دوست عزیز به وبلاگ حقیقت ایمان خوش آمدید
امید است که از مطالب موجود در این وبلاگ استفاده بهینه نموده و با نظرات خویش ما را در جهت پیشبرد هر چه بهتر آن یاری نمایید.
این وبلاگ از تمامی مطالب مفید و سودمند شما استقبال میکند. لطفا مطالب خود را به آدرس ایمیل زیر برای ما ارسال نمایید:

hamid.ma66@yahoo.com
۱۳۸۹ مهر ۷, چهارشنبه
در راستای دفاع از ام المؤمنین عایشه صدیقه و به تأسی از اکثریت سایت ها و وبلاگ های اهل سنت و بنا بر وظیفه دینی، ایمانی و وجدانی خود نامه زیر را که به خطاب به شیخ رافضی یاسر الحبیب خبیث نوشته شده به نشر میگذاریم و برای نویسنده اجر اخروی و برای رافضی یاسر الخبیث شرمساری و روسیاهی دنیا و آخرت را از بارگاه احدیت خواهانیم

شیخ یاسر امیدورام با قلبی باز پذیرای نامه ام باشید.

نامه من آکنده از نکوهش و سرزنش و توبیخ نیست بلکه مالامال از تشکر و سپاس و قدردانی است ( البته نه از بابت توهین به مادرم که دلم خون است) بلکه از شهامت شما متشکرم، امری که ما سالیان سال آنرا از علمای شیعه انتظار داشتیم اما چه کنیم که آن خفاشان دیو صفت را تنها آسایش خاطر این بود که در خلعت تقریب مذاهب، ایمان مردم را به یغما ببرند.

شیخ یاسر
از تو متشکریم که مشت محکمی بر دهن تسخیری ها و بی آزار شیرازی ها و علم الهدی ها و همه ی کسانی زدی که تلاش می نمایند با تستر در واری عبای تقیه و نفاق، گوهر توحید مردم را به تاراج برده و آنرا به ثمنی بخس بستانند و بجایش عطای متعفن شرک و خرافه گرایی به ایشان هدیه نمایند. از تو متشکریم که پرده ی عصمت دروغین این دیوصفتان را دریدی و رازشان را فاش نموده و مشتشان را باز کردی.
از تو متشکریم که به ما فهماندی آن مکرهای سرد و رندی های واژگونه و زیرکی های ابلهانه تله ای است برای مرغکانی که از فرط گرسنگی دام دشمن را کعبه ی آمال خویش می پندارند.
شیخ یاسر
از تو متشکریم ، چرا که تو سبب شدی امروزه هزاران عائشه بدنیا بیایند، کسانی که امید است چون مادرشان ام المؤمنین ره علم و تقوا پیشه سازند و در آینده ای نه چندان دور هزاران ابوبکر و عمر و عثمان و علی و طلحه و زبیر و ابن تیمیه و ابن القیم و محمد بن عبدالوهاب و صلاح الدین ایوبی بزایند که هر کدام شمشیر از نیام برکشیده ای باشد بر فرق هر منافق کوردلی که اراده ی اسائه ی ادب به مادرشان ام المؤمنین عائشه نماید.
شیخ یاسر
از تو متشکریم ، که به همگان فهماندی که پیغام قرآن جاوید است و (إِنَّ الَّذِينَ جَاءُوا بِالْإِفْكِ عُصْبَةٌ مِنْكُمْ لَا تَحْسَبُوهُ شَرًّا لَكُمْ بَلْ هُوَ خَيْرٌ لَكُمْ) متعلق به برهه ای خاص نیست بلکه پتکی است که در هرزمان بر سر مانفقان کوردل نازل می شود.
شیخ یاسر
از تو متشکریم ، که ما را با مادرمان آشنا نمودی، مائی که از مادرمان تنها نامی شنیده بودیم ، امروز سیرتش را خواندیم ، از علم و دانشش و از تقوا و پرهیزکاری اش ، از عفتش، از صبرش ، از توکلش ، از یقینش، از حلمش، از حکمتش، از اخلاصش، از عبادتش، از ترسش از پروردگار، از محبتش نسبت به رسول خدا و نیز از محبت رسول خدا نسبت به ایشان آگه گشتیم و امروز با عزت و سربلندی می گوئیم : ما فرزند عائشه ایم.
شيخ ياسر
از تو متشكريم ، که به همگان فهماندی افیون صحابه ستیزی جزو لا ینفک اعتقادات شما می باشد.
شیخ یاسر
از تو متشکریم که به همگان فهماندی تشیع یک مذهب نیست بلکه دینی است با موازین و معیارهایی متفاوت با دین حنیف اسلام، دینی است که تهمت زدن به ناموس پیامبر خدا را از افتخارات خود بر می شمرد، دینی است که ناسزا گفتن و لعن و بدزبانی را از مکارم اخلاق می داند، دینی است که پیامبر خدا را فالعیاذ بالله انسانی بی غیرت جلوه می دهد، و در نهایت دینی است که تمام شرارت ها را در خود جمع نموده است.
شیخ یاسر
در پایان از تو متشکریم ، چرا که همه ی اینها هدیه ای بود که بر ما ارزانی داشتی.

نویسنده: یکی از فرزندان ام المؤمنین عائشه رضی الله عنها


۱۳۸۹ مهر ۵, دوشنبه
بعد از سخنان توهین آمیز شیخ رافضی یاسر الحبیب خبیث و اهانت به أم المؤمنین عایشه صدیقه رضی الله تعالی عنها مجمع بین المللی سنت نبوی با انتشار بیانیه ای این جنایت را توهین کرده که به نقل از سایت سنی نیوز به انتشار این بیانیه میپردازیم

بیانیه ی دفاع از أم المؤمنین صدیقة بنت صدیق عائشة رضی الله عنها

اکنون که امت اسلامی با توطئه ها و نیرنگ ها و دشمنی ها و نیز اشغال پاره ای از سرزمینهای ارزشمندش چون فلسطین و عراق و افغانستان و غیره توسط صهیونیستها و صلیبیان مواجه می باشد، و با برنامه ریزی هایی در راستای فتنه ی طائفی و نژادی در درون روبروست، به جای اینکه تلاشها در راستای پیشروی بسوی عوامل وحدت و اتحاد نمایان شود، عالم اسلامی با بخشى دیگر از تندروی شیعیان روبرو شد و یاسر الحبیب از علمای شیعه همانگونه که عادت و پیشینه ی او در طعن و ناسزاگویی به یاران پیامبر و مادران مومنان می باشد. كساني كه الله متعال از آنها راضی گشت، کسانی که الله متعال وعده ی بهشت را به آنها داده است همانگونه که قرآن بدان خبر داده است. اینک وی احساسات بیش از یک میلیارد و نیم مسلمان را جریحه دار نمود.
این مجرم در روز جمعه 17 رمضان 1431 هـ موافق با 27 آگوست 2010 م می آید تا پاکی این روزها را با کرده ی زشت و ننگین خود آلوده نماید و جشن بزرگی در شهر لندن برگزار می نماید زیر نظر هیئت (خدام المهدی) با حضور علماء و فرهنگیان شیعه، به عنوان_ (شادمانی حسن---- عائشه در آتش).
أرى مراسم شادى به مناسبت درگذشت صدیقه ی طاهره بنت الصدیق ام المؤمنین عائشه رضی الله عنها کسی که الله متعال برای اثبات پاکی او آیاتی از قرآن را نازل نمود که تا روز قیامت تلاوت می شود.
بگونه ای که وی و اطرافیانش – الله متعال خارشان کند- به لعن وی پرداختند و او را زشت ترین صفات نسبت دادند.... اکنون که لعن صدیق امت ابوبکر صدیق جانشین رسول الله صلی الله علیه و سلم و فاروق امت عمر بن الخطاب و ذوالنورین عثمان بن عفان و کاتب وحی رسول الله صلی الله علیه وآله سلم معاویه بن ابوسفیان رضی الله عنهم جمیعا انتشار یافته است این سخنها در مورد ام المؤمنین گفته می شود.
از آنجایی که این حمله بیانگر نفاق آشکار شخص می باشد و نیز طعن در قرآن و در شخصیت رسول الله صلی الله علیه و سلم و آزار رساندن به وی است، در راستای انجام وظیفه ی شرعی مجمع بين المللي سنت نبوی ضمن محکوم نمودن سکوت مشکوک بسیاری از مؤسسات و جنبش های اسلامی و هیئت های فتوا در جهان اسلام و نیز محکوم کردن سکوت برنامه ریزی شده ی وسايل ارتباط جمعي شیعه در مقابل این سخنان احمقانه اعلان مي كند كه:
· از امت اسلامی خواستاریم که بیدار شده و از توطئه ها و برنامه های دشمنان اسلام بر حذر باشد، کسانی که با زبان ما سخن می گویند و لباس اسلام بر تن می كنند در حالیکه اسلام از آنها بیزار است.
· از حکومت کویت خواستاریم در راستای تعقیب یاسر حبیب و محاکمه ی او فورا گام بردارد چرا که وی از شهروندان فراری این کشور می باشد که بایستی برای تحقق عدالت در موردش تحت پیگرد قانونی قرار گیرد و سکوت حکومت کویت در این مورد در مقابل این قضیه هیچ توجیهی نمی تواند داشته باشد.
· از دانشمندان ازهر شریف و هیئت علمای عربستان سعودی و مجمع فقه اسلامی و اتحادیه ی جهانی علمای مسلمین خواستاریم حکم شرعی برگزار کردن چنین جشنی و نیز برگذار کنندگان آن و نیز ناسزا گویان به امهات مؤمنين و یاران رسول الله صلی الله علیه وآله وسلم را صادر نمایند.
· از هیئت ها و انجمن های اسلامی در اروپا خواستاریم این مجرم جنایتکار را تحت پیگرد قانونی قرار داده و با تمام امکانات و وسائل ارتباط جمعی او و نیرنگ هایش را بر ملا سازند.
· از دارالتقریب در قاهره و مجمع جهانی تقریب مذاهب در ایران خواستاریم فتوایی روشن و آشکار و واضح از مرجعیات معتبر شیعه در راستای تحریم دشنام دادن به صحابه و امهات مومنین و جرم بودن این عمل صادر نمایند و از تمام کسانی که مرتکب این عمل پلید می شوند اعلام برائت نمایند، و گرنه، سكوت آنها به منزله موافقت و تایید گفته های او و لعنی است که نسبت به یاران رسول الله صلی الله علیه وآله وسلم روا می دارد، و گردن نهادن به این خواسته بیانگر حسن نیت و صداقت آنها در راستای تقریب می باشد.
· از نهادهای اسلامی دولتی و مردمی و رسانه های گروهی در کشورهای اسلامی بویژه شبکه های ماهواره ای خواستاریم با بکار گرفتن تمام امکانات و روشهاي مناسب به وظیفه ی خود در مورد دفاع از ناموس رسول الله صلی الله علیه وآله وسلم و یاران ایشان جامه ی عمل بپوشانند و برنامه هایی را با زبانهای مختلف در راستای معرفی یاران رسول الله صلی الله علیه وآله وسلم و مادران مومنان اجرا نموده و پخش نمایند.
· از انجمن های شیعه در کشورهای اهل سنت خواستاریم بیانیه ی مشترکی در راستای موقف و دیدگاه خود در مورد تکفیر صحابه و مادران مومنان بیان دارند و گرنه سکوت آنها بمنزله تایید سخنان یاسر الحبیب می باشد.
امضاء كنندگان این بیانیه:
ایران:
استاد دکتر عبدالرحیم ملازاده رییس سازمان دفاع از حقوق اهل سنت ایران
استاد عبدالله حیدری مدیر مرکز مطالعات اندیشه و گفنگو
استاد دکتر علیرضا دلیری نویسنده و مفکر
استاد مصطفی محمدی نویسنده و مفکر
استاد ماجد مهاجری نویسنده و مفکر
استاد دکتر حمیدرضا موسوی
استاد دکتر سعید صادقی
استاد سید عبدالهادی میرداماد
استاد عبدالرحمن محمدی
افغانستان:
استاد مولوی عبدالسلام عابد رییس مرکز امام محمد الشیبانی
استاد قریب الله مطیع نویسنده و مفکر
استاد شبیر احمد شبیر نویسنده و مفکر
استاد عبدالقدیر میرزی نویسنده و مفکر
استاد محمد انصاری مدیر کتابخانه الکترونیکی عقیده
جهان اسلام:
· *الشيخ / صالح بن عبد الكريم الدرويش... رئيس المجلس التأسيسي للهيئة العالمية للسنة النبوية القاضي بالمحكمة الشرعية-مكة المكرمة
· * د/حمدي عبيد أمين عام الهيئة (بالنيابة)
· 1- توفيق مصيري -السعودية - جمعية العقيدة السعودية- عضو الهيئة
· 2- أنور قاسم محمد الخضري - اليمن – باحث وكاتب – عضو الهيئة .
· 3- ممدوح إسماعيل - مصر - محام بالنقض وكاتب – عضو الهيئة .
· 4-د. مدثرأحمد اسماعيل-السودان- مدير معهد الإمام مسلم– عضو الهيئة
· 5-الشيخ / أبوبكر موري دكوري سومارو-ليبيريا- مفتي مسلمي ليبيريا– عضو الهيئة.
· 6- محمد الحافظ صو - غينيا - مدير مركز الأنصار بكوناكري – عضو الهيئة .
· 7- إبراهيم تانو باه - غينيا - مدير جمعية أبي بكر الصديق لجمعية الدعوة والتوعية الإسلامية ببيساو - عضو الهيئة .
· 8- عبد الناصر حسن أحمد - الصومال -باحث وكاتب- عضو الهيئة .
· 9- جبريل أبو بكر عبد الرحمن - بنين –باحث وكاتب- عضو الهيئة .
· 10- فاجغيبا دمبيا - ساحل العاج - المشرف العام على الدعاة - عضو الهيئة .
· 11- محمد آدم سنكري - مالي - عضو المجلس الأعلى الإسلامي وعضو رابطة الدعاة في مالي - عضو الهيئة .
· 12- خالد صالح - السعودية - الهيئة العالمية للتعريف بالاسلام - عضو الهيئة .
· 13- أحمد محمد المصباحي – اليمن - رئيس قسم الفقه بجامعة الإيمان – عضو الهيئة .
· 14- سلمان محمد الحسن - غانا - المقر الرئيس لأهل السنة – عضو الهيئة .
· 15- راتوري ديكسون – كينيا - مكتب الدعوة الاسلامية - غرب كينيا عضو الهيئة .
· 16- د.محمد المنصور إبراهيم - نيجيريا - جامعة عثمان بن فودي سكتو – عضو الهيئة .
· 17- د.أحمد زين النجاح – إندونيسيا - المجلس الأعلى الإندونيسي للدعوة الاسلامية – عضو الهيئة .
· 18- أسامة شحادة – الأردن - المشرف العام على لجنة الكلمة الطيبة – عضو الهيئة .
· 19- داؤود جاو – غامبيا - مكتب الأمانة العامة للتعاون الاسلامي العربي في غامبيا للتعليم – عضو الهيئة .
· 20- عبد الله بابا جنع – السنغال - استاذ في الكلية الإفريقية للدراسات الاسلامية – عضو الهيئة .
· 21- حسن الحسيني – البحرين - مدرس بالمعهد الأزهري بالبحرين – عضو الهيئة .
· 22- سماري عمر سالم – الكاميرون - مركز الإتحاد الإسلامي – عضو الهيئة .
· 23- فريد أحمد عقبة – إندونيسيا - المركز الاسلامي للدعوة – عضو الهيئة .
· 24- محمود حسن – الكويت - مبرة الأعمال الخيرية – عضو الهيئة .
· 25- اسماعيل باشا – تركيا - كاتب ومحلل سياسي – عضو الهيئة .
· 26- د. بسيم نوزي – ألبانيا – مدير المركز الإسلامي بتيرانا- عضو الهيئة
· 27- عبدالحميد خوليو-داعية- البرازيل – عضو الهيئة
· 28- كريم حبيب – داعية- النمسا – عضو الهيئة
· 29- أحمد بن محمد الهزاع – رجل أعمال- السعودية – عضو الهيئة
· 30- عمار صالح – مدير المركز الإسلامي بالخرطوم- السودان– عضو الهيئة
· 31- د. علاء الزاكي –جامعة أم درمان الإسلامية- السودان – عضو الهيئة
· 32- د. محمد عبد الكريم –جامعة أم درمان الإسلامية- السودان – عضو الهيئة
· وقد صادق على البيان كل من :
· 33-ا.د/ محمود إمبابي –مصر – وكيل الأزهر الشريف السابق
· 34- أ.د/ محمد عبد المنعم البري – مصر - المراقب العام لجبهة علماء الأزهر
· 35-أ. د/ أحمد طه ريان - عميد أسبق لكلية الشريعة والقانون -جامعة – الأزهر –شيخ المالكية في مصر .
· 36- أ.د / علي أحمد السالوس- نائب رئيس مجمع فقهاء الشريعة-
· 37 - أ.د/ عبد الحليم عويس - أكاديمي ومؤرخ – مصر
· 40- السيناتور/ ساجد مير _ عضو مجلس الشيوخ _ الرئيس العام لجمعية أهل الحديث _ باكستان
·
· 41-ا. د/عبد الله عبد الحميد سمك – رئيس قسم الأديان والفرق والمذاهب المعاصرة-جامعة الأزهر – مصر .
· 42- أ.د/سيد السيلي - أستاذ العقيدة والثقافة الإسلامية بجامعة الأزهر – مصر .
· 43- أ.د/ مصطفى حلمي – أستاذ بجامعة القاهرة – مصر .
· 44- ا.د/ شاكر بن توفيق العروري - من علماء الأردن- الأردن .
· 45- الشيخ/ فرحات السعيد المنجي - من كبار علماء الأزهر الشريف
· 46- الشيخ/ حافظ سلامة - الداعية الاسلامى وقائد المقاومة الشعبية بالسويس
· 47- ا.د/ منقذ بن سعيد السقار - الأستاذ بجامعة أم القرى- السعودية
· 48- الشيخ/ عبد الله بن سليمان الشايع-أكاديمي- السعودية
· 49- الشيخ / أصغر إمام على - أمين عام جمعية أهل الحديث - الهند
50- - محمد الصباغ - مدير المركز الألماني للثقافة والحوار -ألمانيا
51- ا.د/ مصطفى محمد مراد – أستاذ بجامعة الأزهر – مصر
· 52 د / محمد زين العابدين- جامعة شيتاتونج- بنجلاديش
·

· 53- د/محمد شاكر الشريف - دكتوراه كلية دار العلوم وكاتب ومفكر اسلامى-السعودية
· 54- ا.د / عبد الله بركات –مصر – عميد كلية الدعوة – جامعة الأزهر الشريف(سابقا)
· 55- د/نعمان عبد القيوم –الجامعة الإسلامية العالمية – باكستان
· 56- الشيخ/ شاهد جنيد – نائب رئيس حمعية أهل الحديث- الهند .
57- الشيخ/ رفاعي سرور - داعية اسلامى-مصر
· 58- ا/جمال سلطان - صحفى ومفكر اسلامى-مصر .
· 59- د/ حاتم الحاج - مدرس بأكاديمية الشريعة بأمريكا-أمريكا .
· 60- د/ محمد عزير شمس – باحث متخصص في تراث ابن تيمية- الهند
· 61- اد عبد الرحمن البر استاذ الحديث بجامعة الازهر
· 62- د/نبيل عبد السلام هارون – أستاذ جامعي – مصر
· 63- د/عبد التواب محمد عثمان – أستاذ جامعي – مصر
· 64- د/محمد حنفي – أستاذ جامعي – مصر
· 65- د / أنور محمود زناتى - استاذ تاريخ بكلية الاداب-مصر
· 67- د/عرفات محمد عثمان – أستاذ جامعي – مصر
· 68-إبراهيم العصيلي – باحث في شؤون الفرق- السعودية.
· 69- محمد سليمان السهلي-إعلامي -السعودية
· 70- الدكتور كمال حبيب، صحفي وباحث في العلوم السياسية-مصر
· 71- ا/محمود سلطان – صحفي و رئيس تحرير موقع المصريون-مصر
· 72- محمد أبو رمان – كاتب- الأردن .
· 73- طارق ديلواني - صحفي وكاتب _الأردن .
· 74- د/ محمد العتيق - إعلامي -السعودية .
· 75- أحمد بن عبد العزيز القايدي-مدير تحرير مجلة التجديد الثقافي- السعودية
· 76- استاذ عبد الله عسيرى المدير التنفيذي لمركز دراسة الطوائف الدينية والمذاهب العقدية بحوض البحر الابيض المتوسط (المغرب)
· 77- ناصر دكيدك - استاذ جامعي – الأردن .
· 78- الشيخ/ تركي اللطيف-باحث في شؤون الفرق-السعودية
· 79- عدنان عبد الرحمن – صحفي – فلسطين .
· 80- د/عمر الشمري – أكاديمي – البحرين .
· 81- ا.د السيد مصطفى احمد ابو الخير استاذ القانون الدولى العام
· 82-حسين فارس الشيخ-رجل أعمال - السعودية
· 83- د/ عمرو عبد الكريم - كاتب ومحلل سياسي – الكويت .
· 84- أ.د/ غانم عبد اللطيف - أستاذ جامعي .
· 85- د/أشرف البحراوي – أستاذ جامعي – مصر
· 86- أبو أنس خالد التاهرتي إمام وخطيب – سويسرا .
· 87- محمد السليماني - أستاذ جامعي – إيطاليا .
· 88- د/ جمال نصار - مدير المركز الحضاري للدراسات المستقبلية
· 89- عبدالله بن احمد الزهراني - باحث في الفكر الاسلامي – السعودية .
· 90- وليد الطيب عبد القادر –كاتب-السودان .
· 91- الشيخ/ خالد الرفاعي - المشرف الشرعي على موقع الألوكة- السعودية .
· 92- عبد العزيز بن صالح المحمود - كاتب في شؤون الفرق – العراق .
· 93- علي حسين باكير - كاتب وباحث سياسي – لبنان .
· 94- محمود عطية - رئيس تحرير جريدة الدبلوماسي الدولي- مصر .
· 95- هشام حيدر زين العابدين – صحفي – السودان
· 96- الشيخ/ خالد الزهراني –باحث في شؤون الفرق
· 97- حازم صلاح ابو اسماعيل محام داعية اسلامى وعضو مجلس نقابة المحامين الاسبق .
· 98- جمال عبد الرحيم عضو مجلس نقابة الصحفيين المصرية .
· 99- جمال تاج محام وعضو مجلس نقابة المحامين الاسبق ومقرر لجنة الحرية
· 100- إيمان القدوسي- كاتبة صحفية
· 101-. د/ ليلى بيومى كاتبة صحفية
· 102- - الدكتور احمد الخولى - استاذ بالمركز القومى للبحوث
· 103-. د محمد مورو رئيس تحرير مجلة المختار الاسلامى
· 104-. ممدوح الولى - صحفى بالاهرام عضو مجلس نقابة الصحفيين الاسبق المصرية
· 105- خباب بن مروان الحمد - باحث وداعية إسلامي – فلسطين .
· 106-. اد امين متولى دكتوراه فى تفسير القران من الازهر باحث وكاتب
· 107- الدكتور عاصم نبوي الأستاذ بكلية الهندسة جامعة المنوفية-مصر
· 108-. اد ممدوح جابر – داعية وباحث
· 109- عامر عبد المنعم - صحفى رئيس تحرير العرب نيوز
· 110- حسن الرشيدي- مدير المركز العربي للدراسات
· 111- - أمير سعيد- كاتب وباحث سياسي
· 112- خالد الشريف - صحفى وكاتب
· 113- محمود عبد الشافى محام بالنقض
· 114- أشرف عبد الغنى محام عضو مجلس نقابة محامين القليوبية
· 115- رفعت زيدان محام عضو مجلس نقابة المحامين الاسبق
· 116- يوسف صقر – محام بالنقض
· 116- حازم رشدى - محام
· 117- ممدوح الشويحى - محام
· 118- ابراهيم محمد على – محام
· 119- مجدي حسبو – محام
· 120- اشرف عبد الموجود محام
· 121- محمد حسن على- محام
· 122- محمد مصطفى ابراهيم –محام
· 125- الأستاذ بيومي الغول- محام
· 126- الأستاذ محمد فرج- محام
· 127- صلاح اسماعيل- محام
· 128- اسماعيل توفيق محمد- محام
· 129- عابد محمد حسن- محام
· 130- فاروق عبد الحكيم ابراهيم- محام
· 131- محسن مخلوف- محام
· 132- احمد عبد الحميد احمد- محام
· 133- عمرو مصطفى- محام
· 134- محمد صابر حسن- محام عضو مجلس نقابة المحامين بالقليبوبية
· 135- سعد حسب الله –محام بالنقض
· 136- الأستاذ محمود رياض- محام بالنقض
· 137- صبحى عبد الرازق الشريف- محام ومقرر لجنة الحريات بالقليوبية
· 139- عبدالمنعم منيب - صحفي
· 140- هبه مصطفى محمد – صحفية
· 141- حنان عاشور- صحفية
· 142- فاطمة عبد الرؤف- صحفية
· 143- سهير الجبرتى - صحفية
· 144- مى محمود - صحفية
· 145- حنان عطية - صحفية
· 146- شيماء ابوزيد – صحفية
· 147- الهيثم زعفان- كاتب إسلامي وباحث
· 148- الأستاذ علي عليوة- صحفي
· 149- محمد سيد بركة - صحفى وكاتب
· 150- أسامة عبد الرحيم- صحفي
· 151- محمد جلال القصاص - كاتب وباحث في مقارنة الأديان
· 152- د/ حسام أبوالبخاري - باحث في مقارنة الأديان
· 153- احمد الوكيل - مدير وكالة الاخبار الاسلامية
· 154- خالد جمال عفيفى – صحفي
· 155- جمال سعيد - صحفي
· 156- إسلام داود - سكرتير رابطة الصحافة الإسلامية- مصر
·
· 157- - ابو الهيثم محمد درويش المشرف على موقع التبيان - داعية وباحث
· 158- علي الريس - باحث متخصص في الأديان
· 159- - أسامة الهتيمي - صحفي
· 160- عبد الرحمن أبو عوف- صحفي وباحث
· 161- علاء فاروق - مدير موقع اسيا الوسطى
· 162- وائل عبد الغنى - صحفي وكاتب -
· 163- بسيونى الوكيل - صحفى
· 164- محمد عادل - صحفي
· 165 هند محسن عبد الخالق – صحفية
· 166- علي عبد العال- صحفي
· 167- عمر البخيت – كاتب وباحث
· 168- محمد عبدالعزيز الهواري - كاتب وباحث
· 169 عبد الله زيدان – باحث في شؤون الفرق والمذاهب-مصر
· 170-. عشري علام -كاتب وباحث
· 171- مروة مصطفى – صحفية
· 172- محمد بدوي- صحفي ومترجم.
· 173- محمد الزواوي- صحفي ومترجم
· 174- علاء حسن - سكرتير تحرير المختار الاسلامى
· 175- حسن القباني – صحفي
· 176- مجدي عبد الفتاح- صحفي.
· 178- جمال سعيد الدرواني- صحفي.
· 179- سيد زايد- صحفى
· 180- صلاح هلل - كاتب وباحث اسلامى
· 181- خالد المصري - باحث متخصص في مقارنة الأديان
· 182- حاتم أبو زيد -كاتب وباحث
· 183. أنور محمود محمد – صحفي
· 184- فتحي مجدي - صحفي
· 185- عبد الرحمن هاشم - صحفى
· 186- أحمد عمرو - كاتب وباحث
· 187- رأفت محمد - كاتب وباحث
· 188- مجدى داود -كاتب
· 198-فادى ياسين مدير موقع وذكر الاسلامى فلسطين
· 190- جلال الشايب - باحث وكاتب
· 191- ابراهيم حسونة – صحفي
· 192- عصام عابدين – صحفي
· 193- ربيع عبد الواحد - صحفى
· 194- احمد مخيمر- صحفى
· 195- محمد حجاج – محام
· 196- محمد عبد الشافي القوصي- صحفي-مصر
· 197- إيهاب عبد الجواد – صحفي- مصر
· 198- أحمد الطنيخي – صحفي -مصر
· 199- ابراهيم سليم – صحفي-مصر
· 200- د نانسى ابو الفتوح داعية
· 201- مصطفى محمود – صحفي-مصر
· 202- أحمد عبد الفتاح – صحفي .
· 203- سماح اسماعيل محمد –محامية
· 204- طارق قاسم -صحفى
· 205- ابتسام محمد سلامة – محامية
۱۳۸۹ مهر ۳, شنبه

انتخابات صليبي پارلماني در افغانستان به انجام رسيد. مليارد ها دالر صرف آن شد، تا عدة اي جاه طلب، فاسق به صحنه رفته و به ساز امريكا دوباره بهتر از دوستان قبلي خود خوش رقصي كنند.
اما ملت مسلمان افغانستان جواب كفر شكن خود را به اين نمايش مسخره به نمايش گذاشت از حد اقل 17 مليون نفر واجد شرايط راي دهي كه بر مبناي ادعاي حكومت كرزي ، 12 مليون كارت راي دهي گرفته اند امسال فقط سه مليون تن در انتخابات اشتراك كردند. اين سه ميلون را نيز بايد نصف كرد چرا كه در بعضي نقاط يك نفر چهار مرتبه هم پاي صندوق صليبي انتخابات امريكايي رفته و به نفع ارباب خود راي داده است.
در ثاني در اين انتخابات، اكثرا ، هزاره ها و شيعه ها كه سه چهار مليوني هستند اشتراك فعال داشتند و با حرص و ولع احمقانه، در پاي صندوقها حاضر ميشدند تا مبادا ديگران بخورند و آنان بمانند!
ملت افغانستان قبلا نيز اعلان كرده بودكه در شرايط اشغال كشور اين گونه حركات هيچ مفهومي به جز مشروعيت بخشيدن به سلطة اجنبي بر اين سرزمين ندارد و هر كس كه در چنين پروسه هاي شركت ميكند از يك جانب به نفع شخصي و براي ارضاي تمايلات خود گام برميدارد و از جهت ديگر براي تامين منافع كفر و استعمار!
پارلمان قبلي بايد اين طيف بيمقدار را نيز متوجه اين عمل ميكرد و اصلا نبايد در پاي صندوقها كسي براي راي دادن حاضر ميشد.
مگر اين مردم از رسوايي هاي به اصطلاح نماينده گان قبلي با خبر نبودند، چه از آنان به ملت ما رسيد به جز توجيه كفر و ايجاد شك و شبهه در تصميم مردم براي مقاومت در برابر اشغالگري و فساد پراكني اشغالگران و فاسدان!
اما در هر صورتي نتايج انتخابات شعور بلند ملت ما و عزم جزم شان را براي ادامه مقاومت بيشتر در مقابل پروژه هاي كفري به اثبات رساند و ما معتقديم كه اين انزجار در ماه ها و سالهاي آينده به نقطة اوج خود خواهد رسيد .امريكاييها بايد بدانند كه آشتي با مسلمانان و آنان زماني امكان پذير است كه اسلام به رسميت شناخته شود، ودست تجاوز كفر از بلاد مسلمين كوتاه گردد! در غير اين صورت امريكا هم مانند شوروي سابق در افغانستان به شكست مطلق ان شاءالله مواجه شدني است و آن وقت روسياهي به همه روسياهاني كه بوزينه وار به ساز دشمن رقصيدند باقي ميماند.




۱۳۸۹ شهریور ۳۰, سه‌شنبه
روافض بر اين باور اند كه بعد از وفات حضرت امام حسن - رضي الله عنه ، كه امامت به زعم ايشان به برادرشان حضرت حسين رضي الله عنه - موكول شد، ديگر نبايد امامت به جز در فرزندان حضرت حسين آن هم فقط از پدر به فرزند قرار گيرد! يعني ديگر امكان انتقال امامت از يك برادر به برادر ديگر ممكن نيست! (1)
اين سلسلة خود ساختة رافضه زماني به بن بست رسيد كه حضرت حسن عسكري يك تن از ائمة مزعوم رافضه وفات نمود و بنا بر روايات مستند و صحيح تاريخي از ايشان هيچ فرزندي باقي نماند!
اصول كافي يكي از مراجع مهم حديثي شيعه اين موضوع را در روايتى طولانى كه احمد بن عبيدالله بن خاقان آن را روايت ميكند چنين آورده است : «...وقتي كه –حسن عسكرى-مريض شد براى پدرم قاصدى فرستاده شد كه ابن الرضا مريض شده است. او فورا سوار شده و به سوى دارالخلافه رفت، سپس با عجله همراه با پنج نفر از كارمندان اميرالمؤمنين بازگشت كه همه از ثقات وخواص او بودند و نحرير-خادم- هم درميان آنان بود. به آنها دستور داد كه در منزل حسن مانده و مراقب صحت واخبار او باشند، و به چند نفر طبيب نيز دستور داده شد كه صبح و شب به خانهء او بيايند. بعد از دو سه روز خبر آمد كه -حسن-ضعيف شده است. به پزشكان دستور داده شد كه در خانهء او بمانند و قاضي القضات نيز به مجلس آورده شد و به او دستور دادند كه ده نفرمتدين وامانت دار وپرهيزكار را به همراهى خود انتخاب كند. وي آنها را حاضر نموده و به خانهء حسن فرستاد و دستور داد كه شبانه روز آن جا باشند. آنان، آنجا بودند تا اينكه –حسن-عليه السلام - فوت نمود و سرمن رأى(سامرا) يكسره ضجه شد. به دستورسلطان افرادى به خانه حسن رفته و اتاق اتاق آن جا را بررسى وتفتيش كردن
د وهر آنچه آن جا بود مهر وموم كرده و سپس به دنبال آثار فرزند و حاملگى شدند و دايه هايى آوردند كه آثار حاملگى را مي شناختند. آنها به سوى جاريه ها رفتند و بررسى ميكردند، بعضيها گفتند كه جاريه اى وجود دارد كه شايد حامله باشد او را در اتاقى قرار داده ونحرير-خادم- و همراهان او و زنانى را كه همراه او بودند بر آن زن گماشتند، تا اينكه- جنازة حسن- را آماده كنند... بعد از دفن ايشان، سلطان و مردم كه در صدد يافتن فرزندي براي حسن بودند از تقسيم ميراث توقف نمودند تا منازل را با دقت تفتيش كردند. آنهايى كه مواظب ومراقب جاريه اى بودند كه گمان حاملگى او ميرفت همچنان ملازم او بودند تا اينكه بعد از مدتي عدم حاملگى آن زن ثابت گشت! وهنگامى كه حاملگى او باطل شد ميراثش را بين مادر و برادرش جعفر تقسيم نمودند!)(2)
اين روايت از كتاب كافي ( كتاب الحجة ج1ص126) اثبات ميكند كه امام حسن عسكري اصلا فرزندي نداشته است و ديگر منابع شيعه از جمله مفيد در الارشاد، طبرسي در اعلام الوري، اربيلي در كشف الغمه، مجلسي در جلاءالعيون زير عنوان ذكرالمهدي، وعباس قمي در منتهي الآمال در زير همين عنوان، اين موضوع را آورده وهرگز از آن نتوانسته اند چشم پوشي كنند.
اما روافض براي اين كه ازاين بن بست رسوا كننده خود را برهانند، به دروغ مدعي شدند كه امام حسن عسكري فرزندي به نام مهدي دارد!!
رواياتي كه روافض در آن مدعي فرزندي به نام مهدي براي حسن رحمة الله عليه هستند همه روايات مجعول و فاقد هر گونه استناد معتبر تاريخي و علمي است و فقط براي خود رافض قابل قبول است و درسر اين دروغ بزرگ و شرم آور، حتي در بين خود رافضه هم اضطراب فراواني وجود دارد اكنون نگاه كنيد:
اضطراب در تولد و سال تولد:
نوبختى ازعلماي بزرگ اماميه ميگويد كه بعضى گفتند: پدرش-حسن- فوت كرد وهيچ اثرى از او نمانده و فرزند ظاهرى از او شناخته نشده (3) و ديگرانى مدعى شدند! كه اين موهوم دو سال قبل از وفات حسن يعنى در بيست سوم رمضان سال 250 هـ متولد شده!(4) و بعضى مدعى شدند كه هشت ماه بعد از وفات حسن، اين مزعوم متولد شده است! (5) و ديگرانى مدعى شده اند كه اين موهوم در سال 258هـ متولد شده است! و بعضى سال 256 را مدعى گشته اند(6) و مدعيان ديگرى ادعا نموده اند كه در نصف شعبان سال 255 يعنى پنج سال قبل از وفات حسن متولد شده است!(7)
اضطراب در نام مادر:
روافض، در اسم جاريه اى كه اين ولادت را براو بسته اند نيز چنان اختلاف كرده اند كه دروغ بودن آن واضح وآشكار است ، بعضي مدعى شده اند كه اسمش نرگس است
(8) و بعضى مدعي اند كه اسم آن صقيل يا صيقل است(9) و مدعيان ديگرى ادعاء نموده اند كه نامش حكيمه است(10) و بنا به گفتهء ابن حزم بعضى از آنها مدعى هستند كه اسم مادرش سوسن است و مدعيند كه حكيمه بنت محمد شاهد ولادتش بوده كه در هنگام خروج از شكم مادرش قرآن ميخوانده! (11) واقوال ديگرى نيز در زمينه موجود است!
دروغهاي رافضه براي اختراغ اين فرضيه طبعا نيازي به اثبات داشت و مردم مي پرسيدند كه پس آن مولود كجاست؟ و چرا كسي او را نميبيند؟ اين بود كه آن دروغ به دروغ بزرگ تري متصل شد و آن عبارت بود از غيبت امام زمان!!
غيبت امام زمان!
اين دروغ اين گونه شكل گرفت كه گفتند فرزند حسن عسكري به نام مهدي از انظار مردم غايب شده است و روزي ظهور ميكند! وقتي از آنان سوال شد كه دليل غيابت طولاني وي چيست؟ يكي از دانشمندان رافضه به نام صدوق در روايتي دروغين از: زراره از ابي عبدالله - عليه السلام- چنين آورده است :« قائم قبل از قيام خود غيبتى دارد. پرسيدم چرا؟ گفت كه از ذبح ميترسد»،(12) و يكي ديگر از دروغبافان رافضه مسمي به طوسى شيخ طائفه در تعليل همين موضوع ميگويد: "جز ترس از كشتن چيزى مانع ظهور او نيست... (13)
اين گونه گفتارها به حدي بي مايه و سخيف است كه بر مبناي روايات خود رافضه نيز به شدت رد و طرد ميشود چون اينان باور دارند كه :
1- اين امام زمان موهوم! مورد نصرت و تأييد خداوند است و دنيا را پر از عدل و داد خواهد كرد! و به گفتة مجلسي ملايك حامي و پشتيبان او هستند! (14)
خوب اكنون اين سوال پيش ميآيد كه چرا اين مزعوم وقتي اين گونه تاييد الهي را با خود دارد از ذبح وقتل ميترسد و از چاه سرداب بيرون نمي آيد؟!
آيا اين گفته كه از كشتن خودش ميترسد لازمه اش سقوط امامت او نيست؟ براى اينكه رافضه در چندين روايات گفته اند كه از شروط امامت اين است كه او از شجاعترين مردم باشد(15) وكسى كه از قتل بترسد اشجع نيست!
آيا بنابر تعليل رافضه، چنين نيست كه اين مزعوم هرگز نبايد ظهور كند تا اينكه دول ظلم وجوراز بين برود وخطر قتل در ميان نباشد؟ خوب آنوقت ديگر چه نيازى به خروج او خواهد بود؟!
وانگهي درتاريخ دولت هاى متعددى بنام اين خرافات بنا شده كه يك نمونه اش حكومت فعلي ايران است! چرا اين امام مزعوم رافضه اكنون قدم بالاي چشم علي خامنه اي و محمود احمدي نژاد رنجه نميكند تا ايشان از اين همه سرگرداني و سرك كشيدن در چاه جمكران رهايي يابند؟!
در حالي كه به گفتة شيخ الاسلام ابن تيميه - رحمة الله عليه -: اين معصومي كه مدعى او هستند كوچكترين نفعى كه از يك امير و يا يك كارمند عادى و يا عالم و يا قاضى سرميزند از او سرنزده است! پس چه فايده اى از او؟ اگر تازه اين شخص موجود هم باشد_ كه هر گز نيست _ او چه لطف و منفعتى براى دين و يا دنياى مومنانش دارد؟ ... اين شخصى كه رافضيان مدعى او هستند كسى است كه پيش آنها مفقود و در نزد عقلاء معدوم است و به هر دو تقدير،هيچ منفعتى براى كسى نه در دين ونه در دنيا داشته است"(16)
فوايد امام زمان موهوم!
غائب شدن اين امام زمان موهوم در اين مدت طولانى نه تنها براى كسى مصلحت دينى و دنيوى نداشته بلكه بهانه اى شده است براى شيادان دين فروشى كه بسيارى از مهمترين احكام دين را به نام او تعطيل نموده اند چرا كه براى روافض امامت از اصول دين شمرده ميشود و ايمان شخص بنا به زعم آنها جز بامعرفت امام و ولايت او درست نيست و پنهان شدن اين دوازدهمين مجعول به تعطيل شدن بسيارى از مصالح دينى ودنيوى شان منجر گرديده است و حتى خمينى نيز بدين اعتراف ميكند كه: "شايد غيبت ازمنهء طولاني بيانجامد... و الان احكام اسلامى و قوانين شريعت آيا بايد تا زمان ظهور معطل بماند، تا مردم در اين مدت طولانى بدون تكليف مانده و در شهوتهايشان آزاد باشند (17) و معنى اين سخن اينست كه شريعت اسلامى براى مدت محدودى بوده است، يعنى فقط براى دو قرن كه اين از رسواترين نسخ در شريعت است كه نه ما و نه هيچ مسلمانى هرگز آن را نميگويد"(18)
اين سخن خمينى اعترافى روشن است به اينكه نتيجهء غيبت مهدى تعطيل شدن بسيارى از قوانين دين بلكه به رسواترين نسخ انجاميده است و اين سخن حقى است كه خداوند آن را از دهان اين شخص بيرون آورده است تا حجت را برايشان تمام كند.
براي فهم بهتر مطلب خوب است كه به نوشته هاي دكتور احمدالكاتب نويسندة شيعه در كتاب تكامل فكر سياسي شيعه در اين مورد مراجعه كنيد و در ضمن مقالة ( بررسي اسناد نواب اربعه) كه به قول آنان رافضه وجود امام زمان را اثبات ميكنند در وبلاگ حقيقت ايمان مراجعه فرماييد. و ما علينا الالبلاغ


(1) كمال الدين وتمام النعمة : صدوق ص414
(2)كافى كلينى 1/505
(3)فرق الشيعة نوبختى ص 118-119
(4)منتهى الآمال :عباس قمى ، نسخهء فارسى ص1198
(5)فرق الشيعة نوبختى ص126
(6)منتهى الآمال قمى ص ص 198
(7) الارشاد مفيد ص 346 اعلام الورى طبرسى ص 419
(8)الارشاد مفيد ص 346
(9) كشف الغمة ج3ص227
(10)همان منبع
(11) افصل امام ابن حزم ج4ص 181
(12)كمال الدين وتمام النعمة ص 481
(13)الغيبة طوسى ص 199
(14)جلاء العيون مجلسى ص 772 منتهى الآمال قمى ص 1206 روضة الواعظين ج2 ص 259 اعلام الورى طبرسى ص 420 و الشيعة والتشيع احسان الهى ظهير ص 279
(15)الانوار النعمانية نعمة الله الجزائرى 1/34
(16)منهاج السنة 8/261-262
(17)جالب است شخصى كه با دختر چهار ساله مقلد احمقش متعه ميكند از شهوتهاى مردم مينالد، آيا اين متعه اى كه شما بنام دين جعل كرديد آزادى شهوتها نيست كه كسى با زنا بخدا تقرب جويد كدام دين در دنيا با زناى مذهبى به خدا تقرب جسته است جز مذهب شما ومذهب يهود. راجع به رسوايى متعه خميني با دختر چهار ساله نگاه شود به كتاب( لله ثم للتاريخ ) ص 37 كه آقاى سيد حسين موسوى دوست ومقلد سابق خمينى فضايح جانگدازى را ذكر كرده است كه مخصوص ايشان نيست بلكه به همهء روحانيت خصوصا وبه محيط هاى دينى اماميه باز ميگردد.
(18) الحكومة الاسلامية ص 41و 42

۱۳۸۹ شهریور ۲۷, شنبه
برگرفته از سايت جهان اسلام › اخبار اهل سنت
مدعيان اسلام ناب محمدي و وحدت اسلامي در ايران با جمعيت بيست مليوني اهل سنت و جماعت چگونه برخورد ميكنند و باز از كشور هاي اسلامي انتظار دارند كه چگونه با خود شان برخورد نمايند؟!
من نميدانم چه وقت امت اسلام متوجه ترفندهاي شيطاني اين نظام خرافاتي رافضي در ايران خواهد شد و دست به تصفيه حساب با اين جنايت كاران خبيث مذهبي خواهد زد، اما اين را ميدانم كه دير يا زود نوبت به چنين اقدامي فرا خواهد رسيد.
يك عده مردم ساده لوح، نميخواهند كه به چنين سخناني گوش فرا دهند و آن را اختلاف انگيز ميگويند، و اين همه ظلم و تبعيض و خرافات و كفريات را تحت نام حفاظت از وحدت امت اسلامي، ناديده ميگيرند كه وحدت مسلمانان خدشه دار نشود و دشمنان اسلام از آن بهره برداري نكنند. در حالي كه امت اسلامي امتي يك پارچه است و اين روافض هستند كه در ميان امت ايجاد اختلاف و انشقاق كرده اند و بابا افكار كفري خود موي دماغ امت اسلامي گشته اند . ما از چنين مردم ساده لوح مي پرسيم، امت اسلام چه نيازي به اين حد اكثر ده مليون رافضي خبيث دارد؟ چهار مليارد كافر در جهان است اين هم ده مليون يا بيست مليون ديگر بالايش! مگر چه ضرري به اسلام ميرسد، بلكه با فارغ شدن از شر اينان نه ديگر تشويق خرافات و كفر وشرك است و نه هم دغدغه نفاق افگني در ميان امت اسلام به نام اسلام باقي مي ماند!
ممكن تعجب كنيد كه چرا اين تعداد ده مليون ذكر شده اند در حالي كه شيعيان در جهان به صد مليون ميرسند! منظورم من شيعيان نيستند بلكه روافض ضاله هستند كه دشمن اسلام شمرده ميشوند و افكار شان موجب تخريب و تفرقه و نفرت پراكني در صف امت اسلامي ميشود و گرنه شيعيان رافضي نيستند و تعداد اين گروه به ده مليون هم در تمام دنيا نخواهد رسيد ، و اينها همين گروه هاي هستند كه فعلا در نظام ايران حاكم شده اند و بالاي ملت مظلوم ايران حكومت ظلم و جور را حاكم كرده اند و در دنيا نيز دست شان براي ايجاد تفرقه در بين مسلمانان دخيل است.
اينك اين مطلب برگفته شده از سايت جهان اسلام ، كه مربوط به اخبار اهل سنت است ، تقديم به خواننده گان محترم ميشود تا به نمونه اي از جور و ظلم مذهبي حكومت مطلقة فقيه خميني بهتر آشنا شوند. و ايناني كه سنگ خميني را به سينه ميزنند اين واقعيت ها را ديده و در افكار خود تجديد نظر كنند.

« از چندین سال است که مردم اهل سنت تهران بزرگ، به خاطر نداشتن مسجد، در 10 محله در منازل، نمازهای جمعه و عیدین را برگزار می‏کنند، که متاسفانه امسال با مداخله پلیس امنیتی، و به دستور مقامات، ضمن محاصره بعضی از نمازخانه‏ها با شدت تمام از برگزاری نماز جلوگیری به عمل آوردند. این مسأله ناراحتی اهل سنت را در حد وسیعی در برداشت که مولانا عبدالحمید، خطیب جمعه اهل سنت زاهدان، در مراسم نماز عید فطر این شهر، که جمعیتی بالغ بر دویست هزار نفر حضور داشتند، عکس‏العمل نشان داد. مشروح سخنان ایشان به شرح زیر است:
شیخ الاسلام مولانا عبدالحمید در خطبه‏های نماز عید سعید فطر اهل سنت زاهدان با بیان اینکه پیروزی انقلاب اسلامی برای ما نعمت بسیار بزرگی بود و امید را در قلب آحاد ملت ایران اعم از شیعه و سنی زنده کرد، اظهار داشت: نظام اسلامی آرزویی بود که بی‏تردید در دل پدران و اجداد ما وجود داشته است. مسلمانان بعد از آنکه حکومت اسلامی خود را از دست دادند و قرون متمادی را بر این منوال سپری کردند، آرزو داشتند که یک بار دیگر پرچم اسلام در یکی از بلاد اسلامی بلند شود تا آنها بتوانند نمونه‏ای از حکومت اسلامی را پایه‏ریزی کنند، حکومتی که بتواند برای تمام دنیا الگو باشد و نظام‏های دیگر از آن الگو بگیرند، آنها به ما مسلمانان تأسی بکنند و در مسیری که ما آغازگر آن بوده‏ایم، قرار بگیرند.ایشان افزود: با پیروزی انقلاب اسلامی، این امید در همه دلها زنده شد و همه ما امیدوار شدیم که جمهوری اسلامی می‏تواند فضایی از عدالت و انصاف و اجرای قوانین شرعی و مقررات خدای عزوجل را به وجود آورد، فضایی که برای تمام دنیا الگو باشد و در آن، آزادی و استقلال پاس داشته شود و به آزادی‏های گروهی و فردی احترام گذاشته شود.این آرزوی آحاد ملت ایران بود؛ چه آنهایی که با انقلاب همراه بودند و برای پیروزی آن جان دادند و فرزندانشان شهید شدند و چه آنهایی که کمتر فداکاری کردند و یا حتی هیچ گونه فداکاری‏ای نداشتند. ما همه این امید را داشتیم که الله رب العزت با تلاش مسئولین و سعه صدر و بلندی نظر و جهان‏بینی آنها فضایی را به وجود می‏آورد که در آن فضا، شیعه وسنی در یک رده قرار می‏گیرند و در حقوق شهروندی، آزادی و بهره‏مندی از منافع چنان مساوی خواهند بود که این فرایند برای سران دیگر کشورها به عنوان الگو و نمونه قرار می‏گیرد.این آرزو در دل همه ما بود که با زحمات روحانیت و علمای شیعه که در رأس کار بودند بتوانیم در مسیری حرکت کنیم که اخوت و برادری تحکیم یابد و در سراسر دنیا برای کشورهایی که اقلیت شیعه در آنجا زندگی می‏کنند، الگو باشیم و آنها از ما طرز برخورد را یاد بگیرند.ایشان خاطر نشان کرد: اکنون 32سال از زمان استقرار نظام جمهوری اسلامی در ایران می‏گذرد و ما بسیار متاسفیم که هنوز آن آرزوهای ما بر آورده نشده است. هنوز تعصب و تبعیض وجود دارد و مسئولان نظام نتوانسته‏اند اخوت، برادری، تعادل و برابریِ نسبی را برقرار کنند. همه جا این دغدغه و پریشانی وجود دارد. ما جامعه اهل سنت به خاطر حفظ امنیت و وحدت ملی و حفظ اخوت و برادری همواره صبر کرده‏ایم و امیدوار بوده‏ایم که روزی این تبعیض‏ها و دغدغه‏های فکری رفع شوند. مولانا عبدالحمید اضافه کرد: ما انتظار فشار مذهبی را نداشتیم، متاسفانه طی سالهای اخیر فشارهای مذهبی بر ما مضاعف شده و این روند روز به روز در حال گسترش است. بحث ساماندهی که اخیرا مطرح شد و بر اساس آن مقرر گردید که حوزه های علمیه و مراکز دینی تحت پوشش این طرح قرار گیرند، در حالی که این ساماندهی طرحی است که مدارس را از دست ما خارج می‏کند و با وجود آن تعلیم ما در دست ما نخواهد بود. این طرح جامعه اهل سنت را شدیدا نگران کرده است.یکی از بزرگترین نگرانی‏های ما همین است که مذهب، آزادی خود را از دست بدهد، در حالی که قانون اساسی به ما در این زمینه آزادی داده است و ما در اجرای تمام مراسم‏های مذهبی خود و تعلیم و تربیت فرزندان خود آزاد به حساب آمده‏ایم، این حداقل آزادی‏ای است که در تمام دنیا متصور است. این حق را تمام کشورهای اسلامی مورد تایید قرار داده و جزء قراردادهای بین المللی است. جزئی از آن معاهدات بین المللی است که کشورهای اسلامی امضا کرده‏اند، کشور ما هم از جملۀ امضا کنندگان این معاهدات است و در واقع تصریح کرده است که حقوق اقلیتها باید مراعات شود و به آزادی‏های مذهبی احترام گذاشته شود.ایشان تصریح کرد: مهم ترین دغدغه ما این بوده که آزادی مذهبی ما تامین شود و کسانی بر خلاف قانون اعمال سلیقه نکنند. فراقانونی عمل نکنند و مبادا این آزادی را مختل یا محدود بکنند. متاسفانه باید گفت، طرح ساماندهی مدارس موجب پریشانی همه علما و مردم اهل سنت و شهروندان سنی مذهب در سطح ایران شده است.به هر حال ما تاکنون با گفت و شنود و صحبت و با گفتمان پیش رفته‏ایم، همین توجیه را کرده‏ایم که این مسأله خلاف قانون است و باید اخوت و برادری، وحدت و امنیت ملی حفظ شود. به خصوص وحدت ملی که امنیت ملی بدون آن وجودی نخواهد داشت.شیخ الاسلام مولانا عبدالحمید افزود: آزادی مذهبی ما را بگذارید بر همان حالت قبل باشد، (تکبیر مردم) شما از دور نظارت کنید، داخل نیایید. شما ارشاد و راهنمایی کنید. سخنان خوب شما را می‏پذیریم و آنچه به صلاح ماست ما خودمان آن را عملی و اجرایی می‏کنیم، اما استقلال مدارس و مساجد که مراکز دینی و مذهبی هستند باید در هر حال حفظ شود. ما انتظار نداشتیم که این فشارها بیشتر شود متاسفانه همین مراسم ختم بخاری و همایش فارغ‏التحصیلی که نمادی از آزادی اهل سنت بود و مهمانان از داخل و خارج از کشور می‏آمدند و اهل سنت اینجا احساس آزادی می‏کردند که در جمهوری اسلامی آزادی دارند و نماد و نمونه آن این جلسه بود. در این جلسه تمام تبلیغاتی که مهمانان خارجی علیه نظام از بیرون شنیده بودند خنثی می‏شد. اما متاسفانه تنگ نظری‏ها نگذاشت که به مهمانان خارجی ما اجازۀ شرکت در این همایش را بدهند. یکی دو سال مهمانان خارجی را اجازه ندادند و امسال هم به مهمانان داخلی اجازه شرکت نداند. برای ما باور کردنی نبود که راههای کشور را ببندند و در فرودگاه‏ها نیز مانع مسافران از شرکت در این همایش شوند.این واقعا گلایه‏ای بود که برای ما به وجود آمد. ما سعی کردیم که به نحوی هم گلایه شود و هم پیگیری انجام گیرد. بالاخره برای حفظ امنیت و وحدت ملی، اخوت و برادری ما تاکنون همه این مشکلات را تحمل کرده‏ایم.ایشان در ادامه به ممنوعیت برگزاری مراسم نماز عید برای شهروندان سنی مذهب تهرانی و نیز برخی از شهرهای دیگر کشور اشاره کرد و گفت: انتظار نداشتیم که نماز ما هم تحمل نشود. در بسیاری از شهرها مثل کرمان یک مورد مراسم نماز عید پس از 30 سال برگزاری تعطیل شد. در یزد، اصفهان و بسیاری از شهرهای بزرگ دیگر که اقلیت اهل سنت در آنجا ساکن است چنین اتفاقاتی رخ داده است. ما انتظار نداشتیم در تهران، که به تعبیر مقام رهبری، ام‏القری جهان اسلام است و امید همه مسلمانان محسوب می‏شود اقلیت سنی مذهبی که چندین سال است نمازهای جمعه و عیدین برگزار می‏کنند از برگزاری این نمازها باز داشته شوند. امسال با برگزاری حدود 10 مراسم نماز عید که در جاهای مختلف با 100نفر، 200نفر، یا 300نفر در منازل یا سالن‏های کوچک ـ نه در فضاهای باز و به شکل علنی- برگزار می‏شد مخالفت شد و امروز اجازه ندادند که شهروندان سنی مذهب در تهران نماز عید برگزار کنند در حالی که انتظار ما آن بود که برادران، مسجدی به ما در تهران بدهند.ایشان تاکید کرد: انتظار ما بی‏جا نبود، چرا که ما پیروان دو فرقه اسلامی هستیم و مسلمانیم. با یکدیگر اخوت و برادری تاریخی و ملی داریم. ما هم برای ایران اسلامی کشته دادیم و قبرستان‏های ما شاهداند که پدران و نیاکان ما در راه دفاع از خاک این میهن کشته شده‏اند، ما هم انتظار و توقع داشتیم از حیث ایرانی بودن، که به هر حال به ما اجازه داده شود در تمام شهرهای ایران نماز اقامه کنیم. مگر این نماز چه ضرری داشت. چه اتفاقی می‏افتاد اگر 100 نفر جمع می‏شدند و با یکدیگر در منزلی شخصی نماز اقامه می‏کردند و دلشان خوش می‏شد که ما هم نماز عید اقامه کرده‏ایم. کدام ضرر وجود داشت؟ایشان با بیان این نکته که در دین هیچ اجباری وجود ندارد، اظهار داشت: آیا می‏شود مردم را با زور و اکراه مجبور کرد و گفت شما نماز نخوانید، حتما بیایید این نماز را پشت سر ما اقامه کنید. مگر در دین اجباری وجود دارد؟ ما درهمین شهر زاهدان، نوزده، بیست مراسم نماز جمعه داریم. همه، برادران اهل سنت هستیم، علما و ائمه با یکدیگر دوست و رفیق‏اند. بله؛ هرجا که برای آنها ممکن است نماز بخوانند، ما ممانعتی نکرده‏ایم، گلایه هم نداشته‏ایم و نگفته‏ایم که شما نماز جمعه را حتما پشت سر بنده که از نظر سنی - نمی‏گویم فضلی دارم-، سنّم از شما بالاتر است و شما جوان‏تر هستید و شاید برخی از عزیزان نسبت شاگردی با ما داشته باشند، اقامه کنید. دین آزاد است. امروز هم روز عید است اگر برخی از برادران اهل سنت پشت سر بنده نماز نخوانند مگر اجباری دارم؟ شاید اعتقادی به بنده نداشته باشند. نماز باید آزادانه اقامه شود و جمهوری اسلامی ایران بسوی اقامه نماز تشویق بکند. واقعا ما این انتظار را داشتیم که مسجد جامعی در تهران تاسیس شود و اهل سنت نمازهای جمعه و عیدین را در آنجا اقامه کنند و احساس عزت بکنند.ایشان اضافه کرد: بررسی شده است که در پایتخت تمام کشورهای دنیا، مسلمانان مسجد دارند، شیعه و سنی مسجد دارند، به هر حال مساجد از آن اسلام‏اند. در تهران اسلامی که پایتخت ایران اسلامی و به تعبیری ام القری جهان اسلام است، چرا اهل سنت نباید یک مسجد داشته باشند؟ (تکبیر مردم) واقعا مسئولین هیچ توجیه قانع کننده‏ای در این باره ندارند. (تکبیر مردم). اما حالا که مسجد نبود ما این انتظار را داشتیم که اجازه دهند شهروندان سنی مذهب تهرانی نماز عید خود را در یک جای دیگر برگزار کنند که متاسفانه این اجازه هم داده نمی‏شود. خطیب جمعه اهل سنت زاهدان در ادامه خاطرنشان کرد: من به صراحت روی این نکته تاکید می‏کنم که امنیت و وحدت ملی برای ما حیاتی است و استقلال میهنی و حفظ مرزهای ایران اسلامی برای ما بسیار مهم است و ما هر نوع خشونتی را رد می‏کنیم، ولی من با صراحت به مسولین اعلام می‏کنم که ما از حقوق قانونی خود به هیچ وجه گذشت نمی‏کنیم. (تکبیر مردم)ما مسائل و حقوق سیاسی خود را زیاد پیگیری نکردیم، اما روز به روز احساس می‏کنیم که فشارهای مذهبی بر ما در حال افزایش است و حلقه محاصره دارد بر ما تنگ‏تر می‏شود. ما هم موجود زنده هستیم و به هر حال انسانیم. برای ما زندگی زمانی ارزش دارد که اعتقادات ما حفظ شود و ما با اعتقاد زندگی کنیم.ایشان ادامه داد: از روحانیت و علمای شیعه که ما با آنها هم‏لباس و همکاریم، این انتظار می‏رفت که در دوران زعامت خود، اهل سنت را بیشتر مورد تفقد قرار دهند و مشکلات ما را با جدیت بیشتری پیگیری کنند. این گلایه را بنده بیشتر از علما و روحانیت دارم آن دسته از روحانیونی که دست‏اندرکار هستند، باید مراعات ما را می‏کردند. مراعات حال ما می‏توانست در تمام دنیا خدمتی به همه مسلمانان بخصوص اقلیت برادران شیعۀ ما که در دیگر کشورهای اسلامی زندگی می‏کنند، شود، آنها در کشورهای خود با امنیت زندگی می‏کنند، در بسیاری جاها با آنکه اقلیت هستند در قدرت شریک‏اند و وزیر و رئیس جمهور دارند. در بسیاری جاها مقامات امنیتی و مقامات سیاسی دارند. ما هم این انتظار را داشتیم. ما مسائل را مراعات می‏کنیم اما بالاخره باید دولتمردان و حاکمیت مسائل ما را مد نظر قرار دهند.ایشان بار دیگر ضمن ابراز تاسف سخنان خود را با طرح این سوال پی گرفت: آخر نماز چه ضرری دارد؟ در کجای دنیا چنین چیزی است؟! مسئولین عزیز و محترم! در کجای دنیا این قدر تنگ نظری وجود دارد که از اقامه نماز، آن هم در منازل شخصی جلوگیری به عمل آید. این حرکت قطعا در راستای امنیت ملی نیست و وحدت ملی نیست. اینها مسائلی است که تندروی و اختلاف می‏آفریند. افراد تندرو و عصبی و نادان را تحریک می‏کند که مشکل بیافریند. من تقاضا دارم که این ممانعت را هر کسی که به وجود آورده است، رفع کند. از شخص مقام رهبری این انتظار را داریم. ایشان را خوب می‏شناسیم. ایشان مدتها در میان اهل سنت تبعید بوده‏اند. اهل سنت با ایشان محبت داشته و ایشان از این منطقه خاطرات بسیاری دارند. ایشان بیشتر ما را دریابند و به مشکلات ما رسیدگی کنند و از این مسائل جلوگیری کنند تا خدشه‏ای به وحدت وارد نشود و مردم از نظام جمهوری اسلامی و مسئولین نظام، بیشتر ناامید نشوند. ما امیدواریم و به هر حال از طرق قانونی و راههای صحیح مشکلات خود را پیگیری می‏کنیم. بنده این نکته را با صراحت اعلام می‏کنم که ما هیچ گاه رفاه و آسایش خود را بر امور اعتقادی و آزادی مذهبی خود ترجیح نخواهیم داد. (تکبیر مردم) حفظ آزادی مذهبی و حفظ استقلال حوزه های علمیه برای ما بسیار مهم است و به هیچ وجه حوزه های خود را تحت شرایط ساماندهی قرار نمی‏دهیم. (تکبیر مردم) ما باید در سطح ایران آزادی داشته باشیم تا بتوانیم فرزندان اهل سنت را تعلیم بدهیم. اگر ما بر خلاف نظام حرفی زدیم، تفرقه‏افکنی کردیم و اختلاف ایجاد کردیم، آن زمان مجرمیم، ما را محاکمه کنید. اگر ما به مقدسات شیعه توهین کردیم و بر خلاف اعتقادات شما حرفی زدیم، آن زمان شما حق دارید. اگر ما با خلاف‏کاران و کسانی که امنیت منطقه را مورد هدف قرار می‏دهند و تندروی می‏کنند، دست داشتیم شما حق دارید که ما را محاکمه کنید، اما شما می‏دانید، ما هم می‏دانیم، ملت هم می‏داند که دست ما در توبرۀ هیچ خائنی نیست و ما به قانون ارزش قایلیم و در چارچوب قانون حرکت می‏کنیم. ما ایرانی هستیم، از هیچ کشور بیگانه‏ای نیستیم، ایرانی هستیم و این خاک از آنِ ماست. ما آزادی قانونی خود را خواستاریم و آن را پیگیری خواهیم کرد.(تکبیر مردم).ما هرگز اختلاف نمی‏اندازیم. اختلاف را کسانی می‏اندازند که فراتر از قانون عمل می‏کنند، هر کس که باشد. اختلاف را کسانی می‏اندازند که به مقدسات دیگران توهین می‏کنند. ما امیدواریم که از برخوردهای فراقانونی و تندروی‏ها و توهین به مقدسات جلوگیری شود.ایشان در پایان افزود: به هر حال اگر فشار اقتصادی و محاصره اقتصادی وجود داشته باشد، یا خدای ناکرده جنگی بر کشور ما تحمیل شود، ما اینها را تحمل می‏کنیم، ولی اگر فشار اقتصادی و جنگ دشمن هم باشد و در کنار آن، فشار مذهبی هم باشد، اینها قابل تحمل نخواهند بود. مولانا عبدالحمید ادامه داد: متاسفانه اخیراً بسیاری از علما به کرّات، به دادگاه ویژه روحانیت احضار شده‏اند، ما امیدواریم این جریان متوقف شود و روند فشار مذهبی بر اهل سنت متوقف گردد تا دشمنان اسلام سوء استفاده نکنند. دشمنان این مرز و بوم سوء استفاده نکنند و افراد تندرو و افراطی بیش از این بهانه‏ای در دست نداشته باشند و مشکلات درست نکنند. من امیدوارم که سخنان بنده را که دلسوزانه و خیرخواهانه است، دلسوزانه و خیرخواهانه تلقی کنند و إن شاء الله مشکلات ما رفع شود و ضایعات گذشته جبران شود.»
۱۳۸۹ شهریور ۲۶, جمعه
کسی که یک روز مسجد بابری را ویران کرد امروز در جستجوی آمرزش است!
در بین صدها هندويي که جمع شده بودند تا مسجد بابری را ویران سازند، چند شخص خشمناک از مناره ی مسجد بالا رفتند. در این بین از همه مهم تر... یکی از اهالی فیض آباد، به نام شیوا پراساد بود ... كه مسئولیت هدایت چهار هزار هندو را برای تخریب مسجد به عهده داشت.
اين شخص چهار هزار فرد زیرنظر خود را دستور می داد که چگونه مسجد را ویران سازند و با دیدن فرود آمدن مناره های باشکوه مسجد بابري، کاپیتان پراساد از مسرت و خوشی فریاد برآورد: "رام! رام!". این اتفاق مربوط به هفت سال پیش است.
در ششم دسامبر 1999، همان شیوا پراساد در طلب آمرزش از الله به خاطر عمل وحشیانه ی هفت سال پیش خود به سر ميبرد. در این روز، 6 دسامبر 1999، او روزه داشت (روزه ی نفلی) و به خاطر آنچه کرده بود اشک پشیمانی از گونه هایش سرازیر بود و در دعاهایش از الله طلب مغفرت میكرد.
آری! شیوا پراساد مسلمان شده بود. او نامش را به محمد مصطفی تغییر داد. هرکس از شنیدن داستان اسلام آوردن وی متأثر می گردد.
این تحول قلبی شیوا پراساد در نشریه ی مالایالم نیوز (7/12/99) از انتشارات "مطبوعات اخبار عرب" در عربستان سعودی به چاپ رسیده است. پدر شیوا پراساد، تریگال راماناتان رئیس بزرگان سنگ پاریوار بود. همه ی اعضای خانواده اش شرکت فعالی در تخریب مسجد بابری داشتند.
پراساد، خیلی زود بعد از تخریب مسجد، در قلب خود احساس افسردگی نمود او آرامش ذهنی نداشت و احساس می کرد مرتکب گناه بزرگی شده است. در سال 1997، در جستجوی استخدام به شارجه رفت ولي سر کار هم ذهنش آرام نمی گرفت.
در چهارم دسامبر 1998، که در خیابان های شارجه قدم می زد، به طور اتفاقی خطبه های نماز جمعه از مسجدی در همان نزدیکی به زبان هندی به گوشش خورد. با شنیدن خطبه، دانست كه سخن متفاوتی ميشنود. می خواست خطبه را به طور کامل گوش دهد. خطبه جمعه كه پیامی در رابطه با خداوند داشت، انقلابی در ذهن ناآرام او ایجاد کرد. از آن پس به شنیدن چنین خطبه هایی ادامه داد و قلبش نیز با این انقلاب دروني کاملاً زیرورو گشت!
سپاس خدای را! خداوند راه راست را به او نشان داد. او از جهالت دست کشید و راه حقیقت را برگزید. زمانی که شیوا پراساد به دین اسلام گروید، از طرف خانواده اش که اعضای فعال جامعه ی RSS بودند، طرد شد. وی اکنون از خداوند می خواهد که خانواده اش را نیز مانند او به راه راست رهنمون شود. شیوا پراساد تعریف می کند که ... نیروهای پلیس و انتظامي هند نيز براي تخریب مسجد در آن روز همدست مهاجمان بودند.
او به یاد می آورد که در آن روز... به محض تخریب مسجد، هندو ها وارد ناحیه ی مسلمان نشین فیض آباد شده و فریاد کشیدند: "جای شریرام".
اکنون، شیوا پراساد تهدیدات پیاپی ازجانب ... آنان دریافت می کند و يك تن از هندوها به نام سنگ پاریوار او را در صورت برگشت به هند تهدید به کشتن نموده است. اما محمد مصطفی (شیوا پراساد) با قاطعیت می گوید که او هرگز از دین اسلام، که همان راه حق و حقیقت است، رو بر نخواهد تافت حتی اگر جانش را بگیرند.
مصطفي ، در حالیکه 17 سوره از قرآن کریم را آموخته است، دلواپس آموختن کل قرآن کریم می باشد. آرزوی او آن است که یک مبلغ راستین اسلام شده و جاهلان را به سوی دین اسلام دعوت نماید. ان شاءالله، آرزوی او تحقق یافته و آن دست هایی که مسجد بابری را تخریب کردند، اكنون آن را دوباره از نو خواهند ساخت. والســلام.
ترجمه: مسعود [بااندكي ويرايش حقيقت ايمان]
سایت مهتـدین . Mohtadeen.Com
۱۳۸۹ شهریور ۲۵, پنجشنبه
‌‍[پاسخ اين نوشته توسط حقيقت ايمان در (پاسخ 5 ) ارائه شده است. ]
در وبلاگ حقیقت ایمان باز هم شما شاهد فرار از قرائن موجود در خود متن روایت غدیر برای فهم آن و تلاش برای فهم روایت غدیر از غیر متن صریح آن هستید و از سوی دیگر قوز بالا قوز خود ایشان که دکتر کاوند را به آن متهم می کنند همان است که یکبار می گویند کتاب معتبر ما همان صحیح بخاری است و بار دیگر وقتی با آنها بحث می کنی از کتاب دیگرشان دلیل می آورند. معلوم نیست چرا ایشان اینقدر مذبذب هستند و معلوم نیست چرا ایشان به ما پاسخ ندادند که تحریفات شنیع در کتب خودشان را چگونه می توانند لا پوشانی کنند. لابلای مقالات دکتر کاوند که پاسخ دکتر کاوند به مطالب ایشان است، پر است از اشارات به تحریفات در کتب اهل سنت توسط اهل سنت چون آنها برای اثبات مذهب غاصبانه خویش حتی کتب خود را تحریف می کنند تا نکند به ضررشان چیزی در کتب خودشان باشد و بیچاره آن نویسنده سنی است که حق و حقیقت را گفته و اینها می آیند و کتاب آن بنده خدا را دستکاری می کنند و روح آن نویسنده را در قبرش می آزارند. احمد الکاتب را که شیعه 12 امامی نیست (و به اعتقاد خلف و سلف شیعه هر کس امامت یکی از ائمه معصومین ع را انکار کند شیعه نیست بلکه کافر و بر مرگ جاهلیت می میرد) و به گفته خودش تا امام صادق ع را قبول دارد، شیعه معرفی می کنند تا شیعه را محکوم کنند. یکبار هم که به نفعشان است می گویند که صحابه می توانند اشتباه کنند و یکبار هم که به نفعشان نیست می گویند اینها عادلند. معلوم نیست باید به کدام ساز این شیخ ضال و مضل وهابی رقصید. قضیه سقیفه را بروید در تاریخ ببینید که چه کردند تا خلافت را به زور غصب کنند و چه کسانی در مقابل ابوبکر غاصب و عمر آتش بیار معرکه ایستادند و آنان با وقاحت تمام گفتند اگر خلافت ابوبکر را نپذیرید به شمشیر متوسل می شویم و خونتان را می ریزیم. حال این شیخ وهابی می گوید که اگر مولا به معنای امام و سرپرست بود پس چرا صحابه سقیفه را تشکیل دادند. صحابه اسیر شیخوخیت ابوبکر بودند ولی افرادی مثل سلمان و دیگران حق فروش و آخرت فروش نبودند و نیستند همان سلمان بود که با لهجه پارسی اصیل خود گفت : کردید و نکردید (خلیفه انتخاب کردید ولی خلیفه برحق انتخاب نکردید) (شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید)
همین مساله غدیر سندی است برای ضلالت اهل سنت چرا که هرچه دکتر کاوند برای آنان دلیل می آورد و می نویسد که جواب شما به مساله غدیر چیست ، ایشان از پاسخ درست به دکتر کاوند می گریزند و معلوم نیست تا کی این کار را می خواهند انجام دهند.
کار اهل سنت و وهابیت در طول تاریخ این بوده که همیشه وقتی از کتب آنها برای رد سخنشان دلیل می آوری، به تو می گویند که فلانی شیعه بوده ولی تقیه می کرده و میگفته سنی هستم. اگر این طور باشد که خوشا به حال شیعه که اینهمه طرفدار دارد. اهل سنت دست انکارش همیشه باز بوده است. و از انکار به اثبات می رسد که همان کار ملحدین و آتئیست ها است.
دکتر کاوند برای این شیخ وهابی ساعتها وقت گذاشته و چندین مقاله مفصل که هر مقاله بالای 20 صفحه است برای ایشان ارسال کرده ولی این شیخ وهابی با چند صفحه مطلب ، سر و ته بحث را به هم می مالد چون حرفی برای گفتن ندارد و ماله کشی که دکتر کاوند را به آن متهم می کنند، تخصص خود شیخ وهابی است. بعد می گویند که دکتر کاوند بحث زیادی می کنند و اسلافش در طول تاریخ خیلی بحث می کردند.
اگر روی یک مساله علمی بحث شود آیا زشت است؟ این وهابی ها و افراطگران سنی چون از انکار به معنی می رسند نه از اثبات، همیشه کم می گویند و کم می نویسند و مبهم نگاری می کنند و به اجمال بی فایده متوسل می شوند.
دکتر کاوند سوالات متعددی را برای این شیخ وهابی که در وبلاگ حقیقت ایمان مطلب می نویسد و قصد تشکیک در عقاید شیعه را دارد مطرح کرده که هنوز پاسخی برای آنها داده نشده و این شیخ وهابی با قیافه حق به جانب به خود اجازه داده تا سوال را با سوال دیگری که صورت مساله را پاک می کند و ذهن خواننده را منحرف می کند جواب دهد. سوالت مکرر دکتر کاوند از این شیخ وهابی برخی از سوالات بوده است که تاحالا جوابی برایش نداشته اند:
1- تکلیف شما با سانسور در کتابهایتان توسط خودتان چیست؟ (نمونه اش در وبلاگ دکتر کاوند آمده در صحیح بخاری و همینطور بحث ...)
2- اگر برحقید چرا مطالب کتب خود را سانسور می کنید (حق همیشه پیروز است و جای اثبات و تشبث به کل حشیش ندارد)و اگر برحق نیستید چرا از مذهب جعلی خود برنمی گردید؟
3- شما در 100 سال اول بعد از هجرت چه مذهبی داشتید(قبل از تدوین کتب سته تان)؟
4- اگر فقط بخاری همه احادیث صحیح را آورده(به قول خودتان در نوشته های خودتان در پاسخ به دکتر کاوند) و دیگران نیاورده اند، چرا در بحث خود به کتب دیگر خود استناد می کنید؟
5- اگر فقط بخاری همه احادیث صحیح را آورده(به قول خودتان در نوشته های خودتان در پاسخ به دکتر کاوند) و دیگران نیاورده اند، پس چرا بخاری روایت مشهور غدیر را نیاورده است؟(آیا تقیه کرده !!! شما که تقیه را قبول ندرید.)
6- با توجه به حدیث ثقلین، تمسک شما به اهل بیت عصمت و طهارت ع چگونه است؟
7- اگر ادعای دوستی با خاندان پیامبر ص را دارید، ظهور و بروز این ادعا کجاست؟ محبت بی دلیل و بی ثمر که ارزش ندارد‌، وقتی پیروی از مکتبشان نمی کنید و درکتب سته شما انگشت شمار است روایات اهل بیت عصمت و طهارت؟
8- چرا برخی از شما پیرو ابوحنیفه هستید در حالی که ابو حنیفه هرچه دارد از دوسال شاگردی نزد امام صادق ع دارد؟(اشاره به لو لا السنتان لهلک النعمان)
9- دلیل شما برای انحصار معنای دوست برای مولا چیست؟(انحصار و حصر بلادلیل قبیح است)
10- چند روایت از اهل بیت عصمت و طهارت ع در کتب شما وجود دارد که شما به آن استناد می توانید بکنید؟
11- تکلیف شما با برخی محدثان و مفسرانتان مثل طبری و ابن کثیر که واقعه غدیر را در یکجا کامل و در جای دیگر با حذف ادامه حدیث می آورند و می گویند: "و قال کذا و کذا" چیست؟
12- اگر اهل بیت عصمت و طهارت طبق آیه تطهیر از پلیدی پاکند و معصومند چرا احتجاجات حضرت زهرا و امام علی ع را در مورد فدک، ناشی از اشتباهشان می دانید و محکومشان می کنید؟
13- چرا عمر بن عبدالعزیز فدک را پس داد؟
14- اگرجنگهای رده را قبول دارید پس چرا می گویید صحابه عادلند؟ و اگر می گویید که برخیشان عادل نماندد ، پس چرا قبول نمی کنید که خلافت علی ع را به زور غصب کردند؟

15- چرا ابن ابی الحدید می گوید: الحمد لله الذی قدم المفضول علی الفاضل و بعد تلاش می کند تا اثبات کند که به صلاح علی ع نبود که خلیفه شود چون اسلام در خطر می افتاد و او دشمن داشت، و بعد می گوید که ابوبکر برای جلوگیری از اختلاف میان امت اسلام خلافت را به دست گرفت(غصب کرد)؟
16- چرا ابن ابی الحدید می گوید اگر فدک را که حق زهرا س بود به او می دادند، فردا می امد و خلافت غصب شده شوهرش را از ابوبکر می خواست؟
17- چرا بخاری این همه روایت دال بر جسمانی بوده خدا در صحیحش آورده؟
18- چرا معاویه را که حضرت علی علیه السلام را آزار می داد و تمرد می کرد و بر علیه او خروج کرد و جنگها درست کرد، عادل می دانید؟
19- چرا نهج البلاغه دیگری بر می سازید و به آن استناد می دهید؟
20- تکلیف شما با خطبه شقشقیه نهج البلاغه که در منابع قبل از سید رضی هم آمده و برساخته او نیست چیست؟
21- آیا ملاک حال فعلی افراد نیست؟
22- چرا می گویید عشره مبشره تا ابد عادل هستند و تغییر حالت نمی دهند؟ آیا این اعتقاد به جبر نیست؟
23- اگر می گویید صحابه آدم معمولی بوده اند ولی چون در عصر نزول بوده اند افتخار همنشینی با رسول خدا را داشته اند؟
24- آیا آنکه در اسلام سابقه دارد و در همه فضایل اخلاقی برتر و دارای سابقه است واز کودکی در دامان پیامبر بزرگ شده و در تمام لحظات مشکل تنها او یار و یاور پیامبر بوده و دیگران به پای او نمی رسیدند، شایسته خلافت نبود که بگویید آنکه پیرتر است باید خلیفه شود؟
25- اگر پس از پیامبر ص هیچ کس به اندازه امام علی ع فضیلت و بصیرت ندارد، پس چرا خلافتش را غصب کردید؟
{برای این سوالات هیچ جواب قانع کننده ای در طول تاریخ نداشته اید و الان هم احتمالا ندارید.}
و اینک سوالت جدید دیگر دکتر کاوند از شما شیخ وهابی:
26- چرا رسول خدا تخلف از جیش اسامه را باعث لعن شدن اعلام کرد؟
27- چرا شما با وجود ادعای پاکی مذهبتان با هم اختلاف نظر دارید و 4 مذهب جداگانه دارید؟ کدامتان برحق هستید؟
28- شیعه 12 امامی در نحوه نماز خواندنشان با هم اختلاف ندارند، ولی شما چرا برخی مذاهبتان به گونه ای و برخی تان به گونه دیگر نماز می خوانید؟ بالاخره رسول خدا چطور نماز می خواند؟
29- چرا عمر بن خطاب گفت: حسبنا کتاب الله؟
30- دو خلیفه اول چرا دست به محو و سوزاندن برخی احادیث زدند؟
31- دو خلیفه اول عاملان ایجاد احادیث جعلی و ضعیف هستند چرا که بستر را فراهم کردند. تکلیفتان با آنها چیست؟
32- چرا برای خلفای خود فضیلت تراشی کردید و مثلا گفتید که پیامبر ص فرموده: ان ابابکر و عمر سیدا کهول اهل الجنه در مقابل سخن پیامبر ص که فرمود: ان الحسن و الحسین سیدا شباب اهل الجنه؟
33- بسیاری از احادیث کتب شما را ناصر الدین آلبانی مورد بررسی قرار داده و با اینکه وهابی متعصبی است، احادیث جعلیتان را که در شان خلفای ثلاثه برساختید، به شما گوشزد کرده و نیز ابن جوزی همین کار را کرده است و چرا به « موسوعه الاحادیث و الآثار الضعیفه و الموضوعه »مراجعه نمی کنید که بدانید دیگرهمکیشانتان از شما در شناخت درست مذهبتان و پالایش کتبتان خوش سابقه ترند؟
34- چرا از روی فضایل اهل بیت عصمت و طهارت ع فضیلت برای خلفای غاصب خود می تراشیدید و می تراشید؟
35- عمر بن خطاب به چه حقی به خود اجازه داد که در کنار بستر پیامبر ص وقتی که پیامبر ص درخواست قلم و دوات و کاغذ فرمود، گفت : ان النبی لیهجر؟
36- مسأله سقط جنين محسن ميان محدثان بزرگ مشهور بوده و در مجالس و محافل آنان بى‏هيچ انكارى ذكر اين قضيه مى‏رفته است ؛ اين قضيه در كتب سه گانه ذهبى ، « شذرات الذهب » ابن عماد حنبلى، « الملل و النحل » شهرستانى ، « فرائد السمطين » ابراهيم بن محمّد حموينى ، « شرح نهج البلاغه » ابن ابي‏الحديد و ديگر كتب آمده است.
اينك برخى از نصوص در اين باره :
« ذهبى » وقتى در « سير أعلام النبلاء » شرح حال « محمّد بن حمّاد » را مى‏آورد ، واقعه غمناك سقط جنين را اين گونه از او نقل مى‏كند : « محمّد بن حماد حافظ گويد : در بيشتر عمرش « مستقيم الأمر » [ : به دور از انحراف ] بوده است ، سپس در آخرين روزهاى عمرش در باب مثالب و مذمت‏ها مطالبى بر او خوانده مى‏شد، مردى براى او مطلبى خواند و گفت كه عمر به فاطمه لگدى زد تا اين كه محسّن سقط شد ».( سير اعلام النّبلاء، ج 15 ، ص 578.)
« ذهبى » اين را در دو كتاب ديگرش : « ميزان الإعتدال »( ميزان الإعتدال ، ج 1 ، ص 139.) و « تاريخ الإسلام »( تاريخ الإسلام ، حوادث سال 351 ه، ص 68.) نيز نقل كرده است.
« ابن عماد حنبلى » نيز در « شذرات الذهب »( شذرات الذهب ، ج 3 ، ص 11.) عين آنچه را كه در پيش آمد نقل كرده است . طبق آنچه « ابن شهر آشوب » از « معارف » ابن قتيبة روايت كرده ، ابن قتيبة پس از ذكر نام اين فرزند فاطمه عليها السلام مى‏افزايد : «إنّ مُحسناً فقد فَسَدَ مِن زَخمِ قُنفُذِ العدوىّ »( مناقب آل ابيطالب ، ج 3، ص 358.)[ : مُحسن به خاطر جراحتى كه « قنفذ عدوى » بر او وارد كرد از بين رفت ]؛
اين عبارت ياد شده را از كتاب « معارف » ابن قتيبة انداخته و به جاى آن ، عبارت : « و أمّا محسن بن على فهلك وهو صغير»( معارف ، ص 92 .) [ : اما محسن پسر على در دوران كودكى از بين رفت ] را جايگزين كرده‏اند .
چه جوابی برای این کارهای شنیعتان دارید؟
37- چرا روایت «خداوند با خوشنودی فاطمه س خوشنود و با غضب او غضب می کند» را از چاپهای جدید مسند فاطمه الزهراء سیوطی که در نسخ قدیمترش آمده است حذف کرده اید ؟
38- اگر برحقید چرا دستکاری در کتب خود می کنید؟ از چه میترسید؟ می ترسید مردم اهل سنت حقایق را دریابند و پایه های مذهبتان متزلزل شود و سنی ها فوج فوج به اهل بیت و شیعه بگرایند؟
39- وهزاران سوال دیگر
اولویت پاسخ این شیخ وهابی با سوالات 1 تا 25 است

قضاوت با خوانندگان عاقل و حق بین و حق جو چه شیعه و چه برادران سنی مذهب

من به تمام اين سوالهاي پوچ شما پاسخ ميدهم و در پاسخهاي من رافضه ضالة مضل ان شاءالله براي هزارمين بار رسوا و مفتضح خواهند شد. اما:
اولا: به مرشد خود بگوييد كه خودش جوابم را بدهد چون شما طرف من نيستيد و صلاحيت بحث را نداريد.
ثانيا: قرار نيست من اين گونه بحث كنم ، قبلا هم نوشتم، من با مرشد شما، فقط روي يك موضوع بحث ميكنم تا به آخر كه به نتيجه برسيم. وبعد ميپردازيم به موضوع ديگر! شما هم پيشنهادات خود را براي مرشد خود پيشكش كنيد كه ايشان به آن سخت نياز مند هستند و ايشان چون طرف بنده هستند، به همراهي ديگر آيات عظام! اگر براي شان زحمتي نيست پا به ميدان شوند و طوري كه گفتم از محوري ترين موضوع يعني امامت از نگاه شيعه با ايشان آغاز ميكنيم تا برسيم به ساير موضوعات!
اكنون من فقط يك سوال كه قبلا هم تكرار شده بود را از جناب دكتور كاوند بروجردي ميپرسم و منتظر جواب خود فقط در همين باره هستم و بس !
1- پيامبر براي معرفي رهبري سياسي امت چه نيازي به مقيد كردن اين امر در اهل بيت خويش داشت؟
لطفا آقاي كاوند جواب بنده را به صورت خلاصه اما مفيد، و با استدلال محكم نه آبكي! كه موجب ملال خواننده نشود ارائه فرمايند و توجه داشته باشيد كه پرگويي چيزي را ثابت نميكند!
ثالثا: آقاي بچه مرشد! به مرشد خود بگوييد كه مقالات مرا چرا جرئت نميكند در ولاگ خود منتشر كند؟ چرا خواننده را به زحمت مي اندازيد و سردرگم ميكنيد. شما كه خواهان قضاوت مردم هستيد، نميدانيد كه مردم وقتي نوشتة من در وبلاگ شما موجود نيست، از كجا ميتوانند ميان ما قضاوت كنند؟!
رابعا: اگر قرار باشد دكتور كاوند از ميدان در برود، من با شما بحثي ندارم! مگر در صورتي كه به جاي ايشان فردي شناخته شده از بزرگان شما معرفي شود.
۱۳۸۹ شهریور ۲۴, چهارشنبه
در اين شب و روزها جوي خون در كشمير اسلامي تحت اشغال هندوهاي كافر، روان است و هندو هاي بيغيرت، بر ضد مسلمانان مظلوم كشميري، دست به سخت ترين جنايات ميزنند و با فير گلوله سينه هاي جوانان و حتي اطفال و زنان مسلمان كشميري را هدف قرار داده و آنان را به خاك و خون ميكشند.
جرم برادران مومن ما در كشمير آزادي طلبي است كه نميخواهند در زير سلطة كفر باقي بمانند، اما كفار هندو ساليان درازي است كه اين حق مسلم ملت مسلمان كشمير اسلامي را غصب نموده و با ظلم و وحشت همان مصيبتي را بالاي كشميريان بر پا كرده اند كه صهيونستهاي جنايت كار در فلسطين بر ضد برادران ما انجام ميدهند.
آن چه امروزه براي امت اسلامي داراي اهميت فراوان است، توجه به وضعيت امت اسلامي در اطراف و اكناف جهان ميباشد كه نبايد از احوال شان بي خبر بوده و بگذاريم صدا و فرياد مظلوميت اين مومناني كه جرم شان اين است كه ميگويند ، رب ما الله است، به گوش دنيا نرسد.
نگاهي به حال و وضع دنيا نشان دهندة آن است كه فشار هاي و مظالم كفر و عصيان و جاهليت بر ضد امت اسلامي ما به اوج خود رسيده است و در شرق و غرب جهان و شمال و جنوب آن، دشمنان اسلام دست در دست يك ديگر گذاشته وتا ميتوانند بر فشار و اذيت خود نسبت به امت اسلامي دم به دم مي افزايند، چنان كه امروزه وضعيت در تركستان شرقي به گونة بسيار نگران كننده قرار گرفته است و مسلمانان تركستان اشغال شدة شرقي توسط كمونستان چينايي مورد سخت ترين شكنجه ها و قتل عام ها و فشار هاي غير انساني قرار گرفته اند، در روسيه برادران مسلمان ما در سرزمين اشغال شدة داغستان اسلامي در زير ضربات وحشيانة روسهاي وحشي، خورد و خمير ميشوند، در اروپا جنگهاي قومي بر ضد مسلمانان و سرزمينهاي اسلامي روان است و چه جناياتي را در زير نظر سازمان ملل متحد! بر ضد مسلمانان در اروپا انجام ندادند! و اكنون نيز در فرانسه و ... حتي مانع حجاب زنان مومنه در آن سرزمينها شده اند، در امريكا مسلمانان در بدترين وضعيت ممكن به سر ميبرند تا جايي كه قرآنها را نيز ميخواهند علنا و در محضر عام به آتش بكشانند! در ايران بيش از سي سال تمام است كه جامعة مظلوم مسلمانان از سيستان بلوچستان گرفته تا كردستان و خراسان و... در زير فشار و شكنجة مذهبي روافض كمر خم كرده است و تا به اكنون هزاران مسلمان اعدام و زنداني و صدها مسجد و مدرسه شان فقط به جرم مسلماني! با خاك يكسان شده و در بدترين وضعيت تبعيض آميز مذهبي توسط رژيم روافض ضاله قرار گرفته و صداي شان نيز به جايي نميرسد. در فلسطين صهيونستهاي خون آشام شصت سال است كه بر ضد ملت فلسطين مصروف انجام جنايت و خيانت هستند، در عراق صليبيها به همكاري روافض ، ملت عراق را پارچه پارچه كرده و تمام سرزمين تاريخي عراق را به خاك يكسان و هزاران عراقي را به كام مرگ و نابودي كشانده اند، در افغانستان همه روزه صليبيون ده ها تن از مسلمانان را به خاك و خون ميكشند تا در مسير اشغال اين سرزمين اسلامي مانعي فرا روي شان قرار نداشته باشد، در پاكستان ، همه روزه آتش نا امني و ترور و كشتار مردم توسط امريكاييها كافر بر پاست و روزي نيست كه ده ها تن از مردم مومن پاكستان در كام آتش صليبي – صهيوني نسوزند و كشمير نيز از آن ماجراهاي كهنه ايست كه حتي ديگر از ياد ما هم رفته است.
در حديث نبوي ميخوانيم كه پيامبر ميفرمايد : هر كس صبح از خواب برخيزد و به كار مسلمانان نينديشد از ما نيست! لذا، ما به عنوان مسلمان وقتي هر صبح از خواب برميخيزيم قبل از اين كه به كار شخصي خود بينديشيم بايد ذهن و فكر مان، به سمت مسلمان كشميري و چچني و ايراني و افغاني و عراقي و پاكستاني و ... باشد كه در قيد و بند كفر و جاهليت به سر ميبرند و براي نجات شان تا حدي كه ميتوانيم با كاري كه انجامش براي ما مقدور است حتي اگر در حد يك دعاي خالصانه به درگاه الله متعال براي نصرت مجاهدين فداكار اين مناطق نيز باشد، دريغ نورزيم . و اگر چنين احساسي نسبت به نواميس ما و عقايد ما و برادران ما و خلاصه دين و آيين ما ، در ما موجود نباشد، مسلماني ما هيچ معنايي نميتواند داشته باشد و فردا در حضور الله يگانه هيچ جوابي براي گفتن نخواهيم داشت.
پس اي امت اسلام ! خدا را ! خواب و بيخيالي تا به كي ! بيغيرتي و بي همتي تا بكي! بيدار شويد و دست در دست هم براي نجات از اين همه مصيبت و ذلت كاري بكنيد!
۱۳۸۹ شهریور ۲۳, سه‌شنبه
تا اجراي نمايش مسخرة وشيطاني صليبيون تحت نام انتخابات پارلماني در افغانستان فرصتي باقي نمانده است.
مردم مومن و مسلمان افغانستان بايد بدين نكته سخت توجه داشته باشند كه در زير ساية شوم اشغال و تجاوز و حكومت تحت الحماية كفر به سرگرده گي امريكا و انگليس، هرگونه همراهي با برنامه هاي چنين حاكميتي، همراهي با كفار جهاني شمرده شده و جرمي نبخشودني در پيشگاه الله متعال به شمار ميرود.
اشتراك در برنامه هاي كه از جانب كفار و حكومت صليبي و ضد ارزشي امريكايي در افغانستان، مشخص ميشود، نه از جهت اسلامي و نه هم از جهت ملي مورد تاييد قرار گرفته ميتواند بلكه ، در اين گونه حركات كفري فقط و فقط كساني اشتراك و همراهي با كفار مينمايند كه با آنان داراي روحيات و مشتركات فكري و سياسي هستند و براي نابودي امت اسلامي و جايگزيني ارزشهاي غربي به جاي قوانين اسلام با كفار همدست و همراه گرديده اند.
مردم مومن افغانستان! شما نبايد فريب اين گونه افراد خود باخته و بي حيثيت و بي هويت را خورده و خويشتن را به دروغ دلال معصيت بسازيد تا از يك جانب بار گناه را به دوش كشيده و با كفر براي پيروزي وي بر ضد امت اسلامي همراهي نماييد و از جانب ديگر زمينه را براي امتياز طلبي و قدرت طلبي و استفاده جويي مشتي انسان رذل و سود جو مساعد سازيد . كه در هر دو صورت چيزي به جز روسياهي دنيا و آخرت نصيب كساني كه در اين گونه برنامه هاي كفري اشتراك ميورزند باقي نميماند.
عزيزان ! اين توصيه اسلامي و دلسوزانه را جدي بگيريد، و در روز به اصطلاح انتخابات يا نمايش مسخرة امريكايي براي مسخره كردن ملت افغانستان، از خانه هاي خود بيرون نرويد و به دوستان و اقربا نيز توصيه كنيد كه در اين گونه معاصي داخل نشوند.
امكان دارد كه در اين روز ها توسط مخالفان دولت بمب گذاري ها و ناامنيهاي صورت بگيرد، در چنين حوادثي اگر واقعا كساني براي اشتراك به انتخابات بيرون رفته و كشته ميشوند، در نزد خداوند متعال جوابي براي گفتن ندارند.
بعضي ها فكر ميكنند كه اگر ما به اين انتخابات شركت نكنيم مثلا دشمنان اسلام از جمله روافض و فرقة شيعه ، در آن پيروز ميشوند و نماينده گان شان در پارلمان داخل ميشوند و ما در خارج ميمانيم ! بايد براي اين عزيزان ياد آور شويم كه اگر مملكت در حالت اشغال براي ابد باقي بماند، آنان نيز به مقصد خود خواهند رسيد، اما هرگز به ياري و نصرت پروردگار آنان دراين سرزمين مانده نميتوانند و به ياري حق ملت افغانستان در اين جنگ به زودي به پيروزي نهايي خود ميرسد و آن گاه ان شاءالله حساب تمام دشمنان را به كف دست شان ميگذارد!
اما امروزه وقتي دشمنان امت اسلام به سرزمين ما حاكم هستند، هيچ جايي نگراني از حضور نوكران شان در مجالهاي مختلف نيست، ملت افغانستان همه چيز را به خوبي ميدانند و با هر خائني در آينده حساب خود را تصفيه ميكنند.
آن چه مهم است عدم همراهي ملت اسلام با كفر در حالت اشغال است كه امر و تكليفي شرعي و اسلامي است و ما مكلف به انجام مسئوليت ايماني خود هستيم . لهذا اشتراك در انتخابات امري حرام است و هر كس بدان داخل شود مرتكب جرمي بزرگ در حق ملت مسلمان افغانستان شده است . عزيزان متوجه اين امر مهم و حياتي باشند.

كليسايي در امريكا اعلان كرده بود كه قرار است در روز يازده هم سبتامبر قرآن را بسوزاند! و بااين كار به دنيا نشان دهد كه در حقيقت برجهاي دوقلو را قرآن سرنگون كرده است لذا دشمني دنياي مسيحيت با قرآن دايم و هميشگي است و ما نيز قرآن را در سالروز يازده سبتامبر به آتش ميكشيم، تا آتش خشم ما نسبت به اين دين و كتابش در سينه هامان فروكش كند!
هرچند بلاخره در اثر فشار جهانيان و دخالت فرد اول امريكا و تقبيح اين عمل عريان توسط كليسا، آن كشيش و آن كليسا از تصميم خود برگشت و اين كار را انجام نداد، اما در اين جا دو مساله هست كه ميبايد مورد توجه جدي قرار گيرد يكي مربوط به دشمنان است وديگري مربوط به دوستان!
دشمنان اسلام ، عجيب خصومتي نسبت به اين دين الهي يعني اسلام دارند، خصومت و خشمي كه هرگز آتش آن فروكش نميكند! اين جناب كشيش مسيحي، گويي تازه از نشئة شراب به در آمده و نميداند كه در دنيا چه خبر است! او گويي نميداند كه از حادثة يازده هم سبتامبر نزديك به ده سال گذشته است و در اين مدت، دوستان و هم مسلكانش در جهان بسيار كار ها براي خنك كردن دل وي انجام داده اند و او كه گويي ميخواست يك جلد قرآن بسوزاند، نديده است كه تا به حال هزاران جلد قرآن توسط همكاران وي در افغانستان وعراق به آتش كشيده شده است! و ده ها هزار انسان نيز در اين آتش سوخته و خاكستر شده اند! آيا اين همه جنايت براي جناب كشيش و دوستانش حتي اگر براي انتقام هم باشد كفايت نميكند كه آنان تصميم گرفته اند، در خانة خود نيز قرآن بسوزانند؟ عجيب است وقتي انسان از جادة انسانيت پا فرا ميگذارد به چه موجودي تبديل ميشود؟ انهم الا كالانعام بل هم اضل سبيلا. ايشان مانند چار پايان بلكه از آنان نيز راه گم كرده تراند.
و اما دوستان!
شنيدن اين سخن احساسات بسياري در ميان امت اسلامي برانگيخت و سرو صداهاي فراواني به هوا برخاست! و در نهايت نيز آن كار نشد!
اكنون كه آن كار نشد، احساس پيروزي ما را فرا گرفته است و خاطر جمع به كار خود مصروفيم كه بلي ما نميگذاريم كسي به قرآن ما اهانت كند!
اما آيا واقعا اين چنين است؟ آيا ما واقعا مسئوليت خويش را در برابر قرآن به انجام رسانيديم؟
خير ما نميدانيم كه دشمن با اين كار در حقيقت ما را احمق پنداشته است او با اين كار از يك جانب ، ميخواهد به ما نشان دهد كه نگاه كنيد ما از قرآن شما چنين حمايت و پشتيباني ميكنيم! و اگر كدام احمقي در كشور ما يافت شود كه برضد قرآن كاري بكند، ما به وي اجازة چنين كاري نميدهيم! اما از جانب ديگر عملا، براي از ميان بردن و ريشه كن كردن قرآن شب و روز در داخل خانة ما دستش در كار است، و ثانيه اي از دشمني با قرآن دست بر نميدارد!
امت اسلام! دشمن اكنون در خانة شماست و شب وروز براي تاختن به نواميس شما دست اندر كار است! دشمن به فكر گرفتن ناموس شما و قرآن شما و اسلام شما و خانة شماست! نبايد اكنون ما به اين گونه حركات دلخوش باشيم و از تعقيب مسئوليت حتمي خود كه عبارت از آماده گي براي مقابله با دشمن است، غافل بمانيم و اين آماده گي جز با رفتن به سمت قرآن امكانش هرگز موجود نيست!
درس مهمي كه از اين گونه تعاملات ميتوان گرفت اين نكته است كه دشمن اكنون بالاي حساس ترين نقطه دست گذاشته است و ميداند كه جايگاه قرآن در نزد امت اسلام، چقدر رفيع و بلند است و هما ن را نشانه گرفته است.
امت اسلام نيز بايد اكنون اين حساسيت را بيش از گذشته درك كند و براي مقابله با دشمن ، براي شناخت قرآن و به كاربستن دستورات قرآن كمر همت بربندد كه اين رمز پيروزي وي در اين تقابل مهم به شمار ميرود. قرآن همان محوريت سرنوشت سازي است كه اگر از امت گرفته شود، ديگر حيات امت ما مفهومي نميتواند داشته باشد.
بگذار آن كشيش قرآن را بسوزاند، اشكالي ندارد ، بلكه اين كار مافي الضمير دشمن را طوري كه قرآن ميگويد : و ماتخفي صدورهم اكبر، يعني آن چه كه در سينه نهان دارد، بزرگ تر است ) براي همگان آشكار ميسازد، اما از سوختاندن قرآن توسط دشمن مهم تر، مهجور ساختن آن توسط مسلمانان از زنده گي عملي است كه پيامبر را نيز نسبت به ما خداي نخواسته شاكي ميسازد آن گاه كه به فرمودة قرآن پيامبر ميگويد: يارب ان قومي اتخذوا هذا القرآن مهجورا . يارب اين امت من قرآن را از خود دور ساختند!
قرآن هرگز با آتش زدن آن ملعون و يا اهانت آن كافر نسبت بدان، حتك حرمت نميشود، قرآن در لوح محفوظ جاي دارد، اما اهانت به قرآن توسط مسلمان بي توجهي به دستورات و فرامين آن است كه متاسفانه امروز در ميان امت اسلامي كم و بيش آن را مشاهده ميكنيم.
لهذا آناني كه دلشان به قرآن ميسوزد، بايد براي احياي فرامين آن و زنده ساختن دستورات انسان ساز آن قيام كنند!
متاسفانه امروزه ديده ميشود كه امت فقط به ظواهر قرآن وابسته اند و از مفاهيم آن كاملا بيگانه شده اند. مينگريم كه قاريي را برا ي قرائت قرآن آن هم در بدل پول، از مصر و يا جايي ديگر به كشور هاي مانند ايران و افغانستان و ... دعوت ميكنند و مشتي جاهل گوش به تغني آن مردك مسخره زده و با صدا و هياهو همراه با تغني آيات الهي، بالا و پايين مي پرند، در حالي كه از معاني و مفاهيم آن هيچ نميدانند و ادب قرآن يعني استماع و سكوت و تفكر را كه امري الهي است پشت پا ميزنند و قرآن را وسيلة ساعت تيري و خوشگذراني خويش قرار ميدهند!
آيا اين گونه حركات مغاير با روح اصيل دين نيست، آيا اين به معني تجليل از مقام قرآن است؟ هرگز! قرآن كتاب تدبر و تذكر است نه وسيلة بازي جاهلان و سبكسران!
متاسفانه قرآن امروزه اين چنين مظلوم قرار گرفته است، كه كافران آن را ميسوزانند و مسلمانان نيز آن را مهجور قرار داده اند!
اميدوارهستيم كه امت اسلامي بيش از اين نسبت به قرآن بي توجهي نكند و براي زنده ساختن آن و دخالت دادن آن در تمامي شئوون زنده گي خود عملا قدم بردارد و به سوي قرآن خود دست آشتي دراز نمايد.

[پاسخ اين نبشته تحت عنوان (پاسخ 4) به تكملة دكتور كاوند در وبلاك حقيقت ايمان منتشر شد.مدير وبلاگ ]
سلام دوست عزیزم
تا زمانی که در خود روایت و سخن می توان به دنبال فهم سخن بود ، نباید برای فهم سخن ، به بیرون از سخن و کلام استناد کرد. از سویی کلام معصوم نیز نیاز به فهم دقیق دارد و با کم دقتی یا بی دقتی نمی توان از آن گذشت. چون معصومین (علیهم السلام) ابر انسان و انسان کامل اند و کلامشان نیز مانند ذاتشان کامل و بی نقص است.
اگر روایت عربی غدیر را به طور کامل و دقیق بخوانید نیاز به این همه تفصیل ندارید.در کتب معتبر اهل سنت و شیعه ، قبل از فراز "من کنت مولاه فهذا علی مولاه" آمده:
"ان الله مولای و انا مولی المومنین و انا اولی بهم من انفسهم فمن کنت مولاه فعلی مولاه".
آیا منظور پیامبر ص این بوده که خدا دوست من است؟ یا اینکه سرور و قیم سرپرست من است؟
ولایت در اینجا از سنخ اولی به نفس است نه سنخ دیگر

1- نکته ای در مورد صفت مشبهه «ولی»:
واژه «ولی» که صفت مشبهه است، از نظر لغوی به این معانی است: محب(دوست دار)، صدیق(راستگو یا دوست) و نصیر(یاریگر) است(القاموس المحیط، فیروزآبادی، ذیل ماده "ولی"). و اگر در اذان گفته می شود: اشهد ان علیا ولی الله، یعنی شهادت می دهم که علی علیه السلام، دوست و یاریگر خداست نه سرپرست خدا.
2- نکته ای در مورد فعل ماضی «ولی»:
گفته می شود:{ولی الشیء}(به فتح واو و کسر لام و فتح یاء و نصب واژه الشیء) و نیز {ولی علی الشیء} ولایة ، که به معنای: الامارة و السلطان(پادشاهی و سلطنت) است. (القاموس المحیط، فیروزآبادی، ذیل ماده "ولی").واژه «ولی» در{ولی الشیء}، فعل ماضی است که وقتی بدون حرف اضافه یا با حرف اضافه «علی »مفعول می گیرد، به معنای سرپرستی و سلطنت و امیر بودن بر چیزی یا کسی است.
3- نکته ای در مورد واژه «مولا»:
«مولا» به معانی: المالک، العبد، المعتق، الصاحب، القریب کابن العم و...، الجار، الحلیف، الابن، العم،النزیل، الشریک، ابن الاخت، الولی، الرب، الناصر، المنعم، المنعم علیه، المحب، التابع، الصهر است(القاموس المحیط، فیروزآبادی، ذیل ماده "ولی").
پس باید توجه داشت که معنای "مولا" را باید از راه جمله ای که این لفظ در آن به کار رفته فهمید چراکه ذو معانی است.
در جمله« ان الله مولای و انا مولی المومنین و انا اولی بهم من انفسهم فمن کنت مولاه فعلی مولاه » در خطبه غدیر،
4- اگر توجه داشته باشد، می بینید که در این جمله ، «اولی بهم» آمده که طبق آنچه در کتب لغت عربی آمده، صیغه تفضیل «اولی» به معنای «احری»(شایسته تر و سزاوار تر) است نه چیز دیگر(القاموس المحیط، فیروزآبادی، ذیل ماده "ولی").
5- اگر قرار باشد که « مولا » به معنای دوست باشد، پس منظور این است که "همانا خداوند دوست من و من دوست مومنان و من بر آنان از خودشان دوست تر هستم، پس هر کس دوست من است، علی علی السلام دوست اوست".
این جمله ایراد دارد چرا که سیاقی که در کاربرد کلمات باید حفظ شود، حفظ نشده و معنای نادرستی مستفاد است. ولی اگر "اولی بهم" را، سزاوارتر ترجمه کنیم، باید معنای مولا نیز همان سرپرست«المالک» باشد نه چیز دیگر. از این رو معنای جمله این می شود:
" همانا خداوند سرپرست من و من سرپرست مومنان و من بر آنان از خودشان سزاوار تر هستم، پس هر کس دوست من است، علی علی السلام دوست اوست "
این معنا به صحت نزدیک تر است.
6- از سوی دیگر شاهد بعدی ما بر اینکه معنای «مولا» سرپرست است نه دوست، عبارت «انا اولی بهم من انفسهم» است که پیامبر ص اگر این جمله را نمی گفت، شاید سوای دلایل عقلی و نقلی دیگر بر صحت معنای سرپرست برای واژه "مولا" ، می شد گفت که از ظاهر عبارات بر می آید که منظور، دوستی نیز می تواند باشد ولی در آن صورت نیز ، «دوست» یکی از معانی محتمل واژه "مولا" در کنار دیگر معانی می شد و دلیلی برای انحصار معنای " مولا " در " دوست " نبود و هر کس ممکن بود برداشت خود را داشته باشد ، ولی از آنجا که کلام حضرت رسول الله ص فصیح و بلیغ است و نباید کاستی در افهام و تفهیم داشته باشد، ایشان پیش از " فمن کنت مولاه فعلی مولاه " فرموده: «انا اولی بهم من انفسهم»، یعنی منظورم سرپرستی است نه دوستی، چرا که ایشان جای هر گونه تشکیک را بر کلام خود می بست تا از کلامش برداشت دیگر نشود.
7- شاهد دیگر که حرف ما را تایید می کند آن است که پیامبر قبل از بیان این جمله می گوید: ای مردم،‌ کیست که بر اهل ایمان از خود آنان سزاوار تر باشد؟، مردم می گویند: خدا و رسولش داناترند. سپس پیامبر آن جملات بالا را می گوید. پس جمله پیامبر غیر از سرپرستی معنای دیگری ندارد.
8- از سوی دیگر عمر بن خطاب می آید و می گوید:
"بخن بخن لک یا علی. اصبحت مولای و مولا کل مومن و ومومنه".
آیا این یعنی دوست من و دوست هر مرد و زن مومن شدی؟اگر این است ، پس یعنی تا حالا دشمن هر زن و مرد مومن بودی.
سوال من از برادران اهل سنت آن است که آیا رفع کدورت بین امام علی ع و برخی اصحاب، جای تبریک از طرف عمر دارد؟ "بخن بخن" در جایی به کار می رود که قضیه ای و اتفاق جدیدی رخ داده باشد که جای تبریک دارد.
پس چون نمی توان به این مفهوم ملتزم ماند، ناچار باید همان مفهوم سرپرستی را قبول نمود و به صحت آن اعتراف داشت و جمله او را این طور معنی کرد:
" مبارک باشد، مبارک باشد، ای علی، سرپرست من و سرپرست هر مرد و زن مومن شدی".
9- مسلما مولا به معنای سرپرست و امام و پیشواست چرا که حسان بن ثابت هم که در ادامه سخنان پیامبر شعر می سراید می گوید:
"...
فقال له (پیامبر به علی ع )قم یا علی فاننی رضیتک من بعدی اماما و هادیا
...
امام هدی کالبدر یجلوالدیاجیا "
اینها صراحت دارد که اوهم مثل دیگران از لفظ مولا، امام و پیشوا را فهمیده نه چیز دیگر.
مهمترین دلیل شاید همان سخن حسان بن ثابت است که به حضرت علی علیه السلام گفت : فقال له قم یا علی فاننی رضیتک من بعدی اماما و هادیا و نیز گفت: امام هدی کالبدر یجلوالدیاجیا
10-اگه حق با ابوبکر وعمر و عثمان است، و مولا به معنای دوست است ، پس چرا بخاری و مسلم داستان و روایت متواتر غدیر رو سانسور میکنند و چرا ابن کثیر پس از بیان عبارت "من کنت مولاه فعلی مولاه" می گوید: ثم قال (النبی):کذا و کذا؟!چرا ادامه ان را نمی اورد؟!
چون بخاری و مسلم یا کینه علی و خاندانش را داشته اند و یا تقیه کرده اند.
از طرفی در یکی از پاسخها اثبات شد که بخاری و مسلم همه روایات صحیح را نیاورده اند و بخشی اندک را آورده اند. «الجامع الصحیح المختصر من ...»چون ابن کثیر می ترسد که اثبات ولایت از فراز بعدش با انضمام به عبارت من کنت صورت گیرد.اینها تحریف تاریخ است.
اگر مسلمان واقعی باشیم می دانیم که در روایات به نقل از رسول خدا ص آمده:
قل الحق و لو علی نفسک
اگه طالب حقیقتی این نکته را دریاب و ما را نیز در این ایام عزیز دعا کن
موفق باشی وعاقبت به خیر ان شاء الله



الحمد لله وحده و سلام علي من لانبي بعده و علي آله و اصحابه و من تبعهم باحسان الي يوم القيامة!
آقاي كاوند، پاسخ مرا ارائه نكردند، چندين روز است كه منتظر ماندم، و ايشان مقالات مرا نيز در وبلاگ خود منتشر نميكند و جواب مرا نيز به مقالة اي راجع ساخته است كه قبلا در وبلاگ شان منتشر شده بود! هر چند من از ايشان درخواست كردم كه پاسخ مرا بايد كامل بدهيد اما ايشان گويي طفره ميرود.
من از جناب دكتور كاوند ميخواهم كه به گونة عالمانه و منصفانه و عاقلانه اين مباحث را پي گيرند و در اين را ستا كمي بيشتر تفكر كنند، شايد كه به خيري كثير از طريق اين گفتگو ها ان شاءالله نايل آيند و مسير حق بر ايشان گشوده شود!
به همه حال اين پاسخ كوتاه را به نبشتة قبلي ايشان تقديم ميكنم و اميدوارم كه ديگر به اين حديث براي اثبات مدعاي خود متوصل نشوند!
يكي از احاديث در زمينه غدير، در منابع معتبر اهل سنت و جماعت ، حديثي است كه در مسند احمد ، وارد شده است:
915 - حَدَّثَنَا عَبْد اللَّهِ حَدَّثَنِي عُبَيْدُ اللَّهِ بْنُ عُمَرَ الْقَوَارِيرِيُّ حَدَّثَنَا يُونُسُ بْنُ أَرْقَمَ حَدَّثَنَا يَزِيدُ بْنُ أَبِي زِيَادٍ عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ أَبِي لَيْلَى قَالَ شَهِدْتُ عَلِيًّا رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ فِي الرَّحَبَةِ يَنْشُدُ النَّاسَ أَنْشُدُ اللَّهَ مَنْ سَمِعَ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ يَقُولُ يَوْمَ غَدِيرِ خُمٍّ مَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِيٌّ مَوْلَاهُ لَمَّا قَامَ فَشَهِدَ قَالَ عَبْدُ الرَّحْمَنِ فَقَامَ اثْنَا عَشَرَ بَدْرِيًّا كَأَنِّي أَنْظُرُ إِلَى أَحَدِهِمْ فَقَالُوا نَشْهَدُ أَنَّا سَمِعْنَا رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ يَقُولُ يَوْمَ غَدِيرِ خُمٍّ أَلَسْتُ أَوْلَى بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ وَأَزْوَاجِي أُمَّهَاتُهُمْ فَقُلْنَا بَلَى يَا رَسُولَ اللَّهِ قَالَ فَمَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِيٌّ مَوْلَاهُ اللَّهُمَّ وَالِ مَنْ وَالَاهُ وَعَادِ مَنْ عَادَاهُ
علي رضي الله عنه را در رحبه ديدم كه مردم را سوگند به الله ميداد كه : كي شنيده است كه نبي اكرم در روز غدير فرمود: هر كس من مولاي او هستم علي هم مولاي اوست . عبدالرحمن ميگويد پس بيست نفر از اهل بدر برخاستند و گويي من اكنون به يكي از ايشان مينگرم گفتند: شهادت ميدهيم كه ما شنيدم نبي اكرم در روز غدير خم فرمود: آيا من بر مومنان از خودشان سزاوارتر نيستم و زنان من مادران ايشان نيست؟ ماگفتيم بلي اي رسول خدا چنين است. ايشان فرمود: هر كس من مولاي او هستم علي هم مولاي اوست! پروردگارا! دوست بدار هر كه او را دوست ميدارد و دشمن بدار هر كه او را دشمن ميدارد.
در اين جاچند نكته قابل تذكر است:
الف) مسالة اولي بودن پيامبر : اين قسمت از حرف پيامبر به آية ششم سورة احزاب برميگردد كه الله ميفرمايد : النبي اولي بالمومنين من انفسهم و ازواجه امهاتهم! پيامبر به مومنان از خود شان سزاوار تر است و زنانش مادر مومنان ميباشند!!
حال بايد ديد اين سزاواري در چه زمينه اي است : در حديث صحيح بخاري وارد شده است كه:
« 14 - حَدَّثَنَا يَعْقُوبُ بْنُ إِبْرَاهِيمَ قَالَ حَدَّثَنَا ابْنُ عُلَيَّةَ عَنْ عَبْدِ الْعَزِيزِ بْنِ صُهَيْبٍ عَنْ أَنَسٍ عَنْ النَّبِيِّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ ح و حَدَّثَنَا آدَمُ قَالَ حَدَّثَنَا شُعْبَةُ عَنْ قَتَادَةَ عَنْ أَنَسٍ قَالَ
قَالَ النَّبِيُّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ لَا يُؤْمِنُ أَحَدُكُمْ حَتَّى أَكُونَ أَحَبَّ إِلَيْهِ مِنْ وَالِدِهِ وَوَلَدِهِ وَالنَّاسِ أَجْمَعِينَ» قسم به ذاتي كه نفسم در يد اوست، هيچ كس از شما ايمان ندارد مگر اين كه من برايش دوست داشتني تر ازپدر و فرزند و تمام مردم باشم!
و در آيتي ديگر نيز همين موضوع يعني ضرورت دوست داشتن پيامبر و اقرباي ايشان را الله متعال چنين مطرح ميسازد:
قُلْ لَا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْرًا إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبَي . شوري 23) بگو من در برابر رسالت خويش از شما هيچ مزدي نميطلبم مگر دوستي نسبت به نزديكانم.
با توجه به چند معنايي بودن كلمة مولا و ولي، كه يكي از معاني معمول و رايج آن دوست و مددگار است ، بسيار واضح است كه بر مبناي آيات واضح فوق و احاديث صحيح، آن چه در حديث غدير آمده است، ابدا كلمة مولا به جز دوستي هيچ مفهومي را افاده نميكند. چرا كه بر اساس گفته خود شما كه فرموده بوديد: « تا زمانی که در خود روايت و سخن می توان به دنبال فهم سخن بود ، نبايد برای فهم سخن ، به بيرون از سخن و کلام استناد کرد. » در اين جا از قراين دور و نزديك هرگز نميشود به جز دوستي براي كلمة مولا چيز ديگري فهميد.
و آن چه را كه حضرت عمر نيز براي حضرت علي گفته است نيز به معني بخشش مدال دوستي دايم مومنان از جانب پيامبر براي حضرت علي، در پي آن حادثه اي است كه اصحاب را نسبت به حضرت علي بدبين و متاثر ساخته بود!
در سنن كبري نسائي حديثي بدين مضمون آمده است:
(8467) أخبرنا أبو داود قال حدثنا أبو نعيم قال حدثنا عبد الملك بن أبي غنية قال حدثنا الحكم عن سعيد بن جبير عن بن عباس عن بريدة قال خرجت مع علي إلى اليمن فرأيت منه جفوة فقدمت على النبي صلى الله عليه وسلم فذكرت عليا فتنقصته فجعل رسول الله صلى الله عليه وسلم يتغير وجهه وقال يا بريدة ألست أولى بالمؤمنين من أنفسهم قلت بلى يا رسول الله قال من كنت مولاه فعلي مولاه .(بُريده گفت كه همراه علي به سوي يمن رفتم. پس از وي چيزي ديدم كه خوشم نيامد. وقتي به نزد پيامبر رسيدم آن كار علي را به ايشان گفتم! در اين وقت چهرة نبي اكرم صل الله عليه وسلم تغيير كرد و فرمود: اي بريده : آيا من براي مومنان سزاور تر از خود ايشان نيستم. گفتم هستي اي رسول خدا! گفت : هر كه من مولاي اوهستم علي هم مولاي اوست. )
از اين حديث و احاديث فراوان ديگري كه به همين مضمون و با تفصيل بيشتر در كتب معتبر اهل سنت آمده است معلوم ميشود كه اول اين مضمون را نبي اكرم براي بريده در مكه گفته است! اما چون حرفها ميان اصحاب همچنان در بارة حضرت علي رد و بدل ميشده و پايان نپذيرفته بود بناء نبي اكرم ميخواستند كه وقتي به مدينه ميرسند ديگر كسي ذهنيتي مغشوش نسبت به حضرت علي نداشته باشد اين است كه همان حرف را در غدير خم نيز دوباره براي مردمي كه جمع شده بودند گفتند تا ديگر حرفي باقي نماند.
جالب اين است كه حضرت علي نيز طوري كه در حديث اول ذكر شد از اين حديث مباركه زماني استفاده ميكند كه گويي كساني در بارة ايشان باز تبصره هاي را به راه انداخته اند! و ايشان براي دفع و رفع آن به همان حديث متوسل ميشود!
اين حرف را از آن جا مطرح كردم كه علاوه بر قراين لفظي و شواهد موجود ، شان نزول آيات و نيز احاديث نبي اكرم براي دريافت معني ومفهوم حقيقي نصوص امري فوق العاده مهم ميباشد!
آقاي دكتور كاوند! اگر مساله طوري كه شما باور داريد، اعلان جانشيني حضرت علي رضي الله عنه، ميبود:
ب) هرگز پيامبر، صل الله عليه و آله وسلم- آن را با كلماتي كه چندين مفهوم داشته باشد بيان نميكرد و صريح ميفرمود: علي خليفه و جانشين بعد از من است بشنويد و اطاعت كنيد؟ و هرگز مسلمانان از آن سر نمي پيچيدند. چرا كه قرآن به پيامبر دستور ميدهد كه بگو: و ما علينا الاالبلاغ المبين! (كار ما رساندن پيام به شكل واضح و آشكار است!).
ج) و حتي ميبايست همان پيام واضح را نيز اگر موضوع جانشيني حضرت علي بود، در مراسم حجة الوداع كه محل تجمع تمام مسلمانان است ميفرمود نه در غدير خم كه همة مردم متفرق شده بودند و فقط اندكي در آن جا حضور داشتند!
ك) اصحاب پيامبر – رضوان الله عليهم اجمعين - اگر از اين حديث چنان كه شما فهميده ايد، مي فهميدند، نبايد بلافاصله بعد از وفات پيامبر در ثقيفة بني ساعده جمع ميشدند، تا براي خود رهبر تعيين كنند! ضمن اين كه ميدانيد سعد بن عباده كه رهبر انصار بود، با حضرت ابوبكر صديق كه در همان جا به اساس بيعت عمومي مردم به خلافت برگزيده شد، بيعت نكرد و مخالف باقي ماند. معلوم ميشود كه در آن جا طوري كه شما مدعي هستيد كدام تبانيي صورت نگرفته بود و هركس ميتوانست نظر خود را آزادانه بيان كند و هر گز شنيده نشد كه كسي به اين حديث به خلافت حضرت علي در آن جا اشاره اي كرده باشد!!
ل) خود حضرت علي نيز هرگز به اين حديث براي منصوب بودن خود من جانب الرسول، به خلافت ادعايي نكرد!!
م) عدم دلالت حديث غدير بر خلافت بلافصل حضرت علي ، توسط انديشمندان عاقل شيعه نيز مورد تاييد قرار گرفته است ميتوانيد به مقالة كه به همين مناسبت تحت عنوان (نظرية الهي بودن امامت ائمه ) از احمد الكاتب در وبت سايت حقيقت ايمان منتشر شده است مراجعه كنيد.
ن) البته حديث ثقلين نيز كه در صحيح مسلم آن را ميخوانيم، جز همين مفهوم يعني مراعات حال اهل بيت و محبت و احسان نسبت به ايشان چيزي ديگري را نميرساند، و حتي اگر موضوع تمسك را نيز شما بيش كشيد باز هم اهل سنت الحمدلله نسبت به اهل بيت پيامبر احترام شديد ميگذارند و كتب معتبر شان پر است از رواياتي كه توسط اهل بيت نبي مكرم اسلام – رضوان الله عليهم اجمعين ، براي رساندن پيام صحيح اسلام به امت رسيده و امت ما بدان سخت متمسك است. و اين موضوع هيچ ربطي به موضوع انحصار رهبري سياسي امت فقط و فقط براي اهل بيت پيامبر پيدا نميكند.
1- اكنون جناب دكتور كاوند بفرمايند كه پيامبر براي معرفي رهبري سياسي امت چه نيازي به مقيد كردن اين امر در اهل بيت خويش داشت؟







۱۳۸۹ شهریور ۱۸, پنجشنبه


[جواب نوشتة زيرين را در( پاسخ 3 ) وب سايت حقيقت ايمان ملاحظه فرماييد. مديريت وبت سايت حقيقت ايمان ]
با سلام به شما
نوشته اید:
" پيشنهاد ديگر من اين است كه تا جاي ممكن دلايل خود را اكنون كه شما به اين قرآن - الحمدلله – ايمان داريد از قرآن ارائه كنيم چرا كه من از خلال اين بحث متوجه شدم شما به هر خس و خاشاكي دست مي اندازيد تا بدان وسيله خود را نجات دهيد. و ديگر اين كه روايات من براي شما قابل قبول نيست و روايات شما براي من! خوب است اگر زماني هم نيازي به اين گونه مستمسكات باشد از حديثي استفاده كنيم كه مورد قبول هر دو جانب است."
پاسخ:
مگر شما روایت وزین و متواتر"انی تارک فیکم الثقلین کتاب الله و عترتی اهل بیتی ما ان تمسکتم بهما لن تضلوا ابدا" را فراموش کرده اید که به من می گویید که روایت و نقل سنت را رها کنم؟
آیا نقل روایت از کتب حدیثی معتبر شما و ما تمسک به خس و خاشاک است؟؟؟؟
اینجاست که معتقدم سخنان غیر علمی شما فراوان است.
در ضمن امام علی علیه السلام خطاب به ابن عباس می گوید: با انان با قرآن محاجه نکن چرا که قرآن ذو وجوه است. با انان با سنت و نقل روایت محاجه کن.
این روایت در منابع شما هم آمده است.
نوشته اید:
"ديگر اين كه آقاي دكتورمحترم! شما خيلي حاشيه روي ميكنيد. البته ميدانم كه شما اين كار را بدان جهت انجام ميدهيد كه روي اصل موضوع را شيره مالي كنيد اما بي جهت خود را به زحمت مي اندازيد، چون مينويسيد خواننده گان فهيم فقط قسمتهاي غير تكراري و مهم نوشته هاي شما را ميخوانند . در قسمت احاديث فقط يك حديث صحيح را كه بنويسيد كافي است . خواهشمندم بسيار خلاصه و مفيد جوابم را بدهيد ممنون ميشوم."
پاسخ:
نوشتن و تحقیق و بحث و جدل علمی کار هر محقق و پژوهشگر است چرا که تا تحقیق مفصل و دقیق و واضح نباشد و تا دلایل متقن و اثبات شده نباشد که نمی توان به آن بحث علمی گفت.
سوء برداشت شماست که تصور می کنید من شیره مالی می کنم.
من دنبال جواب هستم. به این می گویند تلاش علمی، نمی گویند تمسک به خس و خاشاک. اسلاف من هم در گذر تاریخ، هر وقت بحثی می کرده اند و علمای شما مغلوب می گشته اند همین انگ را علمایتان به علمای شیعه مثل شیخ مفید که متکلم واقعی بود، می زدند. چرا؟؟ چون اهل بحث بود و اهل سازش و ماله کشی یا به تعبیر شما شیره مالی نبود. لطفا بحث را احساسی نکنید و برای حرفهای من ردیه های عالمانه بیاورید. ما اینجا که قصد گزارش و یا فعالیتهای ژورنالیستی نداریم که کوتاه بنویسیم. هدف اثبات و یا رد و یا تصحیح برخی موضوعات است، گاهی کوتاه می شود و گاهی بلند.
نوشته اید:
"البته شما ازكاربرد كلمه كفرنامه هم شايد ناراحت باشيد، اما ناراحتي شما بي جهت است چرا كه واقعا شما در نوشته هاي خود، بسيار به ساده گي حكم كفر اصحاب پيامبر را صادر كرده ايد ".
پاسخ:
حکم تکفیر من ناظر به همان سه کس بود و هیچ فرد دیگری را نیز مد نظر نداشته ام. شما نمی دانید که مقام بحث همان سه نفر بودند نه دیگر صحابه؟
نوشته اید:
"اولا كه آقاي دكتورمحترم: تاج نامة شما حكايت از ديدگاه مشركانة شما دارد آن جا كه نوشته ايد: « با نام و یاد خدا و استعانت از محضر پاک اهل بین عصمت و طهارت(ع) » شما اگر نماز خوان باشيد كه خواهيد بود برخلاف قولي كه در روز حداقل ده مرتبه به الله يگانه ميدهيد و ميگوييد : اياك نعبد و اياك نستعين : يعني فقط تو را مي پرستيم و فقط از تو استعانت ميجوييم، اما عملا به خدا خيانت و ظلم ميكنيد. متاسفانه شما را ميبينم كه رفتيد به سراغ بتهاي خود و به بهانة محبت اهل بيت، روح آن سروران گرامي - رضوان الله عليهم اجمعين – را آزرديد كه با خدايشان شريك مقرر كرديد. استاد گرامي ! چرا به گفته مردم لقمه را ميخواهيد از پشت سر بگردانيد و به دهان بگذاريد! حتما ميخواهيد بگوييد كه ما آنها را عبادت نمي كنيم مگر اين كه آنان ما را به خدا نزديك ميكنند و اين طرز فكرشما مرا به ياد آيت ديگر قرآن مي اندازد جايي كه از قول مشركين وقتي بتان را مي پرستند ميگويد : ما نعبدهم الا ليقربونا الي الله زلفا يعني ما آنان را نمي پرستيم مگر آن كه آنان ما را به خدا نزديك ميسازند! اين نصيحت بدون غرض را بشنويد و توحيد خود را لطفا اصلاح فرماييد و از مردگان استعانت نجوييد كه آنان خود به مدد الهي سخت محتاج اند."
پاسخ:
نمی دانم چرا باید به زور اثبات کنید که وجیه بودن برخی اولیای الهی نزد خداوند سبحان و استعانت و کمک گرفتن از آنان جرم است.
آیا شما در کارهای روزمره و تکوینی خویش، شفاعت تکوینی نمی کنید. شما به کسی نمی گویید کمکم کن تا از از این جا بالا روم؟
واضح است که می گویید این جمله را و کسی نمی گوید که شما مشرک شده اید و باید خداوند را صدا بزنید نه کس دیگر را.
خداوند کارهایش را به واسطه وسائط و ... در این دنیا انجام می دهد. این چه مشکلی دارد؟
از سوی دیگر، ما همه این توسلات را و طلب شفاعات را در کنار مدد خواهی از خود خدا قرار می دهیم تا شرک نباشد.
نکند قبول ندارید که در قرآن آمده: یا ابانا استغفر لنا ؟ چون پدرشان نزد خدا وجیه بوده از او خواسته اند که به سوی خدا برای آنان استغفار کند .
بتهای عصر جاهلی چون کاری نمی توانستند انجام دهند، واقعا ارزش مدد خواهی را نداشتند ولی ما در شفاعت و توسل معتقدیم که معصومین علیهم السلام قادر به انجام برخی کارها هستند. نه به این معنا که خداوند نخواهد آن کار را برایمان انجام دهد ولی معصومین بخواهند و مثلا با رابطه نه ضابطه، پارتی متا پیش خدا باشند. ابدا این نیست. ما معتقدیم که خداوند به جهت مقام آنان و محترم بودنشان ، به ما اجازه داده که توسط آنان نزد خداوند کسب آبرو کنیم. ما در کارهای روزمره نیز از برخی افراد که درخواستی داریم ، چون رویمان نمی کند، با واسطه فرد دیگری این کار را انجام می دهیم که رویمان بشود. مساله خیلی روشن است. این احترام به اهل بیت است .
من نمیدانم شما که مثل ما دم از محبت اهل بیت علیهم السلام می زنید، کجا این محبتتان نمود و برزو و ظهوردارد؟ دقیق نشان دهید.
نوشته اید:
"نوشته ايد : «من كجا مباحث را به دروغ كش داده ام» من به شما ميگويم كه در شان شما نيست كه حرفي را به كسي نسبت بدهيد اما آن را به اثبات رسانده نتوانيد . آيا به نظر شما اين دروغ نيست؟ چرا ميگوييد بخاري و مسلم چنين گفته اند اما وقتي سندش را از شما ميخواهم، يكسر حاشيه روي ميكنيد! و مهملات به هم ميبافيد؟"
پاسخ:
اینها حاشیه روی نبود بلکه اثبات همان درخواست شما بود. حال نمی دانم چه کنم؟ اثبات کنم ، می گویید مهمل است. اثبات نکنم، می گویید اثبات نکرد. مبتلا به دگماتیسم نقابدار شده اید؟!
نوشته اید:
"جالب است با وجود آن همه افتضاحي كه رافضه در مورد تحريف قرآن به وجود آورده و حرفهاي كه راجع به مصحف فاطمه و زنبيل چرمي و غيره در كتابهاي شريف شما به تفصيل نقل شده است و صدها دانشمند درجه اول شما به اين موضوع صريحا اذعان نموده اند، بازهم از من طلب سند دوهزارحديث را ميكنيد ، مثل اين كه چيزي نوي را يافته باشيد ! بسيار خوب برويد كتاب فصل الخطاب را بازكنيد ببينيد كه علامه! نوري طبرسي در اين كتاب از قول سيد نعمت الله جزايري چگونهروايات وارده در مورد تحريف قرآن را بيش از دوهزار حديث ذكر ميكند!"
پاسخ:
من نظرم را در مورد بحث تحریف گفتم.
نوشته اید:
"ميدانيد آقاي دكتور من اگر، كتابي را در اختيار داشته باشم كه چنين كفريات و خزعبلاتي در آن جاي داشته باشد چنان به ديوارش بكوبم كه ديگر از آن هرگز جدا نشود! اين جا گپ از متاخر و متقدم به چه معني است . آقاي دكتور مذهب شما را همان متقدمين شما ساخته اند ، شما كه قول آنها را در بارة تحريف قرآن رد ميكنيد چرا اقوال دروغين ديگرشان را در بارة مسائل صدر اسلام رد نميكنيد؟ و به آن چسپيده و يك سر براي خود حسنات گرد مي آوريد! وقتي كتابهاي اصلي متقدمين شما چنين اند چه اعتباري به كتابهاي متاخرين شماست! بابا اين ها همه سرو و ته يك كرباس اند. كمي بيانديشيد. "
پاسخ:
اولا بحث ما در مورد تحریف بود. اینکه نوشته اید : اگر کتابی ...، نشان از پیش داوری ناعالمانه دارد.
متقدمین ما مثل کلینی – صدوق - طوسی - مفید - رضی - مرتضی - حلی و ...(رحمه الله علیهم اجمعین) ، هیچ یک معتقد به تحریف قرآن نبوده اند. برخی متاخران مثل جزایری و نوری معتقد بوده اند که در مورد مرحوم نوری هم توضیح کافی دادم.
پس این چه حرف باطلی است که می گویید که متقدمان ما، مذهب ساختگی داشته اند و ما پیرو آنانیم. همیشه در طول تاریخ شیعیان و علمایشان به تعقل و عقلانیت ورزی مشهور (مگر چند عالم اخباری مسلک متاخر که دیگر بحثی از نظرات آنان نیست و علمای شیعه به نظرات آنان وقعی نمی نهند) بوده اند. اما در مقابل شما، در طول تاریخ، مشهور به ظاهری گری و اشعری گری بوده اید. بروید کتاب ابوالحسن اشعری را بخوانید که پس از مدتی از اعتزال خارج شد و دم از اشعری گری زد و فرقه درست کرد. تجسیم خدا و تشبیه او و دیدن خدا در قیامت و... همه منوط به دوری اسلاف شما از به کارگیری عقل در فهم قرآن و سنت است و شما سابقه خوبی در عقلانیت ورزی در فهم دین نداشته اید (البته منظورم اسلاف شماست). از ین رو نیز بود که معتزله را که همه چیز را حتی الامکان با عقل می سنجیدند، به جرم روشنفکری فاصله گرفته از تمسک به قرآن و سنت، از خود طرد کرده و منحرفشان قلمداد نمودید. حتی علمایتان مثل ابن تیمیه ، که مطرود برادر و پدرش شد وسپس مطرود جامعه خویش، بر همان مذهب حنبلی بود و شیعه را مثل معتزله می دانست. بسیاری از روات را که محبت اهل بیت را داشتند و در کتب خویش یا نظرات خویش، از فضایل اهل بیت روایاتی را نقل می کردند، یا خبرشان را جزء خبر آحاد اعلام می کردید یا به کذب و ضعیف الحدیث بودن متهمشان می نمودید. در میان تابعین افراد زیادی این گونه بودند. مستندش را در کتاب مرحوم معرفت بینید. پس گذشتگان ما قائل به تحریف نبودند که بخواهیم دیگر اقوالشان را رد کنیم. مگر شما گذشتگانتان را که در برخی موارد از حشویه نقل کرده اند و روایات تحریف و روایت ضعیف و نادرست دیگررا نیز نقل کرده اند ، کل اقوالشان را رد می کنید؟ این که می شود افراط نه میانه روی.
نوشته اید:
" و اما مقايسه كتابهاي معتبر شما با كتب معتبر اهل سنت به والله ظلمي نا بخشودني است و معذرت ميخواهم يعني به مانند مقايسه بوناكي با عطرمشك است! "
پاسخ:
آیا این غلو نیست؟
شما که ما را به دوری از غلو دستور می دهید خوب نیست که به این دام گرفتار آیید. از کی تا حالا بحث علمی روی مصادر حدیثی شده ظلم؟؟؟
در ذیل مطلب بعدی شما ، اثبات می شود که کتب شما خیلی علیه السلام نیستند.
نوشته اید:
" البته من نميگويم كه در كتابهاي حديث اهل سنت حديث ضعيف نيست،هست و بسيار هم است، اما به اين توجه كنيد كه در كتابهاي اهل سنت كفرگويي نيست! اما در كتابهاي شما كفرگوييهاي فراوان موجود است آن هم از نوع مطلقش! مثلا در كتاب هاي معتبرشما وقتي از تحريف قرآن صحبت ميشود اين كفر صريح است طوري كه قبلا عرض كردم و شما هم با من در اين باره موافق هستيد كه اين قرآن تحريف نشده است چون هر كس چنين اعتقادي داشت برخلاف نص صريح حركت كرده است كه ميفرمايد : انا نحن نزلنا الذكر و انا له لحافظون! "
پاسخ:
اگر منظورتان صحاح سته است، ممنونم و می گویم چه اشکالی دارد که بخاری یا دیگران با وجود بسیاری روایت ضعیف و... روایت جعلی هم روایت کرده باشند؟ ولی اگر دیگر کتب را می گویید، که این غلو شماست چرا که اگر کتب ششگانه تان از روایات تحریف مصون نمانده چگونه از دیگر روایت مشکل دار مصون نباشد؟
حال روایات دال بر تحریف قرآن را از کتب خودتان نقل می کنم:
سوال اول شما از من: آقايان مي گويند شما و بزرگاني از شما، معتقد به تحريف قرآن هستيد؛ مثل مرحوم نوري كه كتابي دارد به نام فصل الخطاب و ايشان در آنجا تحريف قرآن را ثابت كرده است .
پاسخ:
1- از علماي بزرگ شما مثل عبدالوهاب شعراني متوفاي 973، ايشان در كتاب الكبريت الأحمر که در حاشيه اليواقيت و الجواهر آمده مي گويد:
اگر واقعا من احساس مي كردم برخي از قلب هاي ضعيف مسلمان ها لغزش پيدا نمي كند و اينها در عقيده شان متزلزل نمي شوند، بيان مي كردم آن آياتي را كه از مصحف عثمان ساقط شده است.( الكبريت الأحمر، ص143)
2 - جناب آلوسي، متوفاي1270، صاحب كتاب روح المعاني، از مفسران بنام أهل سنت كه عقيده وهابي دارد، صراحت دارد و مي گويد:
روايات ما در كتب أهل سنت در باب تحريف قرآن، قابل شمارش نيست. (روح المعاني، ج1، ص24)
سؤال دوم شما از من: مي گويید از علماي شما كتابي مخصوص در رابطه با اثبات تحريف قرآن نوشته شده است.
پاسخ:
1- جناب ابو داود سجستاني متوفاي 316 هجري،‌ كتابي نوشته به نام المصاحف، درآن كتاب ثابت كرده تحريف قرآن را؛
شما هر جوابي در مورد كتاب ابو داود سجستاني داديد، ما هم همان جواب را از كتاب فصل الخطاب خواهيم داد.
2- در قرن حاضر فردي به نام محمد الخطيب(ابن الخطیب) از علماي دانشگاه الأزهر مصر، كتابي نوشت به نام الفرقان في تحريف القرآن ، در زماني كه آقاي شلتوت، مفتي أعظم مصر زنده بود، مانع شد از چاپ اين كتاب، و بعد از او اين كتاب چاپ شد. الآن در كتابخانه موسسه امام صادق (عليه السلام) آيت الله سبحاني، نمونه اي از اين كتاب موجود است. اگر شما بر علماي ما ايراد مي گيريد كه كتاب در مورد تحريف قرآن نوشتند و كفر و شرك و قتل شيعه را ثابت مي كنيد، ‌در مورد اين كتاب ها چه مي گوئيد؟
سؤال سوم: می گویید در كتب اربعه شما در كتاب اصول كافي و تهذيب روايات دال بر تحريف هست. اما ما شيعه معتقديم در كتاب كافي، هم روايات صحيح دارد و هم ضعيف؛ و فقهاي ما به تمام روايات كافي عمل نمي كنند و هر فقيهي كه مي خواهد از كافي يا تهذيبين استنباط كند حكمي را، بررسي سندي مي كند؛ اگر سند صحيح بود، عمل مي كند.
می گویید: شما روايات كافي را مثل صحيحين، همه را صحيح مي دانيد؛ اين دروغ است. نه خود كليني اين اعتقاد را داشت و نه فقهاي ما معتقد به اين هستند. اگر روايات كافي معتبر است،‌ معنايش اين نيست كه همه اش صحيح است.
اما شما كه مي گوئيد بعد از قرآن،‌ صحيحين، أصح الكتب است، روايات صريح در تحريف قرآن، در صحيح بخاري و مسلم شما هست، در مورد اينها چه جوابي داريد؟
حدیث اول :
روايت از عمر بن الخطاب، بعد از برگشتن از حج به مدينه است و بعد از اين، ايشان ديگر خيلي در قيد حيات نبودند؛ مي گويد:
يكي از آياتي كه خداوند بر رسول اكرم (ص) نازل كرد، آيه رجم است؛ ما اين آيه را قرائت كرديم و درباره اش تفكر و درك كرديم و پذيرفتيم؛ رسول اكرم (ص) رجم كرد و ما هم رجم كرديم؛
مي گويد ما آيه رجم در قرآن داشتيم:
الشيخ و الشيخة فارجموهما إذا زنيا.
اگر پيرمرد و پيرزن زنا كردند، او را سنگسار كنيد.
مراد از آيه رجم، اين است و جناب عمر مي گويد ما اين آيه را وقتي بر رسول اكرم (ص) نازل شد، تلاوت كرديم، تفكر كرديم و پذيرفتيم؛ رسول اكرم (ص) در زمان خودش رجم كرد اين پيرمردها و پيرزن هاي زناكار را؛ و ما هم بعد از او رجم كرديم و اضافه بر او، ما همچنين چيزي را در زمان رسول اكرم (ص) قرائت مي كرديم (كنا نقرأ فيما نقرأ من كتاب الله )كه:
أن لا ترغبوا عن آبائكم فأنه كفر بكم أن ترغبوا عن آبائكم.
مسلمانان از پدرانتان بيزاري نجوئيد و اين كفر است دوري از پدرانتان.
صحيح بخاري،ج8، ص26، ح6918، كتاب المحاربين، باب رجم الحبلي
حديث، طولاني است و تقريبا دو صفحه مي باشد؛ ولي خلاصه اينكه جناب عمر مي گويد ما اين آيه را كه در زمان پيامبر (ص) نازل شد، خوانديم و عمل كرديم، ‌ولي الآن در كتاب خدا نيست.
شما كه مي فرمائيد هر كس قائل به تحريف كتاب قرآن شود، كافر است؛ منكر ما أنزل الله است؛ ولي جناب عمر مي گويد ما همچنين آيه اي داشتيم؛ ولي در اين قرآني كه الآن هست، چنين آيه اي وجود ندارد. در زمان پيامبر (ص) مي خوانديم و درك مي كرديم و مي پذيرفتيم؛ اين آيه كجا رفت؟ چه كسي اين آيات را از قرآن حذف كرد؟
حديث دوم : از صحيح مسلم كه آن هم از عايشه است؛ صراحت دارد كه:
چنين آيه اي در قرآن داشتيم كه اگر يك فرزندي ده مرتبه شير از يك خانمي بمكد و بخورد، اين باعث محرميت مي شود؛ بعد اين آيه نسخ شد و آيه ديگري آمد كه اگر پنج بار يك طفل نوزاد، از هر خانمي شير بخورد، اين طفل، فرزند رضاعي او مي شود؛ و روزي كه رسول اكرم (ص) از دنيا رفت، اين آيه را مردم قرائت مي كردند و در قرآن بود.
صحيح مسلم،ج4،ص167، ح3487، كتاب الرضاع، ‌باب تحريم بخمس رضعات
حديث سوم: ابو موسي اشعري كه از بزرگان شماست و به او هم افتخار مي كنيد، در صحيح مسلم مي گويد:
يك سوره اي بود كه ما تشبيه مي كرديم آن را از نظر طول و شدت، به سوره برائت و آن را فراموش كرديم؛ غير از اينكه فقط يك آيه اش را حفظم و آن هم اين است كه اگر فرزند آدم دو دره بزرگ مال داشته باشد، دنبال يك دره ديگري هم مي رود و پر نمي كند شكم فرزند آدم را غير از خاك؛ يك سوره ديگري هم حذف شده است كه ما آن را تشبيه مي كرديم به مسبحات، و فقط يك آيه از آن را حفظم و آن اين است كه اي كساني كه ايمان اورده ايد، چرا چيزي را مي گوئيد كه انجام نمي دهيد خودتان و ... .
صحيح مسلم،ج3، ص100، ح2466، كتاب الزكاة، ‌باب لو أن لإبن آدم واديين
حدیث چهارم: روايت از خود جناب عمر بن الخطاب است و سندش هم صحيح است؛ يك روزي سؤال كردم:
سوره احزاب كه در قرآن است چند آيه دارد؟ گفتم 72 يا 73 آيه دارد؛ جناب عمر گفت كه سوره احزاب در زمان رسول اكرم (ص) هم سطح سوره بقره آيه داشت.
درالمنثور، ج5، ص180
يعني حدود 286 آيه. پس اين حدود 200 آيه كجا رفت؟
عكرمه هم كه مي گويند شاگرد ابن عباس بود و بر او قسم هم مي خورند، ايشان هم مي گويد:
سوره احزاب مانند سوره بقره بود، شايد هم طولاني تر و آيه رجم هم (كه قبلا قرائت شد) در اين سوره احزاب بود.
درالمنثور، ج5، ص180
أبي بن كعب هم همين روايت را دارد كه حاكم نيشابوري با روايت صحيح از أبي بن كعب نقل مي كند كه سوره احزاب با سوره بقره موازي است.
مستدرك، ج2، ص415
همچنين احمد بن حنبل در مسند، ج5، ص132 باز زا أبي بن كعب و عايشه نقل مي كند.

نوشته اید:
" و اما اين كه شما به روايات كتب اهل سنت اشاره كرديد و آن حديث الشيخ والشيخة را نام برده ايد و فرموده ايد كه اين به معني تحريف قرآن است، بايد بگويم كه بلي آن حديث كاملا صحيح است اما متاسفانه مثل اين كه شما متوجه تفاوت بزرگ ديدگاه ها در اين بين نيستيد و اكنون عرض ميكنم . قرآن ميفرمايد: ]مَا نَنسَخْ مِنْ آيَةٍ أَوْ نُنسِهَا نَأْتِ بِخَيْرٍ مِنْهَا أَوْ مِثْلِهَا أَلَمْ تَعْلَمْ أَنَّ اللَّهَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ[ (البقرة106) يعني ما آيتي را منسوخ نميسازيم يا فراموش نميگردانيم مگر اين كه بهترش را و يا مانندش را پس ميدهيم . آيا نميداني كه الله برهر كاري تواناست؟اهل سنت ميگويند در زمان نبي اكرم آياتي در قرآن بودند كه امروز نيستند چون آنها را الله متعال بر اساس آيت فوق الذكر يا منسوخ گردانيد و يا فراموش! كه البته نيازي به وارد شدن به بحث ناسخ و منسوخ قرآن نداريم اما آن چه مهم است اين نكته ميباشد كه از جانب پيامبر قرآن به همين شكل فعلي براي امت باقي مانده است! و در مصادر حديثي اهل سنت، هر چه بحث در اين مورد است حول همين محور است و اين كفر نيست! اما روافض ميگويند: همين قرآني كه ما در دست داريم، بعد ازفوت پيامبر- صل الله عليه و آله وسلم - دست خوش تحريف شده است و در آن كم و زياد صورت گرفته است. و اين نظر مطلق كفر است! آقاي دكتور محترم اكنون توجه كرده ايد كه تفاوت راه از كجاست تا به كجا؟ "
پاسخ:
اهل سنت يك جوابي در مقابل این احادیثشان دارند و توجيه مي كنند و مي گويند:
اينها يك آياتي بوده كه قرائتش نسخ شده و حكمش مانده.
اين را ما دو جواب داريم كه يكي را آقاي خوئي (رضوان الله تعالي عليه) داده و مي گويد:
اين آيات كه قرائتش نسخ شد، زمان رسول اكرم (ص) نسخ شد يا بعد از ايشان؟
1- اگر زمان رسول اكرم (ص) نسخ شده، ما از شما دليل مي خواهيم كه به چه دليل حذف شده؟ شما حتي يك روايت ضعيف هم نداريد كه بگويد در زمان رسول اكرم (ص) اين آيات نسخ شده و فقط حدسيات آقايان علماء است.
2- اگر بعد از زمان رسول اكرم (ص) نسخ شده،‌ اين همان تحريف قرآن است؛ تحريف كه شاخ و دم ندارد ؟!
يك جواب خيلي عوام فهم هم مي گوئيم و سؤال مي كنيم:
عائشه كه مي گويد چند آيه از قرآن حذف شده، ابو موسي اشعري مي گويد چند سوره از قرآن حذف شده، حتي مي گويند از سوره احزاب 200 آيه حذف شده، و شما هم مي گوئيد قرائت اينها نسخ شده، ولي حكمش مانده؛ شما چند نمونه از اين آياتي كه قرائتش نسخ شده، ولي حكمش مانده، براي ما قرائت كنيد؛ كداميك از احكام شرعيه در كتب شما أهل سنت هست كه در قرآن بوده و قرائتش نسخ شده، ‌ولي حكمش باقي مانده است؟
ضرب المثلي عربي هست كه مي گويد:
من كان بيته من زجاج، فلا يرم بيوت الناس الحجر.
كسي كه خانه اش از شيشه است، به خانه ديگري سنگ نمي اندازد.
آقايان اين ميخ بزرگ را در چشم خود نمي بينند، ولي يك ذره خار در چشم شيعه را، بزرگش مي كنند. اين بحث‌ها در حقيقت كوباندن شيعه نيست بلكه ضربه بر پيكره اسلام است ؛ وقتي مسيحي‌ها و يهودي‌ها و زرتشتي‌ها مي‌بينند كه سني مي‌گويد كه شيعه معتقد به تحريف قرآن است و شيعه مي‌گويد سني معتقد به تحريف قرآن است ، نتيجه مي‌گيرند مسلمان‌ها ــ كه بر ما اين ايراد را مي‌گيرند و مي‌گويند شما تورات و انجيل را تحريف كرده‌ايد ــ خودشان هم معتقد هستند كه كتابشان تحريف شده است ؛ اصلاً شما با اين اين بحث‌ها و گفتگوها و اين القاء شبهه‌ها اگر چه به ظاهر شيعه را زير سؤال مي‌بريد ولي اگر كمي توجه كنيد دين مقدس اسلام را زير سؤال برده‌ايد ؛ پس بهتر اين است كه شما از اين كارتان دست بر داريد و اقوال علماء دسته دوم و سوم‌مان را به رخ همديگر نكِشيم " http://morajeat.blogfa.com/post-32.aspx
منتظر پاسختان هستم.
نوشته اید:
" مطمئن باشيد كه حضرت حسن عسكري ، رحمة الله عليه – داراي فرزند ذكوري نبوده است وحرفها در اين مورد به جز چرندي مفت و مسخره چيزي نيست "
پاسخ:
" كساني كه در نوشته‌هاي خود به ولادت مهدي اشاره كرده‌اند را مي‌توان به دو دسته تقسيم كرد:[220]
1- كساني كه ولادت امام مهدي7 را گزارش كرده‌اند، ولي برابر موعود بودن آن حضرت، ساكت مانده‌اند.[221]
الف. ابن‌اثير جزري عزالدين (م630 ق)، در كتاب الكامل في التاريخ در بارة حوادث سال260 ق چنين نوشته است:
در اين سال، ابومحمد علوي عسكري وفات كرد. او يكي از دوازده امام مذهب اماميه و پدر محمّد است كه معتقدند او منتظر مي‌باشد.[222]
ب. ابن خلكان (م681 ق) در كتاب وفيات الاعيان گويد:
ابوالقاسم محمد بن حسن عسكري، فرزند علي الهادي، فرزند محمد الجواد كه پيشينيان او ذكر شد،. بر اساس اعتقاد اماميه دوازدهمين از دوازده امام، و معروف به الحجة است... ولادتش، روز جمعه نيمة شعبان سال 255 بود.[223]
ج. ذهبي (م748 ق) در كتاب العبر گويد:
و در آن سال (يعني256 ق) محمّد، فرزند حسن فرزند علي الهادي فرزند محمد الجواد، فرزند علي الرضا، فرزند موسي الكاظم، فرزند جعفر الصادق علوي حسيني، ابوالقاسم به دنيا آمد كه رافضي‌ها او را الخلف الحجه و مهدي منتظر و صاحب الزمان لقب داده‌اند و او، واپسين از دوازده امام است.[224]
2 - كساني كه افزون بر گزارش ولادت آن حضرت، به موعود بودن او تصريح کرده‌اند:
الف. كمال‌الدين محمد‌ بن طلحة شافعي (م652 ق) در كتاب «مطالب السؤول» گويد:
ابوالقاسم محمد بن حسن خالص، پسر علي متوكل، پسر قانع، پسر علي الرضا، پسر موسي الكاظم، پسر جعفر الصادق، پسر محمد الباقر، پسر علي زين العابدين، پسر حسين الزكي، پسر علي المرتضي امير المؤمنين، پسر ابوطالب، مهدي، حجّت، خلف، صالح، منتظر و رحمت و بركات خداوند" بر او باد.[225]
ب. نورالدين علي‌ بن محمد‌ بن صباغ مالكي(م855 ق) فصل دوازدهم از كتابش الفصول المهمّه را با اين عنوان آورده است: «در شرح حال ابوالقاسم حجه، خلف صالح، پسر ابو محمد حسن خالص، او امام دوازدهم است.»
در اين فصل، به گفتة كنجي شافعي چنين احتجاج مي‌كند:
از چيزهايي كه دلالت مي‌كند مهدي از هنگام غيبتش تا كنون زنده و باقي است، كتاب و سنّت مي‌باشد و در بقاي او هيچ مانعي نيست؛ همانند باقي ماندن عيسي‌ بن مريم و خضر و الياس از اولياي خدا و دجال كور و ابليس ملعون از دشمنان خدا.
سپس دليل‌هاي خود را از كتاب و سنّت بيان مي‌كند و تاريخ ولادت، دليل‌هاي امامت، گوشه‌هايي از اخبار زندگاني، غيبت، مدت دولت كريمه، كنيه، خاندان و مطالب ديگري از حضرت مهدي محمد بن حسن عسكري را به تفصيل ذكر مي‌كند.[226]
البته کساني که به اين حقيقت اعتراف کرده‌اند، بسيار بيش از افراد مورد اشاره‌اند. علاقه‌مندان، لازم است به کتاب‌هاي مفصل مراجعه کنند.
نيز در کتاب : اهل سنت و مهدي موعود به این موارد و دیگر موارد اشاره شده.
[220] . اين‌جا فقط به موارد اندكي اشاره شد. براي تفصيل بيشتر ر. ك: لطف اللّه صافي گلپايگاني، منتخب الاثر؛ سيّد ثامر هاشم العميدي، مهدي منتظر در انديشه اسلامي، ص185 ـ200؛ همو، در انتظار ققنوس، ترجمه و تحقيق مهدي علي زاده، ص188 تا 198.
[221] . يادآوري: برخي از اهل سنّت که ولادت حضرت مهدي7 را گزارش کرده‌اند، آن را از ديدگاه شيعه بيان کرده‌اند؛ در حالي که عده‌اي گمان کرده‌اند تمام کساني که ولادت آن حضرت را نقل کرده‌اند، بر اين باور هستند که آن حضرت به دنيا آمده است.
[222] . سيّد ثامر هاشم العميدي، مهدي منتظر در انديشه اسلامي، ص186، به نقل از: الكامل في التاريخ، ج7، ص274 در پايان حوادث سال260 ق.
[223] . همان به نقل از: وفيات الاعيان، ج4، ص176، ح562.
[224] . همان.
[225] . مطالب السؤول، ج2، ص79، باب 12.
[226] . ابن صباغ مالكي، الفصول المهمة، ص287
http://nooronalanoor.ir/content/view/13002/21 "
پس فرزند ذکور داشته است.
البته اگر می خواهید می توانید این ها را نیز انکار کنید چون دست به انکار اهل سنت و شما بد نیست. البته اینها شیعه بوده اند!!! که اینها را نقل کرده اند. احتمالا برای خوشخدمتی به شیعه از بدو تولد تا دم مرگ تقیه کرده اند که سنی اند!!! والله اعلم بالصواب.
نوشته اید:
" آقاي دكتور! اين نظر شما از دوحال خارج نيست : اولا كه نبايد از اين حرف شما تعجب كرد! چون ايجاب مرام و مسلك شما تا حال چنين بوده كه هر كسي را نپسنديد، اگر سني باشد ميگوييد وهابي است و اگر شيعه باشد فورا ميگوييد سني است و يا نوكر فلان و بهمان است! ثانيا آيا واقعا شما به عنوان يك استاد دانشگاه تا به حال اين آدم را نشناخته ايد و مرا متهم به ناداني ميكنيد؟! آقاي احمد الكاتب روحاني شيعة اثني عشري عراقي است، آدمي به گفته شما حوزه اي است كه به گفتة خودش سالهاي سال باور مند به ولايت فقيه بود و باورهاي شيعه را در ميان مردم تبليغ كرد و كتاب نوشت اما بلاخره چراغ حقيقت ايمان در قلبش روشن شد، به تحقيق علمي روي آورد ايران و عراق و...براي تحقيقات علمي خود پشت سر گذاشت نهايتا دلش از پوشيدن لباس روحانيت رافضه به تنگ آمد و آن را به دور افگنده و خود را از آتش رهانيد. او انساني است كه مي انديشد و اكنون نيز او شيعه است اما شيعة علوي نه صفوي! لطفا در اين مورد هم تحقيق كنيد. "
پاسخ:
شما بیشتر از شیعه هر سنی هدایت شده به شیعه را متهم به شیعه بودن می کنید(می گویید از اول شیعه بوده).
مگر قضیه محمود ابوریه و تیجانی و... و در میان سلف، ابن ابی الحدید و ... را فراموش کرده اید که اینطور به شیعه می تازید؟
بلی ما سنی افراطی را وهابی می دانیم چرا که به استناد تمام شواهد تاریخی فردی مثل ابن تیمیه که حنبلی بود در اثر افراط تمام خطوط قرمز را زیر پا گذاشت و به سیاست یک بام و دو هوا گرفتار آمد تا انجا که برخی فضایل ضروری حضرت علی علیه السلام را که از صحابه بود و شما معتقد به عدالتشان هستید را زیر پاگذاشت و به راحتی می گفت این فضیلت صحیح نیست و" لا اصل له " با اینکه برخی از همان فضایل در صحاح سته شما موجود است. آیا این افراط نیست؟ او و بعدها شاگرد مکتبش محمد بن عبد الوهاب که مزدور انگلیس بود با کمک محمد بن سعود، وهابیت را در عربستان پایه ریزی کردند و از یان روست که پادشاه عربستان شرمش نمی آید که برای قتل عام مردم فلسطین یا غزه یا... بیانیه ای کوتاه صادر کند یا محکوم کند اعمال اسرائیل و ایالات متحده را کشورهای مختلف و از این روست که شیعیان حوثی یمن را به کمک حکومت غاصب یمن سرکوب می کند.
احمد الکاتب شیعه اثنا عشری نیست بلکه شش امامی است و بر امام صادق ع توقف کرده و به اعتقاد ما هر کس امامت یکی از امامان را رفض کند، او رافضه است و 12 امامی نیست.
درضمن نظر ش را گفته ، هر کس می تواند نظر دهد و بروید به جوابهای عقلی و نقلی به کتب او و حواراتش بنگرید.
نوشته اید:
" اولا كه در اين بحث ما و شما تفاوت نظر وجود ندارد، چرا كه هر كس وقتي از ذرية پيامبر صل الله عليه و آله وسلم صحبت به ميان مي آورد، منظورش دقيقا فرزندان سيدة نساء اهل الجنة فاطمه رضوان الله عليهم اجمعين است، نه كس ديگري چرا كه اگر توجه داشته باشيد، نبي اكرم از ديگر دختران و زنان خود به جز فاطمه رضي الله عنها، صاحب فرزند نشدند و فرزندان پيامبر همه از بطن مبارك ايشان هستند! بناء نيازي نيست بحث را خيلي تخصصي بسازيم .ثانيا آقاي دكتور گرامي! شما با اين نوشتة خود ثابت كرديد كه دشمن اهل بيت هستيد! ما اهل سنت و جماعت به تمام ذرية نبي اكرم يعني فرزندان حضرت فاطمه رضي الله عنها احترام قايل هستيم و آنان را جزء اهل بيت مطهر نبي اكرم ميشماريم چه فرزندان حسن باشند چه فرزندان حسين ! البته بر مبناي همان حديثي كه شما آن را ذكر كرديد! "
پاسخ:
اینکه من گفتم اهل بیت با ذریه تفاوت دارد به این دلیل بود که شما گفتید:
"اما نظر اهل سنت و جماعت در بارة مهدي: چنين فردي - اگر ارادة خدا رفته باشد - يك شخصيت مسلماني است كه به عنوان مجدد دين از ميان امت محمدي و از سلالة پاك نبي مكرم اسلام صل الله عليه و آله وسلم - به صورت بسيار طبعي سر بر خواهد آورد و منشاي خيراتي براي مسلمانان و جامعة انساني خواهد گرديد"
چون همانطور که گفتم بر مبنای حرف شما هر کسی که خود را از نسل پیامبر بداند ، می تواند مدعی مهدویت و امامت شود. با اینکه نص صریح پیامبر ص بر خلاف حرف شماست و استناداتش را آوردم در نامه قبل در بخش مهدویت.
ما نیز به همه سادات احترام می گذاریم و تکریمشان می کنیم و وجودشان را در میان امت مایه خیر می دانیم ولی بحث بر سر امامت و مهدویت فردی خاص با ویژگی خاص از نسل حضرت امام حسین علیه السلام است، نه تکریم یا احترام به سادات و نسل نشات گرفته از تک تک امامان معصوم علیهم السلام. چرا خلط مبحث می کنید.
نوشته اید:
" اكنون شما به من بگوييد كه بر چه اساسي – البته منظورم اساس درست و صحيح است نه جعليات و افتراآت من درآوردي - اين چنين استثناي عجيب و ظالمانة اي را ميان اهل بيت پيامبر به وجود آورده و با فرزندان حسن رضي الله عنه دشمني ميكنيد و با تعدادي از فرزندان حسين دم از دوستي ميزنيد و باز با تعداد ديگري از فرزندان حسين رضوان الله عليهم اجمعين، دشمني ميورزيد؟! و ميگوييد از ميان آن همه اهل بيت نبي اكرم فقط دوازده تن به درد ميخورند و ديگران را از دايرة اهل بيت دور ميكنيد! جالب است كمي در اين باره لطفا فكر كنيد! وقتي من ميگويم ممكن است مهدي از ميان همين فرزندان اهل بيت كه اكنون هم در ميان مسلمانان موجود اند سربكشد، شما سفسطه ميبافيد و تعجب ميكنيد؟ "
پاسخ:
اگر استناد به روایات معتبر در کتب شما ، برای اثبات خروج مهدی ع در اخر الزمان (که فرزند امام حسن عسگری ع است) سفسطه گری است پس باید سفسطه و مغلطه را از نو تعریف کرد. شما در مقابل نص اجتهاد می کنید و فرض ذهنی می سازید. با وجود این همه نص صریح صحیح و حتی مستفیض و متواتره به نقل در کتب حدیثی ، که برایتان آوردم، باز هم دنبال حل این مشکل با ذهن خود هستید. مساله که واضح است. البته جد علمی شما عمر نیز متخصص در اجتهاد در مقابل نص بود چرا که حتی بخاری شما نیز در صحیحش در آخر روایت عمران بن حصین نقل می کند : " بعد يك مردي آمد وبه رأي خودش عمل كرد محمد (بخاری صاحب همین کتاب) می گوید: ميگويند أو عمر بود "
روایت این است:
" عمران بن حصين ميگويد : آيه متعه در كتاب خدا نازل شد وما اين كار را با رسول خدا (ص) انجام داديم وآيه اي در تحريم آن نازل نشد وتا وقتي كه نبي اكرم (ص) از دنيا رفتند آن را منع نكردند بعد يك مردي آمد وبه رأي خودش عمل كرد محمد گفت : ميگويند أو عمر بود "
صفحه 158 چاپ دارافکر بیروت. عکس این صفحه در وبلاگ بنده موجود است.
بعد وهابیت آمدند و این قسمت آخر را حذف کردند که بخاری از این تهمت که عمر اجتهاد کرده مبرا شود(باز به مستند در وبلاگ بنده مراجعه شود). البته مشکلی نیست. جناب عمر در جاهای دیگر با شهامت گفت که دو متعه در زمان رسول خدا ص حلال بود ولی من انها را حرام کردم؛ متعه حج و متعه زنان. با اسناد مختلف که قابل شمارش نیست. ولی او نمی دانست که لا تقدمو بین یدی الله و رسوله.
نوشته اید:
" آيت تطهير را نوشتيد و بدون آن كه موضوع ربطي به بحث ما و شما داشته باشد ميخواهيد ثابت كنيد كه اهل بيت فقط همين دوازده نفرند! و طوري كه ما ميگوييم! زنان پيامبر جزء اهل بيت نيستند؟ خوب اين كار را قبلا اسلاف رافضي شما كرده اند تا از اين طريق راه براي زبان درازيهاي بيشرمانه شان بالاي مادران امت اسلامي، يعني ازواج مطهرات نبي رضي الله تعالي عنهن باز شده باشد و متاسفانه شما بدون نگاه به اطراف خود در همان مسير كج طي طريق ميكنيد."
پاسخ:
کاملا به بحث ربط داشت چرا که قرار بود آن 12 تن را با عصمتشان مورد بحث قرار دهم. من به دنبال این نیستم که اسلاف من هدفشان چه بوده بلکه می دانم به دنبال نقل درست وقایع تاریخی بوده اند. اما نمی دانم چرا در چاپهای جدید مسند فاطمه الزهراء سیوطی ، روایت غضب خداوند به خاطر غضب فاطمه را حذف کرده اند؛ شاید قرار بر این است تا آنقدر تاریخ تحریف شود که مذهب جعلی اهل سنت اثبات شود. شاید می دانشته اند یک استاد دانشگاه به نام علیرضا کاوند می آید تا با استناد به این حدیث و اخبار درست تاریخی و آیات قرآن اثبات کند که سه خلیفه اول کافرند؟ این طور نیست؟ وگرنه آن را که حساب پاک است از محاسبه چه باک است. این همه حدیث ضعیف و جعلی در کتب شما، این را هم می گفتید جعلی است و سیوطی نظرش را داده و اشتباه کرده است؛ ولی چرا دست در کتب اسلاف خود می برید و مبتلا به دس و تحریف می شوید؟ آیا نمی دانید که چقدر نسخه های قدیمی مسند سیوطی وجود دارد تا اثبات کند این عمل شنیع اخلاقی را(روی سخنم به نوع اهل سنت و وهابیت است نه شما)؟
قضیه جمل و و روایتهای مربوط به حسادت ام المومنین! و حفصه نسبت به علی ع در تاریخ موجود است بروید مطالعه کنید و همین کافی است برای کفر و لعنت کسی که با خلیفه زمان در افتاد (نیازی به استناد به ایه تطهیر برای خروج او و دیگران از "اهل بیت" مطرح در آیه نیست). البته علی علی السلام مدارا کرد چون مردم قدرت تمییز نداشتند. مساله شبهه ناک بود. (سمیت الشبهه شبهه لانها تشبه بالحق) . یک طرف کارزار زن پیامبر و دیگر سو یار و خلیفه برحق مظلوم پیامبر.
خود شما معتقدید که خروج بر خلیفه رسول الله موجب ارتداد است حتی اگر خلیفه ، کافر باشد. این بن بست را چگونه حل می کنید؟ برخی علمای شما اهل سنت امام حسین علیه السلام را به دلیل خروج بر یزید خلیفه رسول خدا ص شماتت کرده اند و گفته اند یزید کار درستی کرده و حسین می خواسته در امت پیامبر تفرقه بیاندازد. آیا غیر از این است. بروید ببینید ابن خلدون چه گفته ؟ ابن العربی چه گفته؟ ابن کثیر چه گفته ؟ ابن تیمیه چه گفته؟ ایا می توان به عدم حقانیت خون حسین علیه السلام صحه گذاشت و دم از نحبت اهل بیت و ذریه زهرا زد؟؟؟ این یک بام و دو هوا نیست؟ این بن بست را چگونه حل می کنید؟ شاید اهل بیت عصمت و طهارت تا آنجا عزیزند که برای دول غاصب و مستکبر مشکل ایجاد نکنند و مردم را به روشنایی و روشنگری دعوت نکنند. ولی اگر خلاف این رخ داد، قطعا خارجی هستند و بر خلیفه رسول خدا تاخته اند؟ برخی اسلاف شما یزید لائیک را که گفت: لعبت هاشم بالملک فلا خبر جاء و لا وحی نزل، از حسین بن علی میوه دل پیامبر ص بالاتر می دانند. مگر پیامبر نفرمود زود است که پس از من بوزینگان از منبر من بالا روند و فتوا صادر کنند؟ این بوزینگان کیانند؟ مگر عثمان اذان را علنا برنداشت؟ تاریخ را منکرید؟ مگر عمر اجتهاد در مقابل نص نکرد؟ شما که اهل علمید مستندش را از من بهتر می دانید.
باز هم باید گفت، ملاک حال فعلی افراد است و تمجید و تعریف افراد حتی از سوی خدا تا زمانی که آنها عامل به آن اعمال در ادامه راهشان نباشد، سودمند و کارگر نمی افتد. خداوند به اصحاب لطف می کند که تعریفشان می کند. نباید غره می شدند و آنگونه می کردند که کردند(به یاد قول مرحوم سلمان فارسی که در قضیه خلافت ابن ابی قحافه گفت با زبان شیرین و زیبای فارسیش گفت: کردید و نکردید{خلیفه انتخاب کردید ولی خلیفه برحق، انتخاب نکردید}).
نوشته اید:
" طوري كه شما در اين آيات متبركه مشاهده ميكنيد مي بينيد كه اهل بيت اصلي پيامبر زنان ايشان اند كه خدا از ايشان به عنوان اهل بيت ياد كرده است و بر آنان برعكس تصور شما ارادة پاكي و طهارت نموده است! اما متاسفانه شما همين آيت مربوط به زنان پيامبر را دليل بر عصمت و طهارت اهل بيت ميگيريد اما ازواج مطهرات را از آن استثنا ميكنيد. دليلش اين كار به نظر شما به جز خصومت با خدا و پيامبر آيا چيز ديگري ميتواند باشد؟"
پاسخ:
صنعتهای التفات و حسن مطلب را در علم بدیع می دانید؟ سراسر قرآن پر از التفات و حسن مطلب است. گذشته از این، روایت ثقل اصغر است و مفسر قرآن و هیچ دلیلی برای خصومت در اینجا نیست. باز به دگماتیسم نقابدار دچار شده اید.
نوشته اید:
" و اما موضوع حديث. بلي آن حديث هم درست است و هيچ گونه تناقضي ميان اين آيات و آن حديث مباركه نيست! چرا كه نبي اكرم صل الله عليه و آله وسلم، حضرات فاطمه و علي و حسن و حسين رضوان الله عليهم اجمعين را نيزبه وسيلة آن حديث مباركه علاوة اهل بيت خود ساختند! چنان كه شما در متن حديث مشاهده ميكنيد كه وقتي ام سلمه ميگويد: و من يا رسول الله ! پيامبر ميفرمايد : تو درموقعيت خود و جايگاه خير قرار داري . يعني موقف ترا كه قرآن واضح ساخته است و تو نيازي نداري كه من تو را معرفي كنم بلكه تو را الله به عنوان اهل بيت مطهر من معرفي كرده است! "
پاسخ:
چرا دقت نمی فرمایید برادر
" إنك إلى خير " یعنی تو برو ، چون در این جمع(اهل بیت) نیستی. همان معنای "مع السلامه "(به سلامت) است.
آیا فرد زبانشناسی نیست که بیاید و برایتان اثبات کند که این جمله به این معناست نه معنای مد نظر شما؟ بسیار واضح است.
بله ما هم معتقد به حرمت و پاکی و خوبی ام سلمه هستیم ولی نه با استناد به این آیه بلکه با دلایل و شواهد متقن تاریخی دیگر. خواهشا تفسیر به رای نفرمایید.
نوشته اید:
" اما ميدانيد آقاي دكتور! روافض با قرآن چه ميكنند؟ مي آيند و قسمتي از آيت را از ماقبل و مابعد آن قيچي ميكنند و همان را براي منظور خاص خود به كار ميبرند. اما اين كار براي عوام كالانعام است، شما چرا؟"
پاسخ:
برادر من ، توجه به سیاق آیات قران یک چیز است و توجه به صنایع ادبی چیز دیگر . خلط نکنید. این دو، دو موضوع گرچه به نظر بی ارتباطند، ولی در واقع به هم مرتبطند چرا که صنعتی مثل التفات یا حسن مطلب جزء لاینفک سیاق قرانی در آیات قرآن است. در آیه یاد شده هم ما قائل به سیاق واحد قبل و بعد این آیه هستیم ولی در این آیه "التفات" یا به تعبیر بهتر، "حسن مطلب" صورت گرفته است.
توهین به عوام نکنید. شما از همین عوام به اینجا رسیده اید. از بدو تولد که عالم متولد نشده اید. شاید بسیاری از عوام مثل شما فرصت مطالعه و شزایط تحصیل را نداشته اند. آنان به دلایل من و شما می نگرند و حق را برمی گزینند.
نوشته اید:
" و من اكنون همين سوال را از شما ميپرسم كه هنوز هم موقعيت زنان پيامبر را بر خلاف نص صريح قرآن انكار ميكنيد؟"
پاسخ:
با استناد به آیات قرآن و با توجه به عملکرد زنان پایمبر ص ،جز عائشه و حفصه، دیگر زنان را مورد ارج و احترام داریم و افتخار می کنیم که ام المومنین ما باشند. چون ملاک حال فعلی آنان بوده و هست نه صرف تمجید آیه از کسی.
نوشته اید:
" اينك متن حديث از صحيح امام مسلم نيشابوري:3395 - حَدَّثَنَا هَدَّابُ بْنُ خَالِدٍ الْأَزْدِيُّ حَدَّثَنَا حَمَّادُ بْنُ سَلَمَةَ عَنْ سِمَاكِ بْنِ حَرْبٍ قَالَ سَمِعْتُ جَابِرَ بْنَ سَمُرَةَ يَقُولُا سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ يَقُولُ لَا يَزَالُ الْإِسْلَامُ عَزِيزًا إِلَى اثْنَيْ عَشَرَ خَلِيفَةً ثُمَّ قَالَ كَلِمَةً لَمْ أَفْهَمْهَا فَقُلْتُ لِأَبِي مَا قَالَ فَقَالَ كُلُّهُمْ مِنْ قُرَيْشٍ (اسلام عزيز باقي ميماند مادام كه دوازده تن خليفه حاكميت كنند. بعد كلمة را گفت كه نفهميدم پس به پدرم گفتم چه گفت: گفت : تمام شان از قريش هستند.)هر چند در سلسله روايان اين حديث كساني قرار دارند كه از نظر علم رجال داراي وهم و خيالات بوده اند و اين خود اين حديث را تا حدي مجروح ميسازد"
پاسخ:
این حدیث را منظم به احادیث دیگر کردم و مساله را اثبات کردم. مراجعه کنید یک بار دیگر.
از سوی دیگر اگر این روایت را به دلیل ضعف سندی از ریشه بزنید، باز به نفع استدلالات من است چون معتقدم در کتب شما جناب بخاری و مسلم تمام احادیثشان صحیح نیست با آنکه خودشان معتقد به صحت تمام روایت کتبشان بوده اند. پس این روایت سوای روایات دیگر، کافی است تا وجود ضعف و راهیابی آن در کتب اصلی شما را که پس از قرآن آنها را می پرستید، اثبات کند.
اگر هم بپذیرید که روایت درستی است، باز به نفع استدلالات من که گفتم با استناد به این حدیث و دیگر احادیث معتبر مجموعا مهدی علیه السلام امام غایب است.
این بن بست را چگونه حل می کنید؟
عدم خروج امامان ما بر خلای جور، به دلیل نداشتن یار و یاور بود چرا که امام صادق علیه السلام فرمود اگر من به اندازه همین تعداد گله گوسفند سرباز داشتم به نبرد با خلیفه می رفتم. حسن علیه السلام برای آنکه واقعیت امویان را بیرون بریزد.مثل معاویه درایت داشت و بسیار بیشتر از او. از این رو اول تعهد نامه ای گرفت مبنی بر این که دیگر لعن و سب علی و اولاد علی ع در منبر نباشد، آنچه به زور از مردم غصب شده به آنان باز گردانده شود، پس از خودش خلیفه تعیین نکند، پس از مرگ معاویه خلافت به اولاد علی برگردد (اگر حسن ع زنده بود به حسن و گرنه به حسین ع برگردد)، و... بعد خلافت را تسلیم کرد. بعد معاویه رفت روی منبر و عهد نامه را پاره کرد و ... . بروید تاریخ های معتبر را بخوانید. این بود که معاویه مفتضح شد. اگر می خواست بجنگد همان قضیه غصب خلافت امیر المومنین پیش می آمد، که اگر امیر المومنین برای گرفتن حق غصب شده اش اقدام می کرد. اگر موفق می شد، می گفتند او تشنه خلافت و دنیاست. پس به ناچار صبر کرد.
اگر حسن ع نیز این کار را می کرد همین عاقبت را داشت. اصحابش را با پول و ثروت و وعده مقام و... معاویه خرید و کسی نماند تا جایی که حسن علیه السلام در لشکر خودش ترور شد و پایش مجروح گشت. صلح حسن ع آثاری چون شفاف سازی حقیقت معاویه و خلافتش را داشت، چون بسیاری می گفتند که او صحابه رسول خدا بوده و کاتب وحی بوده است و برای مردم شبهه انگیز و مبهم بود. اما وقتی مردم متوجه شدند که معاویه از دنیا رفت ولی باید به یاری حسین بن علی می شتافتند چون یزید را می شناختند که ملحد و سگباز و شراب خوار و زن باره است. شبهه ای در این باقی نمانده بود که معاویه به هیچ یک از تعهداتش به امام حسن مجتبی عمل نکرد. پس قیام عاشورا شکل گرفت و خون حسین همان برکت را داشت که صلح حسن داشت. از این رو، قیام عاشورا "حسنیه الحدوث و حسینیه البقاء" بود. اگر حسن ع می جنگید، با آن یاران اندک فریب خورده و سست شده (که در مسجد به او گفتند که دیگر خسته شده ایم و تن به جنگ نمی دهیم، بیایید صلح را بپذیرید و حضرت گفت چون شما یاری نمی کنید و نمی خواهید جنگ را تا پیروزی من بر معاویه، پس صلح می کنم) هیچ گاه اثری را که الان عاشورا حسینی دارد نداشت چون می گفتند که به خاطر خودش جنگیده است. البته در دوران یزید نیز به دلیل تفکر جبری مسلکی تبلیغ شده از سوی معاویه و همفکرانش مثل عمرو بن عاص، که از دوران معاویه به ارث برده بودند، خروج بر خلیفه را مخالف دین خدا و قضا و قدر الهی می دانستند. و برخی از افراد سپاه عمرسعد با نیت قربه الی الله به جنگ حسین بن علی ع آمده بودند و حسین ع گفت خوردن مال حرام و رویش گوشت حرام در تنتان، باعث شده که حرف حق را نمی فهمید.
شما که ادعای لشکر کشی به همه نقاط دنیا را دارید، کو اثری از آن اسلام ناب عمری و ابوبکری. دلیل افول اسلام حذف آن در مناطق مسلمان شده مختلف دنیا، همان عملکرد نادرست خلیفه اول و دوم و افتضاحات سران و والیان و ماموران اسلام در کشورهای تحت الحکومه بود و گرنه وضع اینگونه نبود، آنان دنبال اغراض مادی و دنیایی بودند نه گسترش اسلام. اسلام برایشان دستاویز وجاهت کارشان بود و باعث شدند که مردم جهان در ادیان مختلف در همه نقاط دنیا به دین اسلام بدبین شوند چرا که عملکرد آنان را پس از تصرف سرزمینشان دیدند هر چند تمدن علمی اسلامی کار خود را می کرد و خدمت می کرد ولی به چه قیمت. اگر اسلام شما کارساز بود که ایران این وضع کنونی را نداشت. به یمن اسلام و ایمان علی و اهل بیت(علی السلام) است که شاه معدوم از ایران رانده شد و طومار 2500 ساله شاهنشاهی ایران پیچیده شد.
نوشته اید:
" در غير آن شما كه جنگ هاي رده را قبول نداريد! شما كه فتح فارس و روم را قبول نداريد شما كه چشم خود را باز نميكنيد ببينيد چه كساني اسلام را تا به مرز فرانسه در غرب و چين در شرق كشانيدند و پرچم عزت و شرف اسلام را بر افراشته نگه داشتند، آنان كه به گفتة شما همه كافر و ملعون بودند! پس چطور روي تان ميشود به اين حديث استناد كنيد؟!"
پاسخ:
جنگهای رده را قبول دارم. نزاع بر سر قدرت بود نه چیز دیگر. ولی من این دو صحابی جلیل القدر!!! را تکفیر کردم نه دیگران را.
نوشته اید:
" و در اخير نيز بحث امامت را جزئي از اصول دين مقرر داشته و با خدنگ تكفير خود را به ميدان انداخته ايد! همان جا بمانيد و چوب تكفير را نيز به زمين بگذاريد و به اين فكر كنيد كه بر فرق خود شما فرود نيايد.چون در بحث امامت ما به اين موارد مي پردازيم ان شاءالله . "
پاسخ:
طبق روایت " من مات و لم یعرف امام زمانه مات میته جاهلیه" باید حتما امامت از اصول دین باشد. بروید مستنداتش را ببینید. نکند امام یعنی خلیفه؟؟ مگر یادتان رفته که حسان در روز غدیر خطاب به علی علیه السلام سرود که تو امام ما هستی؟
شما از این پاسخ فرار کردید و جوابی نداشتید چرا که اگر داشتید، حتما می نوشتید حتی این حرف را انکار هم نکردید. غدیر سند گمراهی شماست. قابل توجیه هم نیست. مگر که مثل برخی متعصبان از خدا بی خبر سنی (وهابی) بگویید اصلا زمینی به اسم غدیر خم در آن منطقه نبوده است.!!!!!!!!!!!!!!
نوشته اید:
" در ضمن طوري كه دانسته ميشود شما مفهوم حديث متواتر را درست درك نكرده ايد چرا كه نوشته ايد:«این حدیث را عالمان قرن دوم هجری تا سیزدهم روایت کرده اند از حد تواتر گذشته است.» در حالي كه حديث متواتر به آن حديثي ميگويند كه توسط جمعي از اصحاب پيامبر كه از سه نفر زياد تر باشند بدون انقطاع سند آن به تابعين و تبع تابعين رسيده باشد. نه آن كه اگر تا قرن سيزدهم كساني چيزي را گفته باشد ، آن دليل بر تواتر و صحت آن باشد. احاديث متواتر انگشت شمار است . توجه كنيد. "
جواب:
شاید شما نمی دانید که میان تواتر سندی با تواتر نقلی فرق است، بروید کتب مصطلح الحدیث و درایه الحدیث را یکبار دیگر مطالعه کنید تا تفاوت را متوجه شوید.
در ضمن با این حرفتان اثبات می کنید که دیگر روایات و اخبار شما یا آحاد است یا مستفیض، از این رو چون مستفیض هم خیلی زیاد نیست، پس بیشتر اخبار شما آحاد است و قابل اعتماد نیست چون خودتان معتقدید که خبر واحد نمی تواند محل اسدلال باشد همانطور که اخبار نقل شده من را متهم به آحاد بودن کردید. پس اگر خبر واحد برای شما قبول است، پس منقولات واحد من هم قبول است، برادر من یک بام و دو هوا نمی شود، " بائک تجر و بائنا لاتجر"«باء تو جر بدهد و باء ما جر ندهد؟؟؟!!!»
شما به همان انگشت شمار هم به دیده آحاد و متشابه المفهوم می نگرید و اگر غیر از این بود، دست به توجیه و سفسطه نمی زدید.
نوشته اید:
" و اما در بارة بحث انتظار كه فرموده ايد: « شیعه انتظار می کشد و همزمان با این انتظار هم حکومت عدل را برقرار می سازد... » اين گفته بر خلاف نظر مذهبسازان خود شماست وگر نه ما كه با اين كار موافقيم و همين را ميگوييم . اين بزرگان شمايند كه بر اساس حديث معتبر شما : هر پرچمي كه قبل از قيام مهدي بلند شود پرچم بغاوت است! هر گونه دخالت در امر سياست را رد ميكنند. حالا شما از كجا ولايت فقيه را در آورده ايد و ادعاي اجماع هم ميكنيد؟ لطفا دقت فرماييد. "
جواب:
شما نمی دانید که منظور حدیث این است که هر پرچمی که به نام مهدی بلند شود، منظور است؟؟ معلوم است که علمای ما به این معتقدند.
جوابتان را در نامه قبل مفصل دادم. رجوع کنید دوباره. ولایت فقیه ما همان اهل حل و عقد شماست. با این تفاوت که معلوم نیست اهل حل و عقد شما را چه کسی تعیین می کند و مردم در انتخاب آنان دخیل نیستند و از این رو در تعیین خلیف و والی دخیل نیستند، ولی مردم شیعه، خبرگان رهبری را انتخاب و سپس رهبری را بالعرض(با انتخاب خبرگان) تعیین می کنند.
مردم ما در همه عرصه ها و انتخابات حضوردارند نه مثل مردم شما در صدر اسلام که به زور شمشیر از مردم برای خلیفه غاصب اول بیعت گرفتید، وگرنه اگر بیعت نمی کرد خارجی و مهدور الدم می شد. شما کجا و دموکراسی کجا. اما دیدید که مردم چگونه علی ع را برگزیدند و بیعت کردند؟ "
فما راعنی الا والناس کعرف الضبع الی، ینثالون علی من کل جانب "
این بیعت است نه بیعت با شمشیر ابوبکر و مزدورانش. اینجا با شما خیلی حرف دارم. بگذریم
نوشته اید:
" جناب آقاي دكتور! مگر فراموش كرده ايد عبدالله بن سباي يهودي رافضي شما با اسلام چه كرد؟ "
جواب:
ما اعتقاد به وجود چنین شخصی ندارم و علامه عسگری پنبه وجو چنین شخصیتی را زده . به کتاب عبد الله بن سبا و 150 صحابه ساختگی رجوع کنید.
نوشته اید:
" و بعد از چند حرف مشركانه و خريف از آن صوفي مسخره تيجاني ياد كرده ايد و ياد شما از علامه آيت الله برقعي، استاد قلمداران و صد ها انديشمند ديگر رفته است . "
جواب:
چگونه است وقتی عالمی به مذهب شما می گراید، دانشمند می شود ولی وقتی کسی از مذهب شما به مذهب ما می آید، جاهل و مسخره است.
چقدر سخنان شما بوی کینه و حقد جاهلانه دارد که در شان شما نیست. هنر ترور شخصیت تیجانی نیست، بلکه نقد آراء و انظار اوست. پس صورت خود را خراش نیاندازید و کتابی در ردش بنویسید(البته اگر می توانید و از باب انکار و تکفیر وارد نشوید).
برقعی و قلمداران نیز نظرشان را داده اند، این دلیل نمی شود که اگر کسی آمد و در مورد مذهبی خاص نظری داد و از مذهب خود برگشت، عالم باشد و برحق.مهم مستندات و دلایلی است که ارائه کرده نه اینکه چون طبق مذهب شما یا مذهب دیگر نظر داده ، فرد رهیافته یا برحقی بشود.
نوشته اید:
"بالفرض طوري كه شما تذكر داده ايد ابوبكر و عمر و عثمان و علي وحمزه و... قبل از تحريم شراب، شراب مينوشيدند و با تحريم آن را ترك كردند اين چه اشكالي دارد؟ من ميگويم : اگرقبل از تحريم، شراب نوشيده اند نوش جان شان باد! اما آنان بودند كه خدا ايشان را با اسلام پاكيزه كرد! مگر نشنيده اي كه الله در قرآن ميگويد : ان الحسنات يذهبن السيات "
جواب:
اینکه علی علیه السلام در دامان پیامبر ص بزرگ شده از قطعیات تاریخ است که شاهدش تمام منقولاتی است که کتب تاریخی و حدیثی و ... امده است و روایت منقول شما که وهن به مقام علی ع است جزء روایات جعلی است. چون طرفداران خلفا، این روایت را ساختند تا با تنقیص مقام و جایگاه علی ع او را در حد آن دو معلوم الحال غاصب قرار دهند تا بعدا کسی شک نکند که ابوبکر برای خلافت برحق بود. همان کاری که معاویه لعنه الله علیه انجام می داد و برای این کار سرمایه های هنگفتی را به کار می گرفت تا در شان خودش و سرزمین شام و شامیون و... فضیلت تراشی کنند و در وهن علی ع روایت جعل کنند. به کتب تاریخ و حدیث خودتان رجوع کنید، اگر منکر هستید.
علی ع همان کسی است که بر دین حنیف ابراهیمی بود و همچون پیامبر ص "حنیفا مسلما" بود تا اینکه دین اسلام را رسما پذیرفت. اما آن دو چه؟ ابوبکر بت پرست در دوران جاهلیت و عمری که در مورد تولدش مباحث زیادی مطرح است[اين قسمت به دليل وقاهت بيش از حد كاوند رافضي حذف شد]اگر روایت منقول در کتب شیعه مثل وسائل و کتاب سیاری را قبول ندارید، پس بفرمایید که دلیل نقل این روایت در کتب شما چه بوده، اگر دروغی تاریخی بود که ابن سعد و سیوطی و ابن اثیر نمی آوردند و ابن حجر نیز کلا آن را جعلی می دانست و توجیهش نمی کرد.
حال که ابن سعد و سیوطی و ابن اثیر آورده اند و از سوی دیگر ابن حجر عسقلانی متعصب نیز آن را توجیه کرده نه انکار، پس در اصل روایت تشکیک نمی توانید کنید و قطعا کلام عمر بوده است.
اگر بگویید که منظور چیز دیگری است نه ابنه ای بودن، می گویم:
اگر منظور نكاح بود چرا عمر از باقي ماندن امري از جاهليت سخن گفته ، مگر اصل مساله نكاح قبل و بعد از آمدن اسلام وجود نداشت ؟؟؟!!!
آیا پاسخی دارید؟ توجیه نکنید اما جواب دهید.
حال بفرمایید که این شخص واجد شرایط خلافت است یا سرور و امیر مومنان علی ع ؟؟؟
این سوال برای بسیاری مطمح نظر است. عنایت کثیره بفرمایید و حل معضل بفرمایید.
اعتراف عمر بر بدعت نماز تروايح ابن شهاب از عروة بن زبير، از عبدالرحمان بن عبدالقاري نقل کرده که گفت: شبي از شبهاي رمضان با عمربن خطاب به مسجد رفتيم، مردم متفرق بودند و هرکس براي خود نماز مي خواند و بعضاً مردي با اقوام خود به نماز مشغول بود. عمر چون اين بديد گفت: به عقيده من اگر اينها را با يک امام گرد آوريم بهتر است. و در پي اين تصميم ابيّبن کعب را به امامت گماشت. شب ديگر به اتفاق به مسجد رفتيم و مردم به جماعت نماز مي خواندند، عمر گفت: نعم البدعة هذه اين بدعت خوبي است! البته نمازي که پس از خوابيدن بخوانند; يعني آخر شب از اينکه اوّل شب اقامه شود بهتـر خـواهـد بـود.(۱)
ظاهر پاره اي نصوص اين است که نخستين کسي که جماعت در نافله رمضان را سنّت کرد، عمربن خطاب بود و در زمان پيغمبر(صلي الله عليه و آله) و دوره خلافت ابوبکر چنين چيزي وجود نداشت. امّا عمر با استحسان به اين امر رأي داد ومردم را بدان ترغيب کرد جالب اینجاست خود معترف بود که اين بدعت است که امّا مي گفت بدعت خوبي است! ۱) صحيح البخاري ك التراويح ج 2 / 252، موطأ مالك ج 1 / 114، الطرائف لابن طاوس شیعی ص 445 به نقل از الجمع بين الصحيحين.
پاسختان چیست؟
در ضمن عرض کردم که آیات تحریم شراب آمده بود و باز در آن حال، عمر شراب می خورد. رجوع کنید به استنادات و استدلالات پاسخ قبلی من.
نوشته اید:
" حضرت علي فرموده است : در ارتباط من دوكس وارد آتش ميشود : محب مفرط و مبغض مفرط. يعني كسي كه در دوستي من افراط كند و كسي كه در دشمني من افراط كند!"
جواب:
ما در مورد ائمه علیهم السلام هرگز غلو نمی کنیم و کسی را که اینگونه باشد، کافر می کنیم ، البته اگر شما نگویید که" پیامبر فرموده که کسی نباید برادرش را تکفیر کند"، چون سخن پیامبر در مورد تکفیر بی دلیل است نه با دلیل. اگر کسی کافر شد و همه یا برخی از ضروریات دینی را رد کرد، شما به فرموده پیامبر ص او را کافر نمی دانید؟؟؟؟!!!
از سوی دیگر منظور امام علی ع این است که هر کس مرا از مقام انسانی بالاتر ببرد و مثلا در مقام خدایی یا مقام نبی و رسول که به او وحی می شود، فرض کند وارد آتش می شود(نمونه اش فرقه نصیریه هستند و نیز افرادی که در زمان خلافت حضرت او را خدا خواندند و ایشان دستور داد تا آنها را اعدام کنند). از سوی دیگر کم روی در حق ایشان نیز همان کاری است که شما می کنید و او را از درجه عصمت پایین می آورید و منصوص الامامه و قطعی الولایه بودنش را انکار می کنید.
نوشته اید:
" اما با آيت چه ميكنيد؟ آن را نيز مطابق به خواست خود توجيه ميكنيد تا با عقايد تان برابر شود؟ ولي نميدانيد كه پيامبر فرمود : من فسر القرآن برأيه فليتبوأ مقعده من النار .هركس قرآن را مطابق به راي شخصي خود تفسير كند بايد جايگاهش را در آتش آماده سازد! در حالي كه قرآن پيامي واضح است. "
جواب:
هنر اجتهاد در مقابل نص صریح قرآن را سیدتان عمر به خوبی می دانست و به اجرا در می آورد. چرا به ایشان ایراد نمی گیرید؟(مگر تراویح و متعه) تفسیر به رای قرآن و فهم بی ضابطه و غیر قائده مند جدید از آیات آن و انکار شمول و استغراق فحوای آیات در طول تاریخ پس از قرآن نیست؟
نوشته اید:
" ديگر اين كه من كجا گفته ام يا تا به حال چه كسي از اهل سنت گفته است كه اصحاب پيامبر خطا كار نيستند ، حتي گناهكار نيستند؟اين شما هستيد كه تعدادي از انسانهاي مزعوم خود را حتي از خطا هم مصئون ميدانيد! از نظر ما چنين نيست حتي پيامبرما هم خطا ميكرد! باور نداريد : سورة عبس را بخوانيد تا متوجه خطاي پيامبر بشويد و اين قدر چرند به هم نبافيد. البته بحث صحابه بحثي جدا ميان من و شما خواهد بود. "
جواب:
بنده خدا! عدالت صحابه یعنی هر چه گفته اند و انجام داده اند ، حجت و معیار است ونمی توان در آن تشکیک کرد. این حرف سلف تا خلف شماست. اگر این طور نبود و مفهوم دیگری داشت، اساس مذهبتان که بر مبنای حجیت و اصالت قول صحابی است و باعث تدوین کتب صحاح سته و حکم به صحت تمام روایات منقول در صحیحین شد، زیر سوال می رفت و از هم می پاشید؟ تنها افرادی مثل رشید رضا و چند عالم دیگر مثل ابوریه و تیجانی و مرحوم نصر حامد ابو زید(البته به خاطر مطالب حقش رحمت شود ان شاء الله نه مطالب باطلش) جرات یافته اند که عدالت صحابه را رد کنند و بگویند عدالت هر کس باید جداگانه محرز شود. شکی در این نیست که آنان در اسلام بر ما سبقت دارند، ولی آیا سبقت در مقام دارند یا سبقت در زمان. از کجا معلوم اگر ما نیز در صدر اسلام بودیم، پیش از آنان مسلمان نمی شدیم؟ از سوی دیگر از کجا معلوم اگر آنان در وضعیت کنونی ما بودند ، حتما مسلمان می شدند؟
باز معتقدم که ملاک حال فعلی افراد است وسابقه در اسلام آوردن، دلیل بر حجیت اقوال و افعال در دوره مسلمانی نمی شود.
پیامبری که خطا کار باشد چگونه می تواند در دریافت وحی مصون باشد و در ابلاغ نیز مصون باشد؟ شان نزول آیه را ببینید و به روایات جعلی که وهن مقام عصمت نبی مکرم اسلام است استناد نکنید. این استناد شما هم برگرفته از همان اعتقاد به تئوری عدالت صحابه در قول و فعلشان است که اجتهادات آنان را نیز در بر می گیرد.
نوشته اید:
" در مورد فدك باز هم چرنديات ياقوت حموي و ابن ابي الحديد و... را نوشته ايد! استاد گرامي! اين حرفها پشيزي اهميت ندارد "
جواب:
بنده خدا!
روش بحث علمی را اینگونه به دیگران یاد ندهید چون شرمنده مقام استدلال می شوید. و جدالهم باللتی هی احسن.
اگر فدک را حضرت می گرفت و به خاندانش برگشت می داد، شما می گفتید که او خلافت را برای رفاه بیشتر خاندانش وادای حقوق تضییع شده شان می خواست. شما بگویید چرا عمر بن عبدالعزیز آن را پس داد ؟ اگر حق همه بوده که عمر بن عبدالعزیز نمی توانسته آن را به خاندان علی ع و فاطمه زهرا س بدهد و اگر حقشان بوده، پس چرا عمر و ابوبکر از دادن آن امتناع کرده اند و آن خطبه آتشین را از حضرت زهراء س دیدند و خم به ابرو نیاوردند؟
نوشته اید:
" شما متوجه هستيد چه ميگوييد؟ منظور شما اين است كه آن سخن را پيامبر در مورد خواستگاري حضرت علي زده است اما حكم آن عام و شامل است و تمام زمانها را در بر ميگيرد! پس نتيجه اين ميشود كه حضرت علي هم بر اساس نظر شما نعوذ بالله ، چون فاطمه را آزرد ، كافر و ملعون است و كسان ديگري هم كه بعدا موجب آزار خاطر فاطمه رضي الله عنها را فراهم كردند كافر و ملعون اند! "
جواب:
بنده خدا!
شما نوشته بودید:" ميدانيد كه اين حديث را زماني نبي اكرم فرمودند كه قرار بود حضرت علي با دختر ابوجهل ازدواج كند و از اين موضوع حضرت نبي اكرم ناراحت شدند و فرمودند در يك خانه دختر رسول الله و دختر عدو الله جمع شده نميتواند ... و در نتيجه اين حديث گفته شد كه فاطمه پارة تن من است هر كه او را بيازارد مرا آزده است و حضرت علي از اين كار انصراف داد.ميدانيم كه موضوع فدك در زمان رسول الله انجام نشده بود كه پيامبر بگويد ابوبكر فاطمه را ناراحت كرد!"
من بیان کردم که حدیث خواستگاری جعلی است و نیز اینکه پیامبرص وقتی گفته که هر کس فاطمه را بیازارد مرا آزرده و...، این حکم، حکمی کلی است و اگر کسی فاطمه را بیازارد، مشمول این حرف و مصداق این سخن پیامبر است. این چه ربطی به امام علی علیه السلام دارد؟ سخن پیامبر ص همه زمانها را شامل می شود و انحصار شما بی دلیل است ، چون اصلا روایت مذکور جعلی است.
نوشته اید:
" جالب است آقاي دكتور! آيا من تا به حال - بر خلاف شما - كدام حرفي بي اساس و بدون سند گفته ام ؟ به شما قول ميدهم كه در مناظرات خود هيچگاهي بدون سند معتبر چه از نظر خود و چه از نظر شما سخن نگويم و يك حرف ، فقط يك حرف ، را از زبان من بدون دليل درست و سند محكم ان شاء الله در طول تمام مناظراتي كه گذشته و در آينده خواهد آمد نخواهيد شنيد. من مسلمانم! و نيازي به دروغ گفتن و افترا و خرافات و بدعات ندارم! "
پاسخ:
خوانندگان با رجوع به مقالات و نامه های رد و بدل شده میان ما قطعا خواهند دید که استنادات بنده بیشتر است یا شما و چه کسی برای فرار از استناد و دلیل آوردن، متمسک به خرافی خواندن و بی سواد خواندن و تمسخر طرف مقابلش می شود. امیدوارم در ادامه این طور که شما گفتید بشود و با این کارتان مرا خوشحال کنید و امیداوار سازید.ان شاء الله
نوشته اید:
" اينك متن حديث از صحيح امام بخاري:5736 - حَدَّثَنَا خَالِدُ بْنُ مَخْلَدٍ حَدَّثَنَا سُلَيْمَانُ قَالَ حَدَّثَنِي أَبُو حَازِمٍ عَنْ سَهْلِ بْنِ سَعْدٍ قَالَإِنْ كَانَتْ أَحَبَّ أَسْمَاءِ عَلِيٍّ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ إِلَيْهِ لَأَبُو تُرَابٍ وَإِنْ كَانَ لَيَفْرَحُ أَنْ يُدْعَى بِهَا وَمَا سَمَّاهُ أَبُو تُرَابٍ إِلَّا النَّبِيُّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ غَاضَبَ يَوْمًا فَاطِمَةَ فَخَرَجَ فَاضْطَجَعَ إِلَى الْجِدَارِ إِلَى الْمَسْجِدِ فَجَاءَهُ النَّبِيُّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ يَتْبَعُهُ فَقَالَ هُوَ ذَا مُضْطَجِعٌ فِي الْجِدَارِ فَجَاءَهُ النَّبِيُّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ وَامْتَلَأَ ظَهْرُهُ تُرَابًا فَجَعَلَ النَّبِيُّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ يَمْسَحُ التُّرَابَ عَنْ ظَهْرِهِ وَيَقُولُ اجْلِسْ يَا أَبَا تُرَابٍترجمة حديث (دوست داشتني ترين نامها در نزد علي رضي الله عنه ابوتراب بود! و ايشان بسيار خوشحال ميشد وقتي كه به آن خوانده ميشد چرا كه نبي صل الله عليه وسلم وي بدان مسمي ساخته بود.وي روزي نسبت به فاطمه خشمگين شد ! پس از خانه برآمد و به ديوار مسجد تكيه داد . پيامبر به دنبالش آمد و گفته شد كه او تكيه داده به ديوار مسجد است. نبي صل الله عليه وسلم آمده و در حالي كه از پشتش خاكها را با دست خويش پاك ميكرد فرمود: بنشين اي پدر خاك !) "
جواب من با استناد به کتب رجال و تراجم خودتان که باعث می شود این روایت در زمره اخبار ضعیف و جعلی و منکر باشد:
" 1- شمس الدین ذهبى در المغنى فى الضعفاء مى‌نویسد:
خالد بن مخلد القطوانی من شیوخ البخاری. صدوق إن شاء الله. قال أحمد بن حنبل: له أحادیث مناکیر. وقال ابن سعد: منکر الحدیث مفرط التشیع. وذکره ابن عدی فی الکامل فَساقَ له عشرة أحادیث منکرة. وقال الجوزجانی: کان شتّاماً معلناً بسوء مذهبه. وقال أبو حاتم: یکتب حدیثه ولا یحتج به.

خالد بن مخلد قطوانى، استاد بخارى و راستگو است، احمد بن حنبل مى‌‌گوید: او احادیث منکرى دارد، ابن سعد او را منکر الحدیث و شیعه افراطى نامیده است، ابن عدى در کتاب الکامل فی الضعفاء ده حدیث منکر از او نام مى‌برد، جوزجانى مى‌گوید: او فحاش است و مذهب باطل خود را آشکارا ترویج مى‌کرده است. ابوحاتم گفته: حدیث خالد را مى‌شود نوشت و یادداشت کرد؛ ولی نمى‌شود به آن استدلال کرد.
(الذهبی، شمس الدین محمد بن أحمد بن عثمان، (متوفای748هـ) المغنی فی الضعفاء، ج 1، ص 206، تحقیق: الدکتور نور الدین عتر.)
2 - ابن حجر در تهذیب التهذیب مى‌نویسد:
(خ م کد ت س ق) البخاری ومسلم وأبی داود فی مسند مالک والترمذی والنسائی وابن ماجة خالد بن مخلد القطوانی أبو الهیثم البجلی مولاهم الکوفی... قال عبد الله بن أحمد عن أبیه، له أحادیث مناکیر... وقال بن سعد: کان متشیعاً، منکر الحدیث، مفرطا فی التشیع وکتبوا عنه للضرورة.
بخارى، مسلم، ابوداوود در مسند مالک، ترمذى، نسائى وابن ماجه از خالد بن مخلد قطوانى روایت نقل کرده‌اند.عبد الله، پسر احمد از پدرش نقل مى‌کند که گفت: خالد بن مخلد، احادیث غیر قابل قبول نقل کرده است و ابن سعد گفته: خالد، گرایش به تشیع داشت و در آن افراط مى‌کرد و منکر الحدیث است؛ ولى به اندازه ضرورت، احادیث وى نقل مى‌شود.
(العسقلانی الشافعی، أحمد بن علی بن حجر أبو الفضل (متوفای852هـ)، تهذیب التهذیب، ج 3، ص 101، رقم: 221، ناشر: دار الفکر - بیروت، الطبعة: الأولى، 1404 - 1984 م.) "
پس روایت مذکور مردود است. از سوی دیگر متن حدیث نیز دال بر جعلی بودن و وهن به شخصیت امام علی ع است.
نیز اثبات شد که بخاری شما از منکر الحدیث ها هم نقل روایت کرده است و همین روایت در صحیح بودن تمام روایت صحیح بخاری تشکیک ایجاد می کند و بی شک، رویات صحیح بخاری را مثل هر کتاب دیگری باید پالایش کرد .
نوشته اید:
" بسيار عالي ! آقاي دكتور كه هرچيز را به راحتي به اثبات ميرسانيد! لطف كنيد شما هم از اين كشفيات خود ما را مستفيد سازيد و نشانم بدهيد كه چگونه اسلافم كتابها را تحريف ميكرده اند و در آن كفريات و شركيات! به خورد مردم داده اند! فقط يك نمونه برايم مثال ارائه فرماييد البته ميدانيد كه من سند درست ميخواهم! "
جواب:
"متن مقاله تحریف در صحیح بخاری با مستنداتش در وبلاگ شخصی بنده "
بعدا نمونه های دیگری نقل می کنم.
نوشته اید:
" و اما مثالهاي شما از كتابهاي معتبر ما كه دال بر كفر و شرك باشد من نديدم! خوشحال ميشوم دوباره بگوييد تا همگان بهتر بدانند! "
جواب:
قال رسول الله(ص):
ضحک ربنا من رجلین یقتل احدهما صاحبه ثم یصیران الی الجنة؛
پروردگار ما از دو فرد که یکی دیگری را بکشد و سپس هر دو به بهشت نایل شوند، به خنده آید.
(صحیح بخاری، ج4، ص24؛ صحیح مسلم، ج6، ص40؛ مسند احمد، ج2، ص462.("
اینها کفر محض است مگر خدا می خندد؟ خداوند اگر بخندد یعنی تغییر در ذات خدا پدید آمده و از دایره واجب الوجودی خارج و به دایره ممکن الوجودی می افتد.
چقدر متن این روایت سخیف و ناروا است.
و السلام










GetBC(252);
نظرات (0)

ادامه مطلب ...
GetBC(252);
نظرات (0)