسبت به حضرت علي، قبل از رسيدن خبر به حضور نبي مكرم اسلام صل الله عليه وسلم، امر كوچكي نبوده و در حد خيانت به امانت تلقي گرديده است! و اين موضوع در ميان اصحاب در مسير راه و نيز در مكه گسترش يافته است و موجب سر و صداها و بدبيني و يا حداقل سوء ظني سنگين در بارة حضرت علي گشته است !
اكنون به حديث ديگري كه در سنن كبري توسط نسائي آمده است ،در اين باره توجه ميكنيم كه ميتواند مكملي براي اين حديث به شمار آيد:
حديث دوم ) :
«(8467) أخبرنا أبو داود قال حدثنا أبو نعيم قال حدثنا عبد الملك بن أبي غنية قال حدثنا الحكم عن سعيد بن جبير عن بن عباس عن بريدة قال خرجت مع علي إلى اليمن فرأيت منه جفوة فقدمت على النبي صلى الله عليه وسلم فذكرت عليا فتنقصته فجعل رسول الله صلى الله عليه وسلم يتغير وجهه وقال يا بريدة ألست أولى بالمؤمنين من أنفسهم قلت بلى يا رسول الله قال من كنت مولاه فعلي مولاه» .(بُريده گفت كه همراه علي به سوي يمن رفتم. پس از وي چيزي ديدم كه خوشم نيامد! وقتي به نزد پيامبر رسيدم آن كار علي را به ايشان گفتم و از وي بد گويي كردم ! در اين وقت چهرة نبي اكرم صل الله عليه وسلم تغيير كرد و فرمود: اي بريده : آيا من براي مومنان سزاور تر از خود ايشان نيستم؟ گفتم هستي اي رسول خدا! گفت : هر كه من دوست او هستم علي هم دوست اوست. )

از اين حديث و حديث فوق چنين دانسته ميشود كه نبي اكرم اين گفته ها را به طور خصوصي بعد از اين كه بريده به حضور نبي اكرم در مكه رسيده است به وي گفته اند تا ذهنيت او را نسبت به حضرت علي مثبت بسازند و سوء ظن و بدبيني او را در بارة حضرت علي از ميان بردارند!
موضوع دوم :
حالا به موضوع ديگري اشاره ميكنيم كه ابن كثير رحمه الله، آن را در البدايه والنهايه آورده است:
حديث سوم:
«قال محمد بن إسحاق - في سياق حجة الوداع - حدثني يحيى بن عبد الله بن عبد الرحمن بن أبي عمرة، عن يزيد بن طلحة بن يزيد بن ركانة. قال: لما أقبل علي من اليمن ليلقى رسول الله صلى الله عليه وسلم بمكة، تعجل إلى رسول الله واستخلف على جنده الذين معه رجلا من أصحابه، فعمد ذلك الرجل فكسى كل رجل من القوم حلة من البز الذي كان مع علي، فلما دنا جيشه خرج ليلقاهم، فإذا عليهم الحلل.قال: ويلك ما هذا ؟ قال: كسوت القوم ليتجملوا به إذا قدموا في الناس.قال ويلك: انزع قبل أن ينتهي به إلى رسول الله صلى الله عليه وسلم.قال: فانتزع الحلل من الناس، فردها في البز، قال: وأظهر الجيش شكواه لما صنع بهم.قال ابن إسحاق: فحدثني عبد الله بن عبد الرحمن بن معمر بن حزم، عن سليمان بن محمد بن كعب بن عجرة، عن عمته زينب بنت كعب - وكانت عند أبي سعيد الخدري - عن أبي سعيد. قال: أشتكى الناس عليا فقام رسول الله صلى الله عليه وسلم فينا خطيبا، فسمعته يقول: أيها الناس لا تشكوا عليا فوالله أنه لاخشن في ذات الله أو في سبيل الله [ من أن يشكى ]
ورواه الامام أحمد من حديث محمد بن إسحاق به. وقال: إنه لاخشن في ذات الله أو في سبيل الله. »
معني حديث به صورت مفهومي آن است كه ( چون حضرت علي خمس را گرفت ، براي اين كه خود زود تر به مراسم حج برسد، از كاروان جدا شد ويكي از افراد را بر آن مجموعه امير كرد. امير آن مجموعه از ديپوي كه در اختيار داشت ، لباسهاي فاخري را به افراد قافله پوشانيد. كاروان وقتي نزديك مكه رسيد حضرت علي كه براي ديدن آن بيرون آمد و ديد كه لباسهاي فاخر را پوشيده اند! به فرمانده گفت چرا چنين كردي؟ گفت براي اين كه هنگام ملاقات با مردم لباسهاي نو داشته باشند! حضرت علي بر وي خشمگين شد و گفت واي برتو زود قبل از اين كه به نزد رسول الله برسي لباسها را از آنان بگير. او لباسها را از آنان گرفت و دوباره به خزانه باز گردانيد . آنان از اين كار حضرت علي ناراحت شدند و شكوة شان از حضرت علي بالا شد!
در ادامة حديث به روايت ديگري آمده است كه : وقتي مردم از حضرت علي شاكي شدند، نبي اكرم صل الله عليه وسلم، در ميان ما برخاسته و فرمودند: اي مردم! از علي شكايت نكنيد كه قسم به خدا او در راه خدا سختگير تر و خشنتراز آن است كه از كسي بترسد!)
اين بود دو موضوعي كه در جريان سفر يمن حضرت علي اتفاق افتاد و هر دو موجب ايجاد كدورت در ارتباط با حضرت علي گرديد.
من موضوع اولي را در ايجاد اين بدبيني جدي تر از موضوع دوم مينگرم، و حتي فكر ميكنم فرماندة را كه حضرت علي بر كاروان معين كرد، شايد از روي قصد اين كار را كرده باشد كه به حضرت علي به زعم خود، نشان دهد، وقتي تو بدون اجازه به خود حق ميدهي كه به اين اموال تصرف كني ما هم به خود اجازه ميدهيم كه چنين كاري كنيم. و صد البته كه اين موضوع را آنان در نزد خود نگه داشته بودند و حضرت علي از ناراحتي آنان در واقعة اول چيزي نميدانست و در مورد دوم هم كه برايش مهم نبود آنان ناراحت ميشوند يا نميشوند! بلكه به نظر حضرت علي آنان كار درستي انجام نداده بودند و بايد از آن جلوگيري ميشد! – والله اعلم - و آنان وقتي به حضور پيامبر رسيدند هر دو موضوع را به ايشان گفتند و از آن ابراز ناراحتي كردند.
ديده ميشود كه نبي اكرم براي اين كه اين موضوع را به خير حل و فصل نمايد يك بار در بارة حضرت علي براي بريده ميگويند كه از او ناراحت نباش و با او خصومت نكن كه حق او از اموال خمس بيشتر از آن كنيزك ميشود، و ميفرمايند،هر كس مرا دوست داشته باشد بايد او را هم دوست داشته باشد.
و بار ديگر در بارة سختگيري حضرت علي، به مردم ميگويند كه اگر علي سختگيري كرده است ، به خاطر خدا بوده است نه به خاطر خود لذا نبايد از وي دلگير و ناراحت باشيد!
و حال براي تكميل بحث به حديثي ديگري كه در سنن نسائي آمده است توجه فرماييد:
حديث چهارم:
« (8148) أخبرنا محمد بن المثنى قال ثنا يحيى بن حماد قال ثنا أبو عوانة عن سليمان قال ثنا حبيب بن أبي ثابت عن أبي الطفيل عن زيد بن أرقم قال لما رجع رسول الله صلى الله عليه وسلم عن حجة الوداع ونزل غدير خم أمر بدوحات فقمن ثم قال كأني قد دعيت فأجبت إني قد تركت فيكم الثقلين أحدهما أكبر من الآخر كتاب الله وعترتي أهل بيتي فانظروا كيف تخلفوني فيهما فإنهما لن يتفرقا حتى يردا علي الحوض ثم قال إن الله مولاي وأنا ولي كل مؤمن ثم أخذ بيد علي فقال من كنت وليه فهذا وليه اللهم وال من والاه وعاد من عاداه.»
(زيد ابن ارقم ميگويد: وقتي كه رسول الله صل الله عليه وسلم از حجة الوداع برگشت و به منطقة غدير خم نزول نمود، امر كرد كه جايگاه بسازند، بعد فرمود: مرا فرا خواندند، و اجابت كردم، من در ميان شما دو چيز مهم را ترك ميكنم كه يكي از آن دو از ديگري بزرگتر است، كتاب الله و اهل بيتم! پس بنگريد كه چگونه با آنان بعد از من برخورد ميكنيد! آن دو تا قيامت از هم جدا نميشوند. بعد فرمود: خدا دوست من است و من دوست هر مومنم بعد دست علي را گرفت و گفت : هر كه من دوست اويم پس اين نيز دوست اوست ، خدايا دوست بدار هر كه او را دوست ميدارد و دشمن بدار هر كه او را دشمن ميدارد.)
از اين حديث كه در حقيقت تمام احاديث قبلي را به علاوة اضافاتي با خود دارد چنين ميتوان فهميد كه:
الف) سر و صدا ها و گفتگوهاي منفي از اثر آن دو حادثه، تا به هنوز نسبت به حضرت علي درميان اصحاب فروكش نكرده بود وگويي اين حرفها در ميان اصحاب انتشار بيشتر يافته و ذهنيت ها را در بارة علي رضي الله عنه، همچنان مكدر نگه داشته است و يا شايد عدة اي هنوز از سخنان نبي اكرم در بارة برائت حضرت علي با خبر نشده بودند.
وقتي كه نبي اكرم وضعيت را چنين ديدند و در حال نزديك شدن به مدينة منوره نيز بودند ، خواستند تا اين موضوع را كاملا از ميان بردارند تا مسلمين در حالي به مدينه الرسول داخل شوند كه با خود آن صحبت را به آن جا منتقل نكرده و قلبهايشان نسبت به حضرت علي خالي از هرگونه كدورت و غش باشد. اين است كه در منطقة غدير خم اين حرف را بار ديگر به صورت عمومي در محضر تمام مردم با تاكيد بيشتر ادا ميكنند و ميفرمايند: من ميان شما دو چيز سنگين را ميگذارم كه يكي از ديگري بزرگتر است و آن كتاب خداست ، و اهل بيتم را!
در اين جا بار ديگر پيامبر ميخواهند به مردم نشان دهند كه هر كس مرا دوست ميدارد بايد اهل بيت مرا نيز دوست داشته باشد و هرگز اهل بيت من از من جدا نيستند و چون علي هم از اهل بيت است پس نبايد ديگر كسي نسبت به او به خاطر مسايلي كه پيش آمد، كدورتي در دل داشته باشد!
واضح است كه بعد از اين فرمايش متين، ديگر كسي از اصحاب در اين مورد تبصرة اي نميكند و حقيقت كاملا براي همگان برملا ميشود.
ب) نكتة ديگري كه در اين حديث و احاديث صحيح ديگري كه به همين مناسبت از جمله در صحيح مسلم وارد شده آن است كه در اين جا به صورت واضح نبي اكرم قرآن را اصل و اساس دين قرار داده و مردم را به تمسك بدان تشويق نمودند، و به تعقيب آن باز دو باره به موضوع اصلي كه همان رفع مشكل حضرت علي باشد توجه ميكنند و آن را مبتني بر قرآني ميسازند كه براي هدايت مردم فرستاده شده و مردم به آن ايمان دارند.
ميدانيم كه در قرآن موضوع رعايت حال اهل بيت پيامبر و احترام و محبت نسبت به آنان صريحا بيان گرديده است.
به آية ششم سورة احزاب توجه فرماييد : النبي اولي بالمومنين من انفسهم و ازواجه امهاتهم! پيامبر به مومنان از خود شان سزاوار تر است و زنانش مادر مومنان ميباشند!!
در آية 23 شوري چنين ميخوانيم:
قُلْ لَا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْرًا إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبَي( بگو من در برابر رسالت خويش از شما هيچ مزدي نميطلبم مگر دوستي نسبت به نزديكانم !)
از آيات قرآني و احاديث نبوي چنين دانسته ميشود كه در بارة شخص نبي اكرم موضوع اولي بودن هم در اطاعت مطرح است و هم در محبت! اما موضوع اولي بودن پيامبر از بابت اهل بيت شان طوري كه از آيات قرآني دانسته ميشود، فقط دوستي و محبت نسبت به آنان مي باشد، چنان كه در آيت فوق صريحا به آن اشاره شده است!
در حديث دومي كه در اين مقاله نوشته شده است نيز، آن چه اولويت مورد توجه نبي اكرم ميباشد، نگه داشتن احترام و محبت و دوستي و مراعات حال اهل بيت ايشان است !
اكنون واضح ميشود كه در جريان اين دوحادثه مهم كه مردم نسبت به حضرت علي دچار نوعي بدبيني شده اند قصد نبي اكرم از انشاد اين مقوله يعني : الست اولي بكم من انفسكم ... من كنت مولاه فعلي مولاه اللهم وال من والاه و عاد من عاداه، فقط از ميان بردن كدورت وجلب دوستي مردم نسبت به حضرت علي است كه جزئي از اهل بيت پيامبر محسوب ميشود.

وحالا اهل تشيع ميگويند كه اين حديث را پيامبر در غدير خم بعد از حجة الوداع فرمود تا علي را به عنوان جانشين بعد از خود به مردم معرفي كرده باشد و معني واژة مولا در اين جا به معني سرپرست و حاكم است!
البته در شرح ماوقع مشخص شد كه اين حرف را چرا نبي اكرم انشاد فرمودند اكنون بايد يك تحليل متني هم داشته باشيم تا موضوع به صورت بهتر درك شود.
تحليل متني حديث:
همة اهل لغت ميدانند كه واژه ولي، از نظر لغوي به چندين معني است : دوست دار، دوست، مددگار و...
واژه مولا نيز به معاني مختلف به كار ميرود ازجمله : نصرت دهنده، همراه، دوست، بنده، مالك، كاكا، شريك، پسر، پسر خواهر، خدا، دوستدار، تابع، داماد و...
اكنون كه متوجه گسترده گي معنايي اين واژه گرديديم اولا دانستيم كه واژه مولا هرگز به معني حاكم و خليفه و سرپرست و رهبر استفاده نميشود!! با آنهم اين را نيز درك ميكنيم كه براي فهم دقيق اين لغت بايد در داخل متن به دنبال قرينه اي بود تا معني درست را از آن استنباط كرد.
ما در بخش قبل به قرينه هاي برون متني اين موضوع اشاره كرديم و دانستيم كه چرا اين حديث به ميان آمد اكنون براي فهم بهتر بايد به دنبال قرينه هاي لفظي و درون متني نيز بگرديم تا حقيقت موضوع به صورت واضح براي ما آشكار شود
در حديث آمده است كه :( خدا دوست من است و من دوست هر مومنم ، و من دوست هر كه هستم علي هم دوست اوست ، خدايا! دوست بدار هر كه او را دوست ميدارد و دشمن بدار كه او را دشمن ميدارد.)
توجه فرماييد: قرينة آخري كلام كاملا هدف را واضح ميسازد: آن جا كه ، واژه هاي« وال» و« عاد» در مقابل هم قرار ميگيرد! يعني دوستي و دشمني! و ميفرمايد: خدايا دوست بدار هركه او را دوست ميدارد و دشمن بدارد هركه او را دشمن ميدارد.
سخن از اين واضح تر چه باشد؟!
و حال اگر چنان كه شيعه مي پندارد واژة مولا بر خلاف فهم انديشمندان لغت، به معني سرپرست و حاكم و خليفه و جانشين است!! ناگزيريم، كه جملة اخير يعني «اللهم وال من والاه» را چنين معني كنيم كه ( خدايا حاكم بساز هر كه او را حاكم ميسازد!! ) آيا اين معني با اين جمله جور در مي آيد؟! و يا با قرينة بعدي خود يعني: « و عاد من عاداه»! (و دشمن بدار هر كه او را دشمن ميدارد)؟ميتواند سازگاري داشته باشد؟! اينجاست كه هرگز از اين جمله نميتوان معني يي به جز دوستي را استنباط كرد!
البته دلايل ديگري را نيز در اين باره برشمرده اند كه در همين وبلاگ تحت عنوان غدير خم و نيز مقالة حقيقت مسألة غدير به نشر رسيده كه در آن آمده است: اگر منظور جانشيني حضرت علي بود چرا با كلماتي واضح توسط نبي اكرم بيان نشد كه همگان آن را درست در مي يافتند، و يا اين كه اگر اين موضوع به امر حق تعالي انجام گرفت چرا در حجة الوداع كه محل تجمع عمومي امت بود اين موضوع با صراحت اعلان نشد كه در غدير خم آن هم با كلمة اي چند پهلو اعلان گرديد؟! و يا چرا اصحاب پيامبر – رضوان الله عليهم اجمعين - بلافاصله بعد از وفات پيامبر در ثقيفة بني ساعده جمع ميشدند، تا براي خود رهبر تعيين كنند؟!! ضمن اين كه همه ميدانند سعد بن عباده كه رهبر انصار بود، با حضرت ابوبكر صديق كه در همان جا به اساس بيعت عمومي مردم به خلافت برگزيده شد، بيعت نكرد و مخالف باقي ماند! و خيلي حرفهاي تند و تيزي در آن جا ميان مهاجرين و انصار كه در مقابل هم قرار گرفته بودند، رد و بدل شد!! و اگر در آن جا اصحاب از چنين موضوعي با خبري قبلي ميداشتند بايد صد فيصد به آن حديث و به آن واقعة مهم متمسك ميشدند!!
و يا اين كه گفته شده است هر گز حضرت علي براي در دست گرفتن خلافت و به دست آوردن حق مغصوبه خود بنا بر باور شيعه! به اين حديث و يا آن واقعه متمسك نشده است!! و اين كه عدم دلالت حديث غدير بر خلافت بلافصل حضرت علي ، توسط انديشمندان عاقل شيعه نيز مورد تاييد قرار گرفته است ميتوانيد به مقالة كه به همين مناسبت تحت عنوان (نظرية الهي بودن امامت ائمه ) از احمد الكاتب در همين وبلاگ منتشر شده است مراجعه كنيد. والسلام




38 نظرات:

عبدالله گفت...

خداوند به شما جزاي نيكو عنايت كند و بر مزد تان بيافزايد. واقعا كه مسايل را خيلي خوب و زيبا حلاجي ميكنيد اگر كسي صاحب عقل و قلب سليم باشد ديگر راهي به جز تمكين به حق برايش باقي نمي ماند.وفقكم الله

كاظم گفت...

سلام استاد جواد حميد
خداييش خيلي از اين مقالة زيباي آقاي حقطلب لذت برديم و استفاده كرديم.خدا بهشون خيربده با اين توان علميشون كه واقعا سنگ تمون گذاشتن و حجتو بر همگان تموم كردن.راستش من تا به حال اين موضوع رو اين جوري نميدونستم الان خيلي مسايل برام مثل روز روشن شد. به همه عزيزان وبلاگ حقيقت ايمان سلام ميرسانم و مخلص و دست بوس همة شما سروراني كه مرا به سمت حق و راستي هدايت كرديد هستم.

عبيدالله گفت...

غدير خم را ايرانيها عيد سعيد ميگويند، اين عيد چه مشروعيتي دارد؟لطفادر اين باره معلوماتي لطف فرماييد . ممنون

هوشمند گفت...

برادر محترم.
اعياد اسلامي كه توسط الله جل شانه به مسلمانان معرفي شده است دو عيد است. يكي عيد سعيد فطر و ديگر عيد سعيد اضحي. در روايت صحيح آمده است كه در مدينه وقتي مسلمانان آمدند يهوديان روزهاي را عيد ميگرفتند، مسلمانان هم خواستند كه باآنان اشتراك كنند، اما پيامبر اسلام صل الله عليه وسلم فرمودند خداوند درعوض اعياد اينان براي شما دو عيد بهتر قرار داده است عيد فطر و اضحي!شما به اعياد كافران نيازي نداريد.
اما اخيرا آخند هاي شيعة رافضي در ايران براي پيروان دين خود عيد ديگري هم جور كرده اند به نام عيد سعيد غديرخم! چنان كه از قديم عيد ديگري هم داشتند به نام عيد نوروز!كه اعياد اصلي شيعيان رافضي به شمار ميرود و آنان چنان از دو عيد فطر و اضحي كه اعياد اسلامي و محمدي هستند،استقبال نميكنند و حتي آن را نميشناسند، كه از اين دو عيد خود ميكنند.
آخند هاي ايراني مسلك شيعة رافضي را با قسمتي بسيار اندك وكمرنگي از اسلام و آيين زردتشتي و... يك جا كرده و براي خود دين جديدي به نام شيعة اثني عشري ساخته اند كه هيچ ارتباطي به اسلام اصيل محمدي صل الله عليه و سلم ندارد. لذا اين كار مربوط به شيعيان رافضي است و اسلام چنين اعيادي نداشته و آن را به رسميت نميشناسد.

ناشناس گفت...

جالبتر آن است كه حالا پاپيهاي خميني در افغانستان هم به تاسي از ارباب خود، چند سالي است كه سرو صداي عيدسعيد غديرخم!را بلند ميكنند!!

امير حسين بهروز گفت...

سپاس خداي را كه ما را به اسلام اصيل راهنمايي كرد و از خرافات و بدعت و كفر وشرك نجات مان بخشيد و با اسلام ما را زنده گي داد و از عبادت اوثان به بندهگي رحمان راهنمايي كرد وما رااز ضيق دنيا به فراخناي آخرت كشانيد.
ما از شرور فارس و مجوس و روم مشرك نجات بخشيد و به مواهب ماندهگار ايمان مفتخر گردانيد.
حقيقت ايمان زنده باد ، كفر و شرك و زندقه و رافضه نابود باد. الله اكبر و لله الحمد.

محسن گفت...

كي ميگه كتاب بخاري اصح كتب حديث مسلمانان است، ما اونو قبول نداريم و احاديثي رو كه در اين مقاله نوشته ايد ما قبول نداريم. اين حرفهابراي خود شما خوبه كه امامتو قبول ندارين.

عبدالله گفت...

كتاب بخاري را همة مردم دنيا قبول دارند، البته صحت واعتبارش راهم كافر و هم مسلمان. اين كه شما قبول نداريد، مشكل خود شماست، شما قرآن را هم قبول نداريد. با شما كسي حرفي براي گفتن ندارد. اين وبلاگ براي كساني است كه صاحب عقل و شعور و غيرت باشند و دغدغة ديني داشته باشند و از آتش آخرت بترسند.

مسلم گفت...

هدف شما از نشر اين گونه مطالب چيست؟ آيا امروز وقتي است كه مسلمانان در عوض اتفاق به جان هم افتند و هر چه ميخواهند بار هم كنند و از آن طرف دشمنان اسلام بر ما مسلط شوند و همه هستي ما را غارت كنند؟ آيا اين كار ها و اين حرفها فعلا به مصلحت اسلام و مسلمين است؟ چرا تفرقه مي اندازيد و اين طور مطالب نشر ميكنيد به جاي وحدت مسلمين؟

جواد حميد گفت...

برادر مسلم.
خدا خير ندهد كسي را كه براي ايجاد اختلاف در ميان مسلمانان كار ميكند و هرگز موفقش نسازد و رسواي دو عالمش كند.
برادر من يك وظيفة مسلمان امر به معروف و نهي از منكر است، و اين كار ما هم دقيقا در راستي نهي از منكر و امر به معروف است . متاسفانه رافضيها امروز براي توسعة خرافات و بدعاتي كه به نام دين هم است خيلي كار ها ميكنند اكنون افشاي اين موارد از اهم مسايل ديني است . دين اسلام بايد پاكيزه از هر خرافه و بدعتي باشد.ونميشود به خاطر اتحاد هيچ وقت حرف حق را به ميان نياورد تا هر كس هر كاري ميخواهد انجام دهد. بلاخره دين بايد به مردم به شكل درست معرفي شود تا از انحراف انسانها در گودال وحشت جاهليت جلوگيري شود.ما منبري ايجاد كرده ايم تا همه بيايند و از عقايد خود دفاع كنند تا حق روشن شود و اين كاري يك جانبه نيست بلكه روشنگري است و ان شاء الله مزد اخروي هم دارد.

سليمي گفت...

شيعيان يك حركت سياسي هستند و كار شان به اسلام ارتباطي ندارد اينها براي نشان دادن اعتراض خود و افكار خود هر كاري ميكنند و لو اين كار با دين هم مغايرت داشته باشد. منظور آنان استفاده از دين براي رسيدن به اهدافي است كه آن را در سر مي پرورند در غير آن هر عاقلي ميداند كه نظراتي مانند امامت و عصمت و مهدويت و غيره چيزي به جز خرافاتي بي اساس و مسخره نيست .خلاصه اينها خيلي ارزش ندارند كه اين قدر برايشان وقت صرف كنيم.

غياثي گفت...

من با آقاي سليمي كاملن موافقم واقعن كه شيعه يك دين سياسي است كه به نشانة اعتراض بر ضد اسلام توسط عبدالله ابن سبا يهودي به بهانة دوستي با اهل بيت ايجاد شد و بعدا ايرانيها از آن براي رسيدن به مقاصد خود و ضديت با اعراب استفاده كردند و تا حال نيز از ان استفاده ميكنند.بهترين مثالي كه ميتوان دراين باره بدهيم همان اذان شيعه است كه در حقيقت بدعت و ضديت با اسلام را با اضافات اشهد ان علي ولي الله و ...در كلمات اذان فرياد ميزنند، و همچنين در اعياد اسلامي با امت مخالفت ميكنند توجه كنيد مثلا در عيد قربان روز عرفه تمام حاجيان در عرفات جمع هستند اما آخند هاي ايراني براي مخالف با اعراب روز ديگري را براي خود تجليل ميكنند . در حالي كه آن روز اصلا عيد نيست. اينها همه معلوم ميشود كه اينان دين ديگري غير از اسلام دارند.

شفيق گفت...

حيف ملت نجيب ايران كه اين آخند هاي شيعه چه بلاهاي برشان آورده اند.

محسن گفت...

اذان ما همون اذاني است كه زمان پيامبر بوده اين شما هستيد كه حي علي خيرالعمل را از اذان تون كم كرديد و عمر شما اين كارو كرده.

محسن گفت...

من با آقا مسلم موافقم شما وهابيها نوكراي انگليس هستيد كه ميخواهيد اسلامو نابود كنيد. اما كور خونديد يك هزار و چهارصدساله شيعه هست و هر زوم بيشتر ميشه شما نميتونيد با افكار وهابيت جلو اونو بگيريد.

شفيق گفت...

من حيرانم به اين آقا محسن بايد چه جواب گفت جز : و اذا خاطبهم الجاهلون قالوا سلاما.
ميگويد : درزمان پيامبر اذان همين اذان بوده !! اين منطق راببينيد.
آن وقت نام وهابي را هم ميگيرد. حتما معلوماتش در بارة وهابي هم همين قدر است كه بارة اذان شيعه است!!

عبدالله گفت...

ieبه نكتة جالبي اشاره كرديد ، موضوع اذان كاملا اختصاصي ميان خدا و پيامبر است و با اين گونه اضافات در حقيقت شيعه خود كوس رسوايي و بدعت گرايي خود را آشكار كرده است.
دوست ما محسن ميگويد در زمان پيامبر همين اذان بوده از اين صحبت شان معلوم ميشود معلومات ديني شان خيلي كم است. خوب است كه ايشان كمي بيشتر راجع به مسايل ديني مطالعه كنند تا دين شان و عقيده شان از شر خرافات نجات يابد.

محسن گفت...

خود نبي اكرم صل الله گفته كه بهترين عيد امت من عيد غديره. اينو همه ميدونن. منتها چون تشيع تا حال مظلوم و در اقليته، كسي به اينو نميگفته الان علماي شيعه اينو ميگن و اين عيدو برگزار ميكنن.

عبدالواسع عزيزي گفت...

خوب است كه آقا محسن بروند و از كساني كه به ايشان گفته اند مسلمانان عيدي به نام غديرخم دارندبپرسند كه سند اين حرف شان را در كدام كتاب ميتوان يافت . البته به شرطي كه كتاب لاي درخت نباشد!!!

kashani گفت...

خدا خيرتون بده از مقاله سود فراوان بردم منطقي و دقيق است و مستند. البته من شيعه هستم ولي با خرافات ميونة اي ندارم و هرجا حرفي منطقي باشه اونو مي پذيرم . از مقاله چيزهاي خوبي آموختم.
آها، اين عيدسعيد غديرخم رو اين آخوندا از خودشون در آوردن كه سر مردمو شيره بمالن شيعه ها به اين حرفها پابندي ندارند، اينا چرته.. ممنون

كاشاني گفت...

راستي يادم رفت از آقا محسن بپرسم نماز صبح چند ركعته؟ اگه گفتي همة حرفات قبول!! مرد حسابي نميدوني دهنتو ببند!

عبدالغفور سادات گفت...

پيامبر ميفرمايد: هر بدعتي گمراهي است و هر گمراهي در آتش است. در اسلام چيزي افزودن جز بدعت است و اين كه شيعه ها عيدي را در اسلام زياد كرده اند مرتكب بدعت بزرگ و نا مقبولي شده اند كه فقط خود را رسواكرده و خسارت دنيا و آخرت را براي خود خريده اند.

زهرا گفت...

من مدتها بود كه باخود فكر ميكردم چرا در وصاياي امام علي ع و يا سخنان ايشون در نهج البلاغه هيچ اشاره اي به موضوع غدير نشده بود . و ايشون به موضوع غدير استناد نكرد براي نشون دادن ولايت خودش! الان كه اين صفحه رو خوندم متوجه ميشم كه جريان از چه قراري بوده.
آفرين به شما واقعا همة آن چه در اين وبلاگ نشر شده خيلي خيلي روشنگرانه است هم براي شيعه هم به سني . اگه بزارن چنين حرفاي به گوش مردم برسه من مطمئنم كه ديگه كسي به خرافات اين آخندوا كه الان از كساد شدن بازار خود ميترسند توجهي نميكنه . و شيعه وسني ميتونن مثل دو برادر باهم بدون مشكل زنده گي كنند. به شما دست مريزاد ميگم . اشاالله كه موفق بشين.

مولوي زاده گفت...

سلام به همة عزيزاني كه در اين ستون نظرات خود را ابراز كرده اند.
البته بندة حقير چندين سال است كه روي مذاهب كار علمي انجام ميدهم . اگر راستش را بخواهيد بنده به مذهب خاصي معتقد نيستم و مسلماني پيرو قرآن و سنت و سيرة سلف صالح هستم و هرگز اين بگومگو هاي مذهبي را مهم نميدانم.
اما وقتي به اين نظرات نگاه كردم ديدم كه دوستي به نام محسن در بارة اذان اهل تشيع گفته است كه در زمان پيامبر اين اذان بوده است. بايد عرض كنم كه مباحث مذهبي تا وقتي حساس نباشد آن قدر مهم نيستند اما اين موضوع نظر به اين كه بنده حافظ قرآن هستم و داراي تحصيل اكادميك در زمينه فقه مذاهب ميباشم، لذا ميدانم كه چون خيلي مهم است بايد مسلمانان در اين باره توجه جدي كنند.
در اذان اهل تشيع، جمله: اشهد ان عليا حجة الله گفته ميشود. اين جمله با توجه به اعتقادي كه شيعه نسبت به امر امامت دارد، كاملا يك جمله كفري است! چرا كه برخلاف نص صريح قرآن مجيد است آن جا كه قرآن ميگويد: رسلا مبشرين و منذرين لئلايكون للناس علي الله حجة بعد الرسل. يعني پيامبران بشارت دهنده و ترساننده هستند تا اين كه براي مردم در نزد خداوند در قيامت حجتي بعد از پيامبران نباشد.
اكنون شيعه ميگويد كه علي بن ابي طالب كرم الله وجهه، بعد از پيامبر صل الله عليه وسلم، كه آخرين رسل و آخرين حجت بودند، حجت ديگري است! خوب اين جمله كاملا مغاير با قرآن است و كفر آشكار نسبت به قرآن تلقي ميشود. لذا بايد شيعه اين كلمات را از اذاني كه از حد بدعت فراتر رفته وكفر شده است حذف نمايد. من حيرانم چگونه علماي شيعه اين موضوع را نميدانند!
در مورد محتواي اين مقاله نيز كاملا موافقم و در حقيقت ماجراي غدير به همين علل اتفاق افتاده بود . از همه دوستان سپاس.

جواد گفت...

با عرض سلام و ادب و احترام حضور استاد عزیز و مسئول وبلاگ فوق العاده مفید و عالی حقیقت ایمان که همانگونه که از اسمش پیداست در راستای حقیقت واقعی اسلام و ایمان قلم فرسایی میکند. خوشحالم از اینکه می بینم این وبلاگ و مطالب آن تا این با اقبال عمومی روبرو گردیده و دوستان با درج نظرات خود در آن به پر بار شدن آن کمک میکنند.
نظر آقای مولوی زاده بسیار دقیق و علمی بیان شده و اگر کسی تعصب را کنار بگذارد و به دنبال حقیقت باشید همین مسئله اذان و بدعت هایی که در اذان ایجاد شده برای یافتن هدایت و دوری از گمراهی و شناسایی مبتدعین و مهتدین کافی است.
خداوند شما را حفظ کند و در راه نشر عقاید صحیح اسلامی توفیق مزید شما را از بارگاه ایزد منان خواستارم

مجتبي گفت...

نويسندة وبلاگ حقيقت ايمان سلام بر شما!
واقعن عجيبه! يعني آقاي بخاري امام علي ع رو كه حتي برادران اهل سنت هم شخصيتشو قبول دارند و ايشونو افقه و اعلم و اتقي ميدونن، اين قدر تابع نفس خودش ميدونه كه بايد دست به زنا بزنه و به يك زن كه امانت تو دستشه تجاوز بكنه! اينه احترام شما به علي !
واقعا هيچ عقلي اينو مي پذيره كه مولاي متقيان، نتونه بر نفس خودش مسلط باشه؟ مگه خدا در آية تطهير پاكي اهل بيت رو به مردم نشون نداده؟ جالبه وقتي در بخاري كه به گفتة شما اصح كتب شماست اين جوري نوشته باشه، چگونه شما ميتونيد با اين جور كتابها عقيدة صحيح رو به مردم برسونيد. لطفا پاسخ منو هميجا بزاريد.چون من تا به حال يه جوري ديگه به شما مي ديدم ولي الان نظرم فكر ميكنم نظرم رو عوض كنم . بدرود

جواد حميد گفت...

سلام بر آقا مجتبي !
دوست گرامي : ناراحتي شما در اين قضيه كاملا بي جهت است به دلايل ذيل :
1- اولا امام بخاري اين حرف را از نزد خود ننوشته است بلكه ايشان حديثي را روايت كرده كه سلسله راويان آن كاملا افرادي ثقه و با اطمينان هستند.
2- در اين حديث شخصيت حضرت علي مورد توهين قرار نگرفته است و ايشان متهم به كاري زشت نشده اند طوري كه شما فهميده ايد!زناني كه آن وقتها اسير ميشدند جزء اموال غنيمتي به حساب مي آمدند كه ميان مردم تقسيم ميشد و همبستري با آنان بدون عقد نكاح و غيره صورت ميگرفت و كاملا مجاز بود!لذا حضرت علي هم كه چنين كاري كرد كاري خلاف انجام نداد . اعتراض از آن جهت بود كه اصحاب فكر كردند حضرت علي قبل تقسيم غنايم به آن تصرف كرده است نه اين كه چرا چنين كاري كرده است!
3- و اما اين كه حضرت علي با آن زن نزديكي كرده است و كارش نيز درست بوده است وايشان مرتكب خلافي نشده بود، امري كاملا طبعي است! متاسفانه بعضي فكر ميكنند كه وقتي كسي علي شد ديگر نفسي ندارد! و اين كار ها از او بعيد است ! خير بلكه آنان كاملا مثل ما و شما بودند و از حلال خدا كمال استفاده را ميبردند. و شما ديديد كه پيامبر نيز ايشان را از اين بابت برائت داد و مورد ملامت قرار نداد!
اين كجايش توهين به ايشان است ومنافي محبت اهل سنت نسبت به ايشان؟

سالاري گفت...

فقط ميتونم بگم كه اين وبلاگ خيلي بحاله. خيلي از مسائل رو به راحتي پاسخگوست. ما كه خيلي از شما ممنونيم .

ناشناس گفت...

سلام،


من يه قسمتي از مطلبي كه در سايت حضرت ولي عصر هست را نمايش ميدم



ج . متن زير كه در بسياري از كتاب‌هاي اهل سنّت آمده:

«عن أبي ذر عن رسول الله صلى الله عليه وآله وسلم قال: من أطاعني فقد أطاع الله، ومن عصاني فقد عصى الله، ومن أطاع عليا فقد أطاعني، ومن عصى عليا فقد عصاني»

(ابوذر از رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلّم روايت مي‌كند: هر كس مرا اطاعت كند خدا را اطاعت كرده و هر كس با علي مخالفت ورزد با خدا مخالفت ورزيده و هركس علي را اطاعت كند مرا اطاعت كرده و هر كس با علي مخالفت ورزد با من مخالفت كرده است).

المستدرك على الصحيحين، ج 3، ص 121 ـ، كنز العمال، ج 11، ص 614 ـ تاريخ مدينة دمشق، ج 42، ص 270 و 307 ـ ذخائر العقبى، ص 66 ـ ينابيع المودة، ج 2، ص 313 و ... .


از سايت حضرت ولي عصر (عج)

لينك

http://www.valiasr-aj.com/fa/page.php?bank=question&id=3401

ناشناس گفت...

حاكم پس از نقل اين روايت در باره آن اين‌‌گونه نظر مي‌دهد:

«هذا حديث صحيح الإسناد ولم يخرجاه».

د . روايت طبري در تاريخ خود كه با لفظ «فاسمعوا له وأطيعوا» رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلّم در حديث يوم الدار(يوم الانذار) امير المؤمنين عليه السّلام را به خلافت و جانشيني خود برگزيد. و در آن‌جا با صراحت تعبير فاسمعوا له وأطيعوا را آورده است

(ر. ك. به تفاسير قرآن كريم در ذيل آيه شريفه «و انذر عشيرتك الاقربين»سوره الشعراء/214)

«...إن هذا أخي ووصيي وخليفتي فيكم فاسمعوا له وأطيعوا... »

(... اين شخص [حضرت علي عليه السلام‌] برادر و وصي و جانشين من ميان شماست. به او گوش فرا دهيد و از او اطاعت نمائيد...).

تاريخ طبري، ج 2، ص 63 .



از سايت حضرت ولي عصر (عج)

لينك

http://www.valiasr-aj.com/fa/page.php?bank=question&id=3401

ناشناس گفت...

از راويان اين روايت ابن إسحاق و طبري، و ابن أبي حاتم، و ابن مردويه، و أبو نعيم، و بيهقي، و بغوي، و سيوطي، و متقي هندي و... هستند.

كنز العمال، ج 13، ص 129و131و149و174 .

ولي مي‌بينيم كه بر خلاف مطلبي كه در روايت مجعول منسوب به حسن مثني آمد با تصريح بر كلمه «فاسمعوا وأطيعوا» هم مشكلي حلّ نمي‌شود و اهل انكار و لجاجت و عناد، هميشه و در هر شرايطي چشم خود را بر حقيقت بسته و با بهانه‌هاي بني اسرائيلي خود سعي در فرار از حقيقت دارند. و الحق والانصاف بايد گفت: كه اينانند مصاديق واقعي اين آيه شريفه قرآن كه فرمود:

لهم قلوب لا يفقهون بها ولهم أعين لا يبصرون بها ولهم آذان لا يسمعون بها أولئك كالأنعام بل هم أضل أولئك هم الغافلون .

(الاعراف/179) .



موفق باشيد

گروه پاسخ به شبهات

مؤسسه تحقيقاتي حضرت ولي عصر (عج)

ناشناس گفت...

از سايت حضرت ولي عصر (عج)

http://www.valiasr-aj.com/fa/page.php?bank=question&id=3401

جواد حميد گفت...

آقاي ناشناس سلام.
هرچند حديثي را كه ذكر كرديد حديثي ضعيف است و اين هم سند ضعف آن كه آن را امام بزرگ حديث شناسي شيخ آلباني رحمة الله عليه در سلسلة احاديث الضعيفه آورده است :

2 - ( من أطاعني فقد أطاع الله . ومن عصاني فقد عصى الله . ومن أطاع علياً فقد أطاعني . ومن عصى علياً فقد عصاني ) .
ضعيف
أخرجه الحاكم (3/ 121) ، وابن عساكر (12/ 139/ 1) من طرق عن يحيى بن يعلى : حدثنا بسام الصيرفي عن الحسن بن عمرو الفقيمي عن معاوية بن معاوية بن ثعلبة عن أبي ذر مرفوعاً . وقال الحاكم :
"صحيح الإسناد" ! ووافقه الذهبي !
قلت : أنى له الصحة ؛ ويحيى بن يعلى - وهو الأسلمي - ضعيف ؟! كما جزم به الذهبي في حديث آخر تقدم برقم (892) ، وهو شيعي متفق على تضعيفه كما بينته ثمة .
وسائر الرواة ثقات ؛ غير معاوية بن ثعلبة ؛ لا تعرف عدالته ، كما تأتي الإشارة إلى ذلك في الحديث الذي بعده .
وبسام : هوابن عبد الله الصيرفي الكوفي ، وقد وثقوه مع تشيعه .
والشطر الأول من الحديث صحيح : أخرجه الشيخان وغيرهما من حديث أبي هريرة ، وهو مخرج في "إرواء الغليل" (394) ، وفي "تخريج السنة" لابن أبي عاصم (1065-1068) .
وأما الشطر الثاني ؛ فقد وقفت على طريق أخرى له ؛ يرويه إبراهيم بن سليمان النهمي الكوفي : أخبرنا عباه بن زياد : حدثنا عمر بن سعد عن عمر بن عبد الله الثقفي عن أبيه عن جده يعلى بن مرة الثقفي مرفوعاً بلفظ : "من أطاع علياً فقد أطاعني ، ومن عصى علياً فقد عصاني ، ومن عصاني فقد عصى الله . ومن أحب علياً فقد أحبني ..." الحديث .
أخرجه ابن عدي في "الكامل" (239/ 2) ، ومن طريقه ابن عساكر (12/ 128/ 2) وقال ابن عدي :
"سمعت إبراهيم بن محمد بن عيسى يقول : سمعت موسى بن هارون الحمال يقول : عباه بن زياد الكوفي ؛ تركت حديثه" . قال ابن عدي :
"وقيل : عبادة بن زياد الأسدي ، وهو من أهل الكوفة ، من الغالين في الشيعة ، وله أحاديث مناكير في الفضائل" .
قلت : ونقل الحافظ ابن حجر في "اللسان" عن أحد الحفاظ النيسابوريين أنه قال :
"مجمع على كذبه" . ثم تعقبه بقوله :
"هذا قول مردود ، وعبادة لا بأس به ؛ غير التشيع" .
ويؤيده قول ابن أبي حاتم (3/ 1/ 97) عن أبيه :
"هو من رؤساء الشيعة ، أدركته ولم أكتب عنه ، ومحله الصدق" .
قلت : وآفة الحديث إما ممن فوقه ، أو من دونه ؛ فإن عمر بن عبد الله الثقفي وأباه ضعيفان ؛ قال الذهبي في الوالد :
"ضعفه غير واحد . روى عنه ابنه عمر ، وهو ضعيف أيضاً . قال البخاري : فيه نظر" . وقال ابن حبان :
"لا يعجبني الاحتجاج بخبره إذا انفرد ؛ لكثرة المناكير في روايته ، ولا أدري أذلك منه أم من ابنه عمر ؛ فإنه واه أيضاً ؟!" .
وإبراهيم بن سليمان النهمي ؛ ضعفه الدارقطني .
مي بينيدكه اين حديث را مرداني روايت كرده اند كه به دلايل مختلف ضعيف شمرده ميشوندو حديث را از درجة اعتبار ساقط ميسازد.
اما با اين همه اين حديث چه ربطي به موضوع ما دارد؟ مابدون اين كه به اين گونه احاديث ضعيف براي استدلال متوسل شويم ، وقتي قرآن را مينگريم كه ميفرمايد : اطيعوالله و اطيعوالرسول و اولي الامر منكم، حرف براي ما تمام است و ما بر اين مبنا سيدنا علي را به عنوان يكي از ولات امر خود ميشناسيم و از ايشان اطاعت ميكنيم. و در موضوع جنگ ميان اصحاب نيز ايشان را محق ميدانيم. اما اين بدان معني نيست كه سايرين را كافر بدانيم، چون آنان در اجتهاد خود به خطا رفته بودندو عذر شان خواسته است.اما اين باور با باور شيعه كه حضرت علي را منصوب من عندالله ميداند و ايشان را بت ساخته است خيلي تفاوت دارد!!

ناشناس گفت...

دم همتون گرم که اینو فراموش کردید. مگه توتفسیر سیوطی صفحه298 جلد دوم الدر المنثور-ثعلبی در کشف البیان-فخر رازی در صفحه 636 جلدسوم تفسیر کبیرو ده ها منبع تفسیری دیگه اهل تسنن نگفتن که قبل از غدیر ایه ی ابلاغ نازل شد. اقایی که متن رو نوشتی کی غدیر رو نصفه نیمه تعریف کرده. خدا بیکاره که در موردعلی که ده هاایه وحدیث قبلش پیرامون شخصیتش نازل شده،ایه ابلاغ رو نازل کنه وبه پیامبربگه که به مردم بگه ای مردم فقط با علی دوستی کنید!من که لحن ایه رو اینجوری نمی بینم .یا من عاقل نیستم یا...

خالد گفت...

اقاي ناشناس
اي كاش به جاي آن دها آية كه شما ميفرماييد در شان سيدنا علي نازل شده است فقط يك مرتبه نام علي در قرآن ذكر ميشد كه شما اين قدر به هچل نمي افتاديدو يكسر به دروغ و بهتان و تاويل آيات و جعل كردن احاديث متوسل نميشديد.
مگر موضوع امامت علي آن طوري كه شيعه رافضي به آن باور دارد!! آن قدر بي اهميت بود كه حتي از موضوع ازدواج پيامبر با زن زيد هم داراي اهميت كمتر باشد؟ نام زيد در قرآن موجوداست و خدا ميفرمايد: چون زيد در گذشت با زنش ازدواج كن!
و طبعا اين كار براي بيان يك امر مهم و آموزش يك آموزه مهم اسلامي براي مسلمانان بود! اما نام علي كه مقامش از همة انبياء به جز پيامبر بالا تر است حتي يك مرتبه هم در قرآن ذكر نشد تا مردم او را بشناسند و به آن مقام امامت الهي او ايمان بياورند.
آخر موضوع غدير را كه ما تحليل كرديم و واقعيت آن را برجسته ساختيم و تشت رافضه را از بام انداختيم شما بايد به دنيال دلايل ديگري براي مذهب خود بگرديد.

Unknown گفت...

سلام

در رابطه با الباني در اينجا:

http://www.alkafi.net/vb/archive/index.php/t-707.html

مطالبي نوشته منتهي به زبان عربيست
ظاهراً در رابطه با همين مطلبيست كه شما اشاره كرديد چون با سرج كردن بخشي از مطلبي كه نمايش داديد در گوگل اين صفحه را پيدا كردم..خودم چون عربي را خوب بلد نيستم نميتونم ترجمه اش را در اينجا قرار بدم...


اما ظاهراً خود شما هم اين مطلب را از سايتي عربي برداشتيد...چون مطالبي كه بيان كردين ترجمه ندارد...درست است؟

Unknown گفت...

قسمتي از مطلب رو نمايش ميدم:


بسند صحيح طاعة الله هي طاعة علي ابن ابي طالب عليه السلام من كتب السنه مع كشف كذب الالباني في تصحيح الحديث
السلام عليكم
اللهم صلٍ على محمد وال محمد وعجل فرجهم الشريف ...
اليوم سوف ندرس أثر في كتب السنه يدل صراحه وعلنا على أن طاعة الله هي طاعة علي ابن ابي طالب عليه السلام قد تغاضت علماء السنه عنه النظر مع تصحيح أثنين من كبار علمائهم وسوف تنصدمون مثلي في كذب الالباني حينما ضعف الاثر حتى يعرف العوام من السنه والسلفين أن الدين عندهم ياخذ على أهوائهم وما تشتهي انفسهم المريضة الخبيثه ... وحتى نكتشف معنا كذب الالباني الحديث جاء بطريقين سوف ارقم الطرق وتتبعوا معي كذب كبار علماء مخالفين الشيعة ولاحظوا أسانيد الحديث في طرقة ...
والله من وراء قصد
الطريق الاول :-
مستدرك الحاكم - كتاب معرفة الصحابة ( ر ) - ذكر إسلام أمير المؤمنين علي ( ع ) - حديث رقم : ( 4617 )

4594 - أخبرنا أبو أحمد محمد بن محمد الشيباني من أصل كتابه ، ثنا علي بن سعيد بن بشير الرازي بمصر ، ثنا الحسن بن حماد الحضرمي ، ثنا يحيى بن يعلي ، ثنا بسام الصيرفي ، عن الحسن بن عمرو الفقيمي ، عن معاوية بن ثعلبة ، عن أبي ذر رضي الله: قال رسول الله (ص) : من أطاعني فقد أطاع الله و من عصاني فقد عصي الله ومن أطاع عليا فقد أطاعني و من عصي عليا فقد عصاني ، هذا حديث صحيح الإسناد و لم يخرجاه . وجاء الذهبي في تصحيحه لروايات المستدرك وقال عن هذا الحديث (صحيح ) في مستدرك الحاكم بصحيح الذهبي الجزء الثالث صفحة 130




سايت الكافي
http://www.alkafi.net/vb/archive/index.php/t-707.html

Unknown گفت...

سلام

شيعه امام علي را نميپرستد..